فلیتوقتی برای سوژه ای ایده ندارین نباید بنویسین. بهتره برین سراغ یه سوژه دیگه. خودتونو مجبور به نوشتن نکنین. اونقدر سوژه ها رو بخونین که جرقه ای توی ذهنتون زده بشه. با خودتون بگین همینه! اینو می خوام ادامه بدم. چون می دونم چیکار باید بکنم!
بررسی
پست شماره 333 گورستان ریدل ها، فیلیوس فلیت ویک:
فلیت ...خیلی خلاصه کردی...من معمولا طرفدار پست های کوتاه هستم...ولی به شرط این که سوژه رو نخورن! این سوژه ایه که هر نوسنده درباره یه عضو می نویسه و پست شما برای شخصیت فلیت ویک کم بود...خلاصه بود. فلیت جای کار بیشتری داشت. خواننده ای که شخصیت فلیت رو بشناسه با اشتیاق شروع به خوندن می کنه و داستان شروع نشده تموم می شه.
نقل قول:
چند دقیقه بعد حوصله اش سر رفت. سرش را بالا آورد تا بیمار را ببیند ولی چیزی ندید.
این کمی تکراری شده...به نظر من از روش دیگه ای استفاده کنین. مثلا دکتر با خودش حرف بزنه...یه صدا جوابشو بده. دکتر فکر کنه صدای ذهنش رو (یا وجدانش رو) می شنوه. یا صدای فلیت رو بشنوه و فکر کنه صدا از اتاق بغلی میاد و جواب نده.
موقعیت ها رو کمی متفاوت کنین. نذارین خواننده به این سادگی دستتونو بخونه.
نقل قول:
دکتر حس بدی داشت. احساس میکرد با هوا حرف میزند، ولی تحمل کرد.
دکتر خیلی راحت با قضیه کنار اومد...اگه می دونست فلیت ویک چیه و چه ویژگی هایی داره که کلا نباید تعجب می کرد. اگه نمی دونست(که این یکی سوژه ساز تر بود) باید بیشتر درباره اش حرف می زد. سوال و جواب می کرد. مثلا سوژه جد می تونست خیلی مفصل تر از این حرف ها باشه:
نقل قول:
خب اینجا نوشته دنبال جدتون هستین، جدتون کیه؟
-دیدیش؟ یه جنه!
روی این سوژه ها کار کنین. پرورششون بدین. بیشتر درباره شون بنویسین.
نقل قول:
-آره دیلاق! شماها خیلی دیلاقین! به هیچ دردی نمیخورید! فقط خودم نرمالم، همین!
اینجاشم با شخصیت فلیت ویک هماهنگی نداشت. فلیت عصبانی می شه...ولی نه به این سرعت و اینقدر بی دلیل. اتفاقا شخصیتی که از فلیت ویک سراغ داریم شخصیت خونسرد و بی خیالیه. شخصیتی دارای اعتماد به نفس. که همین نمی ذاره به سادگی عصبانی بشه. فلیت ویک مطمئنه که خودش نرماله! این اطمینان رو باید به دیگران هم نشون بده.
نقل قول:
-پرستاراتونم نرمال نیستن!
این دیالوگ خوب بود. ولی احتیاج به توضیح و صحنه پردازی بیشتری داشت. پرستار وارد می شد...فلیت ویک رو برانداز می کرد. فلیت متوجه نگاه تمسخر آمیز پرستار بشه و قبل از این که اون حرفی بزنه این جمله رو بگه.
باید به خواننده فرصت هضم صحنه رو بدین.
پست شما بد نبود...ولی واقعا از سوژه های فلیت ویک به خوبی و به اندازه کافی استفاده نکرده بودین. خوشبختانه شما این سوژه ها رو به خوبی می شناسین. برای همین نگران نمی شیم!
روی صحنه ها بیشتر فکر کنین. صحنه های جدید پیدا کنین. موقعیت های متفاوت. شما شخصیت خیلی خوبی از فلیت ویک ساختین و خیلی خوب بلدین ازش استفاده کنین. این فرصت ها رو از دست ندین.
___________________
غولنقل قول:
سولام لوردی!
این مدت ها که نبودم دلت برام تنگ شده بود؟ آخییی! ناراحت نباش میدونم چقد به من وابسته ای.
نه جون تو قرمز نشو! میدونم که از خجالت قرمز شدی و داری رعد و برق می زنی.
چرا دست به چوبدستیت میبری راضی به زحمت نیستم.
آواداکیکارا؟ چه کسی کیک ها را آوادا؟ چرا دنیا سیاه شده ست در پیش چشمانم؟
سلام
اصلا...عمرا...هرگز!
یک سال گذشت. اون کیکه رو از حلقومت بیرون می کشیم.
بررسی
پست شماره 334 گورستان ریدل ها، هاگرید:
نقل قول:
-خفه شو غول احمق. مگه من هم سن تو ام؟ خوب گوش کن که اعصاب ندارم. برات یه ماموریت دارم. کیک خوبی توش هست. پاشو برو طبقه بالای این تیمارستان لعنتی که توش بستری هستی، یکم پیش دکتره بشین گناه داره.
خیلی شنیدم که می گن برای ورود شخصیتتون به سوژه منتظر موقعیت مناسب باشین. اگه موقعیت مناسب نیست وارد نشین. با شخصیت های دیگه بنویسین.
اینجا موقعیت و سوژه اصلا برای حضور هاگرید مناسب نیست. سوژه درباره مرگخواراس و هاگرید به شکل بسیار مسخره و بی منطقی می پره وسط. من طرفدار این نوع ورودم. چون اگه بخواییم توی طنز دنبال منطق بگردیم خیلی چیزای دیگه رو هم نباید بنویسیم.
بعضی جاها هستن که ورود شخصیت ممکنه به سوژه آسیب وارد کنه. ولی در بیشتر موقعیت ها می تونیم با کمی خلاقیت، همین کاری رو که شما انجام دادی انجام بدیم. بپریم وسط! بامزه می شه!
بستری بودن هاگرید در تیمارستان هم کاملا قابل باور بود!
نقل قول:
- بعدش تو زنگ زدی و شروع کردم برای شوخی ادای تلفن گویا در آوردم.
دیالوگ های شما خنده دارن...برای همین لزومی نداره زیاد روی صحنه ها و حالت شخصیت ها کار کنین. دیالوگ ها به تنهایی می تونن کل بار طنز پست های شما رو به دوش بکشن. و هیچ اهمیتی نداره چقدر دیالوگ رو پشت سر هم ردیف می کنین. دیالوگاتون هدف دار و قوی هستن. شخصیت هاگریدتون خنده داره...و کاملا منطبق بر کتاب. این موفقیت بزرگیه. چون برای طنز کردن شخصیت ها معمولا مجبور می شیم تا حدودی عوضشون کنیم. از قالبشون خارجشون کنیم. البته بعضی از شخصیت ها مثل لرد ولدمورت و اسنیپ و مک گونگال اگه از قالب خارج نشن نمی شه طنزشون کرد.
نقل قول:
-و در انتها برای وصل شدن به اپراتور در صورتی که هنوز زنده هستین و شارژ سیمکارتتان تمام نشده، عدد صد و سی و چهار را فشار دهید و پس از آن کلید مختلف الاضلاع را بزنید.
شکلک چکش...که معمولا مورد نفرت ماست! و اینجا درست و به جا زده شده. همچین دیالوگی به همچین شکلکی هم احتیاج داشت.
نقل قول:
خوب گوش کن که اعصاب ندارم. برات یه ماموریت دارم. کیک خوبی توش هست.
"کیک خوبی توش هست" خیلی خوب بود. این کیک یه سوژه ساده اس که اصولا نمی شه تو موقعیت های زیادی ازش استفاده کرد. البته می شه... ولی هر کسی نمی تونه. کار سختیه. شما این کار رو خوب انجام می دین. طوری که یک سال گذشته و دائما از این سوژه استفاده شده و هنوز برای خواننده خسته کننده و تکراری نشده. بقیه هم باید دقت کنن...وقتی می گم جمله ها رو تکرار نکنین...تغییرشون بدین منظورم همینه. اگه هاگرید هر جا می رسه داد بزنه: " آهای...کیک من کو؟" بعد از سومین پست خواننده حالش از هر چی کیکه به هم می خوره!
نکات ریز پستتون خیلی خوبن. شانتالیا...سوگند پامفری...
نقل قول:
اتاق دکتر هدف
البته تا لحظه ای پیش اتاق بود، چون اتاقی که درش کنده شده باشد و دیوارش ریخته باشد را اتاق نمیگویند.
خیلی جالب بود. معمولا تیتر ها از متن جدا هستن. شما به شکل جالبی بینشون ارتباط برقرار کردین. اون جدیتی که در توضیح وجود داره طنز صحنه رو قوی تر کرده. الان اینجا اگه شکلک چکش می ذاشتین کاملا بی مزه می شد.
می رسیم به قسمتی که باید کنترلش کنین! سرعت نوشتن! البته که منظورم سرعت تایپ نیست. بعضی از جمله ها هستن که خیلی سریع پیش می رن. سریع توضیح می دن. جمله هایی با لحن بیش از حد ساده و صمیمی .اینجور جمله ها خواننده رو خسته می کنه. وجودشون اشکالی نداره. ولی باید کنترل بشن که تعدادشون زیاد نشه. نویسنده هایی داریم که کل پست هاشون رو به این شکل می نویسن. به نظر من اصلا روش خوبی نیست. یکی از این توضیحات:
نقل قول:
و چنان صدایش مغزنواز بود که مرلین بنده مرلین! که آن بالاها بود از خواب غلفت پرید و سردرد گرفت و برای حمایت از کوتاه قامتان مظلوم جامعه جادوگری و همچنین هم قطاران مرگخوارش، یک تماس حرفه ای انداخت به آقای سوهان سال دوهزار و شونصد.
این قسمت ساده، ولی سنگینه. نمی شه سریع خوند و رد شد. باید کمی روش مکث کرد و فهمید! برای همینه که باید مقدارش کنترل شده باشه.
نقل قول:
دکتر بینوا از خواب پرید و دید که نام بیمار بعدی یکم لاغرتر و عاقل تر از پدیده ای که روبرویش نشسته بود، به نظر می رسید.
اینم یک نمونه از جمله هاییه که توضیحش رو بالا دادم. اتفاقا طنز خوبی هم داره. هیلی خلاقانه اس که شما بنویسین یک اسم لاغر تر و عاقل تر از هاگرید به نظر می رسیده. ولی به این شکل حتی می تونه در نگاه اول اشتباه به نظر برسه. حیفه...این قسمت رو یه ذره می شه ساده تر نوشتن. کمی کند تر...می شه صحنه رو کمی بیشتر کش داد.
نقل قول:
و هاگرید اوردوز کرد و در حالی که می آمد وسط، کیکی از جیبش در آورد و کرد توی سوراخ مجاری تنفسی دکتر بینوا که خود چند لحظه قبل سکته کرده بود و کیک وارد شش های دکتر شد و آلاینده عجیبی تولید شد طوری که تمامی مدارس دنیا به جز فیروزکوه تعطیل شدند و همین باعث شد بچه های فیروزکوه یک روز بیشتر بروند مدرسه و چند سال بعد تمامی رتبه های اول کنکور از فیروزکوه باشند و بروند قله های افتخار را فتح کنند...
تیمارستان هم از آن به بعد هاگرید را با زنجیر به اتاقش بست و یک دکتر جدید آورد گذاشت آنجا تا جناب سوژه شهید نشوند و همه مرگخواران بتوانند بیایند و ویزیت شوند.
این قسمت هم از اون توضیحات سریعه...ولی اینجا کنترل شده. به اندازه کافی توضیح داده شده. سرعتش جایی که لازم بوده کم شده. از جملات ساده و روشن استفاده شده. و برای همین خواننده با خوندن این قسمت می خنده. خسته نمی شه.
این طنز نسبتا سختیه. احتیاج به خلاقیت داره. نویسنده باید بتونه موقعیت های کاملا جدیدی خلق کنه. باید خواننده رو غافلگیر کنه...و شما هم تواناییشو دارین که این کار رو انجام بدین.
کشتن دکتر...احتمالا خیلیا جرات نمی کردن این کار رو انجام بدن...ولی جرات کنین! همونطور که می بینین هیچ اتفاق خاصی نمیفته. می شه جایگزینش کرد.
نذارین نوشته هاتون پیچیده و سنگین بشن. طنز شما طنز قوی و خوبیه. مخاطبای زیادی داره.
_______________
دایششصد و هشتاد بار گفتم! درخواست نقد کسایی که از نقد کننده های دیگه درخواست نقد کرده باشن رد می شه.
ساده تر بگم...اگه در تاپیک دیگه ای برای هر کدوم از پست هاتون درخواست نقد دادین دیگه نیایین اینجا.
ولی در مورد طنر نویسی سعی می کنم چیزایی رو که می دونم براتون پیام شخصی کنم. طنز نویسی اصلا سخت نیست.
موفق باشیم!