هالی پاف
بر روی پرده سینما نمای بسته ساختمان دادگاه خانواده نمایش داده می شود.
کمپانی قیمه توی ماستا با اسپانسری رب گوجه تبرک و پشمک حاج عبدالله تقدیم می کند:
جدایی تام از مروپ
نویسنده و کارگردان: مروپ فرهادی
بازیگران بی ترتیب اجرای نقش:عزیز مامان در نقش عزیز مامان
وینسنت کراب در نقش مروپ گانت
رودولف لسترنج در نقش تام ریدل گور به گور شده
آنجلینا جولی در نقش سیسیلیا
_مروپ...بگو چیشد که این اتفاق افتاد؟ میخوام اون حس مروپ عاشق و سرکش رو برام توضیح بدی.
با حضور:
احسان علیخانی در نقش قاضی دادگاه
دوربین روی مروپ زوم می کند که به نظر دستپاچه شده است.
_آقای قاضی منظورتون کدوم اتفاقه؟ همونی که اون دفعه قابلمم سوخت رو میگین؟
_خیر...منظورم اتفاقی هست که بخاطرش به این دادگاه احضار شدین. فقط خواهشا تا میتونید دراماتیک تر و تلخ تر بگین تا بیشتر بتونیم بغض کنیم.
_اوه...آهان...اون اتفاق. خب راستش ماجرا از اونجا شروع شد که...
صحنه سیاه می شود و بر روی پرده سینما کلمات
"یک سال قبل" نمایش داده می شود.
مروپ که در کنار قابلمه ایستاده است، با لبخندی بر لبش می گوید:
_عزیزم؟ غذا حاضره.
_الان میام عزیزم.
بر روی پرده سینما
"هفت ماه قبل" نمایش داده می شود.
مروپ با لبخندی کج، کنار قابلمه ایستاده است.
_تام؟ غذا حاضره.
_الان میام.
بر روی پرده سینما
"یک ماه قبل" نمایش داده می شود.
مروپ بی حوصله کنار قابلمه ایستاده است.
_آقای ریدل؟ بیا غذا بخور.
_باشه خانم گانت.
برروی پرده سینما
"یک هفته قبل" نمایش داده می شود.
مروپ در حالی که خشمگین است قابلمه ای را به سمت تام ریدل پرت می کند.
_تام ریدل گور به گور شده! بیا اینم غذات، برو کوفتش کن! الهی بترکی!
_برو بابا با اون دست پختت. مامان جونم دست پختش ازت صد برابر بهتر بود.
_پس برو گمشو پیش همون مامان جونت!
مروپ خشمگین نمکدان را به سمت تام پرت می کند.
_آخخخخ!
صحنه تاریک می شود و دوباره مروپ و قاضی دادگاه نشان داده می شوند.
_همین؟ به همین سادگی؟ آخه چرا خب؟
_حقش بود؛ کله ش بیستا بخیه برداشت. ای کاش یه طوری پرت می کردم کله ش نصف بشه.
_اظهارات شما میتونه به ضررتون تموم بشه.
_اوه...خب راستش به همین سادگیام نبود.
مثلا...
صحنه عوض می شود و تام ریدل و مروپ گانت رو به روی هم پشت میز شام نشسته اند.
_سیسیلیا واقعا زیبا بود.
_اون عجوزه کجاش زیبا بود؟
تصویر سیسیلیا نمایش داده می شود.
_خب حالا...به هر حال من هفت برابر سیسیلیا زیباترم.
تصویر مروپ نمایش داده می شود.
_اصلا چرا اسم اون زنه رو الان باید بیاری؟! مگه من چیم از سیسیلیا کمتره؟ نچرال بیوتی نیستم که هستم. عملی هم که نیستم.
_تازه سیسیلیا انتقاد پذیر و با اخلاقم بود.
_من خیلیم انتقاد پذیرم. خیلی زیاد. اخلاقمم که فوق العادست.
_ولی سیسیلیا...
_کوفتو سیسیلیا! الهی سیسیلیا بمیره من راحت شم! برو گورتو گم کن پیش همون سیسیلیات.
این بار مروپ فلفلدان را از روی میز برداشته و به سمت تام پرتاب میکند.
دوباره قاضی و مروپ نمایش داده می شوند.
_یعنی هیچکس نبود واسطه بشه؟
_چرا اتفاقا!
تصویر دوباره عوض میشود و پارکی نشان داده می شود که لرد سیاه با همان شمایل فعلی اش در وسط تام و مروپ ایستاده است.
_هووووی تام...آروم توپ رو به عزیز مامان بزن...چه خبرته؟ بچمو ناقص کردی!
_وسطیه دیگه مروپ.
_ما از این بازی متنفریم.
قاضی دادگاه به مروپ نگاهی چپ چپ می اندازد.
_گفتم واسطه... یعنی میانجی! نگفتم وسطی که!
_آهان از اون لحاظ.
دوباره خانه تام و مروپ نمایش داده میشود.
لرد دستش را زیر چانه اش گذاشته است و به صورتی عاقل اندرسفیهانه به بالا نگاه می کند که انواع اشیاء در حال پرت شدن به اینور و آن ور هستند.
_تام...به اون دست نزنی ها! اون سماور عتیقه جهیزیمه. اگر یه خط روش بیوفته دودمانتو به باد میدم...طلاقمو همین فردا ازت میگیرم.
_یعنی ما فرزند طلاق میشویم؟
_این سماور تلافی اون یخچال کادوی مامان ریدل که پرتش کردی ازپنجره بیرون.
سماور از ضلع شرقی خانه به سمت ضلع غربی پرتاب می شود!
_الهی ریز ریز بشی مرتیکه نفهم!
_مادر جان؟ نمیشه بیخیال بشین؟
_عزیز مامان؟ مگه من چیزی گفتم؟ همش تقصیر باباته خب! مامان جان، داری طرف باباتو می گیری؟ پسر بزرگ کردم طرفدار مادرش باشه اونوقت طرفدار باباش شده.
_پدر؟ ما نمی خواهیم فرزند طلاق باشیم.
_پسرم؟ طرف مادرتو گرفتی؟ آخه این مادرت اخلاق داره؟
_ما فقط...
_پسرم سریعا برو تو اتاقت و هزار بار توی دفتر مشقت بنویس که در آینده زن نمیگیری! این باعث میشه در آینده مثل من بدبخت نشی.
_عزیز مامان حرف باباتو گوش نکن. برو هزار بار بنویس زن میگیری! اصلا خودم یه زن خوب برات میگیرم.
این نسخه های بابات فقط به درد خودشو عمش میخوره.
_با عمم چیکار داری ضعیفه؟
لرد که حوصله اش سر رفته است، بلاخره دستش را از زیر چانه اش برمی دارد و به اتاقش میرود و در اتاقش را محکم می بندد.
بووووووم!_بیا...مثلا بچه تربیت کرده!
_بچم خیلیم با تربیته مرتیکه بی تربیت.
باری دیگر لیوانی به سمت کله تام پرت میشود.
قاضی دادگاه درحالی که کاملا از بخش دراماتیک ماجرا ناامید شده است دوباره نمایش داده می شود.
_ایندفعه چندتا بخیه خورد؟
_دیگه انقدر بخیه خورده بود جا نشد بخیه بزنن. همون چسب نواری زدن.
_یعنی اصلا هیچ جا باهم تفاهم نداشتید؟
_تفاهم؟!
دوباره میز غذا نشان داده می شود؛ البته با این تفاوت که علاوه بر مروپ و تام، لرد نیز در کنار میز حضور دارد و عصرانه برروی میز به چشم می خورد.
_عزیز مامان دهن خوشگلتو باز کن این قاچ پرتقالو بخور تا موهات پرپشت بشه.
_ما پرتقال دوست نداریم...ما از پرتقال متنفریم.
_مامانت چرت و پرت زیاد میگه پسرم...هرچی چیپس و پفک و کیک شکلاتی و پیتزا بخوری زودتر موهات در میاد.
_د آخه با همین حرفات این بچه رو بد غذا کردی! بجا اینکه الگوش باشی شدی بلای جونش؟! چرا نمیمیری زودتر از دستت راحت بشم؟ همینارو گفتی عزیز مامان کچل موند دیگه!
_ما کچل نیستیم.
_بیخودی گردن من ننداز! از همون اول که بدنیا آوردیش کچل و بی دماغ بود.
_تکذیب می کنم! این بچه موهاش اندازه راپانزل و دماغشم اندازه پینوکیو بود وقتی که بدنیا اومد!
_ما مورد بی توجهی والدین قرار گرفته ایم. والدین ما چهره زیبای ما را مورد سخره قرار می دهند.
لرد بار دیگر به اتاقش می رود و در را محکم تر از دفعه قبل می بندد.
بووووووووم! قررررچ! (افکت ترک برداشتن در) _داری اعتماد به نفس عزیز مامانو با این حرفات از بین میبری. تو دیگه چجور پدری هستی؟
_تو خودت چجور مادری هستی؟
مروپ یک عدد نارگیل را از درون سبد میوه ها بر می دارد و...
_نه...خواهشا دیگه نه!
تام با دست هایش روی کوهی از نوار چسب روی سرش را پوشانده است.
_اتفاقا نمیخواستم بزنم تو سرت.
_آخ جون...آشتی؟
_نه.
و مروپ این بار نارگیل را محکم در صورت تام میکوبد.
قاضی دادگاه که منقلب شده است با پرونده ای سر و صورتش را پوشانده است.
_فکر نمی کنید یکم زیادی خشن هستید؟!
_منو خشونت؟ من بسیار مهربونم. اصلا یادم نمیاد یه بارم تو عمرم هم خشونت بروز داده باشم.
_بله مشخصه. حالا درباره اون روز بگین؛ چیشد که این اتفاق افتاد؟
_اون روز...راستش تعطیلات آخر هفته بود و ما رفته بودیم جنگل تا جوج بزنیم با نوشابه اما...
روی تصویر عبارت
"اون روز" نمایش داده میشود.
مروپ و تام زیر درخت بلوطی نشسته و در حال نگاه کردن به جوجه کباب های سوخته هستند.
_اینا که همش سوخته! یه کباب درست کردن ساده هم بلد نیستی؟ آخ که تو چقدر شوهر بی عرضه ای هستی!
_من بی عرضه نیستم، حداقل نه به اندازه تو.
_به من گفتی بی عرضه؟!
_الان دیگه وسط طبیعتیم و عمرا چیزی پیدا کنی بتونی بکوبی تو سرم.
ناگهان تعادل سنجابی از بالای درخت بهم میخورد و بلوطش از دستش رها می شود و مستقیم روی کله تام فرود می آید.
تام بر زمین می افتد و میمیرد!
_اِوااااا...یعنی مرد؟! اکه هی! پس چرا من اینهمه زدم جواب نداد؟!
دوربین بر روی بغض قاضی دادگاه زوم می کند.
_بسیار غم انگیز بود!
با اینکه شما توی این دم آخری آقای ریدل نقشی نداشتید ولی طبق گزارشات پزشکی قانونی، تام ریدل بر اثر ضربات مکرر به قتل رسیده، در نتیجه شما مجرم هستید. آخرین دفاعیات خودتونو بیان کنید.
_خیلی پشیمونم آقای قاضی...خیلی.
_میفهمم. توی اکثر قتل ها اگر افراد بتونن خشمشونو کنترل کنند دیگه شاهد چنین پرونده های غم انگیزی نخواهیم...
_حالا کی گفت من بابت مرگ تام پشیمونم؟ نه بابا اون که از اولم گور به گور شده بود! از این پشیمونم چرا نتونستم زودتر بکشمش مرتیکه سیسیلیا پسند رو.
_ظاهرا این پرونده هیچ جوره بار دراماتیک و آموزنده نداره!
ای بابا مثل اینکه باید بغضمو قورت بدم و برم سراغ رای دادگاه، شاید تهش بتونم بگم ماهتون خامه عسلی لااقل!
قاضی دادگاه صدایش را صاف می کند و رای دادگاه را می خواند اما صدایش در غباری از گذشته محو می شود و دوربین وارد خاطرات مروپ می شود.
صحنه ای پاییزی است و مروپ و تام الکی کر کر می خندند و روی برگهای خشک شده پاییزی راه می روند. ناگهان فرفره ای از ناکجا آباد سرمی رسد جلوی لنز دوربین و می چرخد!
پایانتماشاگران پوکر فیس به کلمه پایان بر روی پرده سینما خیره شده اند.
_آقا الان چیشد دقیقا تهش؟! یعنی مروپ اعدام شد یا زنده موند؟
_هیچکس نمیدونه! کارگردان بانو فرهادی است دیگر...