هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   4 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
مام!...مادر!

ما آجیل دوست داریم.
ما نقد هم می کنیم.


بررسی پست شماره 14 بارگاه ملکوتی، مروپ گانت:


نرسیده دستی به سرو روی تاپیک کشیدین و خلاصه کردینش مادر؟! حس مادری؟
چقدر هم درست خلاصه کردین. چون من تو خلاصه قبلی به جریان بانز اشاره کردم، برای این که جریانش تموم نشده بود. وقتی تموم بشه دیگه نباید تو خلاصه بیاریمش. بیخودی جا اشغال نکنه.


نقل قول:
و یکی آمد که کاش نمی آمد! مادر با غر آمد!
یه "مادر آمد" وسط دو تا جمله کمه...ولی شروع خوبی بود. در حالت عادی "مادر آمد" رو نمی شد قبول کرد. ولی این مادر، مادر مشخصیه!


نقل قول:
_آهای مرلین پاشو از خواب...پاشو لنگه ظهره از مدرسه ت جا موندی! ساعت جادویی ۱۲ ظهر رو نشون میده... آخه پیغمبرم انقدر تنبل!؟پیغمبر هم پیغمبر های قدیم!
خیلی خوب شروع کردین. منظورم پست نیست. شخصیته. از همین دیالوگ ساده و کوتاه می شه مروپ رو شناخت...و این خیلی خوبه.


نقل قول:
مرلین درحالی که زانوی غم در بغل گرفته بود و به دلیل کهولت سن همانطور خوابش برده بود، با شنیدن صدای زنی غر غرو دو متر از جا پرید و از ترس به لرزیدن افتاد.

_یا بی جامه خال خال صورتیمان! از امتحان جا موندیم!
بین توضیح شخصیت، و دیالوگ خودش فاصله...نمی ذاریم.
ولی گذشته از این، عالی بود. این که مرلین گیج و منگ از خواب پرید و باور کرد که مدرسش دیر شده.


نقل قول:
مرلین کمی ریش هایش را صاف کرد و سپس یادش آمد که اصلا او دانش آموز نیست که امتحان داشته باشد، خیر سرش پیغمبر است! بسی خشمگین شد که وی را از آن خواب وحیانی به این صورت بیدار کرده بودند! اما خوشحال نیز بود که بلاخره کسی برای برآورده سازی آرزو و حل مشکل آمده بود.
هرچند مروپ گانت لذت وافری از این سبک بیدار کردن برده بود.
وحیانی خیلی خوب بود.
صحنه قبل اونقدر بامزه بود که پست تا مدتی می تونه روی همون پیش بره! کشش داره.


نقل قول:
_اممم... بله بله حق با شماست ویندوز پیغمبریم هنوز بالا نیومده! چقدر ناخوش و بد یمن اومدید! چه کاری ازم بر میاد؟

مروپ ابروهایش در هم بود و به دنبال پیدا کردن غر های جدید می گشت اما در عین حال میخواست به آرزویش هم برسد، پس کمی کوتاه آمد.
_فرزند عزیز تر از جانم با اینکه زیبایی و جذبه ای وصف ناپذیر داره اما نداشتن موهای پر پشت روی سرش خاطرمو مکدر میکنه؛ میخوام فرزند خوشگلم مو دار بشه.
_دیگر نگران کچل بودن فرزند دلبندتان نباشید، با کلینیک کاشت مو دکتر ... اهمممم خط رو خط شد! بله بله حق با شماست بانو، مشکلی نیست، الان درستش میکنم.
مواظب شوخی هایی که خودشونو به زور وارد متن می کنن باشین. برای این که طنزتون در حالت عادی خیلی خوبه. این شوخیا کمی ضعیف ترن و اثر همون طنز خوب رو کم می کنن. بهتره حذف بشن. دو نمونه اش، یکی ویندوز مرلین بود...و یکی همین خط رو خط شدن.


نقل قول:
_وای... فرزندمان را دستی دستی مانند اون مشنگ زاده ی مو حنایی، ترامپ کردیم!
بسیار زشت شدیم!

جایی که مروپ لرد رو دید می تونست کمی بیشتر توضیح داده بشه. کمی سریع پیش رفته و به خواننده فرصت نداده صحنه و احساس مروپ رو هضم کنه. یه ذره آروم تر، بهتر می شد. مثلا درباره هیجان و ذوق مروپ می نوشتین...بعد می رفت و کمی کند تر در اتاق لرد رو باز می کرد و بعد هم چیزی رو که دیده، به همراه عکس، توی توضیحات می نوشتین و بعد دیالوگش رو می گفت.
این جوری صحنه بهتر تصور و درک می شد.

لرد هم می تونست یه عکس العملی داشته باشه. یا حداقل اشاره بشه که خوابه و مروپ قبل از بیدار شدنش اتاق رو ترک کنه و در بره!


پست روونی بود...روون یعنی پستی که این حس رو منتقل می کنه که نویسنده شو اذیت نکرده. این حالت تاثیر خوبی روی خواننده می ذاره. اینم برای کسی که بعد از مدتها برگشته زیاد پیش نمیاد. خیلی خوبه که این حالت رو دارین.
مروپتون خوب شروع کرده و مطمئنا خوب پیش می ره. مواظب اصطلاحاتش باشین...بیش از حد و همه جا تکرارشون نکنین که آزاردهنده نشن. ولی اخلاقش خیلی خوبه. هنوز جا داره باهاش بیشتر آشنا بشیم...ولی ورودش پر سرو صدا و مناسب مادر لرد سیاه بود!


تموم شد مادر!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۱۷ دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۸

ارنى پرنگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۳ دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۷:۴۴ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 202
آفلاین
درود لرد ولدمورت پست برای دهکده ی هاگزمید هستش.
خلاصه دو یا سه پست عقب تره. منم از خلاصه به قبل رو نخوندم ولی سوژه فعلا پشت در بستس و مرگخوارا سعی میکنن بازش کنن.
هر موقع که وقت داشتین نقد کنید.
ممنون.


ارنی

ممنون که حواست بود به خلاصه.
وقتی خلاصه اینقدر نزدیکه لازم نیست خلاصه کنین. دیگه دو سه تا پست رو می تونم بخونم. ولی بازم ممنون.


نقد پست شما ارسال شد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۸/۴/۱۸ ۲۲:۴۵:۰۶
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۸/۴/۱۸ ۲۲:۴۵:۴۱

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۰:۳۲:۳۸
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
ناظر انجمن
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
گردانندگان سایت
پیام: 460
آفلاین
سلام جذاب مامانی!
این آجیلا رو مامان فقط برای پسر نابغه ش آورده که جون بگیره و در راه سیاهی به قله های موفقیت برسه!
اینم آورده که نقدی بفرمائه و مامانشو خوشحال کنه.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۴۲ یکشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۸

ماتیلدا استیونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۱ پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
از کالیفرنیا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 359
آفلاین
سلام لرد. خوبین لرد؟

میشه بنقدین اینو؟


سلام. ممنون.

البته که می شه. فقط لطفا وقتی نقدا مال پست های خارج از خانه ریدل ها بود و خلاصه هم نداشت، یه توضیح کوتاه در حد یه خط درباره ماجرا بدین. اصلا هم لازم نیست خیلی دقیق باشه. موضوع اصلی کافیه. پست ها رو می خونم. ولی با دونستن ماجرا، این کار راحت تر می شه.


نقد پست شما ارسال شد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۸/۴/۱۷ ۲۲:۰۲:۳۵

Cause i don't wanna lose you now
I'm looking right at the other half of me



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۵۳ جمعه ۱۴ تیر ۱۳۹۸

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۰:۱۷ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 407
آفلاین
اولین پست طنزم‌و ببینین! مثلا قرار بود طنز باشه!
ببینین! این چه وضعشه! من نمی‌تونم اصلا! هیچی به ذهنم نمی‌رسه!

می‌شه یه نقد کوچولو کنین این‌رو؟


نرسیده رفتی تو تاپیک کاشت مو پست زدی که چی رو به ما بگی؟!

در مورد هیچی به ذهن نرسیدن، خب زوده هنوز. فوری ناامید نشو.
تازه برگشتی. معلومه که بلافاصله سوژه ها به ذهن آدم نمی رسن...یکی دو پست که بزنی می بینی چقدر ساده می شه.
قرار بود طنز بشه...طنز هم شده.

فقط یه یادآوری کوچیک بکنم برای همه.
من سوژه های خانه ریدل ها رو می خونم. ولی خارج از خانه ریدل ها رو همیشه نه. اگه درخواستتون مال خارج از خانه ریدل ها بود، اگه تونستین یه خلاصه خیلی کوتاه و یه خطی از موضوع هم بگین که هی برنگردم پستای قبلی رو بخونم.
خلاصه دقیق لازم نیست. موضوع کلی رو بگین کافیه.


نقد پست شما ارسال شد.







ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۸/۴/۱۴ ۲۳:۴۵:۱۰

گب دراکولا!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۴۱ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 490 خاطرات مرگخواران، کنت الاف ما!


به به! خاطرات مرگخواران دوست داریم.


نقل قول:
دره گودریک- ساعت 1 نیمه شب
دره گودریگ دوست نداریم ولی!


شروع با تعیین زمان و مکان، یکی از انواع شروع های خوبه. مخصوصا برای پست تکی.


نقل قول:
افکار درون ذهنش، سریع تر از پاهایش حرکت می‌کردند.
جمله قشنگه...ولی به نظر من جمله شروع نیست. هنوز هیچ توضیحی(مستقیم یا غیر مستقیم) درباره شخصیت نداریم. بهتره کمی آروم تر بهش نزدیک بشیم و یکراست نریم سراغ افکارش. یه جمله ملایم تر و بی نکته تر قبلش لازم داشت. یه چیز ساده. مثل "به سمت مسیری نامشخص در حال حرکت بود." یا جمله ادامه خودتون هم برای شروع مناسبه:
نقل قول:
باید هر چه زودتر به خانه می‌رسید و اخبار را به همسرش منتقل می‌کرد.
افکار درون ذهنش، سریع تر از پاهایش حرکت می‌کردند.
اینجوری بهتره.


نقل قول:
گودریک هالو، در تاریکی نیمه شب فرو رفته بود. صدای جیرجیرک هایی که در قبرستان بودند سکوت را بر هم زده بود. با اینکه تنها ساعتی از نیمه شب سپری شده ولی چراغ اکثر خانه ها خاموش بود. زن، با قدم های بلند و در سکوت طول خیابان منتهی به میدان را طی کرد و جلوی خانه نسبتاً بزرگی توقف نمود. زیر لب ورد کوتاهی خواند و پس از چند ثانیه ای صدای ریزی از درون خانه به گوش رسید.
زمان خیلی مناسبی برای فضاسازی بود. اول یه توضیح کوتاه دادین. توضیحی که برای خواننده کافی نیست و کنجکاوش می کنه. بعد خیلی بی خیال رفتین سراغ فضاسازی...این، کنجکاوی رو بیشتر می کنه.
و خیلی طولش ندادین و برگشتین به سمت موضوع اصلی.
تمام این حرکات خیلی درست و هوشمندانه بودن.


نقل قول:
مرد قدبلند و چهارشانه ای درب خانه را باز کرده بود. چوبدستی زیبایی در دستانش بود و هنوز گارد خود را حفظ کرده بود که جمله خوشامد گویی را بر زبان آورد. دکمه های پیرهن سفیدش را تا به تا بسته بود و جای زخم رو صورتش خودنمایی می‌کرد.
خیلی قشنگ و کامل توضیح می دین. جمله هاتون رسا و کافی هستن. برای توضیح صحنه احتیاج به پاراگراف های طولانی ندارین. با چند جمله نسبتا کوتاه هم خیلی خوب می تونین منظورتونو برسونین. یه نمونه دیگش هم اینجاست:
نقل قول:
ولی به جای اینکه او را به درون خانه ببرد، ناگهان با دست چپش او را هل داد و سپر محافظتی را در برابر طلسم قرمز رنگی که از سمت خیابان به سمتشان روانه شده بود قرار داد. زن به سرعت بلند شد و چوبدستی را کشید و آماده نبرد شد.
این صحنه نسبتا سختی بود. ولی خیلی واضح نوشتینش.


نقل قول:
دو جین مرگخوار سیاهپوش در جلوی آلیس و فرانک لانگ باتم ظاهر شده بودند. همگی نقاب های مخصوصشان را زده بودند، البته غیر از بلاتریکس لسترنج که این کار را دون شأن یاران لرد سیاه می‌دانست. بلاتریکس با صدای جیغ مانندش اولین کلمات را زبان راند. کلماتی که آغازگر نبردی بودند که قرار نبود به راحتی تمام شود. نبردی که به جیغ ها و جملات طولانی تری ختم می‌شد.
این قسمت کمی سریع تر از چیزی که لازم بود نوشته شده. پشت سر همه.
این صحنه سریعه. اومدن طلسم ها و حالت دفاعی لانگ باتم ها. ولی این قسمت باید یه وقفه داشته باشه که جزو داستان نیست. وقفه مال نویسنده اس. برای این که شخصیت ها رو توضیح بده.
اینجوری بهتر می شد:
دو جین مرگخوار سیاهپوش جلوی آلیس و فرانک لانگ باتم ظاهر شده بودند.
همگی نقاب های مخصوصشان را زده بودند...غیر از بلاتریکس لسترنج! بلاتریکس این کار را دون شأن یاران لرد سیاه می‌دانست.
با صدای جیغ مانندش اولین کلمات را زبان راند. کلماتی که آغازگر نبردی بودند که قرار نبود به راحتی تمام شود.
نبردی که به جیغ ها و جملات طولانی تری ختم می‌شد!



نقل قول:
- پتریفیکوس توتالوس!

آلیس به جای فریاد زدن کلمه "هرگز" تصمیم گرفت تا با وردی بلاتریکس را خاموش کند.
دیالوگ ها و توضیحات رو خیلی به موقع جابجا می کنین. معمولا اول توضیح و بعد دیالوگ رو می نویسیم...ولی گاهی صحنه و سرعت اتفاق ها ایجاب می کنه که برعکس عمل کنیم.


نقل قول:
دره گودریک دیگر ساکت نبود. صدای جیغ و انفجار های پی در پی تا صدها متر دورتر می‌رفت. ولی کسی به کمک یاران دامبلدور نیامد. ظاهراً لکه های خون عزیزان از دست رفته، دیوار های خانه ها را پوشانده بود و مانع نفوذ صدا به درون آنها می‌شد. شجاع ترین افراد هم ترجیح داده بودند تا دخالتی در ماجرا نکنند و فقط شاهد شکاری دیگر باشند.

زیبا و احساسات برانگیزانه بود!


نقل قول:
حالا از ده دوازده تا مرگخوار اولیه نصفی باقی مانده بودند و توانایی آلیس در حال تحلیل رفتن بود.
اون "نصفی" برای اینجا خوب نبود. بهتر بود کمی جدی تر نوشته می شد. مثلا نیمی از آن ها...


نقل قول:
دامبلدور بالاخره آنها را رها کرده بود. کاری که همیشه برای سربازان از دست رفته اش انجام می‌دهد. قربانی کردن عده ای برای اشخاص دیگر.
خیلی سریع از دامبلدور ناامید شده. محفلیا نسبت به دامبلدور یه خوش بینی خاصی داشتن. مثلا هیچکدومشون به اسنیپ اعتماد نداشتن. ولی چون دامبلدور قبولش کرده بود چیزی نمی گفتن. آلیس تو موقعیت سختی قرار گرفته. خسته و ناامیده. می تونست به این نتیجه برسه...ولی یه کمی مقدمه چینی لازم داشت.


نقل قول:
آلیس با خودش فکر کرد که لرد سیاه واقعا بهترین و دیوانه ترین مرگخواران خودش را فرستاده بود.
این جمله کمی بالاتر نوشته شده...که خیلی هم تاثیر گذار بود. به نظر من با این فاصله کم نباید تکرار می شد. این بار می شد فقط روی "دیوانه ترین" تاکید کرد. جمله هم بهتر بود عوض می شد. مثلا این بار نمی نوشتین که لرد سیاه فرستاده. می نوشتین دیوانه ترین ها فرستاده شده بودن.


نقل قول:
آلیس از روی زمین نگاهی به فرانک انداخت. با دیدن نفس های ضعیف او قطره اشکی دیگر به چشمانش اضافه شد. به یاد نویل افتاد، جیمز و لیلی. شاید کسی به کمک شان نیامد چون آنها خودشان کمک بودند! آلیس با صدای ضعیفی شروع به صحبت کرد. صحبت که نه، فقط یک کلمه. توان بیشتری برای حرف زدن نداشت.
این قسمت خیلی قشنگ بود...و لایق توضیح بیشتر.
من نتونستم منظور آلیس رو بفهمم.
فقط حدس زدم که "آنها خودشان کمک بودند" یعنی به خاطر نویل نیومدن. که همون موقع یا بعدها از نویل مراقبت کنن.
ولی یه معنی ضعیف تر هم می شه براش در نظر گرفت. این که کسی به کمک آلیس و فرانک نمیومد...چون همیشه این آلیس و فرانک بودن که به کمک دیگران می رفتن.
که فکر نمی کنم منظور شما این بوده باشه.


نقل قول:
بلاتریکس وحشیانه طلسم ممنوعه را به زبان آورد. درد در سرتاسر بدن آلیس پیچید. دیگر نمی‌توانست افکارش را منظم کند. ذهنش دیگر کار نمی‌کرد. با خودش فکر کرد، عجب هوای خوبی!
آخرش خیلی قشنگ بود. پایان پست جدی مهمه...پایان پست تکی هم مهمه! در نتیجه پایان پست جدی تکی خیلی مهمه.


یه سوژه دست نخورده رو برداشتین...بدون عجله و بدون شعار دادن، توصیفش کردین. با دقت و توجه کافی به همه شخصیت ها. حتی کسایی که نقش کمی در داستان دارن.
داستان اصلی شاید چیزی نداره که ندونیم. ولی جزئیات و احساسات و افکار شخصیت ها، باعث شده برای اولین بار این داستان اینقدر دردناک احساس بشه.


خیلی خوب بود. لهش نکردیم. لذت بردیم.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۰۶ شنبه ۸ تیر ۱۳۹۸

کنت الاف old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۶ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۰۰:۴۹ جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲
از یتیم خانه های شهر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 206
آفلاین
یا لردا!

تک پستی زدیم جدی.

نمیدانیم خوب است یا بد!
پست را زیر بار نقد له بفرمایید لطفا!



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۱۵ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۸

کنت الاف old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۶ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۰۰:۴۹ جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲
از یتیم خانه های شهر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 206
آفلاین
دارک لرد!
امیدوارم بد باشین!
درخواست نقد دارم از شما!
تشکرات


الاف عزیز...ما همواره بد هستیم!

نقد پست شما ارسال شد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۸/۳/۳۱ ۲۲:۰۵:۰۲


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۰۴ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۸

اینیگو ایماگو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۷ سه شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۵:۲۳ چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۲
از این گو به اون گو!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 104
آفلاین
سلام بر ارباب تاریکی ها.
این رو نقد کنید لطفا ارباب.
با تچکر ارباب!

سلام اینیگو.

نقد شما هم ارسال شد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۸/۳/۳۰ ۱۶:۵۳:۱۴

"رویاهات، روح اصلیت رو می‌سازند"




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۵۱ چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۸

آملیا فیتلوورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۵ چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۹:۲۱ شنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۱
از پشت بوم محفل!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 503
آفلاین
سلام لرد! خوبی لرد؟
میشه اینو نقدش کنی لرد؟

اگه میشه لطفا خصوصی بفرستین بعد دلیلشو میگم...


سلام آملیا!

ما همواره بدیم!

می شه...شد...نقد کردیم...ارسال هم کردیم!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۸/۳/۳۰ ۱۶:۴۹:۳۵







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.