بررسی پست شماره
115 برج وحشت، آگوستوس راک وود:
نقل قول:
- ولدمووووووورت ! نمیتوانی اسم با ابهت ما را به زبان بیاری مردک کر ؟
پدر سوخته مارا می خواهی خاکستر کنی ؟ بزنم پدر پدر سوخته ات را در بیاورند پدر سوخته ؟ حال که اصلا اینطور شد ...
حالا که قراره لرد اعتراض کنه بهتر نبود اعتراضش رو شدید تر می کردین؟! هم اون و هم ما می دونیم که صدا قرار نیست به حرفش گوش کنه. برای همین لرد می تونست به جای تکرار مداوم کلمه "پدر سوخته" روی محترمانه تر خطاب شدن تاکید کنه. چون تا جایی که می دونیم لرد سیاه خوشش نمیومد کسی کلمه ولدمورت رو هم به زبون بیاره.
نقل قول:
لرد دستش را روی نشان شومش بالا پایین برد . هر مرگخواری از جنوبگان تا شمالگان ، از مشرق تا مغرب از زیر آب تا روی آب ، بر خود لرزیدند . حتی مورفین در حال هم هر چه زده بود ، کاملا پرید ! مرگخواران به استثنای جمعی که ایستاده از درد به خود پیچیدند ، بقیه روی کف زمین فذیادشان به هوا رفت . اما احضار نشده بودند . لرد فقط عصبانی بود.
لرد عصبانیتش را با شکنجه مرگخوارانش خالی کرد. بی شک سوزش تا مغز استخوان نشان شوم، شکنجه حساب می شد.
این صحنه خیلی جالب بود. اینکه لرد نمی تونه کسی رو احضار کنه ولی خشمش رو این جوری خالی می کنه. توصیف شما جدی بود؛ وگرنه توصیه می کردم کمی بیشتر وارد جزئیات بشین. این قسمت اونقدر جالب بود که می تونستین بی خیال سوژه و ادامش بشین و صرفا همین قسمت رو توضیح بدین. مثلا یکی دو مرگخوار رو مثال می زدین که در چه حالتی و در حال انجام چه کاری هستن و در اثر این اتفاق چه بلایی سرشون میاد.
اتصال مورگانا و مرلین از عالم بالا و دیالوگ های رد و بدل شده بین اونا و لرد جالب بود.
نقل قول:
مرلین که نمیخواست از قافله عوالم مختلف عقب بیافتد ، به سرعت به کهکشان های مختلف سر زد و با مغز گنده ها به شور نشست .
مورگانا نیز همانجا در خلسه ای یوگایی - مدیتیشنی به تلاش برای بررسی احتمالات و جواب های مختلف پرداخت.
مرلین و مورگانا و عالم بالا سوژه های جدیدی هستن که داریم. بعد از سالها ایفای نقش کمتر پیش میاد با سوژه های جدید مواجه بشیم. ولی اینا جدیدن و می شه روشون کار کرد. فراموش نکنین که در سوژه های دیگه هم ازشون استفاده کنین.
نقل قول:
ساعاتی گذشت . لرد بر سنگی تکیه زده بود . شنلش که بدورش پیچیده شده بود ، حکم منبع گرمایی در آن هوای سرد را داشت. پایش را روی پایش انداخته بود و با تلفن ، با دخترش حرف میزد . واقعا نجینی هنرمندانه این وسیله مشنگی را با دمش گرفته بود ! البته بیچاره مجبور بود هر چند لحظه دمش را کمی پایین بیاورد تا خستگی در کند .
این صحنه هم جالب بود. شما ایده های خوبی دارین. سریع ازشون رد نشین. اینا سوژه های کوچیک و موقتی هستن که می تونن پست شما رو جالب تر کنن. همین گفتگوی تلفنی می تونست فضای بیشتری اشغال کنه. وقتی می گم سوژه رو ول کنین و بیشتر به جزئیات اهمیت بدین منظورم همینه. سوژه اصلی اونقدر جالب نیست که این موارد فرعی می تونن جالب باشن.
نقل قول:
ناگهان دودی سیاه فضای اطراف آن ها را فرا گرفت . لرد تلفن را قطع کرد و همزمان آن را رها کرد . صدای تق افتادن گوشی هم نتوانست نگاه جمعیت را از این صحنه بگیرد .شخصی با پیکره تیره و مبهم همراه شنلی در اهتزاز به سمت آن ها میامد .
شخص تازه وارد می تونست شخصا وارد سوژه نشه. گاهی بهتره سوژه رو شلوغ نکنیم. جواب سوال رو می تونستیم از همون عالم بالا توسط مرلین یا مورگانا بگیریم ولی به این شکل هم اشکال زیادی نداره. این شخص هم می تونه بمونه و هم می تونه بره. بستگی به تصمیم ادامه دهنده داره.
خوب بود.
موفق باشید.
__________________________
بررسی پست شماره
150 فرهنگستان ریدل، آبی!
نقل قول:
وینکی در حالی که با دقت به گیگیلی آشا نگاه می کرد،سرش را خاراند:
-خب،وینکی یادش نیومد که چرا اینو گفت!شد این حرف وینکی رو نشنیده گرفت!
این قسمت گذشته از چندش آور بودنش(!) دو نکته مثبت و یک نکته منفی داشت.
یک نکته مثبتش اینه که سوژه مسخره و کوچیکی رو که از چند پست قبل داره بهش اشاره می شه ادامه دادین. این نوع حرکات گروهی در تاپیک های دنباله دار بسیار مورد نیاز ما هستن.
نکته منفیش اینه که سوژه ای رو که در پایان پست قبلی داده شده یه جورایی ماست مالی کردین. همین که گفتین حرف دابی رو نشنیده بگیرن. سوژه قبلی مشخص بود. کافی بود ملت جاشونو با هم عوض کنن...حتی اگه می شد برای چند دقیقه! بهتره تا جایی که واقعا مانعی در کار نباشه سوژه های نفرات قبلی رو ادامه بدیم. عوضشون نکنیم.
نکته مثبت دومش این بود که زیاد بی دلیل و ناگهانی این کار رو انجام ندادین و برای پس گرفتن اون سوژه از شخصیت گیج و منگ(!) وینکی کمک گرفتین.
نقل قول:
چند ثانیه گذشت تا جغد به خانه ریدل وارد شود.در تمام این مدت،روونا به شدت در انتظار کروشیو بود.خودش هم نمی دانست چرا.احتمالا چون چند پستی می شد که کسی کروشیو نخورده بود!
لرد با چشمان سرد همیشگی ش، به روونا نگاه کرد.دیگر سخن گفتن لازم نبود؛هوش ریونی روونا به او کمک می کرد تا منظور لرد را در یابد.
اشاره تون به اینکه لرد برای کروشیو زدن احتیاجی به دلیل منطقی نداره خوب بود! همینجوری باید طنز رو به شخصیت های جدی اضافه کنین. و تاکیدتون روی هوش ریونی روونا هم همین حالت رو داشت. بی دلیل بودن این تاکید بود که جالبش کرده بود.
نقل قول:
سلام سیو،نظرت راجع به اینا چیه؟میخوام توی سازمان مشاغل آگهی بدم.جوابت رو برام بفرست.لطفا سریع.قربانم،سیر!
اون "سیر" آخرش و هم قافیه بودنش با سیو عالی بود!
نقل قول:
لرد سری تکان داد:
-متوجه شدی بلا؟کنجکاوی های زیادت رو به دیده اغماض می نگریم!
خانه ریدل در سکوت فرو رفته بود.چند ثانیه بیشتر طول نکشیده بود که صدای ذوق زده روونا در خانه پیچید:
-یـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــافتم!
توجه همه به روونا جلب شد:
-البته...خب،من که نفهمیدم!البته من فهمیدم که ارباب فهمید!ارباب فهمید که شاید بهتر باشه ما یک نفر رو برای سازمان بین المللی حمایت از ساحرگان بفرستیم!اینطوری بلا متوجه میشه چرا اربابش باید با ساحره ها درست صحبت کنه و چطوری!
دیالوگ های لردتون عالیه...رفتار مرگخواراتون عالیه! همه شخصیت ها سنجیده و در جای خودشون قرار دارن. روونا کم کم داره خودشو پیدا می کنه. من به عنوان خواننده کم کم می تونم رفتار و عکس العمل های روونا رو حدس بزنم. هوش زیادش...یه جورایی با این هوشش خود شیرینی می کنه و کمی هم لج بقیه رو در میاره! یه وقار خاصی داره ولی اصلا ازش بعید نیست که یهو به شکل بی وقارانه ای شروع به دویدن کنه! همیشه داوطلبه! همیشه حاضره و در حال ابراز وجود! سکوت نمی کنه. قایم نمی شه. خوشش نمیاد که کمرنگ و بی تاثیر باشه. این که روونا شخصیتی پیدا کرده کار بسیار مهمیه که شما دارین انجام می دین.
نقل قول:
توجه همه به روونا جلب شد:
-البته...خب،من که نفهمیدم!البته من فهمیدم که ارباب فهمید!ارباب فهمید که شاید بهتر باشه ما یک نفر رو برای سازمان بین المللی حمایت از ساحرگان بفرستیم!اینطوری بلا متوجه میشه چرا اربابش باید با ساحره ها درست صحبت کنه و چطوری!
سوژه رو خوب پیش بردین. فقط جایی که مکان سوژه عوض می شه سعی کنین بصورتی باشه که دوباره برگرده به مکان اصلی تاپیک. مثلا اینجا بلا قراره بره و تحقیق کنه. باید طوری ادامه داده بشه که اون تبدیل به سوژه اصلی نشه. بلا نهایتا در یکی دو پست تحقیقشو انجام بده و برگرده. البته اینجا این مورد دست شما نیست. اینو برای سوژه های دیگه گفتم که اگه به همچین موقعیتی رسیدین اینجوری رفتار کنین.
پستتون بی شکلکه...اشکالی نداره. ولی با شکلک می تونست زنده تر و جالب تر بشه.
خوب بود. اصلا هم ارزشی نبود.
موفق باشید.