پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
ارسال شده در: پنجشنبه 26 اردیبهشت 1398 00:12
تاریخ عضویت: 1397/05/22
تولد نقش: 1397/06/05
آخرین ورود: دیروز ساعت 00:12
از: این سو، به اون سو!
خلاصه:
مرگخوارا دچار اضافه وزن شدن و به این دلیل نمی تونن ماموریت هاشونو به درستی انجام بدن. تصمیم می گیرن دور از چشم لرد، با رژیم و ورزش خودشونو لاغر کنن.
موقع ناهار، لرد شک میکنن که چرا مرگخوارا از غذای اصلی نمی خورن و سو رو مجبور می کنن که غذا بخوره.
حالا سو برای سوزوندن چربی حاصل از غذاها به سالن ورزش رفته و بقیه سر میز، مشغول خوردن سبزیجات شدن.
............
دقایق از پی هم میگذشتند و سو همانطور که عرق میریخت، تمرینات بسیار سنگینی را متحمل میشد. اضافه وزن چیزی نبود که سو، چشم دیدنش را داشته باشد.
حالا وقت سنگین ترین تمرین رسیده بود. ارادهی پولادین سو قرار بود اتفاقی نادر را رقم بزند. اگر فرصت کافی وجود داشت، جغدی به اداره ی ثبت رکوردهای جادویی می فرستاد تا برای ثبت آن لحظه تاریخی، دست به کار شوند.
اما حیف که وقت زیادی باقی نمانده بود. حیف!
دستان سو دور میله قفل شدند. نفس در سینه اش حبس شد و زیر لب شروع به شمارش کرد.
-یک... دو... سه !
میله ی بلندی که در هر طرفش یک کلاه کوچک قرار داشت، از زمین بلند شد. بازوان سو می لرزید و به سختی، وزنه را بالای سرش نگه داشته بود. وزنه ای که با ارفاق، نزدیک به یک کیلو گرم بود!
-چه کار می کنی؟

-تمرین.

سو این جواب را به بلاتریکس متعجب داد و وزنه را روی زمین پرت کرد.
در اثر این پرتاب، لرزشی در سقف و دیوارها حس شد و پس از چند ثانیه، شرایط به حالت عادی بازگشت.
زمانی که بلاتریکس وارد سالن ورزش شد، سو توانست سایر مرگخواران را ببیند که با حالاتی عجیب، پشت سر او وارد شدند.
هکتور پاتیلش را جلوی دهانش گرفته بود و مرتب، معجون ضد تهوع می خورد.
کراب دستمال گلدوزی شده اش را روی زبانش می کشید و لینی هر چند ثانیه یکبار، تف می کرد.
بلاتریکس کنار وسیله پخش موسیقی توقف کرد و دستش را روی آن گذاشت.
-خب... حالا وقت تمرین دسته جمعیه! در رو هم ببندید که صدا بیرون نره.
ویرایش شده توسط سو لى در 1398/2/26 0:19:38