هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۲:۰۴ شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۳:۴۵:۴۷ یکشنبه ۵ آذر ۱۴۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6910
آفلاین
دوئل کنندگان محترم!

دفتر دوئل تا چهارم تیرماه تعطیل می باشد! نتایج پست هایی که توی این مدت زده می شن هم به بعد از چهارم تیرماه موکول می شه(اگه هر سه داور بتونن امتیاز بدن، نتیجه رو زودتر اعلام می کنیم.).

...............................

لطفا برای پست های با امتیاز 26 و بالاتر درخواست نقد نکنید.

...............................

سوژه دوئل اگلانتاین پافت و مودی: مخمصه!

توضیح:
با دادن توضیح محدودتون نمی کنیم. مخمصه یعنی مشکل و گرفتاری. می تونه کوچیک یا بزرگ باشه. برای شما یا شخص دیگه ای پیش بیاد. شما می تونین ایجاد کنین یا برای شما ایجادش کنن. فرقی نمی کنه. هر نوع مخمصه و گرفتاری ای رو قبول می کنیم. می تونین راه حل یا نجاتی براش پیدا کنین. این راه حل می تونه فایده ای داشته باشه یا نه. نوشتن قسمت هایی که گفتم "می تونین" اجباری نیست.

برای ارسال پست در باشگاه دوئل یک هفته، (تا 23:59 یکشنبه 25 خرداد) فرصت دارید.


جان سالم به در ببرید.

...............................

نتایج دوئل:


نتیجه دوئل تام جاگسن و مودی(خانم فیگ):


امتیازهای داور اول:
تام جاگسن: 27 امتیاز - خانم فیگ: 26 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
تام جاگسن:27 امتیاز - خانم فیگ: 26.5 امتیاز

امتیازهای داور سوم:
تام جاگسن: 27 امتیاز - خانم فیگ: 26.5 امتیاز

امتیازهای نهایی:
تام جاگسن: 27.5 امتیاز - خانم فیگ: 26.5 امتیاز


برنده دوئل: تام جاگسن!

............................................

-ببین...چشمامو ببین... و در اون فاصله ابروهامم فراموش نکن.

تام با بی میلی به فیگ نگاه کرد.
-دیدم...بسیار زشت و کریه می باشند.

فیگ عشوه ای آمد و چشمکی زد. ظاهرا اصلا معنی حرف های تام را نمی فهمید. شاید هم نمی شنید.

درست دو ساعت تمام بود که روی جدول خیابان، کنار تام نشسته بود و از چشم و ابرویش تعریف می کرد.
-ببین...تو اگه با من ازدواج کنی وجهه اجتماعیت بالا می ره. ترقی می کنی. یه نگاه به خودت بنداز. داری از هم می پاشی. فکر می کنی جز من ممکنه کسی قبولت کنه؟ همین منی که می بینی هم کم کم دارم دچار تردید می شم...اصلا...حالا که دقت می کنم زیاد هم نمی شه روت حساب کرد. من برم این قرض نامه رو به اجرا بذارم ببینم چی می شه.

با شنیدن کلمه قرض نامه، تام از جا پرید!
-صبر کن...گفتم بذار فکر کنم!

مبلغ مورد نظر فیگ، خارج از حد توانش بود. وزارتخانه هم مقررات سختی در این مورد گذاشته بود. فیگ، آخرین تیر را رها کرد.
-تو که نمی خوای دوستات بفهمن برای خرج عمل سر هم کردن خودت از من پول قرض کردی. دکترت هم که کلاهبردار از آب در اومد و فرار کرد...آبروت می ره ها...


دو ساعت بعد:


فقط دو ساعت بعد، فیگ با شاخه گل زشتی که از کنار خیابان چیده و لای موهای باقی مانده اش قرار داده بود، به همراه تام به دفتر ازدواج مراجعه کرد.

-خب...وکیلم؟

تام از سر ناچاری زمزمه کرد:
-بله!

-خانم؟... وکیلم؟

جوابی داده نشد.

تام از این که فیگ در این سن هم قادر به ناز کردن است بسی تعجب کرد. ولی واقعیت چیز دیگری بود.

-خانم؟...با شما هستم! خوابتون برد؟

تام ضربه ای به بازوی فیگ زد...و فیگ روی زمین افتاد.
تام با بی میلی تکانش داد. ضربان قلب و تنفسش را بررسی کرد.
و خوشحال شد!

این بار مرلین به موقع دست بکار شده بود و عمر طبیعی فیگ، در بهترین زمان به پایان رسیده بود.

در حالی که کارمندان دفتر ازدواج دور فیگ جمع شده بودند، تام با دقت برگه قرض نامه خودش را از جیب فیگ برداشت و از دفتر خارج شد.


...........................

نتیجه دوئل مرلین پیامبر و مروپ مادر لرد سیاه:


امتیاز های داور اول:
مرلین:28 امتیاز - مروپ گانت: 26.5 امتیاز

امتیازهای داور دوم:
مرلین: 27 امتیاز - مروپ گانت: 26 امتیاز

امتیازهای داور سوم:
مرلین: 28 امتیاز - مروپ گانت: 27 امتیاز

امتیازهای نهایی:
مرلین: 27.5 امتیاز - مروپ گانت: 26.5 امتیاز


برنده دوئل: مرلین!

..............................

-بمیر...بمیر...بمیر...بمیر!

مرلین در بارگاه الهی اش نشسته بود و با عصا بر سر خود می کوبید.
فرشته های کوچکی که شباهت زیادی به لینی داشتند، دورش را گرفته بودند و با نگرانی سعی می کردند جلوی ضربه های عصا را بگیرند. در این بین خودشان هم مورد ضرب و جرح قرار می گرفتند.

-نکنین جناب پیامبر!
-چرا بر سر خود می کوبید؟ چرا قصد خودکشی دارید؟
-این حرکت اصلا ملکوتی و معنوی نیست.
-می رین جهنم!

ولی مرلین نه چیزی می دید و نه می شنید. نگاهش به صفحه بزرگ روبرویش بود.
-نمی میره لعنتی. این بار هشتمه که نوبتش شده و نمی میره.

مروپ گانت از داخل صفحه لبخند می زد و برای مرلین دست تکان می داد.

جمله ای آشنا در ذهن مغتشش مرلین انعکاس پیدا می کرد.
-مفیده...این مفیده...اون مفیده...همشون مفیدن...
و میوه ها و سبزیجاتی که در ذهن مرلین دور سر مروپ می چرخیدند.

تا آن لحظه، هشت فرشته مرگ را به سراغ مروپ فرستاده بود و هیچیک موفق به گرفتن جانش نشده بودند.
حق با مروپ بود. واقعا مفید بودند!

مرلین با بی حوصلگی فرشته ها را کنار زد. از جا بلند شد و ردایش را پوشید. باید شخصا دست بکار می شد. حتی اگر لازم می شد با ضربات مستقیم عصا کار را تمام کند.





پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۰:۵۲ جمعه ۱۶ خرداد ۱۳۹۹

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۰:۴۹ دوشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
سلام...
درخواست دوئل با مودی رو داشتم.
هماهنگ شده و مهلت یک هفته...


ارباب...ناراحت شدید؟



پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۲:۲۶ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۹

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۱:۴۲:۰۰ پنجشنبه ۲ آذر ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
لطفا برای پست های با امتیاز 26 و بالاتر، درخواست نقد نکنید.

توجه داشته باشین که وقتی سوژه توضیح داره، سوژه اصلی توضیحیه که داده می شه، نه اسمش. اسم فقط برای این گذاشته می شه که سوژه رو بشه وارد لیست سوژه ها کرد.

...................................

نتیجه دوئل یوآن ابروکرومبی و زاخاریاس اسمیت:


امتیاز های داور اول:
یوآن ابروکرومبی: 27.5 امتیاز – زاخاریاس اسمیت: 26 امتیاز

امتیازهای داور دوم:
یوآن ابروکرومبی: 27 امتیاز – زاخاریاس اسمیت: 25 امتیاز

امتیاز های داور سوم:
یوآن ابروکرومبی: 28 امتیاز – زاخاریاس اسمیت: 23 امتیاز

امتیاز های نهایی:
یوآن ابروکرومبی: 27.5 امتیاز – زاخاریاس اسمیت: 24.5 امتیاز


برنده دوئل: ابروکرومبی یوآن!
.................................

هوا ابری بود اما خبری از باران نبود.
یقه بارانی‌اش را بالاتر کشید و عینک دودی‌اش را سرجایش محکم کرد. به نفعش بود که دیده نشود، اصلا دوست نداشت مجبور شود به اعضای محفل در مورد این دیدارش توضیح دهد. اما به خاطر جذابت ذاتی‌اش تمام نگاه‌ها به او دوخته شده بود. کمی فکر کرد... بله! حتما بخاطر همان جذابیت ذاتی بود و هیچ ربطی به زدن عینک آفتابی در یک غروب ابری نداشت.
به مکان مورد نظر رسیده بود. درب کافه را باز کرد و وارد شد. اولین چیزی که دید دود بود.
-نمی‌فهمم! این کافه‌ها چرا هر روز تاریک تر و مه آلود تر می‌شن! لعنتی... هیچی معلوم نیست!

قدمی جلو رفت.

شپلق!

با صورت وارد ستون شده بود!
صدای خنده‌های نچسبی بلند شد.
-عمو آفتاب بدم خدمتتون؟
-در بیار اون لامصب رو... پرینت صورتت افتاد رو ستون کافه!

سریع عینک را برداشت. خب... کافه تاریکی بود، اما نه آنقدر که ستون را تشخیص ندهد!

-بیا اینجا تا کار دستت ندادم!

تشخیص صدای بلاتریکس کار سختی نبود. ناخودآگاه حالت تدافعی گرفت. از اولش می‌دانست کار سختی است، لاکن پای اعتبارش وسط بود.
به سمت میز بلاتریکس رفت، صندلی را عقب کشید و نشست.

-چه عجب! قطعا ورود بی سر و صدا تری نمی‌تونستی داشته باشی! بریم سر اصل مطلب. کار واضحه. ابرکرومبی رو می‌کشی و منم گندی که زدی رو به کسی نمی‌گم.

قطعا اعتماد به بلاتریکس اشتباه ترین کاری بود که می‌توانست بکند. لاکن شانس آخرش بود وگرنه آبرویش در محفل می‌رفت.
-باشه.

روز بعد

زاخاریاس تمام روز را صرف زیر نظر داشتن یوان کرده بود. قدم به قدم دنبالش بود. منتظر یک فرصت مناسب بود تا کارش را یکسره کند.
یوان روی مبل نشسته و او از روی نرده‌های طبقه دوم آویزان شده بود تا دید بهتری داشته باشد.

-هی داداش... چیکار می‌کنی؟!

پاتیل بود... پاتیلی سخنگو که یکی از شوخی‌های اعصاب خورد کن دوقلو‌های ویزلی بود. اما مغز زاخاریاس به جای این‌ که متوجه این موضوع شود، فرمان فرار را صادر کرد.
فراری نا فرجام از روی نرده‌های طبقه دوم خانه گریمولد که قاعدتا باید منجر به شکستن دست با پا می‌شد، لاکن این بار تصمیم گرفت تنوع ایجاد کرده و منجر به شکستن گردن زاخاریاس و بالطبع مرگ او شود!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۲:۲۰ شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۳:۴۵:۴۷ یکشنبه ۵ آذر ۱۴۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6910
آفلاین
چارلی عزیز


لطفا اول حریفتونو پیدا کنین و بعد به دفتر دوئل مراجعه کنین. یا بیایین یکی رو دعوت کنین که ما بهش اطلاع بدیم. قوانین دوئل رو توی امضام گذاشتم.
برای دوئل ها هم نباید سوژه تعیین کنین. سوژه رو یا داورا می دن و یا بدون سوژه( آزاد) می نویسین.

مهلت رو می تونین تعیین کنین به این شرط که حریفتون هم موافقت کنه.




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۵:۴۷ شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹

چارلی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۱ دوشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ سه شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۹
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
سلام.
میخوام با یکی دوئل کنم.
هرکی میاد پیام بده.
فرصتشم 3،4روز باشه
سوژه اش هم ورود به دنیای مشنگ ها باشه



من یه گریفیندوری امتصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۱:۴۵ جمعه ۲ خرداد ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۲:۵۸:۵۹ سه شنبه ۷ آذر ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 955
آفلاین
سوژه دوئل ربکا لاک وود و پیتر جونز: نفوذ!


توضیح:

شما دنبال چیزی هستین. می تونه یه گنج باشه، یا یه چیز با ارزش، یا هر چیزی که به هر حال می خوایین یا مجبورین به دست بیارین. می فهمین که چیزی که دنبالشین توی محفله(خونه شماره 12 گریمولد). باید به یه روشی وارد بشین. پیداش کنین. مخفیانه برین یا گولشون بزنین.
بگین که دنبال چی هستین...چطوری وارد محفل می شین(می تونین موفق نشین)...و اگه می بیننتون حضورتون رو چطوری توجیه می کنین، و بعدش چی می شه.

برای ارسال پست در باشگاه دوئل سه هفته( تا 23:59 شنبه 24 خرداد) فرصت دارید.

دماغتان کچل و صاف باد!



وقتی دماغت کچل و صاف شد می فهمی دنیا دست کیه!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۳/۲ ۲۱:۵۹:۰۳
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۳/۶ ۲۱:۱۵:۵۴

ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۷:۱۲ چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۳:۴۵:۴۷ یکشنبه ۵ آذر ۱۴۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6910
آفلاین
سوژه دوئل مرلین پیامبر و بانو مروپ گانت: بازنشستگی!

توضیح:

شما پیر و بازنشسته شدین( لازم نیست حتما پیر شده باشین. می تونه دلایل دیگه هم داشته باشه).
بعد از بازنشستگی می تونین کار جدیدی برای این دوران شروع کنین یا برنامه دیگه ای برای زندگیتون داشته باشین یا برای استراحت برین یه جایی...
توضیح بدین که چیکار می کنین و چطور پیش می ره. اگه خواستین دلیل بازنشستگیتون رو هم توضیح بدین. اجباری نیست. می تونین در مورد شخصی که جاتون رو گرفته هم توضیح بدین.


برای ارسال پست در باشگاه دوئل، دو هفته( تا 23:59 پنجشنبه 15 خرداد) فرصت دارید.


جان سالم به در ببرید!

....................................

سوژه دوئل فیگ زشت و تام جاگسن ملعون: اخراج زود هنگام!


توضیح:

شما در جایی شروع به کار می کنین( می تونه عضویت در یک گروه واقعی یا فرضی هم باشه)...و همون روز اول اخراج می شین.
توضیح بدین که کجاست و چیکار می کنین و چه اتفاقی میفته که اخراج می شین.


برای ارسال پست در باشگاه دوئل، دو هفته( تا 23:59 پنجشنبه 15 خرداد) فرصت دارید.


جان سالم به در ببرید!

....................................

نتیجه دوئل اما دابز و پیتر جونز:


نتیجه دوئل پیتر جونز و اما دابز:

امتیاز های داور اول:
پیتر جونز: 25 امتیاز – اما دابز: صفر امتیاز

امتیازهای داور دوم:
پیترجونز: 25 امتیاز – اما دابز: صفر امتیاز

امتیازهای داور سوم:
پیتر جونز: 25.5 امتیاز – اما دابز: صفر امتیاز

امتیازهای نهایی:
پیترجونز: 25 امتیاز – اما دابز: صفر امتیاز


برنده دوئل: پیتر جونز!

............................

در حالی که آفتاب تابستانی کاملا وسط آسمان قرار داشت و گرمایش به شدت آزار دهنده شده بود، خانم جونز، آدمکی کوچک را در فاصله ای نه چندان دور از پسرش گرفته بود.

پیتر زاویه چوب دستی اش را با چشم آدمک هماهنگ کرد.
-خوبه خوب...از این ور بزنم درست می خوره به چشمش. حالا لطفا کمی به راست. یکی بخوره به گوشش، شنواییشو بطور موقت از دست می ده. این روی تمرکزش شدیدا تاثیر می ذاره.

خانم جونز خسته به نظر می رسید. ولی جدیت پسرش مانع از اعتراضش می شد.
-پسرم... بهتر نیست کمی استراحت کنی؟ یه چیزی بخور. الان سه روزه داری تمرین می کنی.

پیتر چشم از آدمک بر نمی داشت.
- این امتحان مهمیه. خودتون که می دونین. قراره گواهی جادوسازی بگیرم. توی مرحله آخر هم که فقط یه نفر می تونه بگیردش. اونم باید من باشم...نه اون دختره! باید با تمام قدرت جلوی رقیبم حاضر بشم. این یه جور احترام گذاشتنه. به رقیب...به داورا...احساس مسئولیته.

و با جدیت به تمرین ادامه داد.


خانه ریدل ها:


لینی و هکتور پشت میز بزرگی نشسته بودند. تپه ای از برگه های گزارش در مقابلشان قرار داشت. گزارش هایی که از نقاط مختلف درخواست کرده بودند و صبح همان روز همگی با هم به دستشان رسیده بود.

-هکولی...سوابق سه سال پیش اما دست توئه؟

هکتور برگه ای لوله شده را از پشت گوشش برداشت و به لینی داد.
-کارت که تموم شد، پسش بده. باید بررسی کنم که قبلا توی همین امتحان شرکت نکرده باشه. می دونی که...هر کسی فقط یک بار می تونه شرکت کنه.

لینی بال های خسته اش را به هم زد و روی برگه نشست.
-می دونم...همین هفته گذشته چند تا اعتراض به دلیل تکراری بودن حضور یکی دو نفر داشتیم. خب...اما دابز تازه از هاگوارتز فارغ التحصیل شده. کل نمره ها و سوابق تحصیلیش این جاست. اینا رو هم تا صبح بررسی می کنم که همه چی دقیق و درست پیش بره.

دو مسئول برگزاری امتحان، با جدیت سرگرم کار بودند. پیتر با جدیت سرگرم تمرین بود...تا این که روز امتحان فرا رسید.


-پیتر؟

پیتر داخل تختخوابش نبود. حتی داخل اتاقش هم نبود. کاملا آماده، جلوی در در انتظار رسیدن چوب دستی اش بود. ساعتی قبل مسئولان امتحان، چوب دستی اش را برای بررسی و جلوگیری از هرگونه تقلب به وزارت سحر و جادو برده بودند.

صدای خانم جونز بلند تر از قبل به گوشش رسید.
-پیتر؟ کجایی؟ از وزارتخونه جغد فرستادن. گفتن بررسی چوب دستی ها طول کشیده و اونا رو همون جا تو محل امتحان بهتون تحویل می دن.

پیتر بدون معطلی سوار جارویش شد و به سمت محوطه پشت وزارتخانه حرکت کرد.


محل مسابقه


لینی و هکتور در جایگاه مخصوص خودشان نشسته بودند. پیتر چوب دستی اش را تحویل گرفته بود و آماده در وسط میدان مبارزه ایستاده بود.
ولی خبری از اما نبود.

لینی به ساعت بزرگ نصب شده روی حصار محل مسابقه اشاره کرد.
-چیزی نمونده...پنج دقیقه وقت داره. وگرنه پیتر برنده اعلام می شه.

پنج دقیقه هم گذشت...و خبری از اما نشد.

کسی نمی دانست اما کجاست و چرا نیامده...ولی پیتر از شدت عصبانیت چوب دستی اش را لای انگشتانش می فشرد. به سه روز گذشته فکر می کرد. به تمرین و بی خوابی بی دلیلش. به اهمیتی که به این مسابقه داده بود. حتی وقتی گواهی جادوسازی را به دستش دادند هم خوشحال نبود. قرار نبود به این شکل به نتیجه برسد.

چند دقیقه بعد، لینی روی شانه هکتور نشست...هر دو نفر احساس خستگی بیشتری می کردند.
-بریم دیگه...باید پرونده های جدید رو بررسی کنیم. امیدوارم اونا بیان حداقل! هر چند همین گواهی بالاخره به یه نفر داده می شه، ولی اینجوری احساس می کنم بیخودی کار کردیم.

هکتور با حرکت سر تایید کرد.


ساعتی بعد، محوطه کاملا خالی شده بود.




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۶:۴۳ چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹

ریونکلاو

ربکا لاک‌وود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۷ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۳:۳۱:۱۹ شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲
از از تاریک‌ترین نقطه‌ی زیر سایه‌ی ارباب!
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
پیام: 326
آفلاین
سلام ارباب!

ربکا هستم! منو یادتونه ارباب؟
درخواست دوئل با پیترِ بد رو دارم.
هماهنگ شده‌ست و مهلتش سه هفته‌ست.


Mon Grand Seigneur
fille française
♡ Only Raven ♡


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۴:۰۲ سه شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹

خانوم فیگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۱ شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۵:۳۰ دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۹
از این گردش گردون، نصیبم غم و درده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 38
آفلاین
سلام سلام! چه سری! چه خلی! عجب بالایی! [داورا خودشون هر خطابی که پسندیدنو بردارن. ]

راستش بعد درخواست این آقای محترم ... من خیلی فکر کردم. ولی متاسفانه الان وقتش نیست. نه این که ایشون عیب و ایرادی داشته باشنا! نه! فقط من فعلا قصد ادامه تحصیل دارم. یعنی مشکل از شرایط منه. امیدوارم ازم به دل نگیرن. ضمنا ازشون خواهش می‌کنم منتظر من نمونن. می‌دونم خیلی براتون سخته، درک می‌کنم؛ اما شاید من حالا حالاها شرایطم محیا نباشه. شما که نباید جوونیتونو پای من بذارین. بالاخره ... عه! کجا رفت این؟ برگرد بابا! چیزه ... همین الان جغد رسید که کلاسامون از طریق سیستم جغدی برگزار می‌شه. می‌تونم به درسم هم برسم. قَبِلتُ.


هیچ‌وقت یک پیرزن رو از خونه خالی نترسون! هیچ‌وقت!


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲:۰۱ سه شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۴:۵۸ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۲
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
مترجم
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 643
آفلاین
خانم فیگ درحال گذشتن از کنار باشگاه دوئل بود که صدایی به گوشش رسید...

- هرکول نیز نتوانست در برابر قدرت عصایمان دوام بیاورد؛ شما ساحره ی ضعیف که دیگر...

خانم فیگ صدای جنسیت پرستی به گوشش رسیده بود! کسی در حال مسخره کردن قدرت یک ساحره بود! به ناگاه به پرواز درآمده و وارد باشگاه دوئل شد.
- کی به ساحره جونیای من توهین کرد؟!

و به محض فرودش با مروپی که روبروی شخصی ایستاده بود روبرو شد.
- مروپ جونیِ منو مسخره می‌کردی؟!

و چوبدستی اش را کشید.
- خودت بیا ببینم چیا بلدی!

مرلین پشت سر فیگ بود. در منطقه ای که دیده نمیشد. و کمی دورتر، تام جاگسن ایستاده بود.
- پسر فک کن فیگ و بانو مروپ با مرلین! عجب دوئلی بشه.

اگلانتاین نیز پشت سر تام این واقعه را نگاه می‌کرد و به شکلی که به گوش کسی نرسید، پیش خودش زمزمه کرد.
- اگه توئم وارد شی که دیگه عالی میشه.

و با ضربه ای تام را روبروی فیگی که به دنبال جادوگرِ مغرور می‌گشت انداخت.

- پس تو بودی؟ بیا ببینم چیا بلدی.

و بدین گونه تام و فیگ به مدت دوهفته به دوئل پرداختند.


آروم آقا! دست و پام ریخت!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.