هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۹:۴۰ یکشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۹

مرگخواران

دومینیک ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۲ سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۳:۲۴ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 31
آفلاین
در همین هنگام پنجره‌ی تبلیغی روی صفحه ظاهر شد.

نقل قول:

آیا از بلیت زدن به مدیرانِ غیر منطقی رنج می‌برید؟ آیا می‌خواهید شناسه‌ی جدیدی "تشکیل" دهید؟ در کمال آسودگی تُفی بیندازید و
کار خود را به نیوت اسکمنــــ....


- عه چی شد؟
- شناسشو بستن کردن انگار!

و تنها ناجی‌اشان به همین راحتی از دست رفته بود. دقیقاً در لحظه‌ای که مرگخواران می‌خواستند جامه بدرند و سر به کوه‌های تسترال‌نشین بگذارند، پیغام دیگری روی صفحه ظاهر شد.

نقل قول:
- پیس پیس! بیاین این طرف! با آی پی جدید اومدم!

و مرگخواران رفتند آنطرف!

مروپ از پشت لپ‌تاپ، میوه‌ای در دهانِ نیوت چپاند و بعد با دستمال صفحه‌ی لپ‌تاپ را پاک کرد.
- نیوت مامان اینو بخوره و جون بگیره! بعدشم جون بکنه و بگه که چطوری مولتی بسازیم!
- کاری نداره که! فقط کافیه بگردین و ببینین شناسه‌ی قبلیِ مدیرا چی بوده. یکیشو انتخاب کنین، اسم و پروفایلشو کپی کنین و با همون وارد ایفا شین! کاملاً تضمیــــــ...

و دیگر نیاز به توصیف علتِ قطع شدن یهویی نیوت نبود.


همتونو بیل می‌زنم!


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۱:۳۰ سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۲:۲۶:۲۳ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
خلاصه:

مرگخوارها وارد یک لپ تاپ شدن و از سایتی به اسم جادوگران سر درآوردن. لرد سیاه به اونا ماموریت داده که عضو سایت بشن تا بتونن درموردش تحقیق کنن. اونا شناسه ‎ای می‌سازن اما بعد تصمیم به تغییر شخصیت می‌گیرن. سپس به قصد تغییر شخصیت، می‌خوان که بلیت بزنن، ولی از اونجایی که بلیت زدن بلد نبودن توی این‌کار موفق نمیشن و حالا می‌خوان از روش غیرقانونی، یعنی مولتی ساختن، شانسشون رو امتحان کنن.

***


مرگخواران، بالاخره می‌خواستند کاری که در آن استاد هستند را انجام دهند... خلاف کردن!
و قطعاً در هرکجا که جعل، آدم‌کشی، آدم‌ربایی، دزدی، قمه‌کشی، ایجاد رعب و وحشت، فرار از زندان، خشونت خانگی و حتی مزاحمت برای نوامیس پیش می‌آید؛ نام یک لسترنج می‌درخشد.

این شد که بلاتریکس صبر را کنار گذاشت، دستانِ پرتوانش را از چوبدستی‌اش جدا کرد و آن را غلاف کرد، قولنج انگشت‌هایش را شکاند و با چهره‌ای که در آن اعتماد به نفس و شوقِ تاثیرگذارترین بودن در یک ماموریت دیگر موج میزد؛ خود را به کیبورد رساند.

دستانش را بالا برد، به مانندِ رهبر ارکستری که آماده‌ی به وجد آوردن حضار است آن‌ها را روی کیبورد به رقص درآورد و در حالی که از سرعتِ تایپ کردن و صدای دکمه‌ها لذت می‌برد، ساخت شناسه جدید را به پایان رساند.

«پست الکترونیکی نامعتبر است.»

می‌دانید... خیلی سخت است.
اینکه میان آدم‌هایی که تو را الگو و برتر می‌دانند ایستاده باشی... برای هدفت از جان و دل مایه بگذاری... تمامِ نگاه‌ها را به خود خیره کنی و در نهایت... برای دقت نکردن به زبان کیبورد موفقیتِ عظیمی را در لحظه‌ی آخر از دست بدهی.
این خلاصه‌ی اتفاقی بود که برای بلاتریکس افتاد. او که از شعفِ انجام دادنِ ماموریتش سر از پا نمی‌شناخت، دیگر به نکته بی‌اهمیتی مانند نشانکِ کوچکِ کنارِ صفحه، که به جای زبانِ انگلیسی بر روی FA بود، توجه نکرد و همین نکته باعثِ سرافکندگی‌اش میان مرگخواران شد.

اما بلاتریکس که سرافکنده نمیشد!
- تام! ببین چی کار کردی! ناخنِ شستِ پایِ چپت خورد توی ساقِ پای راستم باعث شد این خراب شه! حالا که گند زدی خودت میای جمعش می‌کنی تا مجبور نشدی تیکه هاتو از تو سطل‌آشغال جمع کنی!

و تام... مثل همیشه مظلوم و مجبور بود!


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۲ ۱۱:۳۴:۲۲
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۲ ۱۱:۴۱:۵۵
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۲ ۱۱:۵۴:۵۰

آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۸:۱۱ چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹

هافلپاف، محفل ققنوس

گابریل تیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۵ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۶:۳۲:۲۳ چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
از کتابخونه
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
هافلپاف
محفل ققنوس
پیام: 558
آفلاین
تام سرش رو پایین انداخت و به سمت لپ تاپ رفت، ایستادن کنار بلاتریکس مثل درد آمپول بود! هر چقدر هم آمپول بزنی باز هم دردت میگیرد و هرچقدر هم بدنت تیکه تیکه شه، دردت میگیره.

-خب...

تام نگاهی به مانیتور و سپس به صفحه ی کیبورد انداخت، هیچی از این وسیله ی عجیب، نمی دونست.

-فکر کنم که...

به اطرافش نگاهی کرد، حس بچه ای چهارساله رو داشت. نگاهی به اطراف لپ تاپ انداخت، چی باید میگفت؟

-خب به نظر میاد که...

سکوت بلاتریکس غیر عادی بود و از طرفی هم خب بلاتریکس چیزی نداشت برای گفتن! اگه الان جلوش یه رادیو خراب بود یه چیزی میگفت اما این یک لپ تاپ بود.بلاتریکس همینطور به تام و سپس به لپ تاپ نگاه میکرد که ناگهان تام دادی سر داد!

-مشکلش اینه که اگلا باهاش قهره! اگلا باید بیاد با لپ تاپ آشتی کنه.


only Hufflepuff
تصویر کوچک شده


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۸:۴۲ چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
پس از حرف تام همه کله ها به طرف آگلا چرخید.
- چرا به من نگاه میکنید؟ مگه چی شده؟

که ناگهان نگاه بلاتریکس مانند خنجر به تام دوخته شد. و تام احساس کرد دارد زیر نگاه بلاتریکس دارد آتش میگیرد.

- آدم کم آوردی گلابی؟ میخوای به 100 قطعه سلولی تقسیمت کنم؟

تام که احساس کرد در خطر است. فکر کرد باید کاری بکند وگرنه همین اتفاق خواهد افتاد. که در همین لحظه پلاکس گفت:
- خب، یکی ایده...

که کله کتی از پشت در پیدا شد.
- ایده، چه کلمه گوشنوازی! خب موضوع چیه؟

بلاتریکس داشت منفجر میشد.

- خب ایندفعه برای کار های الکترونیکی نیازم دارید. چه کار باحالی!

بلاتریکس هم که داشت منفجر میشد توانست در این بین حرفی بزند. آن هم با فریاد:
- پس تو...

که پلاکس تا میتوانست خود را سریع به بلاتریکس رساند.
- بلاتریکس، من در این مدت 5 بار در رو باز کردم ولی کتی پشت در نبود مطمئن باش.

در همان لحظه هم کتی تام را به کناری پرت کرده و خودش پشت کیبورد نشسته بود.


ویرایش شده توسط کتی بل در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۲۸ ۱۹:۲۰:۴۹

ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱:۲۰ سه شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۹

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 552
آفلاین
مرگخوارا چندثانیه ای شوکه شدن و به کتی بل که پشت لپ تاپ نشسته بود نگاه کردن. در واقع انقدر شوکه شده بودن که حالت شوکشون رو تازه تونستن به نمایش بذارن.
- اینجارو از کجا پیدا کردی؟!
- چجوری جرئت کردی اصن وارد شی؟!
- چجوری جرئت کردی یه مرگخوارو از پشت لپ تاپ بزنی کنار؟!

تام که بر اثر کنار افتادن از پشت لپ تاپ هنوز کج شده بود و روی زمین افتاده بود، گفت:
- اینجا نمودار ناپذیر نیست بچه ها... جدی... یعنی اسم مشخصه... عمارت اربابی ریدل ها، لیتل هنگلتون...

مرگخواران به تام توجهی نکردن. اولویت اولشون دور کردن کتی از لپ تاپ بود. بنابراین لینی سریع گفت:
- این یه ماموریت سیاهه! فقط مرگخوارا حق استفاده از لپ تاپ رو دارن.
- نه بابا فکر میکنی. ببین منم چقدر خوب میتونم استفاده کنم...

مرگخوارا با حالت وحشت زده ای به سمت کتی و لپ تاپ هجوم آوردن.
- نه نه دست نزن. کیبورد با جادوی سیاه پر شده اصلا. روحت سیاه میشه!

کتی سریع دستشو از روی کیبورد برداشت.
مرگخوارا میدونستن اگر کتی رو از در خارج کنن، از پنجره برمیگرده. بنابراین ترجیح دادن فقط به کتی بی توجهی کنن. هر چند که سخت بود... چون کتی هر چند وقت یکبار تلاش میکرد مرگخواران رو از نظرات کارشناسانه ش بهره مند کنه.

همین که کیبورد خالی شد و مرگخواران برای نشستن پشتش هجوم آوردن، فنریر خودشو از لا به لای جمعیت جلو کشید و پشت کیبورد نشست.
- الان خودم درستش میکنم اصلا.

مرگخواران از سر و کله هم دیگه پایین اومدن تا تلاش های فنریر رو نگاه کنن.
فنریر تلاش کرد زیر نگاه های سنگین مرگخواران اعتماد به نفسشو از دست نده. و پنجه ش رو روی کیبورد گذاشت تا تایپ کنه. ولی خب... پنجه های عظیم و گرگ مانندش یکم زیادی برای دکمه های ظریف و کوچیک کیبورد بزرگ بودن...
و به خاطر شکستش در تایپ، هر لحظه داشت رفتارش با کیبورد خشن تر میشد.
مرگخوارا میدیدن که توی دهنش داره آب جمع میشه و چشماش هم از عصبانیت دارن قرمز میشن.
در همون لحظه که مرگخوارا با نگرانی داشتن ناخن میجویدن، یک عدد جغد از طبقه بالایی به طبقه پایین اومد و یک عدد نامه قرمز رو روی سر فنریر رها کرد.
فنریر کیبورد رو بیخیال شد، به نامه نگاه کرد و دست خط لرد رو دید... و بلافاصله از جاش پرید و با وحشت از محل دور شد.

مرگخوارا نفس راحتی کشیدن...
و کتی گفت:
- بهرحال از من گفتن بود، مشکلتون زبون کیبورده... با دکمه های شیفت و آلت میتونید عوضش کنید.

فنریر که هنوز از ترس میلرزید و خیس عرق شده بود، برگشت. صورتش از قبل هم سیاه تر شده بود. نشانه های انفجار نامه توی صورتش بود... بهرحال فنریر به سرعت پشت کیبورد نشست، و شروع کرد به تایپ کردن.
چند دقیقه بعد، گفت:
- خب... موفق شدم یه شناسه فوق العاده رو بگیرم.
- چی؟

فنریر از جلوی مانیتور رفت تا ملت بتونن شناسه ای که برداشته رو ببینن.

مرگخوارا به سختی تلاش کردن جلوی خنده شون رو بگیرن. یک لحظه خندیدن ارزشش رو نداشت که یک عمر تبدیل به کالباس بشن...

فنریر تلاش کرد قیافه شو کاملا جدی نگه داره و به رو نیاره که بر اثر اشتباه تایپی این شناسه رو گرفته... در واقع برای اینکه خیال خودش و بقیه رو راحت کنه، گفت:
- میخوام به همه ثابت کنم که کجول صافی هستم. پنجه هام هم برای تایپ کردن واقعا مناسبن.




پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۲:۳۹ چهارشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۹

هافلپاف، محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
ایفای نقش
محفل ققنوس
هافلپاف
مترجم
کاربران عضو
پیام: 1125
آفلاین
«سلامتی گاو که همیشه گفت ما، نگفت من»


سخن بزرگان
- باگز -ویت فور ایت- بانی


***


رابستن بعد از هستن شدن‌های زیاد می‌خواست اینبار نیست بشه. بلاخره هرکسی به تنوعی نیازه داره و رابستن هم می‌خواست از این فرصت جدید استفاده کنه و شناسه‌ی جدیدی بگیره، مثلا شما ایچیکاوا.
ولی وقتی زیر سن قانونی، در سن قانونی، بیشتر از سن قانونی هستین، چیز‌ها مطابق میل شما پیش نمی‌ره و آخرش شما، شما نمی‌شین. همونطور که رابستن، شما نشد.

لینی به اسامی افراد حاضر در سایت کنار دست راست بالای سایت نگاه کرد و کنار اسم جکولِ هات، رابستن لسترنج دیده می‌شود. فقط رابستنی با پیوست اولد.

آن‌ورتر، زیر میز

- ببین جاگسن، این موقعیت توعه که از شر تسترال‌ها خلاص شی. بلاخره می‌تونی رها و آزاد شی. اصلا بذار ببینم چرا ما ورنون دورسلی داریم و دادلی نه؟
-
- بیا. برات دادلی رو رزرو کردم. فقط باید بری کارگاه نمایشنامه‌نویسی شرکت کنی.

و بعد با حرکتی جاگسن رو از زیر میز بیرون انداخت. جاگسن پشت سیستم قرار گرفت، وقتش بود که نمایشنامه بنویسه.




پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۷:۴۳ چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۹

مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۴:۱۸ چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
در حالی که تام عمیقا درحال تلاش برای نوشتن نمایشنامه بود، نگاه بلاتریکس خشک شده بود روی رودولفی که با دقت برگه ای را از نظر می‌گذراند.

-داره لیست شناسه های مورد علاقه‌اش رو درست می‌کنه!

صدای کتی به قدری به بلاتریکس نزدیک بود که باعث شد یکی دو متری به هوا بپرد.
-به چه جرئتی...
-منم نمی‌دونم به چه جرئتی! پررو شده می‌دونی؟ به اعتقاد من کم میزنیش. مردی که کتک نخوره...

تغییر رنگ بلاتریکس نه تنها شروع شده، بلکه وارد فاز دوم هم شده بود. یعنی قرمز را پشت سر گذاشته، مشغول بنفش شدن بود. اما کتی بی توجه به عصبانیت او، همچنان مشغول توضیح نظراتش بود.
-خلاصه این که اگه همون شب ازدواجتون یکی می‌خوابوندی تو گوشش، الان بدون اجازه تو مشغول انتخاب شناسه نبود.

کتی خوش شانس بود، چراکه بلاتریکس از خونش گذشت و به سراغ رودولف رفت. پشت سرش ایستاد و به لیستی که تنها یک اسم رویش بود نگاه کرد و سپس اولین چیزی که دستش به آن رسید، یعنی مادام ماکسیم را فرق سر او کوبید.
-لرد ولدمورت؟ خجالت نمی‌کشی؟ شناسه لرد رو می‌خوای برداری؟ شرم نمی‌کنی؟ حیا نداری؟

خواست دوباره مادام ماکسیم را فرق سر او فرود آورد که صدای تام بلند شد.
-نمایشنامم تایید شد!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۳:۴۱ پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۹

ریونکلاو، محفل ققنوس

آلنیس اورموند


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۲ دوشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
امروز ۶:۴۹:۰۳
از دست این آدما!
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 185
آفلاین
بلاتریکس سرش را به سمت تام برگرداند. مادام ماکسیم را روی زمین گذاشت؛ چشم غره ای به رودولف رفت و روی لپ تاپ خم شد.
-خب حالا باید...

فنریر حرف بلاتریکس را قطع کرد و سعی کرد از پشت حجم انبوه موهای بلا، به مانیتور نگاهی بیندازد.
-وایسا ببینم، کی نمایشنامه ات رو تایید کرد؟ پس چرا مال من تایید نشد؟
-چطور جرئت می کنی حرف منو قطع کنی؟!

فنریر به بلا توجه نکرد. در اصل نمی توانست توجه کند؛ چون تمام حواسش جمعِ خواندن نمایشنامه تام بود. چشمش به توضیحات پایین پست خورد.

نقل قول:
به کارگاه داستان نویسی خیلی خیلی خیلی خوش اومدی.
خلاقیت تو کل داستانت موج می زد و از علائم نگارشی هم به درستی و عالی استفاده کردی.
اصلا شاهکار کردی دمت گرم!
بهت تبریک میگم قطعا تو سایت خواهی درخشید.
تایید شد!
مرحله بعد گروهبندی.

ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ 1401/11/11 14:11:11


فنریر، تام را از روی صندلی به پایین پرت کرد. سعی کرد میز را چپه کند ولی از آنجایی که میز کمی سنگین بود، فقط تکان آرامی خورد. با این حال، فنریر همچنان سعی کرد خوفناک بودن و ابهتش را حفظ کند.
-این چه وضعشه! خودت مال خودتو تایید می کنی بعد واسه من می زنی در حد غول غارنشین؟! اصلا میرم شکایت می کنم!

فنریر پشت لپ تاپ نشست تا به مدیران سایت این تخلف را اطلاع بدهد. پیامش را نوشت ولی تا خواست گزینه ارسال را بزند، بلاتریکس دُمش را گرفت و همچون ورزشکاران رشته پرتاب دیسک ماگل ها، او را چند دور چرخاند و سپس به زمین کوباند. از آن طرف هیئت داوران همگی تابلوی امتیاز 10 را بلند کرده و تماشاچیان برای بانو بلا کف زدند. بلاتریکس دست هایش را تکاند و جمعیت را به سکوت فراخواند.
-آخه ابله این جوری که بلاکمون می کنن! جاگسن!

تام دستش را دو دور در جایش چرخاند تا سفت شود و رو به روی بلاتریکس به حالت خبردار ایستاد.
-بله!
-بهتر نیست نمایشنامه گری بک رو هم تایید کنی؟ دوتا جاسوس توی این سایت بهتر به کارمون میاد. البته کاملا حق انتخاب داری و میتونی هم تایید نکنی؛ هر جور راحتی.

جاگسن از آنجایی که کاملا حق انتخاب داشت و با لبخندهای بلا هم آشنایی کامل داشت، تصمیم گرفت نمایشنامه فنریر را هم تایید کرده و او را به گروهبندی بفرستد. دوباره پشت لپ تاپ نشست. شناسه جدیدش را لاگ اوت کرد و خواست با شناسه "جاگسن" اش وارد شود ولی سایت ارور داد.

نقل قول:
شناسه‌ی‌کاربری یا رمزعبور صحیح نیست.



ویرایش شده توسط آلنیس اورموند در تاریخ ۱۳۹۹/۱۲/۸ ۱۶:۴۷:۵۸

Though we don't share the same blood
You're my family and I love you, that's the truth


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۹:۰۱ چهارشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۹

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
تام که تا به حال با این سخن روبه رو نشده بود، اول دستانش سرد شد و پس از چندی هم از هوش رفت.

-هی، تام! خوبی؟ چرا ازهو...

تام، با وحشت از جایش پرید و فرد مهربانی را که به او کمک کرده بود کنار زد و باز سر لپ تاب نشست و نزدیک 1000 بار اطلاعاتش را وارد کرد و هر بار ارور میداد.
- این چه مرگش شده؟

تام آنچنان این را فریاد زد که همه به او خیره شدند.
- فکر کنم مسدود شدم. حالا چه...
-هیس! یکم ساکت باش چقدر فریاد میزنی! یه بار دیگه فریاد زدی خودت میدونی.

بلاتریکس لپ تاب را از دستان تام بیرون کشید و با نام کاربری فنریر وارد شد و وارد اطلاعات تام شد.
- ننوشته شناسه مسدود شده. پس حتما...

ناگهان فردی به نام کتی از میان جمعیت جواب داد.
- وقتی فنریر و تام داشتن دعوا میکردن دستشون رو یه چیزی رفته و رمز عوض شده. و حالا مرلین میدونه رمز چیه...

بلاتریکس کروشیویی نثار فرد کرد و رو به تام کرد.
- باید به ناظرا بگیم شناستو ببندن تا یه شناسه جدید بسازی چون دیگه راهی نیست...



پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۴:۴۴ چهارشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
-ناظرا کیا هستن؟
-ناظر از نظر میاد... اونم هم خانواده منظره اس. باید افرادی خوش منظره باشن.
-نه نه...باید ترسناک باشن!
-از کجا بفهمیم کی ناظره؟

مرگخواران سرگرم جستجو بین انجمن ها شدند. تا این که چشمشان به کلمه ای که به دنبالش بودند افتاد.

ناظر: فنریر گری بک
ناظر: لرد ولدمورت
ناظر: الکساندرا ایوانوا


همه با تعجب به فنریر و ایوا نگاه کردند.
-شما ناظرین؟

ایوا و فنریر احساس مهم بودن کردند. آن ها یک عمر ناظر بودند و خبر نداشتند. سختی سال های طولانی نظارت بر دوش هر دو سنگینی می کرد تا این که پلاکس به نکته مهمی اشاره کرد.
-حالا این دو تا مگس هیچی... ارباب چرا ناظرن؟! شغل دوم دارن؟

همه به فکر فرو رفتند. تا این که به این نتیجه رسیدند که بهتر است وقت را تلف نکنند و با ناظر تماس بگیرند.
از لرد که می ترسیدند... از فنریر که خوششان نمی آمد... انتخاب بعدی ایوا بود.

پیام شخصی محترمانه ای برای ایوا تنظیم کردند.

هی ناظر. شناسه مو ببند. همین الان. وگرنه هر چی دیدی از چشم خودت دیدی. می خوام شناسه جدید باز کنم.










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.