جلسه ي آخر معجون سازي
معجون و معجون سازان بزرگ همين طور كه در راهروهاي پوشيده شده از انوار طلايي خورشيد به سمت دخمه ها راه مي رفت به اين فكر بود كه ديگر بعد از اين جلسه به چه اميدي در هاگوارتز قدم بگذارد ، ديگر براي چه كسي يا چه كساني تدريس كند و اين كه ديگر چرا به هاگوارتز بياد؟!!
با همين افكار وارد دخمه ها شد .
همين كه بچه ها او را ديدند به احترام از جايشان بلند شدند و سلام گفتند .
- سلام به همگي
به سمت سكوي مخصوص تدريسش رفت ، روي آن ايستاد و سپس با صدايي توام با غم و ناراحتي گفت :
- اميدوارم كه حال همگي خوب باشه...همون طور كه مي دونيد امروز جلسه ي آخري هستش كه من با شما هستم و براتون تدريس مي كنم ...ممكنه بعضي از شما خوشحال باشيد كه از هدگيه جدا مي شيم ، ولي باور كنيد كه من دلم براي همتون تنگ ميشه
چوبدستي اش را چرخاند و نوشته هايي ظاهر كرد و سپس صحبت هايش را ادامه داد و گفت :
- يادتون هس كه من روز اولي كه اومدم و برنامه ي تحصيلي ارائه دادم ، عنوان جلسه ي آخر رو معجون و معجون سازان بزرگ گفتم و مي خواستم در اين جلسه بهتون معجون هاي شناخته شده و بزرگ و همين طور سازندگان مهم معجون سازي رو معرفي كنم .
سرفه اي كرد و ادامه داد :
- من جلسه ي آخر رو توي جلسات قبلي گنجوندم ...يعني اگه يادتون باشه من معجون هاي مهم و همين طور سازندگانوشن رو بهتون آموزش و معرفي كردم .
نارسيسا مافوي كه در ميزهاي جلو نشسته بود دستش را بلند كرد و گفت :
- پرفسور ..منظور شما اينه كه اين جلسه بيكاريم ؟
- نه..نه..نه !! اصلا منظورم اين نبود...مي خواستم بگم كه شما هر آنچه كه در اين جلسه بخوام بگم رو مي دونيد و مطمئنم كه خوب ياد گرفتيد ولي با اين حال من براي شما يه سري تكليف براي امتياز دهي دارم .
به سمت ميزش رفت و از روي كاغذ هاي نامرتب ميزش تكه كاغذي برداشت . چند بار از رويش خواند و سپس آن را در جيب گذاشت .
- من اين جلسه چيزي براي ياد دادن به شما ندارم ولي ازتون مي خوام به تكاليفي كه مي دم رو انجام بديد .
به سمت تخته رفت و اينبار گچي را برداشت و روي تخته نوشت :
نام يك معجون ساز معروف به همراه اسم معجونش بنويسيد (2 امتياز)
زندگي نامه ي مختصري از معجون ساز معرفي شده بنويسيد (12 امتياز)
طرز ساخت و نوع استفاده ي معجون معرفي شده را بنويسيد (12 امتياز)
نکات مثبت و منفی این کلاس ، تدریس و استاد رو در طول ِ این ترم بنویسید (4 امتياز) پس از نوشتن اين تكاليف بر روي تخته ، در حالي كه داشت دستمال قرمزش را براي پاك كردن اشك هايش در مي آورد از كلاس ناپديد شد .
[color=0000FF][b]" - خوش به حالش رفته تو آسمون پيش خدا !!!
دست كوچكش كه در دستانتم بود محكم فشردم و پرسيدم :« كي ؟!»
با انگشت