هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۲۱:۳۸ چهارشنبه ۹ آبان ۱۳۹۷

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5458
آفلاین
تعدادی از ریونیا به سرعت به سمت کتابخونه‌ی تالار هجوم می‌برن و هر تعداد نسخه‌ای از "جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آن‌ها" که موجود هست رو یکی یکی برمی‌دارن. بعدش با هیجان سرگرم مشاهده‌ی عکسای انواع و اقسام جانورانی که تو کتاب خودنمایی می‌کردن می‌شن.

اما این وسط تعدادی ریونی که علاقه‌ای به جانورنما شدن نداشتن هم مشاهده می‌شه. اونا بعد از اینکه کتابخونه رو از حمله‌ی ریونیای مشتاق برای جانورنما شدن در امان می‌بینن، در کمال آرامش به سمت کتابخونه می‌رن.

- می‌بینم که شمام علاقمند شدین جانورنما بشین.

لایتینا که کوچک‌ترین علاقه‌ای برای جانور شدن و دور شدن از هندزفری‌هاش نداشت، در پاسخ به سو می‌گه:
- نخیر! نشدم. دنبال یه کتاب دیگه می‌گردم.

سو با تعجب شونه‌هاشو بالا می‌ندازه و مشغول ورق زدن کتاب جانوران شگفت‌انگیز می‌شه. لایتینا اما موشکافانه در حال چک کردن تیتر کتابای مختلف بود.
- یعنی کدومشون ممکنه باشه؟

کریس با هیجان نسخه‌ای از کتاب جانورانو که در دست داشت بالا می‌گیره و به لایتینا نشون می‌ده.
- هی لا! نظرت در مورد کرم فلوبر چیه؟ خیلی بت میاد!
- نیست! نیست!

لا ابتدا چشم غره‌ای به کریس می‌ره و بعد با ناراحتی دست از گشتن کتابخونه برمی‌داره.
- قبل از انتخاب جانور اول باید بفهمیم چطور می‌شه جانورنما شد! اینجا کتابشو نداریم، فک کنم باید بریم کتابخونه اصلی!




پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۲۱:۲۰ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۹۷

مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۳۳:۱۷ پنجشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۳
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 555
آفلاین
_راستی چند روز وقت داریم که آماده بشیم؟

با این سوال کریس، سو دستاشو گذاشت روی صورتش و گفت:
_معلومه هنوز لود نشدیا! لا گفت آخر هفته، یعنی نهایتا چهار روز.
_وای، اینکه خیلی کمه!

لینی سعی کرد جلوی هول شدن هیلاری رو بگیره.
_آره کمه، ولی اگر زود دست به کار بشیم میتونیم تا اون موقع باغ وحشی بسازیم...
_چهل ستون، چهل پنجره!

لودو که شوخ طبعیش گل کرده بود، با گفتن این حرف تیر خلاص رو برای عصبانی شدن لینی زد.

_مگه من صدبار نگفتم وسط حرفم نپر! تو که انقدر با نمکی میخوای برای باغ وحش چکار کنی؟
_من... من... من که جانورنما نشدم تا حالا، نمیدونم اصلا بتونم تو این مدت به جانورنمام تبدیل بشم یا نه...

سو صداش رو صاف کرد و گفت :
_نمیشه که فقط کریس و لینی توی باغ وحش باشن، تا آخر امروز همه باید تمرین کنن که به جانورنما شون تبدیل بشن. چندتامون که بهتر بودیم، خودمونو آماده میکنیم برای باغ وحش!

با شنیدن این حرف، همهمه ای توی تالار برپا شد...


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۹۷

كريس چمبرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۲:۳۸ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
از زیر ضلع شمالی سایه ارباب!
گروه:
مـاگـل
پیام: 458
آفلاین
_خب کریس که سگه باغ وحشه!
کریس پوکر فیس میگوید:
_کریس منظورت کریس چمبرزه یا؟؟
هیلاری سری تکان میدهد و میگوید:
_اره دیگه!مگه تو نمیتونی سگ بشی؟
کریس چشم غره میرود و میگوید:
_اخه یه سگ چه جذابیتی داره؟
لایتینا وارد بحث میشود و میگوید:
_یه سگ نه..ولی سگی که حرکاتی جالب میکنه دقیقا مثل یه انسان چطور؟؟
کریس همچنان پوکر فیس میگوید:
_نوموخوام
لینی با عصبانیت میگوید:
_تو خودت بودی که این پیشنهادو دادی!بچه پرو!!
کریس که اصلا دوست ندارد لینی را عصبانی کند میگوید:
_ام..باشه خب..ولی بقیه چی؟
هیلاری میگوید:
_لینی که پیکسی میشه بقیه هم هستن.
کریس که بالاخره قانع شده است میگوید:
_باشه.ولی من حوصله ندارم بازدید کننده هاشون بیان مسخره بازی در بیارنا میزنم از وسط نصفشون میکنما!
لینی چشم غره ای به کریس میرود و کریس بلافاصله سکوت میکند.
_خب پس پیش به سوی باغ وحش!...


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۸:۲۸ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۹۷

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5458
آفلاین
~ سوژه جدید ~

- بدبخت شدیم!

با صدای فریاد گوش‌خراشی که کله‌ی سحر گوش ریونکلاوی‌ها رو نوازش می‌ده، همه با قیافه‌هایی ژولیده و آشفته، علی‌رغم میل باطنیشون از آغوش تختای گرم و نرمشون جدا می‌شن و به فریاد ناظرشون لبیک می‌گن.

- چی شده لا؟ نمی‌شد دو ساعت صبر کنی صبح شه و بعد بیدارمون کنی؟

لایتینا کاغذپوستی‌ای که در دست گرفته بود رو به سو تحویل می‌ده. سو که هنوز کاملا خواب از سرش نپریده بود، دقایقی براش طول می‌کشه تا محتوای کاغذو بخونه و دو گالیونیش بیفته.
- بدبخت شدیم.

سایر ریونی‌ها که درست بیخ گوش سو وایساده بودن تا با سرک کشیدن بتونن متن کاغذو بخونن، با جیغ سو ناگهان چند قدم به عقب می‌پرن.
- چتونه شماها؟ اول که از خواب بیدارمون می‌کنین بعدم که دم گوشمون داد می‌زنین. به کدامین گناه؟

لایتینا همگان رو به سکوت دعوت می‌کنه.
- باغ وحش! قراره آخر هفته بیان و از باغ وحشمون بازدید کنن! و حدس بزنین چی شده. هیچی جونور تو باغ وحش نداریم.

همون موقع صدای قهقهه‌ی کریس بلند می‌شه و یکی پشت کمر لینی می‌زنه که باعث می‌شه دو متر به جلو پرتاب شه.
- یکیشون که اینجاس! اتفاقا جادوییم هست. پیکسی!
- مسخره‌بازی در نیار کریس. جدی بودم.

کریس نگاهشو از لینی که در حال چشم‌غره رفتن بهش بود برمی‌داره و زیرلب می‌گه:
- ولی من کاملا جدی بودم، جانورنماس دیگه.

هیلاری که تمام مدت در نقش شنونده ظاهر شده بود، با این حرف کریس ایده‌ای به ذهنش می‌رسه.
- چطوره یه تعدادیمون جانورنما بشیم و با یه نمایش عالی تو باغ وحش همه رو انگشت به دهن کنیم؟




پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۸:۰۸ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۹۷

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5458
آفلاین


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۲۰:۴۷ چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۷

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5458
آفلاین
پست پایانی

با فکر این که ممکن بود سوارزها پشت در باشن و حتی با حمله‌های بی‌پایانشون درو بشکنن و به داخل قدم بذارن، لرزشی در سرتاسر وجود اعضای ریونکلاو می‌شینه.

- مرگ از آن ماست.
- دیگه راه نجاتی برامون نمونده.
- ما همین‌جا خورده می‌شیم.
- بگین خدافظ.

ناگهان سر ریونکلاوی‌هایی که حسابی احساساتی شده بودن، به سمت گوینده‌ی آخرین دیالوگ برمی‌گرده.

- چیه خب، گفتم بی‌خدافظی از هم نمیریم یهو.

- تا من شما ره نگم صبر کنین، صبر ره نمی‌کنین؟ این بازی کثیف ره تموم کنین!

ریونکلاوی‌ها که حالا کاملا آماده شده بودن که در آغوش هم برن و وداع بگن، با دیدن باروفیو که دور گردن مجسمه‌ی روونا ریونکلاو چمباتمه زده بود، شوکه می‌شن.
- تو... تو رو کول بانو روونا سوار شدی؟
- جزئیات ره بذارین کنار! اگه اونا داخل ره بیان دیگه مجسمه‌ی روونایی ره نیسته که غصه‌ی سوار شدن یک روستایی رو کولش ره بخورین. فرمان جهاد ره بدین تا گاومیش‌های گرسنه‌م ره رها کنم تا سوارزها ره بخورن!

باروفیو با دیدن نگاه‌های متعجب ریونکلاوی‌ها از رو کول روونا پایین میاد.
- اصن گاومیش‌ها ره راضی، منه ره راضی، گور بابای ناراضی. خودم فرمان جهاد ره می‌دم. گاومیش‌های من، حمله کنیده!

همزمان با فریاد باروفیو، در تالار شکسته می‌شه و از در و دیوار سوارزه که می‌ریزه تو. ریونی‌ها جیغ و دادکنان از این سو به اون سو می‌گریزن و گاومیش‌ها ما ما کنان سوارزها رو یک لقمه‌ی چپ می‌کنن.

طولی نمی‌کشه که گاومیش‌ها پیشبندهایی که بسته بودن رو باز می‌کنن و در حالی که شکمشون رو می‌مالیدن به اتاق عاری از هرگونه جنبنده‌ای، البته به جز باروفیو، زل می‌زنن. باروفیو با خشم به سمت گاومیش‌ها برمی‌گرده.
- گاومیش‌های گاو! من شما ره چه گفتم؟ گفتم سوارزها ره بخورین! چرا ریونکلاوی‌ها ره خوردین؟ چرا ریونکلاوی‌ها ره ریختین داخل سوارزها؟ چطور تونستین هان؟ چطور؟

و این‌چنین می‌شه که خطر سوارزها از شر تالار ریونکلاو و ساکنینش کنده می‌شه. قربانی این دفع خطر هم خود ساکنین ریونکلاو بودن که همراه سوارزها خورده شدن و مراحل هضم و دفع از شکم گاومیش‌ها رو هم تا الان طی کردن دیگه. فقط یه ریونکلاو می‌مونه و یه دونه باروفیو و مشتی گاومیش همیشه گرسنه!

× پایان سوژه ×




پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۸:۲۸ یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶

دنیسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۲ یکشنبه ۵ آذر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۴ دوشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۹
گروه:
مـاگـل
پیام: 36
آفلاین
-سوارز چیه؟!!؟!

همه ی نگاه ها به سمت تازه واردجدید ریونکلاو برگشت.جایی که پسری پانزده شانزده ساله سرش را میخاراندو به بقیه چشم دوخته بود و منتظر جواب سوالش بود. تااینکه لایتینا راه خود را از میان بقیه باز کرد و به سمت دنیس آمد تا پاسخ سوالش را بدهد.
-برید کنار من راهنماییش کنم.سوارزها یه جور ترکیبی از گرگینه ها و خون آشاما هستن.

دنیس سریع گفته ی لایتنیا را در دفترچه ی آبی رنگش نوشت و با ماژیک هایلایت آن را مرکز توجه کرد.بعد هم لایتینا سر جایش برگشت و گفت:
-شما چی پرسیدی؟
-من خانوم ناظر؟
-شما نه دنیس!!!!شما!! شما ایچیکاو!!!!
-آها
-وسط کلامتون.پرسیدم بیرون بازم سوارز هست؟؟؟

روستایی از گاومیش پیاده شد و کنار بقیه ایستاد و با لهجه ی نیما در خندوانه گفت:
-خیلی هسته!!!

در همان هنگام صدای کوبیده شدن چیزهایی به در شنیده شد.ینی سوارزها پشت در بودند؟


ویرایش شده توسط دنیس در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۱۹ ۱۸:۳۵:۰۳
ویرایش شده توسط دنیس در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۱۹ ۱۸:۴۴:۰۵


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۹:۲۷ سه شنبه ۷ آذر ۱۳۹۶

شما ایچیکاوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۷ یکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۳:۳۲:۴۷ چهارشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۳
گروه:
مـاگـل
پیام: 38
آفلاین
از اون طرف در تالار ریون‌کلا همه در بالاترین اتاق بالاترین برج پنهان شده بودند تا خورده نشن. یا لااقل بیشتر از چیزی که خورده شدن خورده نشن.
همه منتظر لودو سوار بر اژدها سفید بودند تا بیاد و تالار ریون‌کلا رو از ظلم و ستم نجات بده و همه جا پر از خیر و خوشی بشه و بچه خرگوش ها همه جا زاد ولد کنن و رنگین کمون وسط تالار ریون‌کلا تشکیل شه. در همین حین بارفیو سوار بر گاومیش خاکستری وارد اتاق شد در حالی که دست یکی از سوارز ها توی دهن گاومیشش بود وارد شد.

_تو کی هستی؟
_این گاومیش هسته!
_نه منظورم شما بود. خود شما!
_بله! بله! بله! من اینجام
_نه شما! تو نه! این شما.
_منه میگی؟ من بارفیو هستـم.
_پس لودو کجاس؟!
_من لودو هم هستم!

ریونی ها قاعدتا از همه باهوش تر بودند. البته به استثنای شما! ولی خب اینجا هیچ یک نفهمیدند بارفیو چطور لودو است. البته به استثنای شما!
_یعنی لودو رو خورده! الان لودو تو دلشه! هم لودوئه هم بارفیو!
_
همان طور که گفتم همه ریونی بودند به استثنای شما!

_اصلا مهم نیست. سوارز ها رو کشتی تموم‌ شد؟!
_نه! من دیدم تالار در جوونور هسته. هر چی جلوم بود رو گاومیشه خورد و اومدمـ...
_یعنی بیرون هنوز سوارز هست؟!



پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۸:۱۸ شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۶

آماندا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۰ یکشنبه ۵ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۵:۵۵ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰
از همه جا
گروه:
مـاگـل
پیام: 225
آفلاین
لودو یا همان باروفیو میبینه که اصلا برای فکر به چگونگی این موضوع وقت نداره.

- مـــــــــــا!
- ببخشید؟
- مــــــــــــــا.

باروفیو (لودو) به فردی که "ما ما" میکرد و از قضا یک گاومیش بود چشم دوخت اما اونقدر محکم دوخت که گاومیش محترم به هوا رفت، نمیدونی تا کجا رفت! بله؟ چی؟ آهان چشم؛ از اتاق فرمان اشاره میکنن مسخره بازی بذاریم کنار و برگردیم سر سوژه!
باروفیو متوجه شد که روحیه روستایی که پیدا کرده است او را به سمت گاومیش ها میکشاند. باروفیو سوار یکی از گاومیش ها شد اما از بدشانسیش سوار وحشی ترین، خونخوار ترین و وحشتناک ترین گاومیش حاضر در آن جمع شده بود! گاومیش شروع کرد به وحضی بازی در آوردن و جفتک انداختن.

- آروم بگیر، حیوون... گاومیش به این گاوی ره در زندگیم ندیده بودم!

بالاخره تلاش های گاومیش به ثمر رسید و باروفیو به هوا پرتاب شد؛ وقتی باروفیو به خودش آمد متوجه شد کره زمین زیر پایش و گاومیشی که نگاهش را به او دوخته بود رو به رویش قرار دارد. باروفیو به زیر پاهایش نگاه کرد متوجه شد به طرف عجیب زمین به او نزدیک میشود اما در اشتباه بود چون درواقع این باروفیو بود که به زمین نزدیک میشد و البته در نهایت بر پشت همان گاومیش دیوانه فرود آمد.

کمی بعد

باروفیو سوار بر گاومیش دیوانه به سمت تالار ریونکلاو در حرکت بود!



پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۲:۱۵ شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۵

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5458
آفلاین
خلاصه
سوارزها که گرگینه-خون‌آشام هستن به تالار ریونکلاو حمله کردن و تنها کسی که راه مقابله با اونارو بلده لودو بگمنه که تو Recycle Bin به سر می‌بره. لودو در تلاشه که بازیابی بشه و به تالار برگرده و گندی(خودش پای سوارزهارو به تالار باز کرده بود) که زده رو جبران کنه...

~~~~~~~~~~~~~

دوربین از فیلم‌برداری صحنه‌ی خشن حمله‌ی سوارزها به ریونی جماعت و گریختن ریونی‌ها به درون حفره‌ی عظیمی که کف تالار ایجاد شده بود دست برمی‌داره و تصمیم می‌گیره شاهد تلاش لودو برای گریختن از Recycle bin باشه.

Recycle Bin

لودو هرگز در کوییدیچ یک مهاجم نبود، اما همیشه مدافع خوبی بود! و پایه‌ی چوبی میزی که گوشه‌ای رها شده بود می‌تونست گزینه‌ی بسیار مناسبی براش باشه. بنابراین با اشتیاق به سمت پایه خیز برمی‌داره و یک تکه سنگ برای پرتاب جمع می‌کنه.
- با توکل بر روونای اعظم انشاالروونا که موفق می‌شم.

لودو اینو می‌گه و طی یک حرکت اسلوموشن‌وار سنگو به بالا پرتاب می‌کنه، پایه رو برای یک ضربه‌ی محکم به عقب می‌بره، و در حالی که فریاد "گــــودایــــی" سر می‌ده سنگو به مقصد دکمه‌ی بازیابی با ضربه‌ای محکم به جلو پرتاب می‌کنه.

سنگ می‌ره و می‌ره... اونقد می‌ره تا اینکه به صورت نه چندان دقیقی به دکمه‌ی بازیابی می‌رسه...

میان راهروهای تاریک هاگوارتز

کسی که تا دقایقی پیش لودو نام داشت، با صدای "ما ما"هایی که سراسر راهرو رو پر کرده بود چشم باز می‌کنه. گله‌ی گاومیش‌ها دور تا دور لودو رو پر کرده بودن.
- آخ جون! هاگوارتز هسته! من بازیابی شدمه! باید برم تالارمونه ره نجات بدم... این گاومیش‌هاره کی ول کرده؟ وسط هاگوارتز ره چه می‌کنن؟ چرا یک احساس محبتی نسبت به ایناره در من شکل گرفته؟

لودو با شنیدن لهجه‌ی خودش تعجب می‌کنه. با سردرگمی به سمت شیشه می‌ره و نگاهی به هیکل جدید و روستایی خودش می‌ندازه. به نظر میومد مراحل بازیابی لودو به درستی انجام نشده بود و تبدیل به یک عدد باروفیو شده بود!
(و این چنین می‌شه که تغییر شناسه‌ی لودو بگمن به باروفیو رخ می‌ده!)









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.