هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۸:۵۳ جمعه ۷ مرداد ۱۴۰۱

نارلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۶ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
- تایید شدیم!
- عالیه!
- اصلا شُشام حال اومد!
- فقط از اینجا به بعد باید چیکار کنیم؟

بعضی از انسان‌ها، از آن آدم های تو ذوق زنی هستند که اگر کل لیوان هم پر باشد و نیمه‌ی خالی‌ای از لیوان حتی وجود خارجی هم نداشته‌باشد، نیمه‌ای خالی را با هر زور و مکافاتی که شده پیدا می‌کنند و به آن گیر می‌دهند، حتی اگر آن نیمه‌ی خالی اصلا در داخل لیوان نباشد! مرگخواری که سوال را پرسیده بود، از همین آدم‌های تو ذوق زن بود.

- چته تو؟ نه واقعاً چته؟ از این عاقل اندر سفی بودن چه سودی می‌بری؟ چطوری انقدر تهی بینی؟ واقــعـــاً چـــیــجـــوری؟
- خب، من باید چیکار کنم که یه شهریوری کمال گرا و لجبازم؟
-
- بس می‌کنید، یا بستون کنم؟


مرگخواران با شنیدن صدای بلاتریکس، دست از بحث کردن برداشتند، بالاخره سر آنها به تنشان هنوز اضافی نکرده بود و هزاران آرزو مانند داشتن اسب تک شاخ، خرد کردن فلفل دلمه‌ای در کنار لرد ولدمورت و دیدن لرد سیاه در هیبت شوالیه‌ی سوار بر اسب داشتنند و نمی‌خواستند ناکام از این دنیا بروند.

تام جاگسن برای رفع سوال پیش آمده از سوی مرگخوار پرسش کننده و تو ذوق زن و همچنین گرفتن فازِ «من چقد شاخم، پیف پیف چقدر شما بو می‌دین. »، یکی از دستانش را از جا درآورد و آن را از طریق یکی از سوراخ‌های دماغش، وارد مغزش کرد؛ او قصد داشت پاسخ را داغ داغ از خود مغزش دربیاورد.
- بلا، می‌گم اون بلوک تازه‌های ایفای نقش رو می‌بینی؟ می‌تونیم اون تو ایفای نقش کنیم. اون پایینش تازه‌های هاگوارتز رو می‌بینی؟ اونجا تو هاگوارتز درس می‌خونیم و در نهایتم امتحان می‌دیم. بعدشم اگه افتادیم تجدید می‌گیریم. پایینیش تازه‌های کوییدیچ رو می‌بینی؟ اونجا کوییدیچ بازی می‌کنیم. کاملا مفهوم هست که چیکار می‌کنیم؟
- تام، بنظرت ما نمی‌تونیم از روشون بخونیم؟


تام در وضعیت بغرنجی ماند و به این خاطر، جای سخن گفتن، سکوت کردن را انتخاب کرد و در افق محو شد.

بلاتریکس ماوس را به سمت بلوک تازه‌های ایفای نقش برد و مشغول خواندن نام تاپیک‌ها شد.
- نه، نه، اینم که هیچی... انصافا کدوم از ارباب بی‌خبری هتل ملوان زبل رو اینجا گذاشته؟ این یکی هم که هیچی. آها، این خوبه؛ یه مرگخوار با غیرت و اصیل باید از اینجا شروع کنه.

بلاتریکس وارد تاپیک «یاران لرد سیاه به او می‌پیوندند (درخواست مرگخوار شدن)» شد. او قصد داشت که از ابتدا به نزد اربابش برگردد.
- زود باشین بگین چجوری باید پیش ارباب بریم؟


ویرایش شده توسط نارلک در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۷ ۲۰:۰۴:۰۱
ویرایش شده توسط نارلک در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۷ ۲۳:۴۰:۲۷


لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۳:۲۵ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۱

پلاکس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۸ شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۰:۴۹:۲۸ پنجشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲
از ما هم شنیدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 219
آفلاین
پلاکس خواست پیشنهادی بدهد، اما نمیخواست مورد ضرب و شتم بلاتریکس قرار بگیرد. درنهایت بی قراری او در هنگام حرف نزدن توجه همه را جلب کرد.

_ چرا قلمو رو میکنی تو قیمه ها پلاکس؟
_ مریض شده؟
_ شاید داره میمیره، بیاید تا نمرده بپرسیم اموالشو به کی میده.
_ نه بابا... میخواد یه چیزی بگه ولی نمیدونه چجوری.

بخاطر موقعیت های مشابه، کتی پلاکس را می‌شناخت.

_ خب بگو ببینم چته.

پلاکس به چشمان بلاتریکس خیره شد و آن مسخره بازی را تمام کرد.
_ یه پیشنهاد دارم، بیاید یکی از عجیب ترین اسم هارو همینطوری شانسی انتخاب کنیم.

بلاتریکس ایده را پسندید؛ به همین دلیل فقط یک لنگه کفشش را به سمت سر پلاکس پرتاب کرد که آن هم برای عوض شدن جو بود.
او وارد لیست نقش ها شد و از آنجایی که زورش زیاد بود، همه گروه ها را تا اسلیترین رد کرد. ناگهان روی اسمی عجیب کلیک کرد.
_ دان دارکر چطوره؟

ملت مرگ‌خوار نگاهی به یکدیگر انداختند.
_ عالیه عالیه.
_ مگه میشه بلاتریکس چیز بد انتخاب کنه.

بلاتریکس که دیگر مثل کف دستش سایت را می‌شناخت تاپیک معرفی شخصیت را باز کرد.
_ حالا که انقدر منو قبول دارید، خودم پست معرفی شخصیت رو مینویسم.

بعد از ده دقیقه سکوت مرگخواران، بلاخره بلاتریکس صندلی را عقب کشید و نگاه رضایت‌مندانه‌ای به پستش انداخت.
_ تام اینو بخون و به بقیه بگو که عالی شده.

تام پست را خواند و به بقیه نگفت که عالی شده.
_ اما اینکه انگار معرفی شخصیت خودته: بلاتریکس بعد از فکر کردن زیاد قبول کرد دان عضو گروه مرگ‌خواران بشود... درنهایت چون بلاتریکس ساحره ای قوی بود، دان را کشت تا کس دیگری جرئت نداشته باشد جاسوسی لرد سیاه و ارتش سیاهی را بکند... . و کلی بلاتریکس های دیگه.
_ یعنی میگی بد شده؟

تام حرف های زده‌اش را از هوای اطراف درون جیبش جمع کرد:
_ ابداً... خیلی هم عالیه.

بلاتریکس دیگر اهمیتی به تام نداد، تا همان جایش هم زیاد اهمیت خرج کرده بود. صندلی اش را جلو کشید و صفحه را دوباره لود کرد.
پیام قرمز ویرایش، زیر پستش نمایان شد.
نقل قول:
_ ارادت زیادی به بلاتریکس داری ها، تایید شد. خوش اومدی.



پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۱:۳۶ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۱

رامودا سامرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۵ پنجشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۰:۰۰:۱۱ دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳
از قلب شکننده تر توی دنیا نیس!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 56
آفلاین
بدلیل اختلافایی که مرگخوارا توی انتخاب گروه داشتن، کلاه اونارو گروهبندی نکرده بود؛ پس دستشون توی انتخاب شخصیت باز بود.

-بیاین برای زنده نگه داشتن یاد لینی یه شناسه با اسمش بزنیم!
-نه خیر! به نظرم تنوع طلب باشیم. دنبال یه شخصیت ساحره جدید می گردیم... ساحره ای که نمی‌شناسیمش!
-نظرتون چیه از ترکیب این دو ایده استفاده کنیم و برای زنده نگه داشتن یاد رودولف یه شناسه با اسمش بسازیم؟

حرف بلاتریکس سنگین بود؛ برای همین مرگخوارا ده دقیقه سکوت پیشه کردن و کمر رودولف هم از سنگینی حرف بلاتریکس شکست!

بعد از سکوت نسبتاً طولانی مرگخوارا، دوباره همه دور لپ تاب جمع شدن و از اونجایی که هیچ ایده ای برای انتخاب شخصیت نداشتن، شروع کردن به آسانسور بازی توی تاپیک لیست شخصیت ها!

-بیاین دنبال یه شخصیتی باشیم که ویژگیای مشترک همه مون رو داشته باشه. اصلا مگه دامبلدور اسمش این همه طویل نیست؟ خب ما هم اسممون رو می‌ذاریم "بلاتریکس سدریک پیتر تام پلاکس اسکورپیوس لسترنج دیگوری...

بلاتریکس تقی توی سر گوینده حرف کوبید!
-آخه چنین اسمی داریم توی لیست؟! شخصیتای ساختگی تایید نمیشن!

انتخاب شخصیت مرگخوارا مثل گروهبندیشون سر دراز داشت!


پسره ی خاله زنک!


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۹:۳۸ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۱

اسلیترین، مرگخواران

اسکورپیوس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
امروز ۶:۲۱:۳۹
از دست حسودا و بدخواها!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ایفای نقش
ناظر انجمن
مترجم
پیام: 261
آفلاین
- معرفی شخصیت چیه؟

همین که صحبت بلاتریکس تموم شد، اسکورپیوس سوالش رو پرسید و با نگاه های مرگخواران دیگه که نشون میداد اونا هم همچین سوالی رو دارند به بلاتریکس نگاه کردند تا جوابشون رو بده.

- تام تو بهشون بگو معرفی شخصیت چیه.

بنظر می‌رسید خود بلاتریکس هم چیزی از معرفی شخصیت نمیدونه و برای همین توپ سوال مرگخوارا رو شوت می‌کنه تو زمین تام.

تام کمی فکر می‌کنه و تا میاد جواب مرگخواران رو بده و اولین کلمات از دهنش خارج بشه دیزی شروع می‌کنه به پاسخ دادن.

- ببینید. معرفی شخصیت جایی هست که ما از تاپیک لیست شخصیت ها یه شخصیت رو انتخاب می کنیم و اونو داخلش معرفی میکنیم. و حالا طبق چیزی که اینجا نوشته ما کلی انتخاب داریم واسه معرفی. و نکته ای که قابل توجه هست اینه که نمی تونیم شخصیت هایی که قرمز رنگ هستن رو انتخاب کنیم.

مرگخوارا که حالا متوجه قضیه و جواب سوالشون شده بودند، دوباره توجه شون به لب تاپ جلب میشه تا یه شخصیت واسه معرفی انتخاب کنند.


ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۶ ۱۹:۴۲:۲۴

دلت آواتار میخواد؟ یه سر به این پست بزن و آواتار خودت رو سفارش بده.


ثروت مانند آب دریاست، هرچقدر بیشتر بنوشیم، بیشتر تشنه می‌شویم.




پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۵:۴۹ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۱

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۳:۱۹:۲۰
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
پیام: 723
آفلاین
مرگخواران اندکی فکر کردند. شاید پیشنهاد خوبی بود...اگر می‌نوشتند مرگخوار واقعی هستند، می‌توانستند با تهدید کار را پیش برده و زودتر به نتیجه برسند!

- نه. ما ماموریت داریم توی این سایت عضو بشیم که بتونیم درموردش تحقیق کنیم. اگه همین اول بگیم کی هستیم که دیگه نمی‌تونیم درست حسابی تحقیق کنیم!

مرگخواران موافق بودند. پیش از آن کسی به این نکته‌ی ریز توجه نکرده بود.

- حالا بیاید بلیتمونو بفرستیم.

تعداد بسیار زیادی کله بر روی صفحه‌ی لپ‌تاپ جمع شد و هر یک از آنها به روش خودشان شروع به تفکر کردند. سروصدای تفکر مرگخواران اتاق را پر کرده و بلاتریکس را که پشت لپ‌تاپ نشسته بود، به مرز انفجار رساند.
اما درست پیش از آنکه منفجر شود، فکری به ذهنش رسید و در صفحه‌ی ارسال بلیت چیزی نوشت.

- امم...چیزی نوشتی بلا؟
- بله. همونطور که دیدید، به مغز نداشته‌ی شما هیچ نیازی ندارم. خیلی عادی نوشتم من رمزمو یادم رفته لطفا بهم بگید.

در میان تشویق و تحسین مرگخواران، لپ‌تاپ دینگی کرد و جواب بلیت آمد. مدیران این سایت بسیار وقت‌شناس و زودپاسخ‌دهنده بودند.
بلاتریکس کل نوشته‌های بلیت را نادیده گرفت و چشمش فقط به سمت هشت رقمی که آن وسط نوشته شده بود رفت: ۱۲۳۴۵۶۷۸

- خب، اینم از رمز هوشمندانه‌مون که معلوم نیست کدوم عقل کلی انتخاب کرده و بعدم یادش رفته بود! حالا که رمزمونو پس گرفتیم و می‌تونیم وارد شناسه‌مون بشیم، میریم برای معرفی شخصیت!


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۲:۳۰ پنجشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۱

مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
مرگخواران، به صفحه ی سفیدی که قرار بود متنشان در آن جای بگیرد، خیره شده بودند.

_ یعنی باید کل این صفحرو براشون چیز بنویسیم؟

تام، پس کله ای محکمی به مرگخوار مذکور زد و سعی کرد بقیه را از استرس حاصل از دیدن صفحه ی سفید، خلاص کند.
_ نگران نباشین. قانون نداره که. هر چقدر دلمون خواست میتونیم چیز بنویسم. یک خط تا صد خط! حتی میتونیم یه ایمیل یه کلمه ایم بفرستیم.

مرگخواران که از شُک دیدن صفحه ی دراز سفید درآمده بودند، به کار اصلیشان باز گشتند.
چه چیزی باید برای مدیران مینوشتند؟

_ نظرتون چیه بنویسیم ما مرگخوارای واقعی هستیم؟
شاید برامون استثناء قائل شدن!


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۰:۵۸ سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰

محفل ققنوس

یوآن آبرکرومبی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۸ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
دیروز ۶:۴۶:۴۲
از اکسیژن به دی‌اکسید کربن!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 436
آفلاین
- بچه‌ها اینجا رو!

مرگخوارا به بالای صفحه‌ی نمایش لپ‌تاپ، جایی که جاگسن بهش اشاره کرده بود، خیره شدن. اون بالا نوشته شده بود "مدیران سایت" و زیرش هم عکس‌های اشخاصی رو گذاشته بودن که ظاهراً مسئولین سایت بودن.

- اینو نگا کنین! وسط تابستون کاپشن پوشیده!
- این یکیو. چقد ناااااز داره نگا می‌کنه.
- این یکی خیلی شبیه دروازه‌بان تیم کوییدیچ مشنگی لیورپوله!
- عجب اسمایی هم دارن... فک کنم اینا اصالتاً مشنگ باشن...
- جمعش کنین این بساطو!

مرگخوارا هم به هشدار بلاتریکش گوش دادن و جمعش کردن این بساطو.

- به جای این مسخره‌بازیا زود باشین یه راهی پیدا کنین تا بتونیم با اینا حرف بزنیم!

پیتر به نکته‌ی بسیور بسیور بسیور مهمی اشاره کرد:
- نمیشه خب. باید براشون بلیت بفرستیم تا رسیدگی کنن. بلیت فرستادن هم شناسه می‌خواد... که نداریم.

پیتر کلاً اطلاعات زیادی داشت توی زمینه‌های مختلف و خیلی هم کیف می‌کرد وقتی ملّت از گنجینه‌ی اطلاعاتش مستفیض می‌شدن.

به هر حال جاگسن گفت:
- اشتباه می‌زنی داداش. بلیت زدن شناسه نمی‌خواد. ایمیل می‌خواد... که داریم.

پیتر بدجوری ضایع شد.
جاگسن هم لیست شونصدتایی ایمیل‌هاش رو که هر روز به تعدادشون اضافه میشد، در آورد و یکی از خالی‌ها رو برداشت و توی کادر ایمیل گذاشت.
- خب الآن چی بنویسیم براشون؟


If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۰:۲۸ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
- ما رو مسخره کرد؟

مرگخواران برای یافتن پاسخ این سوال، به چشم های همدیگر نگاه می کردند و بلاتریکس به چشم های همه بصورت یکجا نگاه می کرد. برای او خیلی مهم بود که مسخره نشده باشد.

-اگه مسخره نکرده باشه هم، توانایی هامونو به چالش کشید!

پیتر پاسخ درستی داده بود.

-ولی ما که رمزمونو یادمون رفته. به عنوان کاربر مهمان می تونیم دوئل کنیم؟ گرچه به عنوان مهمان معلوم نیست چطوری پیام شخصی دادیم و گرفتیم.

پیتر سوال درستی پرسیده بود. کلا همه کارهای پیتر درست بود.

مرگخواران شروع به چرخش در سایت کردند. به دنبال جایی برای دوئل می گشتند.

- هی! هاگوارتزم داره. ایوا رو بفرستیم از اول درس بخونه.
- ایول... دیاگون! من یه چیزایی لازم دارم. حتما می شه آنلاین سفارش داد.
- دو سه تا پر قوی اضافه هم برای من بخر.
- اونجا رو ببینین!

مادام ماکسیم انگشت اشاره اش را به طرف انجمن محفل ققنوس گرفته بود. چشمانش از تعجب گرد و از شدت خشم قرمز شد و مشت محکمی روانه لپ تاپ کرد.
-محفل ققنوس رو منهدم کردم!

مرگخواران لپ تاپ را از "مشت رس" ماکسیم دور کردند. خوشبختانه آسیبی ندیده بود. بهتر بود هر چه سریع تر مدیری پیدا می کردند. شناسه ای عوض می کردند و آماده دوئل می شدند و آبرو و حیثیتشان را بازیافت می کردند.




پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۳:۱۴ چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۰

مرگخواران

پیتر جونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۰:۰۴:۱۴ یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۳
از محله ی جادوگران جوان تحت آموزش هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 234
آفلاین
- بدو ببینم!

بلا بر پشت تام که سرخود پشت لپ تاپ نشسته بود کوبید و مثل رودولف دوباره او را روی زمین پرت کرد و خودش جای تام نشست. روی پیام شخصی درخشان که چشمک میزد کلیک کرد و پیام ایوای ناظر برایشان باز شد.

سلام!
اول یه آفرین بگم که انقدر زود تو نقشتون فرو رفتین. قطعا توی سایت آینده درخشانی دارین! اصلا اون جدی نوشتن و اینکه هرکاری کنم از چشم خودم دیدم خیلی عالی بود! آفرین! درمورد تغییر شناسه هم من متاسفانه نمیتونم کاری بکنم. من ناظرم، باید برای تغییر شناسه از مدیرای سایت کمک بگیرین. البته اگه کمکی خواستین منم باز هستم. کمکتون میکنم!
موفق باشید!


یکی از آن پشت، در میان جمعیت مرگخواران با نگاه خیره اش ایوای مرگخوار را ذوب کرد. هیچکس برای مدتی حرفی نزد و پس چنددقیقه که گویا بهترین موقع برای تک خوانی جیرجیرک پشت پنجره بود بلا شروع به حرف زدن کرد.
-نقش بازی کردن؟
-بذار یه سوال مهمتر بپرسم. مدیر؟ مدیر از کجا پیدا کنیم؟

ولی بلا نقش بازی کردن را ول نمیکرد.
-فکر میکرد ما داریم نقش بازی میکنیم؟

و واضح بود که مرگخواران نمیخواستند دعوای بلا و کسی که نمیشناختند را ببینند، فعلا سر این گیج شده بودند که مدیر از کجا پیدا کنند. همه گیج به همدیگر نگاه کردند. آنها در گشت و گذار در سایت مدیری ندیدند، همه شان ناظر بودند. از منظره. ناظرهای خوش منظره.
-کسی میدونه چطوری مدیر پیدا کنیم؟
-امم... من یه ایده ای دارم.

جمعیت همانند فیلم های اکشن به دو قسمت تقسیم شد و مرگخواران پیتر را دیدند که عینک دودی زده است و موز میخورد. و اگر راستش را بخواهید، زیاد به هم نمی آمدند و همین باعث شد از بین جمعیت کاغذ مچاله ای به سر پیتر بخورد و عینکش بیفتد.

-چه ایده ای؟
-فضا بدین. میتونم پیداشون کنم. سایت یه چیزی داره به اسم چت باکس. اگه بتونیم وارد بشیم...

پیتر بدون اینکه ادامه حرفش را بگوید روی صندلی نشست و سیب روبان دارش را بوس کرد و روی میز گذاشت، شروع کرد به وارد شدن به چت باکس و پس از چنددقیقه پیروزمندانه گفت:
-وارد شدم!
و ادامه داد:
-اینجا میتونیم با اعضای دیگه حرف بزنیم. ازشون میپرسیم مدیرا کیان.

ولی خون او هم رنگین تر از بقیه ی مرگخوارها نبود، بلا او را هم روی زمین پرت کرد و روی صندلی نشست و شروع به تایپ کرد.
مدیر میخوایم. مدیرا کجان؟ زود باشین بگین. حداقل به یه دردی بخورین.

و آن را فرستاد. پیام های جواب کم کم پدیدار شدند و بیشترشان چیزی به جز خنده نبود. اینکه میگفتند که چقدر خوب در نقشش فرو رفته یا حتی شوخی میکردند و این دفعه بار دومی بود که حرف زدن بلا را فرو رفتن در نقش میدانستند و واضح بود مرگخواران دیگر نمیتوانستند جلوی بلا را بگیرند و گذاشتند که او هر حرفی میخواست بنویسد و بفرستد.
وقتی چت باکس را بستند فهمیده بودند که از کجا میشود مدیران را پیدا کرد، از بخشی به اسم سایت جادوگران و بخش مدیران.
ولی قبل از اینکه به دنبال مدیران سایت بروند فهمیدند که پیام های خصوصیشان باز هم میدرخشد و چشمک میزند. روی آن کلیک کردند و پیامی که برایشان آمده بود را خواندند.

هی تازه وارد! خیلی بامزه ای. قشنگ ایفای نقش میکنی. منم تازه واردم، میای با هم دوست بشیم و دوئل کنیم؟ فکر نمیکنم بتونی توی دوئل کردن از من ببری.




پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۱:۳۲ چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۰

مرگخواران

الکساندرا ایوانوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۸ پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۱:۴۴:۵۳ یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 312
آفلاین
خلاصه:
مرگخوارها یه یک لپ تاپ پیدا کردن و وارد سایت جادوگران شدن. لرد سیاه به اونا ماموریت داده که عضو سایت بشن تا بتونن درموردش تحقیق کنن. مرگخوارا به سختی شناسه ‎ای می‌سازن اما رمز ورود رو فراموش کردن. مرگخوارا فکر میکنن یه ناظر میتونه شانسه ببنده برای همین به ایوای توی سایت که ناظره اطلاع می دن که شناسه رو ببنده که بتونن شناسه جدیدی بسازن.
نکته: ایوای ناظر، ایوای مرگخوار نیست. صرفا یه نفر تو سایت، شخصیت ایوا رو برداشته و ناظر شده. پیام شخصی برای اون فرستاده شده.

***

مرگخواران برای اطمینان از محترمانه بودن پیام شخصیشان، بار دیگر آن را خواندند.
پلاکس متفکرانه به آن چشم دوخت.
-نه... خوبه. خیلی خوبه. میتونستم قلموم رو فرو کنم تو چشش به جای این سوسول بازیا. باید متشکرهم باشه.
-به نظرم ولی خیلی پیام مهربونیه ها... پررو میشه.
-نخیر! خیلی هم خوبه. همینو میفرستیم.

هرگاه، در هر زمان و مکانی، اگر بلاتریکسی دستور دهد، مسلما دیگر کسی حق اعتراض نخواهد داشت. بنابراین پیام مذکور به سرعت ارسال شد و اینبار بر خلاف انتظارات دیگر مشکلی پیش نیامد.
طولی نکشید که شناسه ی ناظر بخت برگشتۀ، ایوانوا آنلاین شد و مرگخواران که از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدند با اشتیاق به نام او چشم دوختند.
ایوا اما، با بی میلی از پشت مانیتور، به نام الکساندرا ایوانوا، که در کادر کرمی رنگِ گوشه ی سایت، به نمایش در آمده و نشان از آنلاین بودنِ آن میداد، زل زده بود:
-من دچار اختلال هویت پریشی شدم که. یعنی چی که دو تا ایوا هستش؟ من اونم؟ اون‍...

بلاتریکس سقلمه ی دردناکی به پهلوی او زد.
-دِ ساکت شو ببینیم این ناظره جوابمونو میده یا نه!

اما ایوا اعتراض داشت.
-اون منه یعنی؟ اون چجوری من شده؟ نکنه من اون شدم! یعنی من هیچکس نیستم و شما رفتید هویت اونو برام دزدیدید؟ آیم نوبادی یعنی؟

کسی از مرگخواران ولی به ایوایی که به مرز تشنج رسیده و کف اتاق افتاده بود، توجهی نکرد؛ پیام شخصی شناسه شان در حال چشمک زدن بود.



ویرایش شده توسط الکساندرا ایوانوا در تاریخ ۱۴۰۰/۱/۲۷ ۸:۲۶:۴۷







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.