خلاصه:لرد به خاطر خوردن یک معجون اشتباه وارد توهم شده و در اون توهم در یک سلول انفرادی زندان آزکابان قرار داره. در خانه ی ریدل هم لودو خودش رو به شکل لرد در آورده با این تفاوت که بینی داره و همچنین میخواد نصف ساحره ها رو به عنوان همسر خودش بگیره!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لرد تقلبی یا لودوی شیاد که به شدت عرق میریخت و نگاه های مرگخواران را روی خود حس میکرد به سرعت با مغز نداشته اش ماجرا را تجزیه و تحلیل کرد:« چی کار کنم الان؟! اینا اگر بفهمن که من رو میکشن!
آهان! پیدا کردم! باید مثل ارباب رفتار کنم تا اینا متوجه نشن!
همچنان که لودو مشغول تجزیه و تحلیل بود الادورا دوباره جیغ زد:
- من همچنان نفهمیدم قضیه رو! اگر شما ارباب هستید پس اون جنازه چیه؟!
لودو در حالی که میکوشید لرزش صدایش را به حداقل برساند گفت:
- اهم اهم... الادورایمان... بله... ما ارباب هستیم... اون هم یک لولو خورخوره ی پیر بود که ظاهرا خفه شده و مرده اونجا!
ملت مرگخوار:
اما آنتونین در بین تعجب مرگخواران ناگهان فریاد زد:
- این لودوی بوقی کجاس پس؟! خیلی وقته ندیدمش اینجا!
لرد تقلبی یک بار لحظات
پست قبل را در ذهن مرور کرد و ناگهان نعره زد:
- دالاااااااهوووف! میکشیمت! جلوی ما صدات رو میبری بالا؟! مگه ما نگفتیم لودو رو فرستادیم ماموریت! بزنیم نابودت کنیم الان؟!
- غلط کردم ارباب! شرمنده ارباب! دیگه تکرار نمیشه!
- خیلی خوب... دیگه تکرار نشه ها! نبینم باز دوباره! آ باریکلا پسر!
خیلی خوب... شما بروید شامی برای ما آماده کنید... ما هم برویم جنازه ی آن لولو خورخوره را بندازیم تو کمد!
- ارباب؟! ما همچنان قضیه ی بینی شما رو نفهمیدیم!
- بینی؟! ... بینی؟!... آها!... یادمان اومد... بینی... بله خوب... ما بینی داشتیم! منتها انقدر قشنگ و زیبا و اینا بود نشون نمیدادیمش!
- سرورم... من به عنوان مورخ مرگخواران همین الان این رو در مرگخوار نامه ثبت میکنم!
لرد تقلبی که از مخمصه نجات یافته بود به سمت اتاق لرد به راه افتاد و با خود فکر کرد :« لرد بودن هم خیلی خوبه ها! فکر نکنم دیگه از این فرصتا نصیبم بشه... بهتره تا وقتی ارباب بهوش نیومده از این فرصت سوءاستفاده رو ببرم قشنگ!
»
همچنان که میرفت تا بدن لرد را داخل کمد پنهان کند به یاد آورد که باید سراغ مرلین هم برود و تکلیفش را در مورد تعداد همسرانش روشن کند.