پرونده شماره n+1:
قاضی : دراکو مالفوی
رئیس هیئت منصفه : تانکیان
وکیل مدافع : پروفسور اسپراوات
منشی دادگاه : مک بون پشمالو
شاکی : آنیتا دامبلدور
متهم : خیک اسپراوات-آی یکی بیاد دراکو رو پیدا کنه!!!!
تانکیان و مک بون از دو سمت قاضی لبخندی بسیار ملیح بهم زدند.صدای خفهای از میان ریش مک بون و تانکیان درآمد.ناگهان انیتا داد زد:
-کمکش کنین تو رو خدا!شوهرم مرد!!!
دراکو میان ریشهای مک بون و تانکیان گم شده بود.نگهبانان با عجله بدون متهم وارد دادگاه شدند و بسمت میز قاضی دویدند تا به کمک دراکو بشتابند.
نیم ساعت بعد...
نگهبانان داد زدند:
-آها بکش!!!بکش!!!
-آی!یواش شوهرم کش اومد.
-بکش!بکش!آهان دراومد...
دراکو بالاخره از میان ریش ریئس هیئت منصفه و منشی دادگاه بیرون آمد و بلافاصله از حال رفت.آنیتا رفت جلو و گفت:
-برین کنار...من درستش میکنم...حضار محترم لطفا روتون رو بکنین اونور...
ناگهان فریادی از میان دادگاه برآمد و همه حضار برگشتند تا ببینند که چه اتفاقی افتاده است که دیدند دراکو به هوش آمده است.
-مرسی آنیتا...یکی یه کم آب بهم بده لطفا...مرسی.بسیار خب ...من آمادهام...متهم رو بیارین...
-نمنه!!!!
-پس اسپراوات کو؟
نگهبانان گفتند:
-والا نمیدونیم...مااومدیم اینجا تا شما رو...
-برید دنبالش بگردین و بیارینش...
-نگران نباشین چوبدستیش دست ماست...
بعد از چند لحظه که دراین مدت دراکو در جای خود البته کمی جلوتر از تانکیان و مک بون مستقر شده بود.
یکی از نگهبانان وارد داگاه شد و با لبخند مضحکی گفت:
-قربان نتونسته بود زیاد دور بشه...
-بسیار خب بیارینش تو..
-چشم قربان
پس از مدتی یک شی سبز رنگ گرد وارد دادگاه شد ولی ادامه آن هنوز نیامده بود...یکی از آن سمت در زد:
-قربان ما نمیتونیم از در ردش کنیم....رد نمیشه
حضار:
-
دارکو:
-مااااااااااااااااااا!
بیخود نیست آنیتا بعد از خوردن به این خیک غش کرده!!من موندم اصلا این چطوری زند مونده؟مرلین به دادمون برسه!!!
در این لحظه تانکیان
گفت:
-قربان به نظر من دو راه بیشتر نداریم ,یا اینکه درگاه رو منفجر کنیم و بزرگش کنیم تا اسپراوات و متهم بتونن وارد شن..
-حتما همین کارو میکنیم...راه دومتو بگو
-یا اینکه جلسه را در بیرون از دادگاه بررسی کنیم...
همگی به هم نگاهی انداختند و رو به تانکیان کردند و گفتند:
-نه بابا تو هم بعضی مواقع مخت کار میکنه ها!
-چه کنیم دیگه..
-خب خب دیگه لوس نشو...بنا به رای هیئت منصفه و قاضی جلسه در بیرون دادگاه و در هوای آزاد برگزار میشه.
بیرون از دادگاه
همه حضار بر روی چمن نشسته بودند...نگهبانان میز قاضی را به دستور دراکو داشتند میاوردند..اسپروات هم آرام بر زمین نشسته بود و با خودش حرف میزد..
-نه من نمیام!!!
-آخه عزیزم تو شاکی هستی نباشی که نمیشه..:mad
: -نه من نمیام..
-ببین من قول میدم این دفعه به خیکش نخوری..نترس..خیک که ترس نداره بابا
-اخه...
-بیا دیگه.
آنیتا بیچاره میترسید تا نزدیک خیک اسپروات بشه ,نکنه یه دفعه دوباره با خیکش بهش ضربه بزنه.ولی دراکو بهر صورت که بود راضیاش کرد.
بالاخره همگی آنها بر جای خود مستقر شدند و دادگاه با چکش دراکو رسمی شد.
-بسیار خب , خیک اسپراوات متهم است که در جریان مسابقه هافلپاف با ریونکلاو با خیک خود به آنیتا ضربه زده است و باعث بیهوشی و مصدومیت شدید وی شده است.متهم آیا دفاعی از خود دارد؟
حضار:
-ماااااااااااااااااااااا!
دراکو از خجالت سرخ شد و گفت:
-آها!ببخشید...بدلیل اینکه متهم قادر به سخن گفتن نیست از وکیل مدافع وی تقاضا میکنیم که چنانچه دفاعی از متهم دارند بفرمایند..
اسپراوات ناگهان زد زیر گریه و گفت:
-به خدا دست خودم نبود...اومدم به طرف کوافل خیز بردارم و شیرجه بزنم که...
حضار همه با هم:
-نمنه.............!!!!
-خب راستش اومدم کوافل رو با دستم بگیرم که یهو کنترلش از دست من خارج شد و به سمت اون رفت..به خدا تقصیر نداشت..
دراکو گفت:
-سرکار خانم اسپراوات ...متهم زده زن من رو داغون کرده بعد شما میگی دست خودش نبوده یا کنترل اون از دستتون خارج شده...خوبه والا
-به خدا تقصیر من نبود آنیتا..منو ببخش اگه بهت خیلی میگم دوست دارم ,تو یه فرشتهای و من خیلی باشم یه آدمم..
-
بله..بله..من نمیفهم موضوع چیه..ما مواظب جادوگران هستیم اما انگار اینجا داره یه اتفاقاتی میفته..آنیتا بزنم تو سرت..(بقیه مکالمات بدلیل بیناموسی بودن سانسور شد...شرمنده.)
نگهبانان بعد از مکالمات بس طولانی بین دراکو و آنیتا بوسیله ورد آگوامنتی دراکو رو خنک کردند.دارکو که چشمانش از خشانت برق میزد گفت:
-بعدا به حساب تو میرسم..بسیار خب بعد از صحبتهای انجام شده بین من و هیئت منصفه و شاکی رای متهم بر حب...
-نهههههههههههههههههههههههههههههه....
اسپراوات بلند شد و به سمت میز قاضی دیود...در حالی که زمین و زمان تکان میخورد اسپراوات داد زد:
-نهههههههههه...دراکو تو نمیتونی....
مک بون که تازه از خواب بلند شده بود گفت:
-به حق ریش مرلین...زلزله شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در هیمن حین میز قاضی بدلیل برخورد خیک اسپراوات با آن برگشت و آنیتا از ترس جیغی سبز(این از بنفش خفنتره)کشید.بلافاصله آنیتا و دراکو هر دو با همدیگر به هوا رفتند ...نگهبانان هم به سمت زیر میز شیرجه رفتند اما میز همراه آنها بلند شد و به هوا رفت...مک بون فریادی از درد کشید..
-آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی...مامان یکی کمک کنه...ریشم...کمککککککککککککککککککککک
ریش مک بون به میز گیر کرده بود و همراه با میز و نگهبانان به آسمان رفت..
اسپراوات بالاخره متوقف شد و سرش را به سمت تانکیان برگرداند و گفت:
-تانکیان جون تو که میدونی من تقصیری نداشتم...به خدا وسط مسابقه بود و کنترلش ار دست من در رفت....
تانکیان پشت ریشش سنگر گرفته بود و سرش را با ترس و لرز از مبان آنها درامد و گفت:
-از حضارمحترم کسی شکایتی از متهم داره؟؟؟؟؟؟
حضار با ترس و لرز از زیر سنگرهایشان بیرون آمدند و گفتند:
-ما!چی میگه؟نه بابا ما چاکریم! م!
-بسیار خب بدلیل حضور نداشتن شاکی محترم و همچنین قاضی حکم توسط بنده صادر میشه...متهم از اتهام تبرئه شد...
اسپراوات از خوشحالی فریادی کشید
و بعد دوان دوان در حالی که چوبدستیش را از مرکز فاقد نگهبان تحویل میگرفت با شادی به سوی در خروجی حیاط دادگاه رفت و بار دیگر حضار سنگر گرفتن د تا خطر رفع شود....