هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۸:۵۷ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۴:۲۱:۲۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
درست در همون لحظه که بلاتریکس داشت بیل روی محل قر شده لرد فرود میاورد، لرد سوالی پرسید:
- داری چیکار میکنی بلا؟

با این که بلاتریکس هزاربار با خودش کلنجار رفته بود تا با بیل قر شدگی کله لرد رو درست کنه و هزاربار هم خودشو قانع کرده بود که این به صلاح اربابش است، اما به هرحال به سرعت جواب دادن به سوالات لرد، از واجبات و حتی مستحباتی بود که یه مرگخوار خوب و وفادار مثل بلاتریکس باید انجام میدادن.

- چیزه ارباب... چیزه...
- چیزه بلا؟ اون چیه دستت؟ چرا بالای سر ما نگهش داشتی؟ جلوی دیدمونو گرفته.

بلاتریکس که متوجه شد هنوزم با استایلی بیل رو گرفته انگار میخواد اون رو تو سر لرد بکوبه، سریع بیل رو پایین آوردو پشتش قایم کرد.
- هیچی ارباب... هیچی.
- هیچی؟

بلاتریکس برای اولین بار حس میکرد عذاب وجدانش فعال شده. اون تاحالا به لرد دروغ گفته بود، اما حالا داشت این رو انکار میکرد که میخواسته با بیل تو سر لرد بکوبه. در همون لحظه چشمش به به قرشدگی روی سر لرد افتاد. با خودش فکر کرد، اون فقط خیر و صلاح لرد رو میخواد و همین باعث شد حس عذاب وجدانش دوباره خاموش بشه.
- هیچی ارباب... فقط...
- فقط چی بلا؟ میگی بهمون چه بلایی سرمون اومده یا بلایی سرت بیاریم که حتی فرصت نکنی بفهمی چیه؟
- یه قر شدگی کوچیکه ارباب که درستش میکنم الان

بلاتریکس دوباره بالای سر لرد نگه داشت و چشم هاشو مثل دفعه قبل بستو از لرد عذر خواهی کرد و این دفعه بالاخره بیل روی قرشدگی سر لرد فرود اومد.





The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۸:۲۲ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۱:۲۴:۱۵ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
رودولف نگاهی با چشم های مهربون همسر عزیزش کرد و عشق رو که از چشم های بلاترکس در فرق سرش می چکید، مزه مزه کرد. کمی مزه ی خون میداد ولی هر چی بود مهم این بود که همسرش الان خیلی دوسش داشت. از اون علاقه هایی که میگفت اگه سر رودولف برای من نباشه میخوام واسه هیشکی هم نباشه. بلاتریکس هم داشت تصمیم میگرفت این علاقه رو چجوری به پایان ببره. و آخرین نتیجه ای که به ذهنش رسیده بود هم قرار دادن یه دینامیت توی گوش راست رودولف و بیرون زدنش از گوش چپ رودولف بود.
با تیکه تیکه شدن رودولف بلا میتونست پایان خوبی رو رقم بزنه. ولی رودولف نمیخواست این پایانش باشه.
- خودم میرم همسر مهربانم!

رودولف بعد از این جمله با مهارتی که ازش بعید بود رودولف افکنی میکنه و با نشونه گیری خیلی خوبی روی شاخه ی تیز یک درخت بدین سان به سیخ کشیده میشه.

بلا که خیتلش از بابت همسرش راحت شده رو به لرد برمیگرده تا به وضعیت قُر شدگیش رسیدگی کنه.
- سرورم حالتون خوبه؟ نگران نباشید الان درستش میکنم.
- چی رو درست میکنی بلا؟ ما کاملا درستیم فقط نمیدونیم چرا نمیتونیم تکون بخوریم.
- همش تقصیر رودولف بود ارباب. الان صافتون میکنم.
- کی رو میخوای صاف کنی بلا؟
- شما رو... نه یعنی این قُری رو!
- اصلا بیا برای ما توضیح بده چرا در این وضعیت هستیم؟چرا فقط سرمون اینجاست؟ بقیه بدمون کجا مونده؟

بلا سر چرخوند تا ببینه کسی جرات دارد این ننگ را به لرد بچسبونه که با یک ضربه ی ساده به تنظیمات کارخونه برگشته و همه چیز رو یادش رفته یا نه. ولی کسی جرات نداشت. فقط در نظر بلا، هکتور کمی موافق به نظر میرسید. همین که بلا تصمیم گرفت به خاطر اینکه از قیافه ی هکتور خوشش نیومده بود اون رو به دو نیمه ی مساوی تقسیم کنه، هکتور در کنار سر لرد چیزی دید.
- عه باز اینه!

بلا هم که این بار جون لرد رو در خطر میدید موقتا هکتور رو رها کرد و به سمت مرگ پوشه برگشت.
- اومدم ببرمش! تصویر کوچک شده


و به لرد اشاره ای کرد.
مرگ پوشه ی بیچاره نمیدونست چه جمله ای رو به چه کسی گفته. این رو خیلی دیر فهمید. دقیقا زمانی که با داس خودش از کمر نصف شده بود و در حالی که دو پاش به شکل ضربدری در گوش هاش فرو رفته بود، روی شاخه کناری رودولف فرود اومد.

- این اومده بود ما رو کجا ببره؟ ظاهرش سیاه به نظر میومد. مایل بودیم باهاش بریم.

بلاتریکس اندکی فکر کرد و تنها راه چاره رو در سر جا برگردوندن قُر شدگی صورت لرد می دید. بنابراین به ناچار باقیمونده ی یکی از پاتیل های هکتور رو که کاملا تا شده بود و به شکل بیل در اومده بود برمیداره و اون رو بالای سر میبره، چشم هاشو میبنده و بعد از طلب بخشش از لرد اون رو مستقیم روی محل قُر شدگی فرود میاره.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۷:۲۹ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
- هی! یکی منو بیاره! گیر کردم!

رودولف وسط چاله‌ی کوچیکی گیر کرده بود و هرچی زور می‌زد نتیجه‌ای به دنبال نداشت.
لایتینا نگاهی به بلاتریکس می‌ندازه. در بلاتریکس کوچک‌ترین اثری از علاقه برای نجات رودولف یافت نمی‌شه. پس ناچارا خودش این وظیفه رو برعهده می‌گیره.
- باشه. خودم انجام می‌دم.
- چه ساحره‌ی با کمالاتی. ممنو... شوووت!

برخلاف تصورات رودولف، تصمیم لایتینا این نبود که کله‌ی رودولفو زیر بغل بگیره و تا مقصد حمل کنه. بلکه همچون توپ فوتبال ضربه‌ای بهش می‌زنه و...
گل!
کله‌ی رودولف مستقیما به کله‌ی لرد برخورد می‌کنه!

- نادان! ما رو هد شات می‌کنی؟
- ارباب به هلگا من خودمم هد شات شدم. من بی‌تقصیرم. پرتم کردن.

اما اوج فاجعه، آواداکداوراهای مداومی که از چشمای لرد به سمت رودولف روانه می‌شد نبود، بلکه قرُی بود که بر پیشانی لرد سیاه بوجود میاد!

- چه بلایی سر ما آوردین؟ حس می‌کنیم داریم رشد می‌کنیم!

لرد همزمان با گفتن این حرف نگاهشو به بالا می‌دوزه و سعی می‌کنه ببینه کجاش داره رشد می‌کنه. اما بلافاصله بلاتریکس با جهشی خودشو به لرد می‌رسونه و فشاری بر اون نقطه میاره و قُر فرو می‌ره.
- شما رشدتونو قبلا کردین سرورم، این حاصل تلاش مرگخواراس که رو به بالا در حرکتین و دارین نجات پیدا می‌کنـ...

مردمک چشمان بلاتریکس همزمان با قُری که مجددا روی سر لرد رشد می‌کنه، به بالا حرکت می‌کنه!
- ـنین.

مطمئنا مخاطب حالت چهره‌ی بلاتریکس کسی نبود جز...
رودولف!




پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۶:۵۹ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۶:۵۹ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
مرگخواران در حالی که میکوشیدند با کمترین تحرکی، آثار غذا و تفریحاتشان را از ردا و زمین پاک کنند، به یکدیگر نگاه کردند، سپس رودولف گفت:
- یعنی قبلش نمیتونستید ببینید ارباب؟
- مارو از اینجا بیارید بیرون، بعدش نشون میدیم قبلش میتونستیم یا نه!

مرگخواران کاملا متوجه شدند که لرد اصلا حال و حوصله شوخی ندارد و میخواهد هرچه سریعتر از زیر آوار خارج شود.
در نتیجه، بانز، که یک عدد کلاه ایمنی را مشخص نبود از کجا پیدا کرده و روی سرش گذاشته، جلو آمد.
- ارباب، با اجازتون باید بگم که هنوز خیلی کار مونده. ما نگرانیم که نکنه بدتر آوار بریزه روتون، دچار شکستی بشید و هورکراکس لازم شید مرلینی نکرده. نتیجتا یخور...
- هرچه سریعتر انجامش بدید و البته نذارید حوصلمون هم سر بره!
- دقیقا ارباب. چشم!

بانز نفس راحتی کشید و به جمع مرگخواران بازگشت.
مرگخواران سریعا حلقه ای برای مشورت تشکیل دادند.
- خیلی خب... یه گروه باید حواس اربابو پرت کنن، اون یکی گروه هم سعی کنن نجاتشون بدن.
- بعد چطوری قراره مشخص کنیم کی چیکار کنه؟
- سنگ کاغذ قیچی میزنیم خب!

- شماها دارید راجع به چی حرف میزنید در عوض نجات دادن ما؟
- برنامه نجات رو میریزیم ارباب. ما مرگخوارانی هستیم بسیار هدفمند.
- به نفعتونه که همین طور باشه.

مرگخواران به سرعت شروع کردند به انجام بازی سنگ، کاغذ و قیچی تا وظایفشان را مشخص کنند.
پس از دقایقی بازی، بالاخره بانز گفت:
- خیلی خب... من، کله رودولف، لایتینا و بلاتریکس میریم سر ارباب رو گرم کنیم. بقیتون هم برید سر عملیات نجات. یکم دیگه همینجا جمع میشیم جهت تعویض شیفت.

و مرگخواران به سراغ وظایف خود رفتند...



پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۶:۴۲ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۴:۲۱:۲۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
نور بعد از مدت ها به چشم های لرد خورده بود و همین باعث شد لرد مجبور بشه چشم هاشو نیم باز نگه داره. مشکل از چشم‌های لرد نبود بلکه به خاطر نورِ "سفید" بود. به هرحال لرد سیاهی گفتن.
- اینجا چه خبره؟

کم کم تصوایر مبهمی به چشم های لرد راه پیدا کردن. لرد انتظار نداشت مرگخواران با فرغون پر از سنگ و غلتیده تو خاک ببینه، اربابشون بود و اونا رو میشناخت، ولی انتظار این روداشت که حداقل مرگخواران درحال تلاش ببینه. اما صحنه‌ای که باهاش رو به رو شد تفاوت خیلی زیادی با تصوراتش داشت.
- مرگخوارانمون داشتین تلاش میکردین دیگه؟

مرگخواران نگاهی به خودشون انداختن. اثرات سس گوجه و دلستر ها و نوشابه ها روی صورت و لباس تک تک شون معلوم بود. پس تصمیم گرفتن حواس لرد رو از این که اونا بیکار بودن پرت کنن.

- عه سرِ ارباب هویدا شدین. ارباب شما هم فقط سر دارین؟
- شما هم؟ ما رو با خودت مقایسه نکن رودولف. ما بدن هم داریم، ما همه چیز داریم، فقط اگر زیر آوار نباشیم. و یه سری مرگخوار ما رو بِر بِر نگاه نکنن.

مرگخواران دست از بر و بر نگاه کردن برداشتن و تصمیم گرفتن وحشتزده بر و بر لرد رو نگاه کنن.

- ارباب نگاه کنید سرتون بیرون اومده، ما خیلی خوب تلاش کردیم، ما کاری رو که خودتون نمیتونستید بکنید رو براتون انجام دادیم.
- یعنی میگی ما ناتوانیم؟
- نه ارباب من کی همچین حرفی زدیم؟
- یعنی داری میگی ما اشتباه میگیم؟
-

مرگخواران پیس پیس کنان برای مرگخوار مذکور فاتحه‌ای خوندن و باز هم به لرد خیره شدن.

- انقدر به ما زل نزنین. حالا میتونیم ببینیمتون. زودباشید ما رو از اینجا بیارید بیرون.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۱۸ ۱۶:۴۶:۰۰

The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۵:۴۵ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
-ای بابا...چرا این جوری می شه؟ یکی بره کمی سنگ و خاک بیاره.

-سنگ و خاک برای چی؟

لایتینا آروم گفته بود. ولی گوشای لرد حتی زیر آوار هم تیز بودن.
-ب...برای...عملیات نجات لازمه ارباب. متخصصا میگن وقتی قصد خاکبرداری دارین باید اول مقداری خاک بریزین تو اون منطقه. خاکه خیالش راحت میشه که قصد برداشتنش رو ندارین. درست وقتی خیالش راحت شد و شل و ول نشست، با یه حرکت برش میدارین. این کاملا علمی و ثابت...

لایتینا در حالی که قدم میزد و داشت پروژه ی بسیار علمیشو توضیح میداد به طرف محل حضور انگشتای لرد برمیگرده...که یهو با یه گاو خشمگین مواجه میشه.
گاوه چشاش سرخ شده بود و یه میله به دماغش وصل کرده بودن. بس که خشمگین بود!
لایتینا خوش شانس بود که ردای آبی پوشیده بود، نه قرمز!
ولی لایتینا بدشانس بود که گاوا کوررنگ بودن و اصلا فرق قرمز و آبی رو نمیفهمیدن.

گاوه کمی فکر میکنه...و به این نتیجه میرسه که تمایل عمیقی داره که لایتینا رو شاخ بزنه!
سمشو روی زمین میکشه. کمین میکنه. هدف میگیره. بازم سمشو رو زمین میکشه. میکشه و میکشه و میکشه...
و یهو به لایتینا حمله میکنه.
ولی لایتینا بوق که نیست. ریونکلاویه! جاخالی میده. گاوه با شاخ میره تو درخت روبرویی و رو درخت نصب میشه!

لایتینا خوشحال از نجات جونش و بقیه ی مرگخوارا خوشحال از گاودار شدن، قصد شادی و پایکوبی دارن که یهو صدایی به گوش میرسه:
-یاران ما...کارتون خیلی خوبه!

وقتی بر میگردن با سر بیرون اومده ی لرد مواجه میشن که ظاهرا در اثر کشیده شدن سم های گاو به زمین موفق به خروج شده. حالا دیگه لرد اونا رو میبینه. مرگخوارا احساس بدبختی میکنن!


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
بعید بود!

دیده شدن یک انگشت دیگه‌ی لرد، اونم در حالی که مرگخوارا تظاهر به انجام عملیات نجات می‌کردن ولی در واقع هیچ‌کاری نمی‌کردن، امری بود بسیار بعید!

رز که به تازگی دوباره به زندگی نباتیش برگشته بود، جلو میاد و با برگش دستی به انگشت دوم لرد می‌زنه.
- واقعیه!

اینو رو به مرگخواران می‌گه و بعد سرشو به سمت آوار می‌گیره.
- ارباب چطوری انگشتتون اومد بیرون؟
- از ما می‌پرسین؟ شما آواربرداری کردین خب! هرکاری می‌کنین داره نتیجه می‌ده. سریع‌تر ما رو کامل کنین!

- ارباب اون منم که باید کامل شم، شما فقط باید هویدا شین.

رز بدون توجه به کله‌ی رودولف که دوباره خودشو به جمع مرگخوارا رسونده بود، با تعجب ساقه‌ای بالا می‌ندازه و به مرگخواران حیران نگاه می‌کنه.
- صحیح می‌فرمایید ارباب...

مرگخوارا که حسابی خورده بودن و آشامیده بودن و حتی اسراف هم کرده بودن، همچنان در شوک انگشت بی‌نظیر ارباب بودن. لقب "survival" به نظر کاملا برازنده‌ی اون انگشت میومد.

- چرا وایسادین پس؟

لرد مکث کوتاهی می‌کنه و ادامه می‌ده:
- حس می‌کنیم عضو دیگه‌ای از بدنمون در شرف بیرون اومدنه!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۱۸ ۱۵:۳۷:۲۵



پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۵:۱۱ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۱۵:۱۰ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۵:۴۴:۵۲ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
لینی که از برگشتن دوباره‌ی هکتور توی ذوق‌ش خورده بود شن‌ریزه‌ی دیگری را با حرص برداشت و به سمت هکتور انداخت:

- پیکس من برگشتم!
- کی کجا بوده؟ چرا برگشته؟ ما هم میخوایم برگردیم!

نجینی که فقط توانسته بود سرش را از بین آنهمه سنگ به لرد برساند، نیش‌ش را تا آنجا که می‌شد بیرون آورده بود و بدون آنکه به لرد آسیبی برساند آن را روی شانه‌ی لرد گذاشته بود. لردسیاه که نمیتوانست حرکت کند تا دخترش را نوازش کند، عصبانی از ساعتها آن زیر گیر کردن، درحالی که همچنان پیگیرِ عملیاتِ نجات مرگخوارانش بود باز هم فریاد زد:

- ما دیگه خسته شدیم. یا زودتر مارو از این زیر بیرون بیارید یا به محض بیرون اومدن همه‌ی شما رو اخراج میکنیم و مرگخواران جدیدی رو برمیگزینیم!

- داریم تلاش میکنیم ارباااب!
- ارباب داریم به یک نتایجی میرسم!
- تو به جای نتیجه به جسمت برسی هنر کردی!
- اگر به چنتا ساحره که داره از اونجا رد میشن برسم هنر بیشتری هم کردم!
- سیخ کباب رو که به چشم‌ت رسوندم هنرهات شکوفاتر هم میشن!
- تصویر کوچک شده


دقایقی بعد!

- یک انگشت دیگه‌ی ارباب رو دیدم! یک انگشت دیگه دیدم!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.