هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۱۶ چهارشنبه ۹ مهر ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سلام افلیا!


نقل قول:
واسه‌ی در هم نگران نباشید...خودم یکی میذارم جاش
واسه در نه، ولی ما کمی نگرانیم که وقتی در رو می ذاری سر جاش، چه بلایی سر بقیه خونمون میاد!


بررسی پست شماره 562 خاطرات مرگخواران، افلیا راشدن:


نقل قول:
آسمان غمگین بود.
شروع با یه تیتر کلی، معمولا شروع مناسبی برای پست تکیه. این تیتر باید قوی باشه. منظور از قوی، پیچیده نیست. می تونه قشنگ باشه... می تونه عجیب باشه... شروع شما ساده و قشنگ بود.


نقل قول:
افلیا به قطره های آبی که بر زمین می‌ریختند نگاه کرد و همانطور که داشت پوست لبش را می‌جوید دسته‌ی چمدانش را محکم تر فشرد. ترس و اضطراب مثل گردبادی به دورش پیچیده بود و او را هر لحظه بیشتر در خود فرو می‌برد.
قسمت اول، احساسات افلیا رو خوب بیان کرده. قسمت دوم هم خوبه... ولی به نظر من یه پدیدیه طبیعی آروم تر، بهتر می تونست حسش رو برسونه. حسش این جا شبیه غرق شدنه. گردباد برای این حس زیادی پرحرکت و سریعه.


نقل قول:
افلیا به قطره های آبی که بر زمین می‌ریختند نگاه کرد و همانطور که داشت پوست لبش را می‌جوید دسته‌ی چمدانش را محکم تر فشرد. ترس و اضطراب مثل گردبادی به دورش پیچیده بود و او را هر لحظه بیشتر در خود فرو می‌برد.


افلیا همانطور که داشت در راهرو های خیس افکارش قدم می‌زد دستش را بین موهای کوتاهش فرو برد و آنها را بهم ریخت.
شما اشتباه نکردین... ولی خیلیا در این مورد اشتباه می کنن. برای همین با استفاده از این قسمت یه بار هم توضیح می دم.
همیشه می گم تا وقتی که فاعل عوض نشده، اسم رو دوباره نمیاریم.
این جا چرا تو پاراگراف دوم دوباره اسم افلیا اومده؟
چون آخر پاراگراف اول، فاعل عوض شده. "ترس و اضطراب او را در خود فرو می برد". برای همین، این جا باید دوباره اسم افلیا آورده بشه. فرض کنیم که این جمله اصلا وجود نداشت:
افلیا به قطره های آبی که بر زمین می‌ریختند نگاه کرد و همانطور که داشت پوست لبش را می‌جوید دسته‌ی چمدانش را محکم تر فشرد.
افلیا همانطور که داشت در راهرو های خیس افکارش قدم می‌زد دستش را بین موهای کوتاهش فرو برد و آنها را بهم ریخت.


این اشتباهه! این جا نباید افلیای دوم آورده بشه. چون فاعل هنوز هم افلیاست.


نقل قول:
افلیا همانطور که داشت در راهرو های خیس افکارش قدم می‌زد دستش را بین موهای کوتاهش فرو برد و آنها را بهم ریخت. سرش را بلند کرد و به آسمان بالای سرش چشم دوخت. ستاره ها همچون ماهی های کوچک و نقره‌ای رنگ در اقیانوس تاریک آسمان می‌درخشیدند...
خواننده صحنه ها رو تصور می کنه! برای همین مواظب فضا باشین. مثلا من وقتی داشتیم می خوندم، تصور می کردم که اگه افلیا تو هوای بارونی سرش رو بلند کنه، قطره های بارون می ره تو چشمش و فرصت نمی کنه درخشش ستاره ها رو ببینه! گذشته از این که وقتی بارون می باره احتمالا هوا ابری هم هست و چیز خاصی دیده نمی شه.
تشبیه ستاره ها به ماهی نقره ای توی اقیانوس، قشنگ بود.


نقل قول:
برای جلوگیری از برخورد قطرات آب به صورتش کلاهش را جلوتر کشید و بدون توجه کردن به کثیف شدن لباس هایش چند بار توی چاله های آب پرید...
افلیا هم فهمید که عاقلانه نیست توی بارون، آسمونو تماشا کنه!
این عادت سه نقطه گذاشتن به جای نقطه رو منم داشتم. سه نقطه رو همیشه نمی ذاریم. باید جمله ناقص باشه یا مکث و تردیدی در کار باشه. به نظر من این جا باید نقطه گذاشته می شد.


نقل قول:
همین امروز بود که با شور و شوقی وصف نشدنی همه‌ چیزش را در چمدانش خالی کرده بود و برای بسته شدن درش مجبور شده بود چند بار روی آن بپرد...اما حالا، انگار نور ماه رنگ احساساتش را شسته بود و از آن حس شیرین چیزی جز دلهره و ترس برایش باقی نگذاشته بود.

همین امروز بود که با شور و شوقی وصف نشدنی همه‌ چیزش را در چمدانش خالی کرده بود و برای بسته شدن درش مجبور شده بود چند بار روی آن بپرد.
اما حالا...
انگار نور ماه رنگ احساساتش را شسته بود و از آن حس شیرین چیزی جز دلهره و ترس برایش باقی نگذاشته بود.


اینجوری بهتر نشد؟


نقل قول:
خودش فکر نمی‌کرد بتواند مرگخوار شود!...او عجیب بود! دردسر ساز بود و مدام خرابکاری می‌کرد.
تعجب نمی‌کرد اگر بلافاصله بعد از ورودش به عمارت اشتباها آنجا را منفجر کند!...یا آدم فضایی ها از راه برسند و به مناسبت ورود دردسر ساز ترین دختر دنیا خانه را با خاک یکسان کنند...!
کلمه دردسرساز دو بار تکرار شده. اینو موقع نوشتن متوجه نمی شیم... ولی توجه کسی که می خونه رو جلب می کنه. مثالاش بهتر بود کمی جادویی تر و عجیب تر می شدن. توضیح هم می تونست طولانی تر باشه. اینجوری بهتر از این بود که تیتروار و سریع بگه که اون عجیب و دردسرسازه. اینو بهتر بود غیر مستقیم تر و از زبون دیگران می گفت. مثلا:

هرگز فکر نمی‌کرد بتواند مرگخوار شود. عادت به پذیرفته شدن نداشت. مردم از او فراری بودند. به نظر بیشتر کسانی که افلیا را می شناختند، او عجیب بود، دردسر ساز بود و مدام خرابکاری می‌کرد!
تعجب نمی‌کرد اگر بلافاصله بعد از ورودش به عمارت آزمایشگاه دگورث گرنجر به همراه خود هکتور، ناگهان دچار آتش سوزی می شد... و یا جن های خاکی بطور ناگهانی تصمیم به حمله می گرفتند و به مناسبت ورود دردسر ساز ترین دختر دنیا، خانه ریدل ها را با خاک یکسان می کردند.



نقل قول:
چند دقیقه ای به همین منوال گذشت و افلیا انقدر غرق در افکار آشفته‌اش شده بود که حتی متوجه نشد کی به مقصد رسیده است!


افلیا جلوی در عمارت ایستاده بود و همانطور که آن را از نظر می‌ گذراند لرزشی سرد از بدنش گذشت.
این همون اشتباهیه که بالا گفتم مرتکب نشدین! نگهش داشتین برای این جا! این جا فاعل عوض نشده. افلیای دوم نباید تکرار بشه. من بدون افلیا می نویسمش. بخونین. خیلی راحت می شه متوجه مفهوم شد:
چند دقیقه ای به همین منوال گذشت. افلیا انقدر غرق در افکار آشفته‌اش شده بود که حتی متوجه نشد کی به مقصد رسیده است!
جلوی در عمارت ایستاده بود و همانطور که آن را از نظر می‌ گذراند لرزشی سرد از بدنش گذشت.



نقل قول:
در همین حین که دستش را بلند کرده بود تا در بزند لبخند گشادی زد که البته با ساز ناکوک وجودش هیچ هماهنگی نداشت...!
کلمه "گشاد" با حال و هوای جدی این قسمت هماهنگ نیست. می شد جور دیگه ای توصیفش کرد. شیرین... زیبا... از ته دل...


نقل قول:
این اتفاق نباید می‌افتاد! دوست نداشت آنها فکر کنند او جز دردسر درست کردن کاری بلد نیست!
او به یک چیز خاص نیاز داشت! یک ورود...امممم...شگفت انگیز! اینطوری خودش را مسلط تر و البته "غیر دردسر سازانه تر " نشان می‌داد!
"امممم" درست نیست. نویسنده وسط توضیحاش فکر نمی کنه. فکراشو می کنه و بعد می نویسه. این حالت نوشتن، این حس رو به خواننده منتقل می کنه که نویسنده مسلط نیست.
کلمه دردسر هم کلا توی پست زیاد تکرار شده. کلمه وقتی زیاد تکرار بشه، تاثیرش رو از دست می ده.


نقل قول:
افلیا ناخواسته گوشش را به در چسباند.
- زمان سالازار...مرلین بیامرزتش...اینطوری نبود که...میمونا میمون بودن! پیشی ها هم پیشی!
وقتی فاصله نمی ذارین یعنی افلیا داره این حرفا رو می زنه!


نقل قول:
- زمان سالازار...مرلین بیامرزتش...اینطوری نبود که...میمونا میمون بودن! پیشی ها هم پیشی!... میمون ها حق نداشتن پیشی باشن اصلا! شما که این چیزا رو یادت نمیاد...یه بار یه میمون پیشی شد سالازار هم...
حرفای مارولو بامزه بود. ولی به نظر من این دیالوگ باید بدون شکلک نوشته می شد. برای این که خواننده همراه افلیاس. نه افلیا و نه خواننده، مارولو رو نمی بینن. حالتش رو نمی بینن. اگه چیزی از صداش احساس می شه، بهتره فقط توصیف بشه(که لازم نیست).


نقل قول:
به هر حال افلیا باید این کار را انجام می‌داد. کافی بود در را با انرژی باز کند و با حالتی شگفت انگیز و مسلط وارد خانه شود!
اینطوری می‌توانست روی احساس سردرگمی‌اش درپوشی بگذارد و آن را پنهان کند...و همین برای او کافی بود!
این جاش قشنگ بود.


نقل قول:
همانطور که با یک دستش دستگیره را به پایین فشار میداد در را با تمام قدرت هل داد و چوب دستی‌اش را چرخاند.
- الوهومورا!


شترق!!!

صدای مهیبی توجه همه‌ی افراد خانه را به سمت در ورودی عمارت کشاند. در کاملا از چارچوب جدا شده و به سمت داخل خانه سقوط کرده بود! و دختری که با آن موهای کوتاه و بهم ریخته بیشتر به پسرها شباهت داشت، با آه و ناله در حال بلند شدن از روی در بود.

افلیا که سرتاپایش خاک آلود شده بود با دستگیره کنده شده در دستش با شرمساری جلوی مرگخواران ایستاد. و در حالی که نگاهش را از انها می‌دزدید با صدای لرزان جمله‌ای که همیشه مجبور به تکرار کردنش می‌شد را بر زبان اورد!
- چ...چیه؟...کار من نبود...خودش یهو اینطوری شد!
این قسمت آخر که مهم ترین قسمت پست بود خیلی قشنگ و کامل نوشته شده. توضیحاتش کافیه. شکلکش خوبه. حرف افلیا خوب بود.
ورودش خیلی خوب بود.


به نظر من قسمت اول پست کمی باید مبهم تر می موند. توضیح می دادین که افلیا نگرانه... ولی نمی گفتین نگران چیه! البته در این صورت، قسمت اول باید کوتاه تر هم می شد. چون ابهامِ زیاد هم خواننده رو خسته می کنه و فراری می ده. ولی به همین شکل هم به اندازه کافی خوبه. افلیا شروع جالبی داشت... ببینیم دیگه چه بلاهایی سرمون میاره! لازم نیست همیشه خودش مسئول دردسرهای ساخته شده باشه. مثل همون حمله آدم فضاییا! کلا هر جایی که افلیا هست، می تونه اتفاق غیرمنتظره و بدی بیفته.
شروع خیلی درستی داشتین که شخصیت رو با پست معرفی کردین. اشتباهی که این روزا خیلیا مرتکب می شن اینه که شخصیتشونو توی چت باکس معرفی می کنن. یه سوژه رو دائم تکرار می کنن و این باعث می شه سوژه خیلی سریع، تکراری و زننده بشه. سوژه اول باید تو رول ها و ایفای نقش جا بیفته. چت باکس فقط به تثبیتش کمک می کنه. اعضای خوبی توی سایت داشتیم که کلا از چت باکس استفاده نمی کردن. ولی شخصیتشون خوب جا افتاد بود. مثل بانز. چت باکس فقط یه ابزار کمکیه که می شه ازش استفاده کرد یا نکرد.


خوب بود! درمونو تعمیر نکن! تعمیرکار بیار براش! یا پول بده تام تعمیرش کنه.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۱۰ سه شنبه ۸ مهر ۱۳۹۹

افلیا راشدن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۳ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۴:۰۰ جمعه ۵ شهریور ۱۴۰۰
از بدشانس بودن متنفرم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 54
آفلاین
سلام ارباب!
میشه اینم نقد کنید ارباب؟
واسه‌ی در هم نگران نباشید...خودم یکی میذارم جاش


کار من نبود... خودش یهو اینطور شد!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۴۶ پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۹

زاخاریاس اسمیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۰:۴۵ دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰
از وقتی که ناظر بشم پدر همتونو درمیارم.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
سلام.
گذشته ها گذشته.بیاید به جای دشمنی با هم راه دوستی رو بریم.
اشکالی نداره برای آشتی کنون،اینرو نقد کنید؟


گذشته ها چیه! همین دیروز بودا!

نقدتون رو با گراز وحشی فرستادیم. بهش گفتیم قبل از خوندن نقد، بهتون حمله نکنه. ولی درباره بعدش مسولیتی نمی پذیریم!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۴ ۲۲:۳۸:۱۷


هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۵۶ چهارشنبه ۲ مهر ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 335 نیروگاه اتمی، افلیا راشدن:


نقل قول:
بیمارستان
پست قبلی خیلی خوب تموم شده. گذشته از طنز خوبش، جایی تموم شده که مرگخوارا از دیدن لرد توی تلویزیون تعجب کردن... و این تعجب تازه شروع شده. وقتی تازه شروع شده، به نظر من باید ادامه داده بشه. عوض کردن مکان، اون شور و هیجان رو از بین می بره. این شروع بد نبود، ولی ادامه دادن با مرگخوارا، شروع بهتری می شد.


نقل قول:
پرستار برای چندمین بارلبخند پر‌ رنگی زد و چند آبنبات دیگر در دست لرد گذاشت.
- هنوز هم نمی‌آییم!
این جاش خوب بود. ساده، ولی خنده دار و متناسب با شخصیت طنز لرد.


نقل قول:
خانم پرستار مهربان که حالا دیگر آنقدرها هم مهربان بنظر نمی‌رسید چشمانش را چرخاند و با بی حوصلگی یک شکلات میوه‌ای به آبنبات ها اضافه کرد.
- هوممم...مشاوره...جالب بنظر میرسد!
اینو شاید نمی دونین. اشکالی هم نداره. ولی یکی از سوژه های لرد که از من به لرد منتقل شده، اینه که از میوه متنفره... اینم معمولا تو سوژه ها استفاده می شه. مثلا مروپ با میوه یا فرآورده های میوه ای لردو دنبال می کنه و سعی می کنه به خوردش بده. برای همین اولش این قسمت کمی گیجم کرد که لرد با شکلات میوه ای راضی شده. اگه شکلات خالی بود بهتر می شد. یعنی اصل قضیه ایرادی نداره و خوبه.


نقل قول:
لرد اخمی کرد و به دماغش چینی دا...چیز...اشتباه شد.
لرد فقط اخمی کرد!
معمولا با دخالت مستقیم و نظر دادن نویسنده موافق نیستم، مگه این که جالب یا لازم باشه. این جا جالب بود. خنده دار بود و در نتیجه خوب بود. تمسخر ظاهر لرد هم با توجه به مرگخوار بودن شما، خوب بود.


نقل قول:
لرد فقط اخمی کرد!
- بغل؟! شما ما را با کله زخمی و فک و فامیل محفلی‌اش اشتباه گرفته‌اید! ما کسی را بغل نمی‌کنیم!
این قسمت هم خوب بود.


نقل قول:
روانشناس لبخند گشادی زد و دست هایش را پایین آورد. از نظر لرد لبخند دائمی و محو نشدنی‌اش آزاردهنده ترین ویژگی او بود!
- هیچ اشکالی نداره عزیزم! بیا بریم توی اتاقم تا باهم صحبت کنیم.

سپس لبخندی زد و همانطور که به انتهای راهرو اشاره می کرد به راه افتاد.
روانشناس دو بار به فاصله کم لبخند زده. این موضوع، این حس رو به خواننده منتقل می کنه که نویسنده توضیح دیگه ای نداشته و دست به دامن لبخند شده.
با وجود این که وسطش توضیح دادی که لبخندش دائمی و آزاردهنده بوده، دو تا جمله شبیه به هم، جلب توجه می کنن.
راه حلش چیه؟ یا دومی رو حذف می کنیم... یا کمی تغییرش می دیم. مثلا "لبخند گشادش را تا جایی که می شد گشاد تر کرد"... و یا روی لبخند زدنش طوری تاکید می کنیم که خواننده کاملا بفهمه که این تکرار عمدی بوده. مثلا:
روانشناس لبخند گشادی زد و دست هایش را پایین آورد. از نظر لرد لبخند دائمی و محو نشدنی‌اش آزاردهنده ترین ویژگی او بود!
- هیچ اشکالی نداره عزیزم! بیا بریم توی اتاقم تا باهم صحبت کنیم.

سپس کار جدیدی انجام داد که لرد را هم متعجب کرد! لبخند دیگری زد و همانطور که به انتهای راهرو اشاره می کرد به راه افتاد.



نقل قول:
سپس سرش را به پسر نزدیک کرد.
- افسردگی فوق حاد! تمایل به خودکشی اونقدر شدیده که فرد حس میکنه میتونه مرگ رو بخوره!

پسر سرش را تکان داد و سریع یادداشت برداری کرد!

لرد خشمگین شد و تقریبا داد زد.
- ما قصد نداریم مرگ را بخوریم! گفتیم یاران وفادار ما، مرگخواران در انتظار ما هستند!

روانشناس دستش را زیر چانه اش زد و کمی خم شد.
- پس قضیه از این قراره...یارانت وفادار نبودن و حالا تو حاضری مرگ رو بخوری!...عزیزم...این واقعا نا راحت کنندس!
این قسمتش و بازی با کلمه "مرگخوار" جالب بود. تکرار "عزیزم" توسط روانشناس هم خوب بود. چون این یکی اونقدر تکرار شده که عمدی بودنش رو خوب نشون می ده.


نقل قول:
لرد مکثی کرد، چشمانش از تعجب گرد شد و با خشم به زنی خیره شد که تمام کلمات جمله‌اش را مثل یک پازل جابجا کرده بود و با آن جمله ی جدیدی ساخته بود!
این توصیف خوبی از وضعیت لرد و مشاور بود.


نقل قول:
لرد چشمانش را چرخاند آرزو کرد ای کاش مرگخوارانش سر می‌رسیدند و او را از دست روانشناس دیوانه نجات میدادند!
آخر پست خوب بود. یه پیشنهاد داده شده که کاملا قابل اجراست.


پستت خوب بود. شخصیت هات خیلی خوب بودن. لرد خوب بود. روانشناس خوب بود. توضیحاتت خوب و کافی هستن. دیالوگ هات خوبن. طنزت خوبه. سوژه رو هم خوب پیش بردی.
می رسیم به قسمت پیشرفت!
پست قبلیتون که نقد کردم هم خوب بود. ایراد بزرگ و قابل توجهی نداشت، ولی این یکی بهتره... برای این که شخصیت هاش بهترن.


سلام افلیا!
ما خوبیم افلیا!
بیا این جا رو ترک کنیم افلیا!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۳۱ سه شنبه ۱ مهر ۱۳۹۹

افلیا راشدن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۳ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۴:۰۰ جمعه ۵ شهریور ۱۴۰۰
از بدشانس بودن متنفرم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 54
آفلاین
سلام ارباب! خوبین ارباب؟
میشه اینو برام نقد کنید؟
پیشرفتی داشتم؟


کار من نبود... خودش یهو اینطور شد!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۴۶ دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 577 زندگی به سبک سیاه، ملابی:


نقل قول:
-چاره ای نیست. لینی... هم گروهی خوبی بودی.

بلاتریکس این بار به جای داس و اره موچینی برداشته و با ظرافت یک قاتل به سمت لینی که بر اثر ویبره های هکتور و احتمالا ترس می لرزید رفت.
با وجود تاکید لینی در پایان پست آخر، بسیار کار خوبی کردی که ردش نکردی. منظور از هم گروهی، مرگخوار بودنشونه احتمالا. موچین عالی بود!
ترکیب ترس و ویبره های هکتور برای توجیه لرزش لینی خیلی خوب بود. وقتی این همه نکته خوب توی دو سه خط جمع بشه، تبدیل به یک شروع خوب می شه.


نقل قول:
-من رکسان خالی ام! نه رکسان حشره ای، اونجوری اصن نمیتونم.
این "اصلا نمی تونم" به نظر من باید یه کمی ادامه پیدا می کرد. رکسان بیشتر گریه و زاری می کرد و مشکلات سرِ لینی داشتن رو توضیح می داد. اغراق می کرد.


نقل قول:
ملانی مثل فشنگ به سمت رکسان رفت و با چیزی مثل دماسنج کرفس رو معاینه کرد.
-هر ساقه ش ۳۷۸ کیلو کالری داره.
خیلی خوب بود. هم اشاره به تغییر ماهیت کرفس و هم جلو اومدن ملانی!
روش کارت خیلی خوب بود. خیلی جزئی و نامحسوس نوشتی. روش درست همینه که کم کم توجه خواننده رو به یه شخصیت جلب کنیم. کم کم براش معرفیش کنیم که تو ذهنش جا بیفته.


نقل قول:
فرصت خوبی بود که هرچه دوست داشت از مرگخوارایی که قصد جونشو کرده بودن بخواد... اما اگر میخواس رکسان سالمی بمونه، نباید با اون چیزا خوشحال میشد!
این یه سوژه جدیده. سوژه فرعیه و سوژه بسیار خوبی هم هست. هم جالبه هم جای کار داره و هم در مسیر سوژه اصلی قرار داره. دست ادامه دهنده هم بازه که رکسان چطور رفتار کنه و مرگخوارا چیکار کنن. به خوبی هم راهنماییشون کردی.


صحنه ها رو خیلی خوب توصیف کردی. جمله های ساده و واضح، و توضیح کافی.

شخصیت هات خیلی خوب بودن.

سوژه رو خیلی خوب پیش بردی.

در مورد ملانی همینجوری رفتار کن. هر جا موقعیت مناسب بود معرفیش کن.


خوب بود ملابی!

.........................................................

دراکو!


نقل قول:
این کوچولو رو میتوانید عمل ... نقد کنید ؟
این کوچولو، واقعا کوچولوئه!


بررسی پست شماره 436 قصر خانواده مالفوی، دراکو مالفوی:


نقل قول:
دراکو فکر کرد ،کمی بیشتر فکر کرد ، باز هم فکر کرد ولی وقتی در باره ی اینکه نباید زیاد فکر کند فکر کرد و با خودش گفت دیگر وقت عمل است !
شروعت خوب بود. جمله رو می شد کمی اصلاح کرد. مثلا:
دراکو فکر کرد ،کمی بیشتر فکر کرد ، باز هم فکر کرد و وقتی در باره ی اینکه نباید زیاد فکر کند فکر کرد، با خودش گفت دیگر وقت عمل است !

شکلک هم لازم نداشت. ولی اگه اصرار داشتی ازش استفاده کنی، یه شکلک مصمم تر لازم داشت.


نقل قول:
پس تصمیم گرفت از محفلیان کمک بگیرد
"کمک بگیرد" اشتباه نیست... ولی وقتی شما سیاه هستین و طرف مقابل دشمنتونه، بهتره مثلا بگین "استفاده کند"!


نقل قول:
با وعده های خود آنها را خام کند ولی در آخر موقع حل شدن مشکلات زیر وعده هایش بزند چون فریب ، پاچه خواری و دروغگویی به همراه چرب زبانی از ویژگی های دراکو بود و خود دراکو از ویژگی هایش راضی و خشنود بود .
علامت می ذاریم. جمله "در آخر، موقع حل شدن مشکلات، زیر وعده هایش بزند" علامتش کو؟!
بقیه اش خوب بود. ویژگی های دراکو و راضی بودنش از این ویژگی ها.


نقل قول:
لاوندر میگم چقدر جوراب هات قشنگه منو به یاد خدمتکار بوگندو مون میندازه...نه به یاد یه خاطره خوش میندازه .
یا موهات منو به یاد جارو های های حصیری میندازه ... چی بود کلا همه چیه تو منو به یاد خاطره های خوبم میندازه .
دیالوگ، باید مشخص باشه که دیالوگه. اولش یه خط تیره می ذاریم... وسطش هم لازم نبود بری سر خط. ولی مهم تر از این قسمت، طنزش بود. قسمت اول خیلی ساده اس. ساده به معنای معمولی. از معمولی بودن، تا جایی که ممکنه فاصله بگیرید. می شد یه ویژگی عجیب و غریب تر رو انتخاب کرد و به یه چیز عجیب و غریب تر تشبیه کرد. همین جاهاست که باید در مورد چیزی که قراره بنویسیم فکر کنیم. قسمت دوم کمی نامفهومه. منظور دراکو مشخصه، ولی اصلا خوب نوشته نشده. این قسمت از پست، محل مناسبی برای نشون دادن خلاقیتت بود. این موقعیت ها رو از دست نده.


نقل قول:
دراکو که فهمید حرف هایش دارد در دل لاوندر رسوخ میکند یک درود به پدر مادرش فرستاد که او را اینگونه بزرگ کرده اند و یک افرین به خودش بابت استعدادش
درود و آفرینش خوب بود.
جمله بازم علامت نداشت! تو نقد قبلی هم گفته بودم. هیچ جمله ای بدون علامت تموم نمی شه.
حرف های دراکو اصلا رسوخ کننده نبود!
دراکو فهمید که لاوندر داره گول می خوره... ولی خواننده نفهمید! اون صحنه رو باید برای خواننده توضیح می دادی. مثلا حالت چهره لاوندر عوض شد...لبخند زد... خجالت کشید... یا هر چی.


سادگی و معمولی بودن یکی دیگه از ایرادهایی بود که تو نقد قبلی بهش اشاره کرده بودم. برای همینه که می گم برای پست های پشت سر همتون درخواست نقد نکنین! بیشتر ایرادا توی این پست هم دیده می شن. باید فکر کنی. باید سعی کنی متفاوت باشی. می تونی... برای این که تو چت باکس خوب این کار رو انجام می دی.


توی نقد قبلی گفتم اون آقا زود گول خورده... اینجا هم لاوندر زود گول خورد.
پست کوتاهی بود. جا داشت طولانی تر بشه. منظورش فقط طولش نیست. محتواش هم لازم داشت که طولانی تر بشه. توضیح بیشتری می خواست. حتی دیالوگ بیشتری هم می خواست.
طنزت جای کار داره.


پست های خوب رو بخون. اعضای سایت رو می شناسی و کم و بیش می تونی تشخیص بدی کی خوب می نویسه. اگه نتونستی، پست هایی که نقد مثبتی گرفتن رو بخون. هم با شکل توضیح دادن و دیالوگ نوشتن، آشنا می شی و هم با انواع طنز.


موفق باشی.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۵۵ دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۹

دراکو مالفوی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۹ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۳:۲۰ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 16
آفلاین



...You must believe me to exist
...wait
God is busy
?Can i help you
***
آری، آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم
معنیِ «هرگز» را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۰۵ یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سلام دراکو!


بررسی پست شماره 350 آموزشگاه مرگخواری، دراکو مالفوی:


نقل قول:
دقایقی بعد آقای استکبار زاده با عینکی شکسته و لباس پاره از سر جایش بلند میشود .
اولین کاری که بعد از خوندن سوژه ها می تونیم انجام بدیم اینه که تصمیم بگیریم به چه روشی داستان رو ادامه بدیم.
بعضی وقتا داستان توی یه موقعیت جالب قرار داره. اصلا لازم نیست جلو بریم. مثلا یه مرگخوار و یه محفلی افتادن توی چاه! این جا می شه کلی در مورد این که چیکار می کنن و چی می گن، نوشت. اگه فورا یه طناب بندازیم و نجاتشون بدیم، سوژه های اون موقعیت رو از دست دادیم.
گاهی یه مسئولیتی به عهده مون گذاشته شده. مثلا قراره کار خاصی انجام داده بشه. این جا دیگه جالب نیست که درباره موقعیت بنویسیم. بهتره شجاعت به خرج بدیم و قدم اول رو برای پیش بردن سوژه برداریم.
گاهی هم لازمه اصلاح کنیم! توی سوژه مشکلی وجود داره و بهتره اصلاح بشه. که البته این معمولا کار ناظرهاست.
یه اصل کلی دیگه برای من وجود داره.
اسامی انسان، مکان، فیلم و سریال غیر هری پاتری، تا جایی که ممکنه نباید وارد داستان بشه. اگه لازم بود و وارد شد، در اولین فرصت بهتره حذف بشه. اولین فرصت به معنی سریع ترین زمان ممکن نیست. معنیش سریع ترین زمان مناسبه. آقای آستکبار زاده یکی از ایناست! تو سوژه قبلی بیل خورد توی سرش و من خوشحال شدم که از سوژه حذف شده... ولی اول پست شما دوباره بلند شد.


نقل قول:
- حتی خود مرگ خوار ها هم چیزی به زبان نمی اوردند ولی این شامل شکمشان نمیشد. پس تصمیم گرفتند از یکی از عجیب ترین سلاح هایشان را در این موقعیت استفاده کنند دراکو مالفوی .
اسم بردن از دراکو به عنوان یه سلاح عجیب، بد نبود. البته دراکو مرگخوار نیست. برای ما ملاک مرگخوار بودن یا محفلی بودن کسی، سایته، نه کتاب. مگه این که اون شخصیت توی سایت نباشه. مثلا لوسیوس رو توی سایت نداریم الان. موقع نوشتن می تونیم مرگخوار فرضش کنیم. ولی دراکو داریم. ولی گذشته از این موضوع، شکل ورودت به سوژه مشکلی نداشت.


نقل قول:
پس با یک همچین حرکتی ( ) مرگخوارن دراکو را به پیش اقای استکبار زاده فرستادند .
مورد بعدی استفاده از شکلک به جای توصیفه. این کار معمولا خوب نیست... ولی جایی که نشه خوب توصیف کرد، اشکالی نداره که از شکلک کمک بگیریم. این جا این صحنه رو به نظر من نمی شه خیلی خوب توضیح داد. شکلک بهتره. برای همین هم کار شما اشتباه نبود.


نقل قول:
- سلام اقای استکبار زاده !
- چه چیزی از جون من بدبخت میخوای مگه ؟!

- خواست بگم چقدر شما لاکچری هستین از کجا لباس هاتون رو میخرید ؟
- اره همه همیشه اینو بهم میگن !
میگم شما که اینقدر لاکچری هستین میتوانید بزارید راحت ما این آب طلا تام رو بگیریم ؟
بذارید درسته.
گاهی علامت ها رو نمی ذاری. بهشون دقت کن. جمله بدون علامت نداریم. باید علامتشو بذاری که لحنش درست بشه.
این جا آقاهه خیلی زود قانع شده و در واقع گول خورده. این بحث رو باید کمی بیشتر طول می دادی. مورد بعدی اینه که جمله های ساده، خواننده رو خسته می کنن. باید به شکلی سعی کنی متفاوت باشی. مثلا "لباس هاتونو از کجا می خرین؟" خیلی ساده و معمولیه. سعی کن یه چیز عجیب تر یا مسخره تر و در صورت امکان جادویی تر رو جایگزینش کنی که این جمله، علاوه بر پیش بردن سوژه به یه درد دیگه هم بخوره. مثلا خنده دار بشه. جالب بشه.


نقل قول:
آقای استکبار زاده کمی با خودش فکر کرد و پس گفت

- به یک شرط
بین شخصی که دربارش توضیح دادی(این جا آقای استکبار زاده) و دیالوگش فاصله نذار.


آخر پست خوب بود. نفر بعدی می تونه در مورد شرط فکر کنه. این جا هم قسمتیه که مسئولیتی به عهده نفر بعدی گذاشتی. باید شجاعت به خرج بده و ادامه مسیر رو تعیین کنه.


شخصیت دراکو خوبه... ولی اگه قراره پاچه خواری کنه، باید این حالت رو خیلی پررنگ تر و غلیظ تر کنی! به حرفای دیگران هم توجه نکن. اگه کسی ایرادی از این کار گرفت یا مسخره کرد، معنی ایفای نقش رو نمی دونه. برای همین نباید به نظرش اهمیتی بدی. سعی کن از چیزای غیر عادی تعریف کنه. جمله هاش متفاوت باشن. تکراری نشه. عادی نشه. در عین حال، دراکوی کتاب رو هم در نظر بگیر. خیلی از چارچوبش دور نشو.


برای شروع، خوب بود.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۰۲ یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۹

ملانی استانفورد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۱:۲۱ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱
از اینور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 393
آفلاین
به فکر ترین ارباب دنیا

خیلی وقت بود ازتون نقد نخواسته بودم.
لطف می کنید این رو نقد کنید؟
پست فسقلی ایه ولی خیلی روش فکر کردم!


بپیچم؟


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۰۲ شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹

پلاکس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۸ شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۰:۴۹:۲۸ پنجشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲
از ما هم شنیدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 219
آفلاین
درود بزرگترین ارباب دنیا

میشه بی زحمت خواهشاً لطفاً اینو نقد کنید؟
ببخشید مزاحم شدما


سلام پلاکس!

چه درخواست فوق مودبانه ای بود این!
یاد درخواستایی افتادم که مثلا لینکو می ذاشتن و می گفتن اینو نقد کن! امروز نقد بشه!

نقد شما با تک شاخ بدون شاخ فرستاده شد.



ارباب یه وقت غصه نخورینا اونا بی ادبن.
شما خیلی لطف میکنید پست های مارو نقد میکنید

اصلا من چرا دارم میرم سفید بشم؟ می‌خوام بیام سیاه بشم.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۳۰ ۱۵:۱۱:۳۴
ویرایش شده توسط پلاکس بلک در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۳۰ ۱۷:۲۲:۲۵







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.