خلاصه:
لرد سیاه با طلسمی مادرش رو زنده می کنه. ولی آلبوس دامبلدور که ظاهرا در گذشته به مروپی علاقمند بوده مادر لرد رو می دزده و با خودش می بره.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-انتقام می گیرم...نابودش می کنم! زود دست به کار بشین. مادر دامبلدورو می خوام!
چهره بلاتریکس در هم رفت...نفرت و انزجار در تک تک اعضای صورتش موج می زد!
-اوه...ارباب...فکر نمی کردم اینقدر بدسلیقه باشین! حتی برای انتقام هم لازم نیست چنین شکنجه ای رو تحمل کنین. مطمئنم مادرشم ریش داره!
لرد سیاه که کنار پنجره ایستاده و به افق خیره شده بود مجبور شد حالت متفکر و مصممش را به هم بزند.
-چی داری می گی تو؟! ما نیتمون پاکه! جمع کن خودتو. در محضر اربابم دچار حالت تهوع نشو. الان فقط برین مادرشو برامون بیارین. مایلیم ببینیم وقتی بفهمه مادرش نزد ما اسیره چه عکس العملی نشون می ده.
لودو بگمن در حالی که بیل و کلنگی روی دوشش گذاشته وارد صحنه شد.
-ارباب شما امر بفرمایید. ما اجرا می کنیم. کندرا تو کدوم قبرستون دفن شده بود؟
لرد سیاه کمی فکر کرد...دستی به چانه اش کشید.
-هوم...خب...ما جسدشو نمی خواییم...به دردمون نمی خوره. مایلیم زنده باشه. همونطور که مادرمونو زنده کردیم مادر اون ریشو رو هم زنده می کنیم!