سوژه جدید مطابق با
پست 10 این:
چارلی درو محکم پشت سرش میبنده و به نشان کاراگاهی ای که اسمش روش هک شده نگاه میندازه.
- آخه اینم شد زندگی؟ خیر سرم اومدم معاون شهردار شم که یه گوشه بشینم بخور بخواب راه بندازم، حالا از من بعنوان پلیس استفاده میکنن. به من چه که باید برم خلافکارارو از تو خیابون جمع کنم. :vay:
صدای آنتونین دالاهوف، شهردار هاگزمید به گوش میرسه که از پشت در داد میزنه: مگه ندیدی چقد شغلا کمه؟ خب بذار شغل کاراگاه پیدا شه، بعدا میشونیمت پشت دفتر!
چارلی:
رهگذری که برای دیدن شهردار به اونجا اومده بود با دیدن چارلی به این شکل در میاد:
چارلی سریع پشتشو به رهگذر میکنه و سوت زنان از اونجا دور میشه.
یک جای مخوف=اندرون لوله های غول پیکر فاضلاب:کله ی سرخ رنگ کسی از دور دیده میشه. دوربین به آرومی جلو میره تا به هویج مورد نظر برسه و بعد همونجا متوقف میشه.
رون ویزلی (همون هویجه=سر دسته مافیا) نگاهی به اطراف میندازه و میگه: خیلی خوبه! اینجا میشه مقر مافیاهای هاگزمید. اسم گروهم چی باشه حالا؟
صدایی از ناکجا آباد تو گوش رون تکرار میکنه: هویج سرخ ... هویج سرخ ...
خیابان های هاگزمید:لینی با دیدن مرد متشخص و به نظر مایه داری که یه گوشه وایساده، فکری به ذهنش میرسه. جلو میره و سعی میکنه خیلی دلربایانه(!) از کنارش رد بشه!
مرد به نزدیک شدن لینی نگاه میندازه و یک دل نه صد دل عاشق لینی میشه و یک قدم به عقب برمیداره و ... گرومپ! هردو به هم برخورد میکنن.
مرد عذرخواهی میکنه و تا میاد بحثو باز کنه و با دوشیزه ی متشخصی چون لینی آشنا بشه، لینی از اونجا دور میشه و در آخرین لحظه قبل از پیچیدن تو کوچه دستشو برا مرده تکون میده.
مرده چشماشو تیز میکنه و میبینه که ای دل غافل، این کیف پولشه که داره تو دست لینی تکون تکون میخوره.
- ای دختره ی بی شعور ِ دزد! میرم شکایتتو به پسر عموم، اسلینکرد میکنم.
لینی نیشخندی میزنه و یورتمه کنان خودشو یه وری گم و گور میکنه.
مرد که همچنان سرجاش وایساده، با نیشخند لینی عصبانی تر میشه و فریاد زنان ادامه میده:
- اصلا تو میدونی اون چی کاره س؟ منشی قاضیه! تازه شایدم ارتقا گرفت شد قاضی، میدم پوستتو قلفتی (غلفتی؟) بکنه! یا حداقل برات حبس ابد بدوزه! جانی! قاتل! دزد!
-----------------------------------
اگه تونستید بیابید سوژه را!
هیچ سوژه خاصی در جریان نیست! فقط شغلای ملت معرفی شده! خو یکم همکاری کنین شغل انتخاب کنین دیگه!