از اون جایی که مرگخوار ها میونه ی فوق العاده خوبی با هکتور داشتن، تلاششون برای نجات جونش بی نظیر بود.
- این خوبه یا اون بنفش بزرگ رو بیارم؟
-چرا باید بخوام هکتورو توی جام سرخ کنم؟
- چون اینجوری تو روغن شنا میکنه و کاملا برشته میشه.
قبل از اینکه بلا بتونه فرد مورد نظر رو کاملا متوجه کنه نفر بعدی از در اومد تو و سوال بسیار مهمی رو مطرح کرد.
- روغن آفتابگردون بیارم یا روغن کنجد؟
- هیچکدوم من روغن سرخ کردنی میارم اون بهتره.
کراب بعد گفتن این جمله سر جاش وایساد و مبهوت به فکر فرو رفت.
- چی شده کراب؟
- حالا چی بپوشم برم روغن بیارم؟
- من یه چیزی بگم؟
لینی لحظه ی مناسبی رو برای گفتن حرفش انتخاب نکرده بود. چون نصف مرگخوار ها مشغول گرفتن بلاتریکس بودن که کراب رو ریز ریز نکنه. بقیشون هم داشتن کراب رو از جلو چشم های بلا دور میکردن.
- من باید یه حرف مهمی بزنم ها!
- من دارم از دهن میوفتم ها!
بلاتریکس که با گازی محکم دست رودولف رو از شونه جدا کرده، اون رو مثل بومرنگی به سمت سر کراب پرت میکنه. که البته چون نشونه گیری بلا یه کم افت کرده به جای سر کراب تو حلقوم بانز فرو میره.
- من باید یه این نکته اشاره کنم که امروز شنبه است و چون بلا گفت از شنبه شروع میکنه به رژیم گرفتن باید از امروز شروع کنه.
و لینی بلاخره به این نکته مهم اشاره کرد.