خلاصه:محفل ققنوس دامبلدور رو به موزه فروخته و دامبلدور به موزه رفته.مرلین هم دستور لرد به موزه رفته تا کار دامبلدور رو تموم کنه! اما مرلین چوبدستیش رو جا گذاشته.لرد دستور میده به مرگخواراش تا چوبدستی رو به مرلین برسونن.اما دابی که یه جن سختگیره مدیر شده و محافظت شدیدی از موزه به عمل میاره طوری که به سختی میشه وارد موزه شد...با این حال مرگخوار ها به موزه رفته و در فکر این هستند که چگونه خود را به طبقه دهم(طبقه ای که مرلین و دامبلدور اونجان) برسانند!
---------------------
محفلی ها همانطور که عینهو تسترال میدویدند تا دامبلدور را پس بگیریدند،یکهو به خود آمدند...گلرت که راونکلاویی بود فریاد زد:
_صبر کنید...صبر کنید!
_چی شده؟!
_صبر کنید...دقیقا ما چرا داریم میریم دنبال دامبلدور؟!
_هوووووم...نریم؟!
_خب نه...ما خودمون اون رو به موزه فروختیم...بعد واسه چی پسش بگیریم؟!
_راست میگی ها...ولی تو مطمئنی گرلتی؟!
_گلرتم...ولی خب...دامبل نشد یکی دیگه...چیزی که تو محفل پره...
_باشه...باشه...این حرفا رو در ملا عام نزن حالا...برمیگردیم خونه شماره 12 اونجا بحثمون رو ادامه میدیم!
محفلی ها از این طرف که به خودشان آمدند،بیخیال دامبلدور شدند...در جهت مخالف هم تیم مورفین،بیخیال فاوکس شدند...چون مورفین دیگر وزیر نبود و قدرتی نداشت...چرا باید دستوراتش را اجرا بکنند؟!
بیرون موزه طرف مرگخوارها!_خب...وینگاردیوم له ویوسا کنیم؟!
_آره دیگه!
_چه جوری؟!
_چه جوری نداره که...چوبدستی رو در میاری و خلاص...ناسلامی ما جادوگریم ها!
_و مرگخواریم...میتونیم هویجوری پرواز کنیم!
_فرقی نمیکنه...یه جوری میریم تو دیگه!
و مرگخوارها هر کدوم به روشی وارد ساختمان،طبقه دهم شدند...
_خب این از این...کاری نداشت!
مرگخواری اما دو ضربه به شانه وندلین زد و در حالی که با انگشت به راهروی موزه اشاره میکرد،گفت:
_ام...وندلین...فکر کنم از این به بعد کار داشته باشه ولی!
مرگخوار مذکور به چه اشاره میکرد؟!چه چیزی خوفناکی در انتظار مرگخواران بود؟!آیا دابی موانع سخت دیگری را پیش روی مرگخواران گذاشته بود؟!آیا مرلین میتوانست خود را از شبیه بودن به گلرت برای دامبلدور مبرا کند یا کار از کار گذشته بود؟!آیا دوباره یکی زارت می اید و گره های سوژه رو باز میکند؟!جواب همه سوالات را در رول های آینده خواهیم دید...