بررسی
پست شماره 448 کافه تفریحات سیاه، آماندا:
این سوژه سوژه حساسیه...چون سوژه ای داده شده که اصولا با حال و هوای شخصیت(دامبلدور) سازگاری نداره. تو این جور سوژه ها دو راه داریم...یا اونقدر آزاد و می شه گفت دیوانه وار بنویسیم که منطق کلا کنار بره، و یا کاملا مواظب شخصیت باشیم که چارچوبش حفظ بشه. حد وسط نداریم. شخصیت خراب می شه.
نقل قول:
اما دامبلدور در واقع میخواست از معجون اسنیپ جون سالم به در ببره!
چرا؟
این جا احتیاج به توضیح داشت...توضیح احساس دامبلدور. که در اون لحظه به چی فکر می کنه. چه حسی نسبت به اسنیپ و معجونش داره.
نقل قول:
اما چند ثانیه بعد اسنیپ برگشت و گفت:
- معجونم رو جا گذاشتم...پرفسور دامبلدور، حالا که بیدارید بیاید معجون من رو بچشید!
بین شخص و دیالوگش فاصله نذارین. پستتون پراکنده به نظر می رسه.
مثلا وقتی لرد کاری رو انجام می ده و بعدش قصد دارین دیالوگ لرد رو بنویسین نباید فاصله بذارین. اینجوری:
لرد سیاه از جا بلند شد و قدم زنان به طرف پنجره رفت.
-تو واقعا می خوای بری آماندا؟ولی وقتی دیالوگ مال یه شخصیت دیگه باشه باید فاصله بذارین:
لرد سیاه از جا بلند شد و قدم نان به طرف پنجره رفت.
-ارباب...چیکار کنیم؟ به آماندا بگم بره؟
لرد به طرف لیسا برگشت. ظاهرا او هم نمی دانست چه کاری باید انجام بدهد.نقل قول:
- معجونم رو جا گذاشتم...پرفسور دامبلدور، حالا که بیدارید بیاید معجون من رو بچشید!
حواستون به شخصیت ها باشه. این شخصیت ها هر کدوم یه انسان(موجود) جداگانه هستن. اخلاق و رفتار خاص خودشونو دارن. شما باید موقع نوشتن بینشون تفاوت قائل بشین. الان این شکلک با شخصیت اسنیپ سازگار نیست. شما چند بار دیدین اسنیپ با ملایمت حرف بزنه؟ یا بخنده؟
دیالوگ ها و رفتار ها رو بر اساس شخصیت ها شکل بدین. لرد ولدمورت باید لرد ولدمورت باشه...سوروس باید سوروس باشه. همونطور که تو سایت می بینین این شخصیت ها رو هممون تا حدودی عوض کردیم که سوژه ساز تر باشن. ولی اصل و اساس شخصیت باید حفظ بشه.
نقل قول:
معجون اسنیپ به شدت افتضاح بود!
این صحنه خوبی بود. خنده دار بود. برای همین بهتر بود اینقدر سریع ازش رد نمی شدین. درباره مزه معجون و احساس دامبلدور بیشتر می نوشتین.
فراموش نکنین...سوژه مهم نیست. سعی نکنین داستان رو پیش ببین. الان این جا اصلا مهم نیست که دامبلدور ترک می کنه یا نه و چطوری ترک می کنه. مهم همین صحنه های فرعیه...همین جزئیات. همین معجونی که اسنیپ به خورد دامبلدور داد و حالش رو به هم زد. درباره اینا بنویسین.
نقل قول:
- سوروس نامرد حتما میدونست که مزه ی معجون افتضاحه برای همین این سطل آورد...من به سوروس اعتماد کامل دارم!
این دیالوگ خیلی خوب بود. همین جوری باید به شخصیت ها توجه کنین!
می تونست قوی تر باشه. به این صورت که قسمت اولش رو بیشتر می نوشتین. یعنی کمی بیشتر درباره مشکوک بودن اسنیپ می نوشتین و یهو به شکلی بی منطق و بی دلیل جمله آخر"به اسنیپ اعتماد دارم" رو اضافه می کردین. چون در طول کتاب هم همینطور به نظر می رسید که دامبلدور کاملا بی دلیل به اسنیپ اعتماد کامل داره. گاهی باید اغراق کنین...طنز همینجوری متولد می شه!
نقل قول:
- فرزند روشنایی، هنوز نمیدونی ربطی نداره؟ راستی تو چرا ذهن منو خوندی؟
- میخواستم مطمئن بشم جمله ی بی ربط نمیگید که گفتید!
این دو دیالوگ خیلی خوب بودن. هم از نظر طنز و هم شخصیت پردازی.
نقل قول:
اسنیپ یک شیشه معجون خوش شانسی از جیبش بیرون آورد و جلوی صورت دامبلدور گرفت و دامبلدور خواست که معجون را بگید!
- نخیر، معجون درست عمل نکرده!
این جاش کمی مبهم و کمی اضافه بود. معجون خوش شانسی چی بود این وسط؟ به نظر من بهتر بود این قسمت حذف بشه.
نقل قول:
-پرفسور دامبلدور، خوشحالم که بیدارید؛ چندتا گیاه پیدا کردم که میتونه اعتیاد رو درمان کنه!
سپس از جیبش چند گیاه در آورد که مگس ها دورش پرواز میکردند و متاسفانه دامبلدور چاره ای جز امتحان کردن آن نداشت!
ایده خوبی دادین. به نظر من این قسمت هم می تونست اغراق آمیزتر باشه. یعنی اسپراوت منتظر رضایت دامبلدور نمونه و گیاهاشو همراه مگس ها بچپونه تو دهن دامبلدور.
سوژه رو خوب پیش بردین...طنزتون خوب بود. شخصیت دامبلدورتون خوب بود. اسنیپتون می تونه قوی تر بشه. می تونه اسنیپ تر بشه.
بعضی جاها کمی مبهم می نویسین. سعی کنین به خواننده توضیح کافی بدین. با صبر و حوصله!
مواظب اشتباهات تایپی هم باشین که خوندن پست رو سخت می کنن.
سوژه ها رو سریع پیش نبرین. همونطور که گفتم روی جزئیات تمرکز کنین. روی موقعیت و این که الان چه شخصیتی می تونه چه کاری انجام بده!
خوب بود.
..........................
بررسی
پست شماره 447 کافه تفریحات سیاه، الیزابت امکاپا:
کوتاه نوشتین. این بد نیست. کلا بهتره تا وقتی دلیل خاصی برای طولانی نوشتن نداریم، کوتاه بنویسیم. پست های کوتاه راحت تر و بیشتر خونده می شن.
بزرگ ترین مشکل پست شما اینه که هیچ ویژگی خاصی نداره. خیلی ساده اس. کسی که پست شما رو می خونه باید دلیلی داشته باشه که به خوندن ادامه بده. باید خواننده رو به یه شکلی جذب کنین. دنبال خودتون بکشونین. یا با جمله های متفاوت و زیبا...یا طنز خوب...یا صحنه های جالب...یا هر نکته خلاقانه و جدید.
اولین کاری که باید انجام بدین کار روی شخصیت هاست. شخصیت ها رو بشناسین. اسنیپ با دامبلدور خیلی فرق می کنه...تو نوشته های شما هم باید فرق کنه. رفتارشون... حرف زدنشون...شکلک هاشون.
شخصت های کتاب رو می شناسین...شخصیت های سایت رو هم بشناسین. اینا خیلی کمکتون می کنن برای نوشتن. چون بیشتر از کتاب به شما سوژه می دن. راحت تر می تونین ازشون استفاده کنین.
سوژه ای رو ادامه بدین که ازش خوشتون اومده...سوژه ای که ایده ای براش دارین. لازم نیست ایده حتما برای ادامه دادن داستان باشه. می تونه یه موقعیت باشه. مثلا من یه سوژه رو می خونم...با خودم فکر می کنم اسنیپ این وسط می تونه فلان کار رو انجام بده...میام همونو می نویسم. این یه ایده اس.
نقل قول:
تا اینکه به یاد شب واحترامی که استادان به آن گزاشته بودند افتاد!
به جمله ها خیلی دقت کنین. شکل نوشتن جمله ها. "آن" دامبلدوره؟...باید می نوشتین او!
اشتباه های املایی هم همینطور. گذاشتن!
نقل قول:
اوهمراه خود یک جام پر از مایعی بنفش رنگ به دست داشت،که حتی خنگ ترین ها نیز می فهمیدند که مزه ی آن چه می تواند باشد.
جمله ها چه طنز باشن، و چه جدی، باید به بهترین و رساترین شکل ممکن نوته بشن. منظورشونو خوب و درست برسونن. این جا کلمه "خنگ" انتخاب خوبی برای این جمله نبود. اولا به نظر من باید بیشتر درباره معجون توضیح داده می شد..که چرا اینقدر نفرت انگیز بود! دوما به جای "خنگ" از کلمه دیگه ای مثل "کم هوش" استفاده می کردین.
انتخاب درست کلمات و جمله بندی خوب و درست، چیزیه که به مرور زمان یاد می گیرین. با خوندن پست های بقیه.
نقل قول:
-واقا ممنونم!نمی دونم که چطور می تونم محبت شماهارو جبران کنم؟خب فعلا یه کم دیگه استراحت می کنم وبعد هرکاری خواستید انجام میدم!
سپس دوباره در زیر پتو ناپدید شد...
اشکال بعدی پست شما اینه که هیچ اتفاقی در اون نیفتاده.
منظورم از نظر داستانی نیست. داستان لازم نیست پیش بره. ولی تو پست شما بجز داستان هم اتفاقی نیفتاده. نه طنز وجود داره و نه حرکت خاص دیگه ای. اسنیپ معجونی آورده...و دامبلدور به شکلی عجیب دوباره گرفته خوابیده.
این پست ایده خوبی داشت که اجرا نشده.
این که اسنیپ یه معجون بد رنگ و بد بو بیاره و به دامبلدور اصرار کنه که باید اونو بنوشه. دامبلدور هم از طرفی قول داده همکاری کنه و از طرفی واقعا نمی خواد لب به اون معجون نفرت انگیز بزنه. هی بهانه بیاره که از زیر خوردن معجون در بره!
این جوری جالب می شد. ولی شما به اندازه کافی داستان رو توضیح ندادین. برای همین خام مونده. این امیدوار کننده اس. چون ایده رو دارین. فقط کافیه پیاده کردنش رو یاد بگیرین.
پست های خوب رو بخونین. فکر می کنم نویسنده های خوب رو بشناسین. یکیشون ناظر گروه خودتون لینیه. این جوری کم کم با شکل پیش بردن سوژه ها، استفاده از شخصیت ها، طنز نوشتن و جدی نوشتن آشنا می شین.
اتفاق خوبی که در پست شما افتاده اینه که سعی نکردین تغییر خاص و خارق العاده ای ایجاد کنین. سوژه رو همونجوری که بود ادامه دادین و همونطور که گفتم، ایده خوبی هم براش داشتین که اگه پیاده می شد خیلی خوب می شد.
بخونین. بنویسین. اشکالاتتون زود برطرف می شه.