~ سوژه جدید ~محفلیون همچون بچههای گل تو خونه، برای ناهار سر میز حاضر شده بودن و به خاطر احترامی که برای دامبلدور قائل بودن، منتظر بودن اونم به جمعشون ملحق بشه تا شروع به خوردن کنن. اما در حالی که صدای دارام دورومِ شکم بعضی از محفلیون به هوا بلند شده بود و چیزی نمونده بود کنسرتی شکل بگیره، ناگهان صدایی تمام محفلیون رو از جا میپرونه!
- آخ!
محفلیون برای دقایقی در شوک و بهت نگاهی بین هم رد و بدل میکنن و بعد با فریاد مالی از جا برخاسته و میرن تا ببینن چی شده که درست در وسط راهرو با دامبلدوری پهن شده روی زمین مواجه میشن!
- پروفسور؟ چی شده؟
- آخ باباجان... چیزی نشده. فقط میزمون انقدر من رو دوست داشت نمیذاشت برم و یه ارتباطات نزدیکی با انگشت کوچیکهی پام گرفت!
گابریل که معلوم نیست کی خودشو به دامبلدور رسونده بود، با ناراحتی اونو از پشت در آغوش میگیره.
- آخی... دردتون گرفت نه؟ ابراز محبت بین اعضای بدن و اجسام خونه همیشه وجود داشته. اونا چون راه دیگهای برای بیان احساساتشون ندارن پس مجبورن اینطوری علاقهشون رو به ما نشون بـ... اممم چرا همهتون به من زل زدین؟ فقط داشتم همدردی میکردم.
ریموس جمعیتو کنار میزنه و میره کنار دامبلدور زانو میزنه.
- ممنونیم گابریل ولی اول باید به پروفسور کمک کنیم. بذارین کمکتون کنم بلند شین وسط راه نباشین.
- نه! نمیتونم بلند شم! ببینین انگشتم کج شده! پیوندی بین میز و انگشت کوچیکه پای من شکل گرفته که نمیتونم همینطوری بشکنمش. شکلات چاره نیست!
دامبلدور این حرفو با دیدن ریموس که بلافاصله بستهای شکلات از جیبش در آورده بود اضافه میکنه.
- جادو هم دیگه اثر نداره.
این جمله هم با دیدن پاتریشیا که چوبدستی به دست جلو اومده بود زده میشه. سیریوس شروع میکنه به شکوندن قلنج انگشتای دستاش و در همین حین از وسط جمعیت رد میشه تا به دامبلدور برسه.
- خودم الان به صورت فیزیکی براتون جاش میندازم پروفسور!
- نــــــــه!
سیریوس همونجا وسط راه متوقف میشه و با تعجب نگاهی به سایرین میندازه. جوزفین که گیج شده بود میپرسه:
- پس باید چی کار کنیم پروفسور؟
- راهکارش فقط یک چیزه دخترم. باید این پیوند استثنایی و عمیق رو در صلح بشکنیم. با معجون سبمن!
قبل از این که محفلیون بخوان بپرسن این دیگه چه معجونیه، دامبلدور انگشت اشارهشو بالا میگیره.
- صبر کنین، باید همینجاها باشه!
دامبلدور مشغول جستجو تو ریشش میشه و بالاخره بعد از مقادیری تلاش کاغذ پوستیای رو بیرون میکشه و به ریموس تحویل میده. ریموس کاغذ پوستی بلند بالا رو باز میکنه و مشغول خوندن میشه.
- مواد اولیه معجون سبمن. ابتدا میوهی... همم... خیلی ریزه. نمیتونم درست بخونم. جوزفین تو میخونیش؟