1- وارد شبکههای مجازی بشین و تعریف کنین که مشنگا توشون چیکار میکنن. توضیح اضافهای نمیدم تا با ذهن باز جواب بدین. هرچی خلاقانهتر و تمسخرآمیرتر و بامزهتر، امتیاز بیشتر. (8 نمره)کتی، دستش را تا جای ممکن، بالا برد، تا جواب سوال را بدهد. وقتی که پروفسور یوآن، انگشتش را به سمت کتی گرفت، مغرورانه، از جایش بلند شد. که البته، وقتی که نیم خیز شد، با صورت، روی زمین فرود آمد. اخمی کرد و از جایش بلند شد، و با پلاکسی مواجه شد که پایش را، مظلومانه، زیرش جمع میکرد.
- اولین شبکه ی مجازی،
یه توپ قلقلی بود! دستانش را به هم کوفت و شکلش را، برای بینندگان، رسم کرد.
- این توپ قلقلی، توی صفه موبایل، حرکت میکرد! خیلی جالب بود. انگشتتو روش نگه میداشتی، بعد تو صفه، حرکت میکرد! یه بارم حواسم نبود، انگشتمو نگه نداشتم.
بغض کرد.
- و توپم، ناپدید شد. یه صفه سفید اومد بالا. بعد، وقتی که شروع مجددو زدم.
خندید.
- توپم، برگشت!
یوآن، اخمی کرد و به سمت کتی برگشت.
- نحوه استفاده ماگل ها، ازشو فهمیدی؟
حال، نوبت کتی بود که اخم کند.
- مگه ماگلا، چجوری با توپشون بازی میکنن؟
- خب، توضیح دیگه ای نداری؟
اما کتی، توضیح داشت. فاز مرموز بودن، به خودش گرفت.
- یه داره ی... منظورم اینه که، یه
دایره سبز! با علامتی وسطش.
شنلش را، روی سرش انداخت، و ماسک آدم فضایی اش را، روی صورتش کشید.
- علامتی، که ظهور فضایی هارا، به ما نشان میدهد.
گوشی اش را، بالا گرفت و برنامه را، باز کرد، و همه، به صفحه ی خالی پیام هایش، چشم دوختند.
- و باید منتظر باشیم، تا فضایی ها، حمله شان را، اعلام کنند. ماگل ها، از ما، پیشرفته ترند!
دیزی، نگاهی به گوشی کتی انداخت، و سرش را، در گوشی اش، فرو کرد.
دینگ!کتی، فریادی کشید و گوشی را، به آن سمت، پرت کرد.
- آدم فضایی ها! حمله کردن! پناه بگیرین! تعدادی، حرفش را باور کردند، و از جایشان جهیدند. دیزی، آهی کشید.
- کتی...
- دیزی، بلند شو!
- چرا؟
- چون الان فضایی ها، میان بخورنت! قاقارو، کجایی؟
دیزی، چشمانش را بست و نفسی عمیق کشید.
- کتی، چرا نمیری و پیغامی که برامون گذاشتنو بخونی؟
عه، دیزی راست میگفت. کتی، مانند الهه ای که برای نجات، آمده است، دستش را بالا گرفت، تا همه با ایستند.
- یاران من! بگذارید، پیغامشان را بخوانیم.
بار دیگر، با صورت، روی زمین فرود آمد. و باز هم، پلاکس با مظلومیت پایش را، زیرش جمع کرد.
گوشی را برداشت. اسمش را خواند.
- دیزی؟
با احتیاط، پیام را باز کرد.
- کتی، آدم فضایی ها، الکین. ببین. اینجا میتونیم با هم چت کنیم.
دیزی، لبخندی زد. کتی، باهوش بود. میفهمید. بعدا او را به خانه اش دعوت میکرد تا امکانات گوشی را، به او یاد...
- آدم فضایی های خنگ!پوزخندی، روی لب کتی نشست.
- فکر کردن، میتونن، با استفاده کردن اسم دیزی، خودشون رو خوب، جلوه بدن.
و اینچنین بود، که یوآن، کتی را با اردنگی، سر جایش نشاند.
2- اصلاً با چه روشی وارد شدین؟ میتونین فضای داخل گوشی رو فیزیکی تصور کنین که اینجوری جواباتون بامزهتر هم میشن. (2 نمره)کتی، داشت به چیز جعبه مانند نگاه میکرد. چجوری ازش استفاده میکردند؟ شاید، باید مانند فنریر، از وسط نصفش میکرد. دور گوشی را فشار داد. شاید دکمه ای، چیزی داشت. دستش روی چیزی رفت و وسط تاریک چیز، روشن شد. وحشت کرد و گوشی را، به آن طرف پرت کرد. که اتفاقی، به پس کله ی دیزی خورد. با نگاه زهر آلود دیزی، کتی، هر چه خنده داشت را خورد.
با احتیاط، به سمت چیز رفت و برش داشت. انگشتش را روی صفحه کشید. چیز، هر چه که بود، تغییر کرد. حتما خوشش آمده بود. کتی، برش داشت و با کشیدن انگشتش روی صفحه، گوشی را
مانند قاقارو، خاراند.