خلاصه:
مرگخواران و لرد به فروشگاه زونکو می رن و یه بذر جادویی رو تو چالهای می کارن. بذر سریع تبدیل به درخت می شه و مثل لوبیای سحرآمیز رشد می کنه. لرد و مرگخوارا از درخت بالا می رن و الان هدف ققپادها(ققنوس های محفل) قرار گرفتن.
مرگخواران و لرد سیاه، در حال ادامه دادن مسیر لوبیا بودند که، ققپاد ها دوباره مانعشان شدند. خیل عظیم مرگخواران که متوقف شده بودند، در سر و کله هم زده و یکدیگر را هل می دادند.
- برین دیگه چرا وایسادین؟
این حرف را یکی از مرگخواران که ققپاد ها را نمی دید، زد.
- مگه نمی بینی؟
- نه!
- ناموسا نمی بینی؟
مرگخوار مذکور که از قضا کوتاه قد هم بود، کله اش را خاراند و گفت:
- مرگ دامبلدور نمی بینم؟
- ققپاد های ققنوس دوباره سد راهمون شدن.
در جلوی صف، مرگخواران دیگر که کاملا ققپاد ها را می دیدند، جلسه ای تشکیل داده بودند.
- این محفلیا شورش رو دیگه دراوردن.
آلکتو قلنج گردنش را شکاند.
- ما با چوب بیسبالمون شتکشون کنیم؟
لرد سیاه دستش را به علامت نه تکان داد.
- ما ایده بهتری داریم آلکتو. به نظر ما، سه تا دیگه مرگخوارامون باید فدای ما بشن. یکیشون رو همین الان انتخاب کردیم؛ خودت آلکتو.
آلکتو که درست متوجه نشده بود موضوع از چه قرار است. سرش را تکان داد.
لرد سیاه پس از کمی فکر کردن گفت:
- اون دوتا رو هم پیدا کردیم. رودولف که تام ما رو تبدیل به روح کرد و کریس که از وقتی وزیر شده پاش رو زیادی از گیلیمش دراز تر کرده.
قبل از اینکه سه مرگخوار بتوانند از خودشان دفاع کنند، مرگخواران دیگر، آنها را به طناب بستند و آماده پرتاب شدند.
برج کنترل مراقبت عملیات های هوایی محفل- {بک مَعَهُم!}- عه نگاه کن سوجی؟ این مرگخوارا دوباره می خوان انگری بردز بازی کنن!
قبل از اینکه سوجی بتواند به بازی انگری بردز، مرگخواران نگاهی بیاندازد، سه مرگخوار برگزیده، به سمت ققپاد های محفل ققنوس پرتاب شدند و ریموند و سوجی، دیگر نتوانستند چیزی ببینند.
لوبیای سحرآمیزلرد سیاه دستانش را به هم زد.
- خب تمام شد یاران ما! بهتره به راهمون ادامه بدیم.
گابریل آب دهانش را به سختی قورت داد و به بالا اشاره کرد.
- ارباب نمی خوام باهاتون مخالفت کنما، ولی من که اینجوری فکر نمی کنم.
شاخه غول پیکری راهشان را سد کرده بود.
- این که چیزی نیست می تونیم ازش رد شیم.
مرگخوار مزکور که خود راضی تشریف داشت، سعی کرد از زیر شاخه رد شود، اما در چشم بهم زدنی پودر شد.
- اهم... اهم! من مرلین شاخه ها هستم تا وقتی چیزی رو که ازتون می خوام بهم ندین، نمی ذارم برین.