خلاصه:
لرد ولدمورت تصمیم گرفته تا مو دار شه، مروپ هم برای اون با میوه یک کله و مو درست میکنه، اما ایوا اونو میخوره. مروپ و بلاتریکس داخل معده ایوا میرن تا کله رو پیدا کنن، اما همونجا گیر میکنن. حالا در حالی که ایوا گشنهش شده، مرگخوارا باید کاری کنن تا ایوا بالا بیاره.
مرگخوارا وارد یه فروشگاه می شن و کل مشتری ها رو فراری می دن.
............................
حالا مرگخواران( منهای ایوا، مروپ و بلاتریکسشان) در فروشگاه تک و تنها بودند. به همراه سبد های خریدشان!
برای چند دقیقه وسوسه شدند سبد های خرید بیشتر و بزرگتری برداشته و همه را پر کنند. ولی وضعیت ایوا و در واقع، لرد سیاه مهم تر بود.
- خب... حالا پول چیزایی که خریدین رو حساب کنین که بتونیم از اینجا خارج...
مجمسه صاحب فروشگاه که تا چند ثانیه قبل مقتدارنه جلوی در نصب شده بود، روی پلاکس فرود آمد و او را بسیار صاف کرد.
بلاتریکس لبخندی زد و گرد و خاک ردایش را تکاند.
- داشت چرت و پرت می گفت. البته همیشه می گه. ولی الان بیشتر داشت می گفت.
در حالی که پلاکس ذره ذره و به آرامی مجسمه را از روی خودش کنار می زد مرگخواران خریدهایشان را برداشته و از فروشگاه خارج شدند.
پلاکس هم در حالی که کمی نازک شده بود، به آنها پیوست.
همگی با هم برای ایجاد حالت تهوع در ایوا، به سمت او شتافتند.
- نمک هم خریدین؟ می گن آب و نمک تهوع آوره. خیلی به دردمون می خوره.