هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: کلاس «جادوی سیاه فوق پیشرفته»
پیام زده شده در: ۱۸:۱۷ سه شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۰

12345678912


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۹ شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۵۱ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲
از خونه کله زخمی...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 78
آفلاین
سلام پروفسور!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1) روح نفرینی من اولش اندازه گربه بود، البته آخرش هم همون اندازه موند! البته روح من شبیه گربه نبود، بیشتر شبیه موش بود. ؛ موشی که سه بار به مدت ده ثانیه تو یه ظرف اسید انداخته باشنش! خیلی هم بد دهن بود! البته شاید این قابلیت بدی هم نبود! به معلوماتم اضافه شد!

روح من قابلیت استتار کوتاه مدت داشت ولی قبل از اینکه نامریی بشه، میدرخشید! حداکثر میتونست بیست ثانیه کاملا نامریی بشه. قابلیت دیگش هم این بود که میتونست تبدیل به ابزار های مختلف بشه. مثلا موقع جنگ یهو تبدیل می شد به شمشیر، نیزه یا حتی چاقو!

2) اولش می خواستم از زمان برگردان لعنتی استفاده کنم، اما هربار که بهش نگاه میکنم، اعصابم بهم میریزه. پس تصمیم گرفتم از انگشتری که برای خودم خریدم استفاده کنم.
خوب به انگشتر دقت میکنم و بهش خیره میشم، بعدش به روزی فکر میکنم که کله ی لونا ( لیلی لونا) رو با یه کتاب به اندازه پای چپ هاگرید ترکوندم! خاطره خوبی بود!

3) چشم به انگشتر آماده شدم تا روح اولین حرکتشو بزنه. به محض اینکه درخشید همه تمرکزمو روی انگشتر گذاشتم که یهو چنتا چاقو به سمتم پرتاب شدند! بعد از اینکه جاخالی دادم، متوجه شدم که چاقو ها به دیوار پشت سرم گیر کردن!

انرژیمو کاملا به انگتشر منتقل کردم و به نقطه قوتم که خونسرد بودنه تبدیل شد، داشتم کارشو با اکسپلیارموس میساختم که دوباره غیب شد و اینبار به شکل نیزه بهم حمله کرد، بعد از اینکه طلسمم بهش نخورد اینبار با هدف گیری مناسب تر زدمش. بلافاصله شعله های قرمزی اطراف انگشتر ظاهر شد و سریع از بین رفت.

4) اگه اون چیز آدم باشه، جیسونه. اگه اشیا باشه چاقوعه. اگرم خوردنی باشه، یا پاستیله یا آبنبات. کلا بستگی به تعریفتون نسبت به چیز داره!


EVEN IN DEATH MAY I BE TRIUMPHANT


پاسخ به: کلاس «جادوی سیاه فوق پیشرفته»
پیام زده شده در: ۳:۳۳ چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۰

ریونکلاو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۳۸:۱۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
1. یادگرفتیم ارواح نفرینی ویژگی ها و اشکال گوناگونی دارن. ویژگی های ظاهری و قابلیت های روح نفرینی که گیرتون اومده رو با توجه به انرژی منفی تون شرح بدین. سه نمره

پروفسور، شما گفتین بیست سانت قد ایناست، ولی نبود. یعنی بود، ولی فیک! یعنی همینجوری که زل زده بودم توی چشماش و قفسش رو می‌بردم به طرف خوابگاه، یه نسیمِ نسبتا ملایم وزید و موهای این روح نفرینی من رو جابجا کرد. موهاش که تخت شد، چیزی حدود پنج-شیش سانت از قدش موند و تازه اونجا بود که فهمیدم چرا چشماش انقد پایینه! جنس موهاش (که بدنش رو هم پوشونده بود) یه چیزی شبیه پر جوجه هیپوگریف یک ماهه بود، ولی رنگش نه؛ سبز کله غازی نزدیک ترین رنگی بهش هست که می‌شناسم. چشماشم که نگم... وای از اون چشماش! گفتم تا خوابگاه زل زده بودم بهشون؟ رنگش که با تاریکی شب تو جنگل ممنوعه مو نمی‌زد. اندازه‌ش هم یه چیزی حدود نصف هیکل اصلیش بود! همون پنج-شیش سانتیه. همچین مظلومانه نگاه می‌کرد که دماغ گوشتی و دراز و دهن ناپیداش به چشم نمی‌اومد. نگاهش دقیقا منو یاد بچه ای انداخت که دو سال پیش تو ایستگاه قطار گفت گم شده و من ساده هم رفتم که کمکش کنم. تا به خودم اومدم دیدم چمدونم رو برداشته و در رفته. تو اون چمدون هر چی یادگاری از دوست و فامیل داشتم، برد.
وقتی یادش میفتم خیلی حرص می‌خورم. فقط اگه دستم بهش می‌رسید! داشتم تو دلم برای انتقام از اون بچه برنامه می‌ریختم که یه لحظه به خودم اومدم و فهمیدم این روح، نفرین کینه‌ست! چیزی نمونده بود ذهنمو با فکر کینه و انتقام پر کنه و منو از پا بندازه. هر قدر هم بیشتر توی این کینه غرق می‌شدم، چشمای این روح نفرینی درخشان تر میشد و سخت تر می‌تونستم نگاهمو ازش بردارم. از اونجایی که حرکت خاصی ازش ندیدم، حدس می‌زنم قدرتش توی چشماشه. تازه فهمیدم که خودش هم مثل حس کینه و نفرت، بزرگتر از اون چیزی دیده میشه که واقعا هست.


2. واسه مقابله با روح نفرینی از چه وسیله ای استفاده می کنین ؟ مراحل انتقال انرژی منفی به شی رو به صورت کامل توضیح بدین. دو نمره

از هرکسی تو این قلعه و تالار ریون بپرسین، بهتون میگه که هیچ وسیله‌ای نزدیک تر و عزیزتر از کلاهم برای من وجود نداره. با اینکه دلم نمی‌اومد، ولی ازش استفاده کردم. نتونستم چشمامو ببندم، فقط سعی کردم تصویر اون بچه در حال دویدن با چمدونم رو از سرم بیرون کنم. حرارتی که کنار شقیقه هام حس می‌کردم رو کم کم به بیرون از سرم منتقل کردم و ذهنم رو روی کلاهم و تک‌تک جزئیاتش متمرکز کردم. توی یه لحظه احساس کردم کلاهم داره می‌درخشه! تازه جوری خنک شده بود که عرق روی پیشونیم هم خشک شد.


3. گزارش کوتاهی از نبردتون با روح نفرینی تون شرح بدین. (غیر رول) پنج نمره

پروفسور، کلاه من اعتبار منه؛ وقتی می‌درخشه، انگار خودم می‌درخشم و همین باعث میشه اعتماد به نفس من بره بالا. چرا؟ چون نقطه قوت من همین اعتماد به نفسمه!
وقتی که کلاهم شروع به درخشیدن و خنک کردن اطرافش کرد، حس کردم یه بار سنگین از روی دوشم برداشته شد. اهمیت اون چمدون برام کمتر شد و مدام توی ذهنم تکرار می‌کردم که من هنوز خود دوستام رو دارم و این کافیه. کنترل نگاهم و بستن چشمام هم انگار تا حدودی ممکن شده بود، پروفسور. چون برقی که توی چشمای روح نفرینی می‌دیدم هم داشت کم‌کم محو میشد و اخمش بیشتر می‌شد. به محض اینکه تونستم، چشمامو بستم و سرمو چرخوندم؛ وقتی چشم باز کردم نزدیک ترین پارچه رو برداشتم و انداختم رو قفسش که از قضا ردای دیزی بود؛ ولی بهش نگید.
پروفسور، از من می‌شنوید هيچوقت تو چشمای این نفرینا زل نزنید. گرفتارتون می‌کنه ها!


سوال اختیاری: استاد راکارو مشکل تمرکز داره و برای انتقال انرژی منفی باید، به چیزی که خیلی دوستش داره فکر کنه! اون چیز چیه؟ ( این سوال اختیاریه و فقط یه جواب داره، در صورت اینکه درست جواب داده بشه یک امتیاز اضافه بهتون تعلق داده میشه.)

پروفسور، من کلی فکر کردم. رفتم تو صفحه‌تون و علایقتون رو هم خوندم. ولی فکر نکنم جواب این سوال رو بشه اونجا پیدا کرد. پس دلو به دریا می‌زنم و حدسمو میگم که یک چیز نیست! یه خاطره‌س؛ شایدم یه رویاس. رویای بیرون ریختن امعاء و احشاء دشمنتون با یه پرتاب دقیق چاقو، اونم در کنار جیسون که خون اون بدبخت رو نوش جان کنه، نه؟


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: کلاس «جادوی سیاه فوق پیشرفته»
پیام زده شده در: ۱۱:۳۶ چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۰

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۰:۱۷ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 407
آفلاین
1. یاد گرفتیم ارواح نفرینی ویژگی ها و اشکال گوناگونی دارن. ویژگی های ظاهری و قابلیت های روح نفرینی که گیرتون اومده رو با توجه به انرژی منفی تون شرح بدین. سه نمره

پروفسور، این بدترین چیزی بود که توی کل زندگیم دیده بودم.

روح نفرینی من به شکل یه چرک گنده‌ی سیاه و بد رنگ و بد بو بود!
تمام وجوه بدنش کثیف بود؛ آشغال و چرک و لجن از سر و کول‌ش بالا می‌رفت. وقتی راه می‌رفت همه‌ی چیزای کثیف توی دنیا ازش به جا می‌موند و روی زمین می‌چسبید. وقتی هم به چیزی نزدیک می‌شد بدون اینکه نیاز داشته باشه لمسش کنه کثیفش می‌کرد و شبیه خودش می‌شدن! روح نفرینی من این قابلیت رو داشت که همه رو توی چرک و لجناش غرق کنه!


2. واسه مقابله با روح نفرینی از چه وسیله‌ای استفاده می کنین؟ مراحل انتقال انرژی منفی به شی رو به صورت کامل توضیح بدین. دو نمره

اولش که با روح نفرینی‌م مواجه شدم شوکه شده بودم و اصلا نمی‌تونستم تکون بخورم. ولی با توجه به اینکه داشت کم کم نزدیکم می‌شد و می‌تونست منو هم کثیف کنه، به خودم اومدم و تِی قشنگ و خوشرنگم رو برداشتم! وقتی به یه محیط تمیز و زیبا فکر کردم که همچین لکه‌ای توش نیست و همه چی داره از پاکیزگی برق می‌زنه، انرژی وجودم به تِی منتقل شد و به هاله‌ی بنفش رنگ دورش ایجاد شد!


3. گزارش کوتاهی از نبردتون با روح نفرینی تون شرح بدین. (غیر رول) پنج نمره

روح نفرینی کثیف و حال بهم زن من، همینجوری نزدیک و نزدیک تر شد و یه لبخند کریه که با سوسکای حموم و انواع حشرات چندش دیگه ساخته شده بود، زد. من هم تی ام رو بالا و به شکل گارد دفاعی گرفتم و همینطور که سعی می‌کردم اون تصویر محیط تمیز رو از ذهنم پاک نکنم، توی حمله پیش‌دستی کردم و به سمتش پریدم. تی‌ام رو محکم روش کشیدم و بهش فرصت بازسازی ندادم. اون هم داشت سعی می‌کرد که موج چرکی رو به سمتم بفرسته تا کثیف بشم و نتونم مقابله کنم، ولی وقتی پای یه جای تمیز در میون باشه، هیچکس نمی‌تونه منو شکست بده.

همینجور که به تی کشبدن ادامه دادم، بطری وایتکس رو هم از جیبم درآوردم و پرت کردن روش. قدرت روح نفرینی‌م کم و کمتر شد ومن تونستم با خیال راحت، به تمیز کردنش ادامه بدم. در نهایت، از روح نفرینی‌م یه موجود گوگول مگول تمیز موند که اصلا باورم نمی‌شد این همون باشه!

سوال اختیاری: استاد راکارو مشکل تمرکز داره و برای انتقال انرژی منفی باید، به چیزی که خیلی دوستش داره فکر کنه! اون چیز چیه؟ ( این سوال اختیاریه و فقط یه جواب داره، در صورت اینکه درست جواب داده بشه یک امتیاز اضافه بهتون تعلق داده میشه.)

زیبایی و ظرافتِ چاقو!


گب دراکولا!


پاسخ به: کلاس «جادوی سیاه فوق پیشرفته»
پیام زده شده در: ۱۸:۰۴ چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۰

گریفیندور، مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 454
آفلاین
1. یادگرفتیم ارواح نفرینی ویژگی ها و اشکال گوناگونی دارن. ویژگی های ظاهری و قابلیت های روح نفرینی که گیرتون اومده رو با توجه به انرژی منفی تون شرح بدین. سه نمره
2. واسه مقابله با روح نفرینی از چه وسیله ای استفاده می کنین ؟ مراحل انتقال انرژی منفی به شی رو به صورت کامل توضیح بدین. دو نمره
3. گزارش کوتاهی از نبردتون با روح نفرینی تون شرح بدین. (غیر رول) پنج نمره
سوال اختیاری: استاد راکارو مشکل تمرکز داره و برای انتقال انرژی منفی باید، به چیزی که خیلی دوستش داره فکر کنه! اون چیز چیه؟ ( این سوال اختیاریه و فقط یه جواب داره، در صورت اینکه درست جواب داده بشه یک امتیاز اضافه بهتون تعلق داده میشه.)


سلام پروفسور!


1- پروفسور! روحی که به من دادین اول شبیه یه گردالی شد بعد دود کرد. مثل اینکه گیج شده بود. پس از چندین ساعت، با بزرگان، ( شامل دیزی و پلاکس ) به این نتیجه رسیدیم که من ترسی ندارم. ( بعد با پس کله ای قاقارو مواجه شدم با عنوان آدمی که ترس نداره به درد نمیخوره. ) اما در آخر، روح تبدیل به پری بزرگی شد با چوب جادویی و چشای درخشان. از اونا که آرزو رو برآورده میکنن. خیلی سردرگم شدم. اما قاقارو، از ترس پای دیزی رو برای اولین بار، گاز گرفت. مثل اینکه تا حد مرگ از اون چوب جادویی میترسید.

2- خب، قاقارو آخر سر از دست من استفاده کرد. محکم فشارش داد و بعد دستم آتیش سفید قرمز گرفت. بعد از ده دور دویدن به دور کلاس، قاقارو از دستم استفاده کرد و روحو دفع کرد. بعدا، به زور از زیر زبونش بیرون کشیدم که به چی فکر میکنه... آخه کی به صابون فیروز فکر میکنه؟ میخوام بدونم کی!

3- بسیار ساده و حساب شده بود، پروفسور! من دو اتاق میدویدم و قاقارو به دستم چسبیده بود. تا آخرش، پلاکس برام زیر پایی گرفت و افتادم تو دل روحه. روحه جیغ زد و بالا رفت. به زور، قاقارو رو به دستم چسبوندم و روحرو دفع کردم. خلاصه که خیلی آسون بود.

4-چاقو هاشون!


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: کلاس «جادوی سیاه فوق پیشرفته»
پیام زده شده در: ۲۲:۳۰ چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۰

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱۰:۵۱:۰۸
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
پیام: 711
آفلاین
1. یادگرفتیم ارواح نفرینی ویژگی ها و اشکال گوناگونی دارن. ویژگی های ظاهری و قابلیت های روح نفرینی که گیرتون اومده رو با توجه به انرژی منفی تون شرح بدین. سه نمره

روح نفرینی من روی صورتش بجز چشم هیچ عضو دیگه‌ای نداشت. فقط دوتا چشم بزرگ و کاملا باز بود که خیره می‌شدن بهم و نمی‌ذاشتن حتی واسه یه لحظه چشمامو ببندم و استراحت کنم!
روی دست و پاها و سرتاسر بدنشم چشم داشت. چشمایی که همیشه باز و بیدار بودن. وقتی می‌خواستم یه ذره بخوابم صدای پلک زدنشون چندین برابر میشد و با همین یه ویژگی، شب و روزمو ازم گرفت! پروفسور سابقه نداشته تاحالا من یک ساعت مداوم بیدار باشم!


2. واسه مقابله با روح نفرینی از چه وسیله ای استفاده می کنین؟ مراحل انتقال انرژی منفی به شی رو به صورت کامل توضیح بدین. دو نمره

بالش! نرم‌ترین و در عین حال مقاوم‌ترین سلاحی که بشر موفق شده بسازه. تاحالا جنگ بالشی داشتین پروفسور؟ دیدین ضربه‌هاش به سر باعث میشه آدم تا چند روز احساس گیجی داشته باشه؟
من به تمام دشمنایی که با همین بالشم زندگیشونو به پایان رسوندم، فکر کردم و کم‌کم دیدم هاله‌ی زرد کمرنگی دور بالشم به وجود اومد. زرد دوستداشتنی و قشنگی بود.


3. گزارش کوتاهی از نبردتون با روح نفرینی تون شرح بدین. (غیر رول) پنج نمره

بالشمو که ظاهر خیلی نرمی داره ولی در واقع توش از سنگم سفت‌تره، و حالا با انتقال انرژی منفیم مجهزتر از همیشه هم شده بود، بالا بردم و یدونه از اون ضربه‌های قشنگ و دقیق رو مستقیم کاشتم وسط سرش. و با این حرکت دوتا چشمای زشت و کریه صورتش از کاسه پریدن بیرون! منظره‌ی زیبایی بود.
می‌خواست مقاومت کنه ولی هیچکس در برابر سلاح من شانسی برای بقا نداره! هنوزم صدای پلک زدن بقیه‌ی چشماش اذیتم می‌کرد، ولی من باید موفق می‌شدم که دوباره بخوابم! پس این بار رفتم پشتش و قبل از اینکه بتونه بچرخه، بالشو محکم فرود آوردم روش و بقیه‌ی چشماشم با صدای تلپ تلپ افتادن زمین.
حالا دیگه فقط یه بدن خالی با یه سری سوراخ که درواقع جای چشماش بود، باقی مونده بود. همونم انقدر کوبیدم روش تا کاملا له و در آخر تبدیل به بخار شد و رفت.


سوال اختیاری: استاد راکارو مشکل تمرکز داره و برای انتقال انرژی منفی باید، به چیزی که خیلی دوستش داره فکر کنه! اون چیز چیه؟ ( این سوال اختیاریه و فقط یه جواب داره، در صورت اینکه درست جواب داده بشه یک امتیاز اضافه بهتون تعلق داده میشه.)

فرو کردن چاقوها تو بدن دشمناتون؟


ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۴۰۰/۶/۱۰ ۲۲:۳۵:۱۴

فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کلاس «جادوی سیاه فوق پیشرفته»
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۰

گریفیندور

آستریکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۹ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
امروز ۱۶:۳۱:۰۴
از شبانگاه توی سایه ها.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
گریفیندور
پیام: 288
آفلاین
1. یادگرفتیم ارواح نفرینی ویژگی ها و اشکال گوناگونی دارن. ویژگی های ظاهری و قابلیت های روح نفرینی که گیرتون اومده رو با توجه به انرژی منفی تون شرح بدین. سه نمره

وقتی داخل قفس رو نگاه کردیم یک موجود تقریبا ۲۵ سانتی به شکل یک کله پاچه دیده شد.
این روح که شدیدا حال بهم زن هم بود یه سر گنده به شکل کله پخته شده گوسفند داشت که شدیدا بوی کله پاچه میداد. با بدن استخونی و پاهایی به شکل سم.
من رو یاد کله پاچه هایی که وقتی که بچه بودم بزور تو حلقم میکردن مینداخت و ترس خاصی وجودم رو گرفته بود. بعد اینکه از قفس خارج شد، سرش شروع به ابپز شدن کرد و گوشت های روی صورتش جدا شده و زمین میریختن بعد دوباره از نو دراومده و این عمل حال بهم زن تکرار میشد! هعی رو به من میکرد و زمزمه کنان میگفت: منو بخور. منو بخور. یام یام... همزمان با دست هاشم منو به طرف خودش صدا میزد.

2. واسه مقابله با روح نفرینی از چه وسیله ای استفاده می کنین ؟ مراحل انتقال انرژی منفی به شی رو به صورت کامل توضیح بدین. دو نمره

روح نفرین شده ای که به شکل کله پاچه ظاهر شده و بوی گندش همجارو برداشته و زبان گاوی اش رو که هی بیرون میاره و اعمال حال بهم زن انجام میده، فقط و فقط یک روش مقابله داره.
پیتزا! بله. یک عدد پیتزای مخصوص سایز بزرگ.
روش انتقال انرژی منفی اینجوریه که به حالت مدیتیشن نشسته و پیتزا را جلوی خود و روح میزارین، یک دستتون روی پیتزا و یک دستتون رو بصورت عمودی جلوی سینه گرفته و تمرکز میکنین. تصور میکنی کله پاچه تبدیل به یک پیتزای خوشمزه میشه و به این شکل انرژی از دست شما به پیتزا منتقل میشه.
یکی از مهمترین نکات اینکه شما بتونید مزه ی پیتزا رو زیر زبونتون احساس کنید و با تمام وجود پیتزا رو بخواید

3. گزارش کوتاهی از نبردتون با روح نفرینی تون شرح بدین. (غیر رول) پنج نمره

بعد از انتقال انرژی موقع نبرد میرسه.
نبرد سخت و نفس گیر.
حالا که انرژی منفی رو منتقل کردیم به پیتزا باید از خود انرژی منفی بر علیه خود روح استفاده کنیم.
نحوه مبارزه به این صورته که یکی یکی فال های پیتزارو برمیداری همزمان با کش اومدن پنیر پیتزا سس کچاب میزنی و قشنگ میزاری تو دهنت و به شکل لذت واری میخوریش. اینکار بایا جلوی روح انجام بشه و هرکاری که روح خواست انجام بده تا حواس شمارو پرت کنه نباید بهش توجه کنید. باید با لذت فراوان پیتزارو خورده و از نهایت سوسیس و پپرونی هاش لذت ببرین جوری که انگار پیتزای خونتون کم شده باشه. روح باید نهایت لذت رو تو چهرتون ببینه. بوی پیتزای تازه و گرم رو خوب حس کنه و اون مزه لذیذی که داره... باید با نهایت ناز و عشوه خورده بشه تا قدرت پیتزا به چشم بیاد.
به این شکل ما مبارزه کردیم و روح کله پاچه ای کم کم قدش کوچیک شده، بدنش خشک شده و اخر سر یه مشت کله پاچه بی جان زمین کلاس میوفته.

سوال اختیاری: استاد راکارو مشکل تمرکز داره و برای انتقال انرژی منفی باید، به چیزی که خیلی دوستش داره فکر کنه! اون چیز چیه؟ ( این سوال اختیاریه و فقط یه جواب داره، در صورت اینکه درست جواب داده بشه یک امتیاز اضافه بهتون تعلق داده میشه.)

چاگو هاش. تنها چیزی که دوسش داره و بدون اون نمیتونه زندگی کنه.


In the name of who we believe, We make them believer.


پاسخ به: کلاس «جادوی سیاه فوق پیشرفته»
پیام زده شده در: ۲۰:۲۵ جمعه ۱۲ شهریور ۱۴۰۰

اركوارت راكارو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۴ سه شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲:۱۶ پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۲
از سی سی جی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 128
آفلاین
نمرات جلسه آخر کلاس جادوی سیاه فوق پیشرفته




گریفیندور: 9/3

جیانا ماری: 8/5
کتی بل: 9
آرتور ویزلی: 10 +1
آستریکس: 9



اسلیترین: 9/3

دافنه گرینگراس:8
آلبوس سوروس پاتر:9+1
گابریل دلاکور: 10



ریونکلاو:9/7

آنتونی گلدشتاین: 8/5
سولی: 10 + 1


هافلپاف:8

آرتمیسا لافکین:8
جسیکا ترینگ: 7/5
رامودا سامرز: 7/5
آگاتا تراسینگتون: 7
سدریک دیگوری: 10



جواب سوال اختیاری: جیسون کن بود!
بله آفرین به کسایی که درست گفتن و معلوم بود که دقت کافی داشتن!



---------
ویرایش مدیریت مدرسه:

سقف امتیاز برای کلاس های عمومی 10 است و امتیازات تشویقی خاص کلاس های اختصاصی می باشند. در نتیجه تک امتیاز مربوط به سوال آخر در امتیازات نهایی لحاظ نمی شوند.


ویرایش شده توسط حسن مصطفی در تاریخ ۱۴۰۰/۶/۱۳ ۶:۳۸:۲۷



پاسخ به: آموزش جادوي سياه فوق پیشرفته
پیام زده شده در: ۱۴:۴۵ جمعه ۱۶ تیر ۱۴۰۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
ترم سبک 27 تابستانی هاگوارتز


تدریس این کلاس در این ترم برعهده‌ی پروفسور گودریک گریفیندور است.

جلسه اول:
تاریخ تدریس: شنبه 24 تیر
مهلت ارسال تکالیف: تا ساعت 23:59 سه شنبه 3 مرداد

جلسه دوم:
تاریخ تدریس: چهارشنبه 11 مرداد
مهلت ارسال تکالیف: تا ساعت 23:59 شنبه 21 مرداد

جلسه سوم:
تاریخ تدریس: یکشنبه 29 مرداد
مهلت ارسال تکالیف: تا ساعت 23:59 چهارشنبه 7 شهریور




پاسخ به: آموزش جادوي سياه فوق پیشرفته
پیام زده شده در: ۱۹:۱۹ شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۲

گودریک گریفیندور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۲ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱
آخرین ورود:
۱۷:۵۲:۲۲ چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 76
آفلاین
تدریس جلسه اول


جادو آموزا که تعدادشون چندان هم زیاد نبود توی کلاس آموزش جادوی سیاه فوق پیشرفته که در طبقه سوم هاگوارتز درست رو به روی کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه واقع شده بود تا حسابی به اون کلاس و جادو آموزا دهن کجی کنه، پشت نیمکت هاشون نشسته بودن و در و دیوار رو نگاه میکردن. دیوار کلاس در ابتدا چندان جزئیات خاصی نداشت، حتی خالی بود. مشخص بود که چیزهایی که پروفسورهای قبلی استفاده کرده بودن انقدر برای جادو آموزها تراماتیز کننده بود که مجبور شده بودن کلاس رو یه دور خالی کنن. هر چند که نتونسته بودن بخش هایی از دیوار رو که به نظر میرسید کسی روشون با ناخن خط انداخته رو پاک کنن، و یا حتی نتونسته بودن یه قسمتایی از دیوار که با رنگ قرمز تیره، یه جورایی مثل خون خشک شده یا آهنگ زنگ زده روش نوشته شده بود" کمک" رو پاک کنن. مشخص بود که تمام بودجه امسال مدرسه خرج استخدام اساتید مجرب شده بود که حسابی جادو آموزان رو با سواد بار بیارن و دیگه بودجه ای برای تمیزکاری و بنایی باقی نمونده بود.

جادو آموزا داشتن همینطور با فضای کلاس خو میگرفتن، که یکهو در کلاس کنده شد و قامت عظیم الجثه ای جلوی چهارچوب رو پوشوند. و بعد چندتا دست، یعنی بیشتر از دوتا دست نرمال که هرکسی داشت، بالای چهارچوب رو گرفتن و به قامت عظیم الجثه کمک کردن که خم بشه و از چهارچوب وارد بشه.
نفس جادو آموزا تو سینه حبس شد. اسم استادشون یعنی گودریک گریفیندور رو توی برگه دروسشون دیده بودن، استاد این درس literally یکی از موسسین هاگوارتز بود. طبق چیزایی که جادو آموزا توی کتابای تاریخشون خونده بودن، گودریک گریفیندور مردی قوی هیکل، بلند قامت، با فقط دوتا دست و موهای قرمز مثل آتیش به تصویر کشیده شده بود و شجاعتش مثل آتیش از چشماش میزد بیرون. ولی گودریکی که اومده بود داخل کلاس، لاغر بود و خمیده، و قطعا بیشتر از دوتا دست داشت، یعنی دوتا دست عادیش رو داشت ها، ولی هفت، هشت تای دیگه هم روی شونه هاش رشد کرده بودن، در اندازه های متفاوت تازه. و توی چشماش بیشتر جنون و عصبانیت دیده میشد.
گودریک با قدم های بلند خودش رو به جلوی کلاس رسوند، و تک تک دانش آموزا رو از نظر گذروند.
- از سلام و احوال پرسی و معرفی عبور میکنیم، اسمم رو قطعا شنیدید و توی برگه دروستون هم خوندید. ولی به هرحال سلام، و امیدوارم ترم خوبی رو کنار هم داشته باشیم. درس امروزمون رو ساده شروع میکنیم.

جادو آموزان همچنان نفسشون رو تو سینه حبس کرده بودن و داشتن کبود میشدن.

- درس امروز راجع به طلسم های نابخشوده ست. کسی میتونه نام ببرتشون؟

کسی دست بالا نبرد، همه بیش از حد خوف کرده بودن و داشتن به جمله "هیچوقت با قهرمان هاتون ملاقات نکنید" فکر میکردن.

- نترسید، فقط میخوام ببینم چقدر از قبل دارید. به هرحال همه چیزو خودم بهتون تدریس میکنم. اولین طلسم نابخشوده A word یا همون آواداکداورا نام داره. در دوره فعلی با صدای بلند گفتنش در حالی که چوبدستی رو سمت حریف نشونه گرفتید، میتونه باعث فرستاده شدنتون به آزکابان و بعدشم بوسه دیوانه ساز بشه، البته احتمالا، من که استاد قوانین جادویی نیستم که بخوام قوانینو بدونم، یا بهشون اهمیت بدم.

جادو آموزا به سختی جلوی خنده شون رو گرفتن. به نظر میرسید گودریک اندکی حس شوخ طبعی از نوع dark humor هم داشته باشه.
- و بعد طلسم دوم، C word هست... یا همون کروشیو، که میتونه درد جانسوز و حتی تا حدی روح سوز رو به قربانی منتقل کنه. طبیعتا استفاده ش نکنید.

اینبار جادو آموزا جلوی خنده شون رو نگرفتن و اندکی احساس امنیت کردن.

- و اما افسون سوم، بهش I word میگن... البته که اگه قرار باشه استفاده بشه باید به صورت کاملش، یعنی ایمپریو تلفظ بشه. ولی ما تو کلاس همه این طلسم ها رو به صورت مخفف میگیم که شاخکای وزارت زیاد به سمتمون تکون نخورن. در نهایت نکته مهمی که باید بهتون بگم، این هست که از این افسون ها استفاده نکنید. طلسم جایگزین برای دفاع یا حتی آسیب زدن زیاده و ارزششو نداره که زندگیتون رو با استفاده از این طلسم ها تباه کنید. البته که همه این حرفا، وقتی که قانون دور و برتون نباشه بی اثره و راحت باشید.

گودریک جمله آخر رو با آهسته ترین صدای ممکن گفته بود. و بعد دوباره با صدای بلند و رسا گفت:
- و اما در مورد تکالیف، من اصولا به نوشتن مقاله و پر کردن کاغذ پوستی اعتقادی ندارم، هاگوارتز رو هم با پر کردن کاغذ پوستی نساختیم. بنابراین قراره تکلیفتون عملی و مرتبط با درستون باشه.
و بعد گودریک یکی از دستای روی شونه ش رو که چوبدستی داشت رو تکون داد تا کلمات روی تخته سیاه نوشته بشن:

نقل قول:
1. یه رول بنویسید و توی اون از یه طلسم نابخشوده یا حتی ترکیبشون استفاده کنید، روی هر چیزی، یا هر کسی، اثری که طلسم میذاره رو بگید، و بلایی که سرتون از نظر روانی میاره رو هم بگید قطعا. 20 نمره

2. چرا من قبول کردم تدریس کنم واقعا؟ 5 نمره

3. جلسه بعد تدریس مشترک با یه عضو قدیمی داشته باشیم؟ (جواب منفی اهمیت خاصی نخواهد داشت، ولی قطعا نمره کم میکنه ) 5 نمره


,I was tucked in snow
,And beaten by the rain
And covered in dew
I've been dead for so long


پاسخ به: آموزش جادوي سياه فوق پیشرفته
پیام زده شده در: ۱۹:۴۷ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۲

بندن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۴ پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱
آخرین ورود:
۱۷:۲۴:۵۸ شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
از قبرستون!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 33
آفلاین
1. یه رول بنویسید و توی اون از یه طلسم نابخشوده یا حتی ترکیبشون استفاده کنید، روی هر چیزی، یا هر کسی، اثری که طلسم میذاره رو بگید، و بلایی که سرتون از نظر روانی میاره رو هم بگید قطعا. 20 نمره

بندِن با سرعت در جنگلی تاریک،حرکت می کرد.او مدت ها خودش را برای این لحظه آماده کرده بود. دفعه قبل در دره گودریک، به سراغش رفته بود اما به دلایل نامعلومی نتوانسته بود جان او را بگیرد. شاید این بار باید از روش های به روز استفاده می کرد. در همین حین پیکری از دور توجه پیک مرگ خفن ، بندِن را جلب کرد. پیکری خمیده و ضعیف که روی تک شاخ نیمه جانی خم شده بود. بالاخره لحظه موعود فرا رسیده بود!

-اهم اهم اهم...اهم؟!
-
-اهم اهم اهم!!! زمان مرگ تو فرا رسیده! جملات آخرت را بگو و به درگاه مرلین توبه کن تا بخشیده شوی!

بندن این جمله را در حالی که صدایش از ترس می لرزید بیان کرد.

-چطور جرئت میکنی به ما بی احترامی کنی! ما ارباب جهانیم!
-
-بدهیم مرگخوارانمان پاره پاره ات کنند؟ بدهیم ریز ریز شوی؟
-اِم... چی؟
-بدهیم به عنوان میان وعده نجینی مان میلت کند؟

بندن که سیستم مغزی اش، فیوز پرانده بود و مدام ارور404 می داد، به چشمان عصبانی لرد ولدمورت که مانند سوزنی در روح نداشته اش نفوذ می کرد خیره ماند.

-ویژژزژزژژزژژژژژژزژژژژژ
-این صدا های احمقانه چیست از خودت در می آوری؟ گوش های مبارکمان درد گرفت.

بندِن با سردرگمی دوباره سیستم مکش روح را روشن کرد.

-ویزژژژژژژززژژزژژژژژژژژ، لامصب چرا نمیمیری؟
-دیگرصبرمان تمام شده...
-ایمپریوشیوووووو!
-چه گفتی؟

بندن که تلفظ هیچ وردی را به خاطر نداشت دوباره تلاش کرد:

-آواداایمپریوشیوووووووو
-صبر کن ببینم چه میکنی ای ملعون تلاش داری ما را بترکانی؟این خیال ها را از سرت بیرون کن ما هورکراکس های فراوان داریم.
بندن که ناگهان گویی در های علم و معرفت به رویش باز شده بودند با خودش گفت:

-آهااااااااا پس مشکل اینهههههههههه که نمیتونم...
در همین حین که با خود فکرمیکرد ولدمورت دوباره سخن گفت:

-به نظر می رسد بسیار گم شده و سرگردان باشی! و به شدت نیاز به یک ارباب و رهبر داشته باشی! میخواهی در زمره بی شمار یاران ما واردشوی و در درگاه ما خدمت کنی؟

بندِن سالهای سال همین کار را کرده بود قبض رو و انتقال به دنیای مردگان و حالا کسی پیدا شده بود که بر خلاف تمام موارد دیگر نه تنها روح غیر قابل مکشی داشت بلکه دارای دید وسیعی هم بود و گروهی با اسم خفن مرگخواران تشکیل داده بود! بندن ایمان آورده بود. هدف زندگی اش را پیداکرده بود. او میدانست برنامه اش برای دوران بازنشستگی اش چیست!

-ب...بله!

پس از آن بندِن تصمیم خودش را گرفت و با یک لاک غلط گیر که از یکی از فروشگاه های مشنگی خریده بودنام لرد ولدمورت را برای همیشه از لیستش خط زد.


2. چرا من قبول کردم تدریس کنم واقعا؟ 5 نمره


شاید احساس پوچی و بی ارزشی یا بحران میانسالی گودریک گریفندور کبیر را به تدریس کشانده بود. شاید او با وجود چندین دست احساس بیکاری میکرد و احساس میکرد دستش خیلی خلوت است برای همین پیشنهاد مدیر جهت تدریس را قبول کرده بود.
شاید در رودروایسی مانده بود و چاره ای جز قبول کردن نداشت. در هر حال اگرچه دلیل مشخصی برای تقبل تدریس جادوی سیاه پیشرفته توسط او وجود ندشت تنها چیزی که مشخص بود این بود که از تدریس لذت می برد و دانش آموزان هم از وجود همچین پروفسوری خوشحال و هیجان زده بودند(مثلا! ) و من المرلین توفیق

3. جلسه بعد تدریس مشترک با یه عضو قدیمی داشته باشیم؟ (جواب منفی اهمیت خاصی نخواهد داشت، ولی قطعا نمره کم میکنه ) 5 نمره

با توجه به نکات پنهانی که در صورت سوال با هوش فراطبیعی و ماورایی ام میبینم، پاسخ مثبت راانتخاب میکنم!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.