خلاصه:
مرگخوارا دورسلیا رو کشتن و خونه شونو تصرف کردن. محفلیا هم دچار کمبود بودجه شدن و رفتن خونه دورسلی ها زندگی کنن.
لرد مجبور می شه خودشو به شکل آقای دورسلی در بیاره. هکتور هم خانم دورسلی می شه و رودولف هم دادلی. ادعا می کنن که بقیه مرگخوارا هم وسایل خونه هستن.
هکتور یه معجون به خورد هری می ده.
هری لاجرعه معجون را سر کشید و در حالی که لیوان دوم را برمیداشت گفت:
- من همیشه عاشق نوشیدنیای شما بودم خاله پتونیا!
- نوش ... جانت!
در مقابل چشمان حیرت زده هکتور، هری تمام لیوانهای معجون را سر کشید و بی درنگ راهی مرلینگاه شد. از بین محفلیها فقط دامبلدور متوجه حرکت مرموز هری شد و سریعا به دنبال او به مرلینگاه رفت!
بقیه، تا آن موقع در گوشه و کنار خانه پخش شده و مشغول ور رفتن با وسایل مشنگی بودند.
رون که کنار طاقچهای ایستاده بود متوجه رز و لینی شد. لینی سعی داشت وانمود کند گلدانی بسیار معمولی و مشنگی است و رز نیز خود را عنکبوتی جا زده بود که روی برگهای لینی تار میتند.
- جهنم خونین!
یه عنکبوت مو قرمز!
- اه! خاک به ریشت رز! مشنگا که عنکبوت مو قرمز ندارن. یکم دل به کار بده درست وانمود کن!
- من که گفتم با نقش حشره ارتباط برقرا نمیکنم! میخواستی خودت وانمود کنی حشرهای.
مالی نیز بی اجازه صاحبخانه راهی آشپزخانه شده و مشغول وارسی فریزر بود.
- وای خدای من! من و این همه مواد اولیه محاله!
باید یه غذای متفاوت درست کنم ... سوپ پیاز با ... جعفری و ... هویج و ... مرغ و ... ماهی و ... جیگر و ...
- بله درسته!
- چی؟
- گفتم درسته. همینطوره که گفتید. گافم مفتوحه.
- وا ... انتظار داشتین نشناسمتون آقای جیگر؟ نخوردیم نون گندم ... دیدیم که دست مردم!
اندکی آن طرف تر فرد و جرج که مشغول کند و کاو در خرت و پرتهای کودکی هری در انباری زیرپلّه بودند، متوجه فنریر گری بک شدند که به صورت زیرپوستی نقش بالش را ایفا میکرد. به محض این که جرج بالش را برداشت، فنریر گاز محکمی از دست او گرفت.
- هااااار هااااار هاااااااااااار!
- هرررررر هرررررررررر کرررررررررررر
- دیدی چقدربامزه بود جرج؟
- یه بالش گازگیر!
- ایده فوق العادهایه! باید به محصولات مغازمون اضافه کنیم. امان از این مشنگها!
- واقعا نشون دادن معلولیت محدودیت نیست! بده منم یه بار .... آوچ!
در حالی که گری بک فرد و جرج را تکه پاره میکرد و آنها هار هار به این موضوع بانمک میخندیدند، دامبلدور و هری در مرلینگاه بودند.
- کات آقا کات! ننویس! پرسوناژ هری و دامبلدور... لوکیشن مرلینگاه؟ مجوز نمیگیره این صحنه!
- - اصلا ازت انتظار نداشتم هری!
- اما پروفسور ...
- چرا به فکر خودت نیستی؟ پرخوری پوستتو خراب میکنه فرزندم.
- اما پروفسور! من مطمئنم یک کاسهای زیر نیم کاسه است ... زخم من بی دلیل تیر نمیکشه.
- خوب این دلیل میشه به خودویرانگری دست بزنی؟
باید یاد بیگری با مشکلات کنار بیای و بهشون غلبه کنی.
- اما من مطمئنم این نوشیدنیها مسموم بودن. اگر نمیخوردمشون ... همتون رو میکشتن!
- پس چرا تو الان زندهای فرزندم؟ من به مشنگها اعتماد کامل دارم.