همه سرشان را از طرفی به طرف دیگر می چرخاندند تا شاید بتوانند بدن ریز و کوچولو موچولوی لینی را پیدا کنند ، همکلاسی ها لینی که نگرانه در خطر افتادن ارامش روحش بودند بجای گشتن به دنبال بدن بی روحش شروع به زار زدن کردند.
- تو بمیری منم باید بمیرم.
- نهههههههه
- یعنی دیگه نمیتونه لوسمون کنه؟
ناگهان فردی در بین جمعیت دادی زد که باعث شد همه سر جایشان خشک شوند:
- وزیر قاتل و مکار را به پیش ما بیاورید
لرد با ابهتی بی همتا به زیر دستانش دستور داد تا وزیر را به پیشش بیاورند
- وزیر! تو باید تقاص کارت را پس بدهی ، تو با دزدین بدن لینی میخواهی رد جنایتت را پنهان کنی
ولوله عجیبی مابین جادو آموزان افتاده بود. همه درحال نتیجه گیری از اتفاقی بودند که در حال رخ دادن بود ، با صحبت های لرد جادو آموزان هم جبهه عوض کردند و فاز خون خواهی گرفتند.
- اره وزیر باید تقاص قتلی که کرده رو پس بده
- من میتونم وزیر رو بکشم؟
- بیاید آتیشش بزنیم!
همه با شنیدن این حرف به سمت وزیر بیچاره که گناهش خودش نبود و آستینش بود حمله ور شدند.
سریع یک تپه چوب درست کردند و وزیر را به تیرکی که در مرکز آن گذاشته بودند بستند ، وزیر هم که کاملا نا امید شده بود هیچ مقاومتی نمی کرد. لرد همه را کنار زد و جلوی جمعیت آمد
- تو بخاطر کشتن لینی ما مجازات خواهی شد... آتش بزنید این وزیر دیوانه را
یکی از جادو آموزان مشعل به دست به سمت وزیر حرکت کرد تا چوب های زیر پایش را به آتش بکشد. بقیه جادو آموزان مانند جنگلی های دیوانه به بالا و پایین می پریدند و خوشحالی می کردند.
جادو آموزی که مشعل را در دست داشت ، مشعل را به سمت چوب ها پرت کرد و دادی از ته دل کشید ... کمی گذشت
- پس چرا آتیش نمیگیره اینا
- خسته شدیم آتیش بگیر دیگه!
- نکنه چوبا خیسه؟
- بیاید دارش بزنیم
- یکی بره بنزین بیاره
همه بلافاصله برگشتند تا دنبال چیزی بگردند که بتواند هیزم ها را شعله ور کند ولی تا برگشتند قاقارو* را دیدند که لینی را به دهان گرفته و خیلی راحت درحال دور شدن از جمعیت است
-بگیرییییینشششش
همه به سمت قاقارو حمله ور شدند تا بدن لینی را از او پس بگیرند. ولی چیزی را فراموش کردند
هیزم ها درحال آتش گرفتن بود و وزیر بیچاره که حالا امید به زندگی پیدا کرده بود هنوز به تیرک چوبی بسته شده بود
- یکی منو نجات بدهههههه
*قاقارو حیون خونگی کتی بله