1) یک رول بنویسید که در اون معجون رو میسازید ، بعدش اشتباهی یک چیزی رو اضافه میریزید و به یک چیز دیگه تبدیل میشید و یک فاجعه در مدرسه راه میندازید و چند نفر و میکشید. ( 20 امتیاز )
2) بعد از فوقع ما وقع چه اتفاقی میفته ، رول رو ادامه بدید . ( 10 امتیاز ) ( مثلا میتونه ساختن معجون و اتفاقات حاشیه اون باشه ، لازم نیست خیلی خفن باشه ، فقط باید کلاس و تموم کنیدتوضيح: اين پست حاوي هر دو تكليف ميباشد.- آقا اجازه! اين پرسي عصاره ي صدر منو برداشته!
پروفسور دانگاس: پرسي! عصاره ي اين لودو رو بده بهش! ميخورتت ها!
پرسي: آقا اجازه!
ميخوام ازش شامپو درست كنم! لازم دارم الان آقا!
ماندانگاس نگاه نيمه خفني به پرسي انداخته و پس از ديدن برق مخصوص در چشمان ِ وي او را به نزد خود فرا ميخواند!
- آقا اجازه! بگيد حداقل عصاره ي صدر منو بده!
دانگ: عصارش رو بده من بهترش رو دارم! بيا بريم دفتر من!
پرسي: آخه!
دانگ: مگه نميخواي سرت رو بشوري... بيا! اصلآ ميريم حموم!
و همينطور كه دانگ پرسي را به بيرون از كلاس ميكشيد فرياد زد:
- خوب بچه ها كلاس امروز هم تموم شد! شما ميتونيد توي كلاس بمونيد و معجوناتون رو بسازيد تا واسه امتحان ياد بگيريد. آفرين.
==ساعتي بعد!==
لودو با خود: خوب! اينم از معجون! حالا چيكارش كنم؟! بايد بدم يكي بخورتش امتحان كنم معجون رو كه چهار روز ديگه سر جلسه ي امتحان دانگول گفت معجون بساز بدونم درست ساختم ديگه. آره، همينكار رو بايد بكنم... خوب، خوبي؟ آره بد نيستم. ديگه چه خبر؟
- لودو چته؟ ديوونه شدي؟
- ها مگه چيه؟
- چرا با خود حرف ميزني! مرتيكه ي زنجيري!
- آلبوس شوخي نكن باب. گريه ميكنم ها! بيا كارت دارم.
و آلبوس به نزد لودو مي آيد.
(شفاف سازي شماره ي 1: آلبوس منظور آلبوس پاتر است نه آلبوس دامبلدور! ما جرئت نزديكي به آلبوس دامبل را نداريم همي!
)
لودو: آلبوس بيا معجونم رو بخور.
آلبوس: معجون چي هست حالا؟
لودو: همين معجوني كه امروز ياد داد دانگولي ديگه! كه يارو گرگ ميشه!
خوش مزست!
آلبوس: نه لودو، خيلي خطرناكه لودو!
لودو: نه بوقي بيا بخور... بيا...
و لودو به زور حلق آلبوس را گشوده و كل محتواي پاتيل را در حلقوم ِ وي تخليه كرده و به نشانه ي پيروزي پاتيل ِ خالي را همچون سربازان ِ آلماني به صورت مورب بر سر ميگذارد و به نشانه ي جشن و سرور با ملاقهاي (!) كه در دست دارد چند ضربه به پاتيل ميزند!
لودو: آخ حواسم نبود! موجي شدم ماماااان!
البوس: لودو... لودو...
لودو: ها؟ چته؟!
البوس: لودو بيا بكشمت! لودو من ميخوام چند نفر رو بكشم!
ميدوني؟ من الان يه موجود وحشتناك شدم!
لودو: آلبوس شوخي نكن من قلب ملبم با باطري كار ميكنه! د نكن د!
و لودو به پشت سر خودش نگاه ميكنه و موجودي عجيب با هفت-هشت-ده سر مقابل خودش ميبينه!
(شفاف سازي شماره 2: هفت-هشت-ده سر، چون موجود خيلي گولاخه و سراش رو هي تكون ميده و لودو هم حول شده و نميتونه سراش رو بشمره!)
موجود: هــــــــــــــاام!
لودو: وووي!
و موجود لودو رو قورت ميده! به همين سادگي و با كمال ژانگولر!
موجود كه با اون هيكل و قيافش اصلآ خجالت نميكشه و همچنان صداي بچه گانه و ناز و گوگولي ِ آلبوس رو داره با خودش ميگه:
- هوووم. خوب اين ميره تو يه معدم! اگه به تعداد سرام معده داشته باشم و هر آدمي نصف معدم رو پر كنه! ميشه به عبارت ِ...
==نيم ساعت بعد==
موجود دهشتناك همچنان در محاسبات نجومي خود سرگردان است!
- خوب... نه بزار... اينجا ده بر يك! صفر رو ميزارم تو پاتيل فعلآ... اون چند بود! ...
==نيم ساعت بعد==
موجود دهشتناك همچنان در محاسبات نجومي خود سرگردان است و اينبار از شدت عصبانيت از دهان خود آتش بيرون ميزند و ميز چوبي مقابلش را شعله ور ميكند!
(شفاف سازي شماره 117: در مورد قيافه ي موجود چون لودو سريع خورده شد اطلاعات دقيقي در دست نيست! اما الان چون آتيش داد بيرون از دهنش ميتوان فهميد كه اين موجود موجودي است كه توانايي اين را دارد كه آتش از دهان خود خارج كند.)
موجود (با صداي آلبوس) داد ميزند:
- اَه... اين مسئله يه چيزي كم داره! اين حل نميشه... ماماااااااااان!
موجود ادامه ميده: اها... خوب چرا داد ميزنم! فهميدم! تعداد سرهام رو ندارم!
(شفاف سازي شماره ي 118: در اين لحظه متوجه ميشيم كه تنها لودو ديوانه نيست و آلبوس هم ديوانه است و با خود حرف ميزند! ميتوان اين نتيجه را هم گرفت كه بيماري لودو مسري بوده و آلبوس نيز گرفته پس همان بهتر كه خورده شد و افراد بيشتري اين بيماري را نگرفتند!!)
موجود ادامه ميدهد: خوب حالا چطوري بفهمم چند تا سر دارم؟!
- نُه تا!
موجود: تو كي بيدي؟ صدات از كجا دراومد؟!
- من استرسم! من زير ميزم. من مدير گالري هستم! تو رو خدا به من كاري نداشته باش! من گناه دارم! من ناتوانم!
- باشه. دستت درد نكنه... خوب حالا ميتونم حساب كنم بايد چند نفر ديگه رو بخورم تا سير شم...
(شفاف سازي شماره 119: حتمآ ميپرسيد چرا شفاف سازي ها يهو از 2 شد 117! – خوب آي كيو! نيم ساعت گذشته! تو اين نيم ساعت كلي شفاف سازي انجام شده!! حالا تو پست نيومده اون قسمتا دليل نميشه شماره ي شفاف سازي ها رو بهم بزنيم كنيم كه!)!!!
==يك ساعت بعد==
موجود با خودش: اَه من اعصاب ندارم! گشنمه! من از بچگي رياضيم خوب نبود! اين بابام. هري رو ميگم. هر چي بهش گفتم واسم معلم خصوصي بگير بهم رياضي درس بده گوش نداد. اَه.
- آره. منم هر چي ميگم تو فروم مديران به حرفم گوش نميكنه.
موجود: تو كي هستي؟
- من استرسم! من زير ميزم. من مدير گالري هستم! تو رو خدا به من كاري نداشته باش! من گناه دارم! من ناتوانم!
موجود: اها... باشه. دستت درد نكنه... ببين... استرس. ميدوني چطوري من ميتونم حساب كنم كه چند نفر ديگه رو بخورم سير ميشم؟ آخه خيلي گشنمه!!
- ميتوني اين كار رو بكني...
موجود: چه كاري؟
- ميتوني اينقدر آدم بخوري تا زماني كه سير شي. بعد ميفهمي ديگه. ولي يادت باشه هر آدمي كه خوردي تعدادش رو يادت نره كه آخر كه سير شدي بفهمي چند تا رو خوردي!
موجود: اها... ايول. دمت گرم. ببينم تو كي بودي؟؟
- من استرسم! من زير ميزم. من مدير گالري هستم! تو رو خدا به من كاري نداشته باش! من گناه دارم! من ناتوانم!
موجود: اها... استرس... ببين... يه لحظه مياي؟
- آره اومدم!
موجود: هــــــــــــااام!
استرس: وووي!
و استرس توسط موجود دهشتناك ِ نُه سر خورده شد!
(شفاف سازي شماره ي 351 : نُه سر رو كه فهميدي از كجا فهميديم؟؟ بابا استرس گفت ديگه! اون يه ساعت زير ميز بوده قشنگ وقت داشته شمرده!)
پايان!
آها نه يادم رفت! استاد نوشته بود كه :
نقل قول:
یک فاجعه در مدرسه راه میندازید
اين توضيح رو بدم كه با خورده شدن يا به عبارتي از دست رفتن مدير گالري سايت (همون استرجس ديگه!)، يه چيزي فراتر از فاجعه رخ داده و لازم به توضيح ميباشد كه اين فاجعه نه تنها در مدرسه بلكه در سايت جادوگران رخ داده كه مدرسه نيز يكي از فروم هاي آن است!
اين سري ديگه واقعآ پايان!
ویرایش شده توسط [en]Ludo Bagman[/en][fa]لودو بگمن[/fa] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۵ ۲۳:۵۱:۴۱