اما مدیر موزه به این راحتی ها دست بردار نبود.
- وایسا ببینم! اصلا مگه شما مشکلتون با کثیف بودن سالازار نیست؟ خب بدینش به من، من خودم تمیزش می کنم دیگه!
-تمیز کردن مگه الکیه؟! من با این همه شوینده و الکل و اسپری نتونستم تمیزش کنم اونوقت شما می تونین؟
-بله! بله! ما می تونیم! شما فقط اون سالازار رو بدین به من و نگران هیچی هم نباشید.
-نه جناب! من تا از شیوه ی تمیز کردنتون مطمئن نشم به هیچ وجه سالازار رو از سطلم درش نمیارم.
-یعنی چی؟! خب من تا سالازار رو نداشته باشم که نمیتونم تمیزش کنم! اونوقت چطوری می خوای مطمئن بشی؟!
-همین که از استاندارد بودن شوینده تون مطمئن بشم کافیه.
مدیر با قیافه ای وارفته گابریل را نگاه کرد. فکر اینجایش را نکرده بود. حالا از کجا باید یک شوینده پیدا می کرد؟ آن هم یک شوینده ی استاندارد! شروع کرد به این پا و آن پا کردن.
-خب... چیزه... می دونین... شوینده ی ما...
در همین لحظه از گوشه چشمش مستخدم موزه را دید که با یک چرخ دستی پر از مواد شوینده از آن جا رد می شد.
-... پیش اونه! هی تو! شوینده ها رو بیار اینجا بانو می خوان بررسیشون کنن.
مستخدم به طرف گابریل و مدیر رفت.
-خب، زود باش شوینده ها رو نشونش بده.
مستخدم از همه جا بی خبر، با گیجی چند بطری شیشه پاک کن از چرخ دستی اش درآورد و به طرف گابریل گرفت.
-خب می بینید که! همه ی مواد ما از مرغوب ترین و استاندارد ترین نوع خودشون هستن!
-درسته. ولی یه مشکلی هست...
-دیگه چه مشکلی؟! همشون که استانداردن!
-خب آره، ولی مشکل اینجاست که من همه ی این شیشه پاک کن ها رو قبلا امتحان کردم و هیچکدومشون نتونستن سالازار رو تمیز کنن.