هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۲۲:۵۱ یکشنبه ۸ دی ۱۳۹۲

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
جیمز:

تدی که داشت با دمش ویرایش های دلو را از رو زمین جارو می کرد و بیرون می ریخت، غر زد:
- وزغ پیر فک میکنه کیه! 90 سالشه، نمیتونه خودشو کنترل کنه باب ببین تو همین 8 دیقه چارتا ویرایش ریخته! بعد میاد بوقم میزنه! اگه جلومو نگرفته بودی همچی با پنجه هام می رفتم توو شیکمشــ ..

- تو که همش هیچی نگو بودی که تدی.
- من دنبال یه فرصت مناسب بودم باو!
- خن!

و اما دلوروس، بعد از خروج از رانده شدگان وارد یک سیاهچاله ی فضایی شد که ناگهان دم ِ در سبز شده بود و دیگر درنیامد.

آلبوس دامبلدور که در آستانه ی در ایستاده بود آغوشش را رو به رانده شدگان باز کرد و گفت:

- زنبورای ویژویژوی من! بیاین بغل ِ سفیدی!

جیمز و تدی و رون و آلیس و لارتن همـــــــه با هم از شر ِ سیاهچاله ای که از چانه ی دامبلدور آویزون بود به گوشه ای از ستاد پناه بردند.

آلبوس دامبلدور، همانطور آغوش بازی وارد ستاد شد و با همان آغوش باز نشست پشت ِ میز جیمز و رو به ملت ِ گلوله شده گوشه ی ستاد گفت:
- نترسین نمی خورمتون. اومدم یه پیشنهاد بدم بهتون!
ملت :
- نـــــــــــــــــه! پیشنهاد کاری بابا! شیرکاکائوهای ِ من !

تدی با احتیاط پنجه ش رو از گوش لارتن بیرون کشید و از گلوله ی گوشه ی دیوار جدا شده، یک قدم به دامبلدور نزدیک شد.
میتوانست صدای فریادهای خفه ی بانو! را از میان ریش انبوه پیرمرد بشنود که یحتمل به مرکز سیاهچاله نزدیک می شد.

- چـ..چــه پیشنهادی؟
- ببین تدی بیا ما بشیم مادر ترزا!
- هن!؟
- سیاست بی پدر و مادره تدی. دوتا جبهه بی پدر و مادرن. یکی باید این یتیم های خسته از سیاست بی پدر و مادر رو پناه بده دخترم!

نقل قول:

- عَـــــــــــــــــــــــــــه! کااااااااااااات! باب بوقیدی که بوقی! تدی پسره!

آلبوس دامبلدور با کات نویسنده نفس راحتی کشید و با خستگی روی صندلی لم داد و در حالیکه چشم هایش را می مالید، ریشش را درآورد.
دلو بلاااافاصله از ریش پرید بیرون و دوید سمت WC.
بعد از بازگشت دلو و حبس نفسش و پریدنش درون ریش، دامبلدور دوباره ریشش را پوشید و نویسنده اکشن داد.


- سیاست بی پدر و مادره تدی. دوتا جبهه بی پدر و مادرن. یکی باید این یتیم های خسته از سیاست بی پدر و مادر رو پناه بده پسرم!

تدی یکی از ابروانش را بالا انداخت. نمیتوانستند منتظر بمانند که بعد از سالی ماهی سربازان دو جبهه از سران فتنه شان رو برگردانند، هدف اصلی..جذب ِ اعضا بود! اما خب..

و جیمز بود که افکار تدی را به زبان آورد: نخیر! شلخته درو نمی کنن اونا که چیزی گیر خوشه چین ها بیاید! خودمون درو میکنیم! ولی خب اگه کسی هم خواست رانده شه و توبه کنه آغوش ِ ما بازه!!


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۸ ۲۲:۵۸:۵۷
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۸ ۲۳:۰۰:۳۵


پاسخ به: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۲۱:۱۵ شنبه ۷ دی ۱۳۹۲

دلوروس آمبریج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۶ شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۶:۵۲ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۸
از چاه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1592
آفلاین
تد: «ئم زیادی چیز خاصی نیست رون. یه جغده داشت نامه می برد، اسهال بود. »

رون: «اوهوم. مهم نیست. من آماده خدمتم...»

و وسایل روی هم تلمبار شده و گوناگون را ور انداز می کرد که غرق در غبار و آلودگی های مختلف بودند...

جیمز به آرامی در گوش تد میگه: «تدی، به گمونم این هنوز اثرات مصرف چیز رو داره ! بیا سم زداییش کنیم.»

تدی: «موافقم. آلیس جان ! اون سیم سرورها رو وردار بیار ! »

و با جیمز به سیم سرورهای در هم پیچ و تاب خورده ای نگاه می کردند که آلیس در انتهای اتاقک کوچیک ستاد با آنها کلنجار می رفت...

جیمز: «دایی ؟ قربان دستت نیومده زحمت نکش ! اون کمد سنگینه، ترول داخلشه ! کمرت قفل میکنه. در ثانیه ما از چوبدستی استفاده میکنیم. دایی رون ! پاشو بیا اینجا دیگه ! بیا بشین اینجا جلوی میز من...»

رون به ضرب و زور کله پوکش رو از زیر کمد چونصد کیلویی بیرون میکشه و چارزانو میشینه جلوی میز و چشم تو چشم تد و جیمز میشه...

تد: «زیپت بازه رون ! »

رون لبو میشه. موش گرسنه رد میشه، فکر میکنه لبوئه واقعا، دو تا گاز میزنه، می بینه مزه آدم میده. تف میکنه تو صورت رون میره. بعدش رون با خجالت زیپش رو میکشه. بعدش کلنجار میره با مغزش میفهمه زیپش سویشرتش باز بوده و الان زیپ تنبانش باز مونده. بعدش بیشتر فکر میکنه می بینه تنبانش از نوع کتان و جین و غیره نیست و پیژامه قدیمی پرسی رو پوشیده. در نتیجه خیلی خیلی فکر میکنه و می فهمه که خشتکش رو به شکل سراسری دریده !

در این حین، آلیس بالای سر رون ظاهر میشه و به پلک زدنی انبوه سیم سرور های رنگارنگ رو به دور رون می پیچه و محکم می بندتش...

رون: «جیمز، دایی جون این دیگه چه کاریه؟ در بیار اینا رو از سر و کولم. عمری پدرت با بهره از همین آتاشغالا با من شوخی شرستانی میکرد دیگه... در بیار دایی جون...»

جیمز: « متاسفم دایی ! تو زهر آلودی. باید زهرتو بگیریم »

رون: «نههههه...»

پیش از اینکه رون چیز دیگه ای بگه جریان ولتاژ قوی از نیروگاه های زوپستان به سمت پیکر رون جریان یافت...

HTTP 404 error
This user is not available
The website cannot display the page (HTTP 405)
That webpage no longer exists (HTTP 410)


بعد از دقایقی چند رون را از میان سیم سرورها آزاد کردند و از لب و دهانش زهر چیز می چکید...

تد: «خیلی خب. آلیس بیا اینو ببر اون ور. اهم. نفر بعدی لطفا ! »

تدی با لبخند رضایت بخشی مهر پرونده رون را مهر زد و به همراه جیمز به سمت ورودی ستاد خیره شد که در آستانه آن، سایه یک وزغ رویت می شد...

«از ورود حیوانات معذوریم. آقا لطفاً حیوانتو بذار دم در تنها بیا داخل...عاقـــــــــــــــآ...اوخ...صاحبش اومد... »

جیمز: « »

آمبریج به همراه تعدادی ساحره درست مقابل میزشان ظاهر شد و به دو جوان زل زد...

تدی: « اهم. سلام. خوب هستید. ما داشتیم... ما داشتیم... ما داشتیم براتون جذب عضو میکردیم... »

جیمز: «چی میگی تد؟ خودش اومد خودشو معرفی کنی تسلیم بشه. خیلی ممنونم بانو آمبریج. لطفاً زانو بزنید. دست هاتون رو بذارین توی کفشتون...نه ...یعنی روی سرتون. اصلا هم دست توی دماغ تون نکنید. در اقدام آخر، منوی مدیریت رو در حالیکه دکمه هاش به سمت مائه، بذارین روی زمین و هل بدین به سمت میز. از همکاریتون هم ممنونم. »

آمبریج: « »
تد: « »
جیمز: « »
آمبریج: « »
تد: « »
جیمز: « »

آمبریج: «لطفاً اجاره ماهیانه تون رو رد کنید بیاد. زیر پله وزارتخونه رو کردین محل نمایش تئاتر ! همین الان هم اینقدر از جلوه های ویژه استفاده کردین که برق کل وزارتخانه رفت... »

و به رون اشاره کرد که در آن سوی اتاقک مشتعل شده بود و آلیس در تلاش بود تا یک به یک شعله های آتش رون را با بهره از پیف پاف به جای کپسول و حتی چوبدستی، خاموش کند...

تد: «جیمز. اجاره رو رد کن به بانو. »
جیمز: «بانو ! میشه این ماهم بزنید به حساب؟ اصلا از پدر گرامی ام بگیرین. »
آمبریج: « »
جیمز: «اَی بابا ! بابام برگرده میگم چقد اذیتم کردین، اون وقت چنان سانتورها رو بندازه به جون تون که خودتون بشین تک شاخ با کله وزغ ! تدی ! یکی از اون یویوهای سال اول هاگوارتزمو بده به ایشون... »

آمبریج یویو را از دست تدی قاپید و در حالیکه بیرون می رفت با طعنه گفت:
«هرگونه فعالیت علیه دشمن پاداش داره و علیه من، مجازات ! پس نذارید دو دیقه مجبور بشم شمارو دفتر نقاشی کنم و دو دقیقه بعدش نوازش تون کنم... عاقل باشید... روز خوش...»
جیمز: « »
تدی: «نفر بعدی...»
...


ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۷ ۲۲:۰۵:۰۳
ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۷ ۲۲:۰۸:۰۸
ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۷ ۲۲:۱۰:۰۵
ویرایش شده توسط دلوروس آمبریج در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۷ ۲۲:۱۳:۱۷

No Country for Old Men




پاسخ به: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۹:۳۳ شنبه ۷ دی ۱۳۹۲

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۳ جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۳:۲۶ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴
از اسمون داره میاد یه دسته حوری!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 305
آفلاین
همین طور که بر سرشان میزدند یکی سایه از دور پیدا شد. جلو امد...جلوتر امد...جلوتر امد...دیگه جلو نیامد!
- رونالد؟ به ما حمله شده! مورفین حمله کرده!
- اروم بگیر پسر جون. من با شمام. نیگا دیدی؟
تد و جیمز بعد از بررسی کاغذ و اطمینان از صحت ان رو به رون کردند و اغوش هایشان را باز کردند.
ولی رون بی توجه به انها استینهایش را بالا زد و روبه پشت سر تد و جیمز-که مقر راندشدگان بود-گفت:
- اینجا چرا اینقدر کثیفه؟


ویرایش شده توسط رون ویزلی در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۷ ۱۹:۴۰:۴۵
ویرایش شده توسط رون ویزلی در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۷ ۱۹:۴۱:۴۱

شیفته یا تشنه؟

مسئله این است!


پاسخ به: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۸:۳۴ شنبه ۷ دی ۱۳۹۲

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
دامبلدور در حالی که دستش تو ریشش می جنبید_ احتمالا داشت ریشش رو از درون می خاروند یا شایدم از ریشش به جای دیگه نقب زده بود! _ از اینور صحنه وارد شد، حرفای حکیمانه ش رو هم که زد از اون ور صحنه خارج شد!

تدی و لارتن و جیمز: متقاضی بعدی!

و هم‌چنان منتظر ماندند...
و هم‌چنان منتظر ماندند...
و هم‌چنان...

تدی که زیر فشار این همه کار و متقاضی‌های "در رو از لنگه داشتن در می‌اوردن" له شده بود، قلنجشو در کرد و زوزه‌ای کشید و اعلام کرد:

- خب واسه امروز بسه! بذار به این همه‌ی متقاضی‌های این دو روز گذشته اول برسیم.

لارتن و آلیس روی صندلی‌هاشون کمی جابجا شدن و با اشتیاق منتظر سخنرانی رهبرهای جوونشون موندن.
جیمز چوبدستیش رو در آورد و رو به اون دو تا گفت:

- زانو بزنید!

لارتن: یا نارنج‌الاعظم مقدس! جیمز این ابرچوبدستی نیست؟‌
- ... ها؟ ..نه عمو... شبیهشه.. جنس تقله.. من به این کوچولویی و ابر چوبدستی... عمرا..زانوتو بزن میخوام بهتون لقب سر و لیدی بدم... چیکار میکنی.. تدی.. آخ... ولش کن... ول کن دستو... ... گرگینه‌ی زشت... آخخ... منم بلدم گاز بگیرم... بووق..بگیر که اومد... حقته!

جیمزمثل یک شکارچی قهار پاش رو گذاشته بود روی تدی ناک اوت شده و سینه سپر کرده به اعضای ستاد نگاه میکرد. تدی ناله‌‌کنان گفت:

- بوقی! پروف بدون چوبدستی تو این وضعیت جونش در خطره!!
- پروف از پس خودش بر میاد! بعدشم من وقتی اینو کش رفتم، جاش یه یادداشت لای ریشش گذاشتم که بدونه کجا پیداش کنه. عمو.. آلیس.بیاین.
- خو این چه کاری بود بچه؟
- تدی!! پروف نگفت بالاخره با ماست یا نیست! اینطوری دوباره برمیگرده خفتش می‌کنیم هم خودش هم بقیه سکنه گریمالد هم بیان.

آلیس که هنوز زانو زده بوده و منتظر دریافت لقب لیدی بود، گفت:

- اگه نیومدن چی؟ نقشه‌ای..برنامه‌ای ...؟
- اگه نیومدن... خودمون با هم مدیریت و وزارت رو سرنگون می‌کنیم.

تدی، لارتن و آلیس نگاهی به ستاد غلغله از متقاضی انداخته، دو دست خود را بر سر زدند!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۱:۴۴ جمعه ۶ دی ۱۳۹۲

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۵۶ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳
از تو دورم دیگه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 586
آفلاین
- وا بــِدَن.. ول کن! سایت کی من بذا تو بذایه! (این فقط برای لودرمون بود! )

تدی و لارتن از این تغییر لهجه ی ناگهانیشون متعجب می شن کلا استوری لاین در این صحنه نابود میشه برای همین لازمه که بریم صحنه ی جدیدی خلق کنیم!


ری ویو <<

کارگردان شاسی ِ سیک ِ (!seek ) پلیر مربوطه رو میگیره و داستان رو چند دقیقه ای به عقب بر می گردونه.. جیمز تازه از دیالوگ غصه دارش فارغ شده همه دارن چپ چپ به لودو نگاه می کنن و منتظرن تا دیالوگشو دوباره بگه ولی لحظه ای تعلل می کنه و جیمز سواستفاده گر با یویو می زنه تو مخش..

- د بگو د! عع!

- هووم.. اوهوم! اهم ... دیوار موش نداشته باشه راستشو بخواین خود منم دل خوشی از آمبریج ندارم ... منو با این همه سابقه ی وزارت گذاشته زیردست هلگا! فک کنید! وزیر دیکتاتور! اما اولویت با مورفینه ... بعدا با آمبریجم تسویه حساب میکنیم، بعد از این که کودتا پیروز شد و شما به هدفتون رسیدین آمبریجم با هم دیگه کله پا میکنیم و من خودم دوباره میشم وزیر به شما هم پست میدم ... اصن چرا اینکارو بکنیم؟! وزارت مال شما، من منوی مدیریتشو برمیدارم حله؟

- گراوپ هم مقام خواست!

تدی نگاه عاقل اندر سفیهی به لودو انداخت و سپس رو به لارتن گفت:


- نه نه نه ! دوباره اون دیالوگو نگو.. نه نگو!

تدی یه چماق بیس بال آمریکایی اصل مید این ویرجینیا از تو جیبش در میاره خیلی کول و خونسرد به سمت لودو میره و میگه:

- می خوای هم از این بخوری هم از اون!؟ اینجا فقط کسایی که رانده شدن میان.. کسایی که برف سرعتشونو اورده پایین.. اونایی که از همه دود و دم بدون تعطیلی بوخوری شدن! اونایی که تاپیک آخرین پستی که زدن رو نمی تونن وسط این ارزشی بازیا پیدا کنن.. تو کودومی؟! هیچ کدوم.. پس بیگیر!

تدی به چماقش نوبتی تو سر لودو و گراوپ می زنه! اونا هم مث غاز-لاک پشتهای توی قارچ خور که تیر خورده باشن با یه خط سیر کسینوسی، خیلی دو بعدی وار از صحنه بیرون میرن!

- عالی بود تدی! همیشه همین کارو بکنین.. سفید اصیل باشید، آغوش اسلام رو برای آسیب دیده ها و رانده شدگان این جنگ باز کنین، حتی به مهاجرین سوریه هم می تونین پناه بدین، فقط اینایی که سودجوئن رو قبول نکنین، پناه آسلام باشید.. زنده باد روز! امروز دیروز و حتی پریروز! من برم نقدامو بنویسم فرزندان اصیلم! فعلا فظ فظ لاو ز !

دامبلدور در حالی که دستش تو ریشش می جنبید_ احتمالا داشت ریشش رو از درون می خاروند یا شایدم از ریشش به جای دیگه نقب زده بود! _ از اینور صحنه وارد شد، حرفای حکیمانه ش رو هم که زد از اون ور صحنه خارج شد!

تدی و لارتن و جیمز: متقاضی بعدی!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۶ ۱۱:۵۱:۱۵

باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده


پاسخ به: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۹:۰۷ پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۲

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
لودو و گراوپ نشسته بودند ترک بلدوزر و تخته گاز به سمت ستاد رانده شدگان میرفتند ... لودو اسپیکر را تا ته زیاد کرده بود و به آهنگی خارجکی گوش میکرد و با لهجه ی زاغارتی کلمه های آسان و فحش هایش را همخوانی میکرد و در باقی لحظات با زمزمه بی ربطی رسما بوق میزد به آهنگ

- I'm beginning to feel like a DicTator ... DicTator

گراوپ که از ابتدای مسیر 16 باری این آهنگ را شنیده بود ضمن هد زدن شروع به همخوانی کرد ...

- I ... like ... A ... dic ...

- Don't be a retard! why be an officer ... when you can be a minister?

لودو در یک قدمی ستاد ترمز دستی را کشید و به همراه شوفرشاز مسیر هوایی پنجره داخل ستاد فرود آمدند!

- بـــــوقی ها ... مرگ بر رانده شدگان درود بر رانده نشدگان! خدافظ جیمز من رفتم پیش داوشت

به محض ورود لودو و گراوپ، چارلی این را گفت و از همان پنجره پرید بیرون و رفت! ساکنین ستاد؛ جیمز، تد و لارتن به دقت مشغول ثبت دیالوگ های چارلی بودند تا برای مسابقه کوییدیچ بعدیشان استفاده کنند

- به به! بچه مچه های سیفیت میفیت ضد وزارت بیاین بریم اون پشت بهتون سر بریده ی مورفینو نشون بدم [لودو با نگاه خشمگین نارنجی روبرو شد و لحنش را اصلاح کرد] چیزه ... نه چیز نه ... درود بر شما! شما که همواره شعار باشد وزارت نباشد سر داده اید و بر ضد استبداد مورفینی فعالیت کردید و در راستای روشنگری و تنویر افکار عمومی گام برداشتید! [لودو با چهره ی هاج و واج جیمز و تد که به نظر چیزی نفهمیده بودند روبرو شد و یک بار دیگر لحنش را اصلاح کرد] اهم ... ببینید بچه ها! ما با هم تو یه جبهه ایم، میگیرین چی میگم؟ شما میخواین مورفین نباشه، مام میخوایم سر به نیستش کنیم. خوب شما بیاید با ما، به قول یارو گفتنی یه دس صدا نداره دیه ...

- برو باو بزا باد بیاد سیاسوخته ما نه وزارت میخوایم نه مدیریت ... آمبریجم کم از مورف نداره، بابای برگزیده و زخم دار و وبمستر منو مجبور به دیکته نویسی میکرده زنیکه ی گربه باز

- اهم ... دیوار موش نداشته باشه راستشو بخواین خود منم دل خوشی از آمبریج ندارم ... منو با این همه سابقه ی وزارت گذاشته زیردست هلگا! فک کنید! وزیر دیکتاتور! اما اولویت با مورفینه ... بعدا با آمبریجم تسویه حساب میکنیم، بعد از این که کودتا پیروز شد و شما به هدفتون رسیدین آمبریجم با هم دیگه کله پا میکنیم و من خودم دوباره میشم وزیر به شما هم پست میدم ... اصن چرا اینکارو بکنیم؟! وزارت مال شما، من منوی مدیریتشو برمیدارم حله؟

- گراوپ هم مقام خواست!

تدی نگاه عاقل اندر سفیهی به لودو انداخت و سپس رو به لارتن گفت:

- عمو لارتن اَشَن چی گده؟


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۶:۱۲ پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۲

آليس لانگ باتم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۷ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۹:۵۲ چهارشنبه ۲ مهر ۱۳۹۳
از پسش برمیام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 266
آفلاین
من رسما از پشت همین تریبون پیوستن به ستاد را اعلام میکنم.
و این هم بیانیه من ...

ای ملت بیدار
ای ملت هشیار
ای ملت آگاه
.
.
.
ای کسانی که از تبعیض خسته شده اید. یا ایها الذین پاییز و بهار را هم دوست دارید.
یا ایها الذین هاییی که نه از چیز خوشتان می آید و نه از آستکبار و نه از قدرت.
ای کسانی که هیچ وقت بادمجان هایتان را دور قاب نمی چینید و سبیل کسی را چرب نمی کنید، به ما بپیوندید. تمام این اقداماتی که هرروزه در حال مشاهده آن ها هستیم، فقط و فقط برای به جون هم انداختن من و شماست، تا من و شما غافل شویم و این ها سرمایه ی یک عمرمان را هاپولی کنند.

شاید زندگی برای من و شما شستن یک بشقاب و لیوان باشد، اما برای این ها چیزی دیگر است!

دست روی دست نگذارید و همین الان دست هایتان را از روی دست برداشته و روی کیبورد گذاشته و به ما بپیوندید.



باشد که وزارت نباشد
باشد که مدیریت نباشد

زنده باد آستقلال
زنده‌ باد آزادی
زنده باد آبادی



تصویر کوچک شده


پاسخ به: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۵:۰۲ پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۲

لارتن کرپسلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۲ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۲
از یو ویش!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 471
آفلاین
قلم در دست می گیرم و انشای خود را در باب همین موضوعات آغاز می کنم.

رانده شدگان و رانده نشدگان عزیز. زوپس خیلی بد است! و مدیریت های (!) زوپس هم خیلی بد است. مخصوصاً اگر زن آدم مدیر زوپس باشد خیلی بد است. آقا ما از هر چی زوپس است بدمان می آید است!

آقا ما دندانمان خیلی درد می کند. آمدیم آب بخوریم، افتاد و دندونش شکست! بعد این دولت چیز دوست و چیز پرور هی می گویند چیز خوب است. دوای همه ی دردها است. آقا ما هم وسوسه شدیم حتی برویم چیز برای خودمان بخریم. ولی می دانید چیز هم خیلی بد است.

آقا ما از رنگ سیاه خوشمان نمی آید. ما وزارت سیاه نمی خواهیم. وزارت باید سفید باشد. یا نهایتاً نارنجی! اما خیلی بد است که زن آدم مدیریت محترم زوپس باشد، بعد تازه بخواهد معاون اول وزیر هم بشود که چه شود!

آقا ما دندانمان خیلی درد می کند. دیگر نمی توانیم ادامه بدهیم. باید برویم چند بار بر زمین مشت بزنیم.

این بود انشای من و پانصدمین پست من در جادوگران!


ویرایش شده توسط لارتن کرپسلی در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۵ ۱۵:۱۸:۵۹

نارنجی رو بخاطر بسپار!

طنز نویسی به موجی از دیوانگی احتیاج داره...

چه کسی بود صدا زد : لارتن!؟


پاسخ به: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷ پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۲

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۵:۵۷ دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 454
آفلاین
باشد که مدیریت نباشد

زنده باد آستقلال
زنده‌ باد آزادی
زنده باد آبادی


مراقب خودت باش.


پاسخ به: ستاد رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱:۳۸ پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۲

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
ملت!
دعوت! دعوت!
وزارت عله! وزارت عَله نه! وزارت عِله!! وزارت بله! نه!..نه! وزارت نه! نه..یعنی بَله نه! بِله! وزارت بِله! وزارت کِخه! چِخه!
باشد تا نباشد وزارت!

هم وطنان! ساحران و ساحرگان! چشم ها را باید شست! جور دیگر باید دید!

جوانان ِ غیور، باز کنید چشماتونو! این وزیری که شما دارین تو خیابونا به خاطرش دونه دونه پر پر میشین، دستش با مثلا دشمنش تو یه کاسه ست! اینا خودشون عناصر بیگانه ن آقا! من دوتا اتاق اینورترش میخوابم! من میدونم! من خبر دارم! شما مو می بینید آقا من پیچش مو نمی بینم حتی، کچله این معتاد! ریخته موهای جلو پیشونیش! باو من میدیدم چطوری یه هفته قبل ِ کودتا با چشای ورقلمبیده و پیژامه ی راه راه و دندون های مسواک نکرده ی زرد و سیاه بوگندو تو همون رخت خوابش چمباتمه می زد و ساعت ها با همین دلوروس..با همین دلوروسا!.. چت می کرد و نقشه می ریخت که چجوری حساب مشترک بانک گرینگوتز سوییسشونو با گالیون ِ شما ملت ساده پر کنن!
تازه!
جومونگم می بینه!
رو در ِ اتاقشم عکس برگردون ِ لواشک های شمشک میچسبونه. مرلین صاعقه بزنه اگه من دروغ بگم!

رانده شدگان حرف های بسیار داره برای گفتن جوانان !!
به گوش باشید!
همراه باشید ای عزیزان!
من اگر جیغ نکشم تو اگر زوزه نکشی، همگان چیز می کشند!!

هاااااااای! کیست یاری کننده ای که مارا یاری کند!؟

باشد که وزارت نباشد
باشد که مدیریت نباشد

زنده باد آستقلال
زنده‌ باد آزادی
زنده باد آبادی











شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.