"مـــصــاحـــبه ای با بانو بروکلی هــرســت!"مــــوضـــوع
داغ ایــن هــــفـــته
.
.
.
گرگینه ها!فلور دلاکور: مهمان ما آماندا بروکلی، دشمن خونی گرگینه ها و گرگینه شناس حرفه ای! بــانو سلام!
آماندا ماری بروکل هرست: سلام!
فلور دلاکور: سوال اول...
آماندا ماری بروکل هرست: بانو دلاکور عزیز...اول از خودتون برام بگین...خیلی وقته شما رو ندیدم! آنوشا رو دیده بودم، ولی شما رو نه...
فلور دلاکور: چشم بانو بروکل هرست! فلور دلاکور ملقب به پروانه جهنمی، حامی ماه و ماه دوستان، با تخلص دخترک بی نام و نشون هستم! و البته خبرنگار ویـژه پیام امروز و فصلنامه هاگوارتز!
آماندا ماری بروکل هرست: بله بله...میبینم...مثل همیشه پوست براق شما باعث میشه خون جاری زیرش بدرخشه و ... صبر کن بینم! این مصاحبه که قرار نیست پخش بشه؟
فلور دلاکور: مسلما نه! فقط تو پنج شیش تا روزنامه چاپ میشه همین ^___^
آماندا ماری بروکل هرست: پس لطفا خودتون سانسور های لازم رو انجام بدین... ما تو جامعه به عنوان خون آشام محترمی شناخته میشیم
فلور دلاکور: حتما
مسلمه!
خب بــانو بروکل هرست، برای ما توضیح بدین که در کجا رشته گرگینه شناسی خوندین؟ تجربی بوده یا تئوری؟
آماندا ماری بروکل هرست: چرا راجع به گرگینه ها حرف بزنیم...کلی موضوع جذاب تر هست...
مثلا خون پریزاد ها یا...
فلور دلاکور: بـــانو : shout:
آماندا ماری بروکل هرست: خب خب...
سکوت
آماندا ماری بروکل هرست: اهم...
ســـــکـــــوت
آماندا ماری بروکل هرست: یه لحظه صبر کنید این آهنگو تا آخر گوش بدم خیلی قشنگه!
فلور دلاکور:
آماندا ماری بروکل هرست: بله... الان میگم خدمتتون
فلور دلاکور: بفرمایید
آماندا ماری بروکل هرست: خوب...چند قرن پیش جمعیت گرگینه ها به طرز غیرمنتظره ای افزایش پیدا کرد که نه تنها برای آدما بلکه برای خون آشاما هم خطرناک بود-
فلور دلاکور: بله...
آماندا ماری بروکل هرست: دارم می گم! وسط حرف نپر!:vay:
سکوت
آماندا ماری بروکل هرست: ببخشید. کنترلمو از دست دادم... یه لیوان آبمیوه بیارین، لطفا!
فلور دلاکور: آب میوه؟ یا...؟
آماندا ماری بروکل هرست: یا اگه وقتتون تنگه گردنتونو بیارین جلو، فرق نمی کنه!
فلور دلاکور: دست اندر کاران عــزیـــز، پشت صحنه ایــا! اون لیوانو رد کنین بیاد! : shout:
فلور دلاکور: بفرمایید بانو، ما منتظریم
آماندا ماری بروکل هرست: عه !چه حیف شد. فکر می کردم هم وقتتون تنگه هم دستتون
آماندا ماری بروکل هرست: به دستور ملکه به سرعت یه گروه از زبده ترین جادوگرا برای مقابله با این بحران انتخاب شدن
فلور دلاکور: ملکه منظور همون مادرتونه؟!
آماندا ماری بروکل هرست: نه نه... مادر من که اگه مادر بود من الان اینجا نبودم! ملکه ویکتوریا.
فلور دلاکور: بعله... می فرمودید!
آماندا ماری بروکل هرست: و من هم بین اونها حضور داشتم-
فلور دلاکور: پـــس تــجــربی بوده...
سوال بعدی...
آماندا ماری بروکل هرست: خودم می خواستم نتیجه بگیرم.
فلور دلاکور: سم گرگینه روی خون آشام ها چه تاثیری میذاره؟
آماندا ماری بروکل هرست: سم گرگینه ها...باعث مرگ ما میشه ^^
فلور دلاکور: به صورت تدریجی یا فوری؟
آماندا ماری بروکل هرست: بالاخره گرگینه ها هم باید یه برتری داشته باشن. سم گرگینه به تدریج در خون خون آشام منتشر میشه و بعد از اون خون آشام عطش سیری ناپذیری به خون پیدا می کنه؛ بعد از مدتی دچار اختلالات روانی میشه و بعد میمیره.
فلور دلاکور: واااییی!چه بــــاحــــال!
آماندا ماری بروکل هرست: خیلی ممنون از همدردیتون
فلور دلاکور: منظورم اینه که... واییی... چه بد!
فلور دلاکور: تا حالا مرگ کسی توسط گرگینه رو از نزدیک دیدین؟
آماندا ماری بروکل هرست: البته... همون چند قرن پیش- اول بذارین بهتون بگم، برخلاف خون آشام ها گرگینه ها پیشینه ی وسیعی ندارن
فلور دلاکور: درسته...
آماندا ماری بروکل هرست: در واقع تا قرن 18م وجودشون ناشناخته بوده. و در اون زمان ما هیچ اطلاعاتی راجع بهشون نداشتیم
آماندا ماری بروکل هرست: بنابراین دادن طلفات حتی برای ما که مثلا آمادگی داشتیم بدیهی بود.خیلی از اون دوستانم جلوی چشمام دریده شدن. هر چند نمی تونم بهشون بگم دوست... معادل ناکاما رو تو زبون فارسی پیدا نکردم.
فلور دلاکور: آیا این خون آشام های ناکام نقشی توی تنفر شما از گرگینه ها داشتن؟
آماندا ماری بروکل هرست: من تنها خون آشام گروه بودم بقیه همه جادوگر بودن. در ضمن من نگفتم ناکام...
فلور دلاکور: رابطه ی شما با اونا چه طور بود؟
آماندا ماری بروکل هرست: واستا دارم سوال قبلیو می جوابم :vay:
فلور دلاکور: من دیگه حرف نمیزنم دیگه تا خودت بگی!
خب...
آماندا ماری بروکل هرست: به علت غافل گیری مون توسط گرگینه ها از هر جهت، خیلی ضرر کردیم. فرا تر از انتظار ما بودن. اون زمان هم طلسمات ممنوعه ممنوع بودن و راجع به شون خیلی بیشتر از الان سخت گیری میشد. بنابراین نمی تونستیم خیلی راحت از خودمون دفاع کنیم...در جواب سوال بعدیتون باید بگم مرگ دوستامون یه نتایجی هم داشت(یادش رفته سوال قبلی دقیقا چی بوده) فهمیدیم گرگینه ها هم موجوداتی جادویی هستن و با اینکه اون اوایل وضعیت مساعد نبود حتی تونستیم یکیشونو به دام بندازیم و بالاخره به قضیه فیصله دادیم
فلور دلاکور: چه طور؟
آماندا ماری بروکل هرست: دیدن اونا یه بار در ماه خیلی عجیب و عذاب آور بود. بالاخره تو یکی از شبای ماه بدر یکیشونو گیر انداختیم و با توجه به حدثیاتمون انجام آزمایشات رو یه روز به تاخیر انداختیم. و فردای اون روز... تـــادا! قضیه کشف شد.
البته از قبل هم به این که گرگینه ها انسان هستن شک داشتیم. اما با گیر انداختن اون گرگینه به ماهیتشون به طور کامل پی بردیم. اینکه چین و چطور تبدیل میشن، چه قدرتایی دارن و چه قدر فرو کردن نقره تو قلبشون و دیدن جون دادنشون لذت بخشه!^^
سکوت
آماندا ماری بروکل هرست: خیلی حرف زدم. یه لیوان نوشیدنی لطفا!
فلور دلاکور: چشم! :pretty:
فلور دلاکور: اون لیوانو بیار زود!
الآن میاد هممونو... :
بفرمایید بانو. با تشکر از همکاری شما!
آماندا ماری بروکل هرست:عه...تموم شد؟ به همین زودی؟
فلور دلاکور: نــه. هنوز یه سوال مونده
فلور دلاکور: و آخرین سوال... بزاق گرگینه وقتی ماه کامل نیست روی خون اشام ها تاثیری داره؟
آماندا ماری بروکل هرست: کار به اونجا ها نمی کشه...
فلور دلاکور: ؟
آماندا ماری بروکل هرست: بدن یه خون آشام اونقدر قدرتمند هست که بتونه در مقابل یه گرگینه تبدیل نشده یه خراش هم برنداره.
فلور دلاکور: توضیح قابل قبولی بود!
آماندا ماری بروکل هرست: در اون صورت هم...بدن خیلی زود بزاق رو پس میزنه. اینم قابل قبول ترش
فلور دلاکور: ممنون. حرف آخرتون؟!
آماندا ماری بروکل هرست: ...چرا نمی ذاری خونتو بخورم؟
فلور دلاکور: کـــــات کــــات! الآن خورده میشیم!
+مــربــوط به کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه!
بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)