هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲:۴۹ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۸

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۶ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۱۱ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 179
آفلاین
بلا با ذوق کودکانه ای گفت : تنها راه و البته منطقی ترین راه اینه که جیمز رو بفراموشونیم فقط در این صورت می تونیم برای نقشه های بعدی برنامه ریزی کنیم . برای مدت طولانی ای این کار رو نمی کنیم بلکه تنها تا زمانی که از تولدش بگذره چون می تونیم در عرض حدود یک سال تا تولد بعدیش اگه قرار بود اینجا باشه ، نقشه ی ماهرانه ای بریزیم . نظرتون چیه مای لرد ؟

لرد با بی توجهی و بدون نگاه به بلا گفت : من در شان خودم نمیبینم در باب این مسائل بی ارزش فکر کنم ! کروشیو . اما خب من کاری به این کارا ندارم برنامه رو طبق میلیم هماهنگ کنید و البته جیمز رو سالم نگه دارید که فعلا بهش احتیاج دارم . متوجه اید همگی ؟

همگی سرشان را به نشانه ی تایید تکان دادند .

در سوی دیگر خانه ، جیمز در حال بازی کردن بود و چنان از بازی لذت می برد که متوجه گذر زمان و صحبت های مرگخواران نیز نشد در همین حین نارسیسا با نهایت متانت و زیبایی وارد خانه ی ریدل شد و به جیمز چشم دوخت و رو به رابستن گفت : اوه رابی ، خوشحالم که دوباره میبینمت . چه پسر کوچولوی موشیه ! همین موش موشک شما رو اذیت می کنه ؟ اوه من فکر کنم بتونم باهاش حرف بزنم .

- امیدوارم سیسی ! اون واقعا بدقلق و لجباز بار اومده ! بگم لنگه ی تدی و دامبی و بقیشونه باور می کنی ؟

نارسیسا به چشم غره ی خواهرش توجهی نشان نداد و به جیمز نزدیک شد با همان فیگور مادرانه اش در مقابل جیمز زانو زد و دستانش را گرفت و گفت : پسرم ، تولدت مبارک . دوست داری برای تولدت برات یک ماشین کنترلی گنده بخرم ؟ مایلی توی قصر ما تولد بگیریم ؟

- مهم نیست کجا خانوم مهم اینه که می خوام دوستام توی تولدم باشن . اوه تولد بدون اونا و با شما واقعا جهنمه !

نارسیسا که تلاش می کرد از فیگورش خارج نشود گفت : اما من فکر کنم بهتر باشه به حرف هام گوش کنی . ببین تو دوست ارباب هستی و در نتیجه دوست ما هم هستی ، پس حضور ما توی تولدت کافیه . باشه ؟

- اوه نه ! باید بقیه دوستامم باشن . من بدون اونا تولد ن ... می ... خوام !

نارسیسا که به صحت حرف های رابستن پی برده بود رو به بلا گفت : من فکر می کنم باید ایده ی تو رو عملی کنیم .

بلاتریکس مغرورانه لبخند زد ...


گیلبرتو تصویری عالی از رفتار ما می دهد . به گفته ی او ، آدم ها مثل هندی ها بر روی زمین راه می روند . با یک سبد در جلو ، و یک سبد در پشت . در Ø


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۵:۰۱ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۸

تام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ یکشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۵۹ سه شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۰
از ادي كجايي؟!؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
- ما می تونیم تغییر قیافه بدیم خودمونو گریم کنیم و شبیه این بوقا در بیاریم.نظرتو چیه؟

بلا نگاهي به گابريل انداخت كه داشت به شدت فسفر مي سوزاند.
- عقل كل،فكر كردي اون جيغ جيغو احمقم هست؟تغيير قيافه نصف راهه،رفتارشونو مي توني تقليد كني؟حد اقل يك ماه طول مي كشه كه اين كارو بكنيم.ما فقط چند روز وقت داريم. بايد دنبال يه راه سريع باشيم.نمي دونم لرد چرا نمي ره از راه نظامي وارد بشه بزنه اين محفل رو بوق كنه،همش دنبال جنگ نا متقارن و اين حرفاس.وقتي محفل نابود بشه ديگه چه نيازي به اين بازياس؟

گابريل دوباره در افكار خودش فرو رفت.مورگان كه از اين اوضاع خسته به نظر مي رسيد روي راحتي كه كنارش ايستاده بود ولو شد ومورگانا سراغ بطري ها ي خونش رفت.هر كس به طرفي رفت.

بلا ناگهان فريادي كشيد كه همه را سر جايشان ميخ كوب كرد.
- چتون شده؟مي خوايين همتون كشته بشين؟آره؟اينو مي خوايين؟زود باشين يه فكري بكنين

رابستن با نا اميدي گفت:
- مي خواي چيكار كنيم؟همه درا بستن،من پيشنهاد مي كنم هر كي واسه خودش خود كشي كنه.اينطوري كمتر عذاب مي كشيم
رودولف عاجزانه گفت:
- اوه...آره،اين واقعا راحته
- خفه شو رودولف،كروشيو

بلا چشم هايش را بست تا با تمام وجود فكر كند لحظاتي بعد فريادي ديگر از جانب بلا به گوش رسيد
- فهميدم چيكار كنيم...


:


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۲:۳۳ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۸

استن شانپایک old4


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۶ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۸
از کنار شما دوست عزیز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 49
آفلاین
مورگان عصبانی شد و از اتاق بیرون رفت .
شترق!!!
مورگانا با عصبانیت در اتاق جیمز رو به می بنده.و دو تا از یویو های جیمز اروی زمین می افتند.جیمز همینطور که یویو هایشو از زمین بر میداره می گه:بی ادب!به ولدک می گم ریز ریزت کنه.
بعدش می ره تا کارت دعوت هایشو واسه فردا آماده کنه.

اتاق لردولدرموت
بلا:مای لرد با این جونور کوچولو باید چیکار کنیم؟
لرد:فعلا هیچی من به اطلاعاتش نیاز دارم.
بلا:فقط 1 کروشیو
لرد:نه
بلا:1دونه
لرد:خفه!
در همین حال لرد از جاش بلند می شه و به سمت در اتاق میره .
و سپس دستی به ریش های نداشتش می کشه و رو به بلا میگه:
مورگانا کجاست؟
بلا:رفته پیش اون جونور.لرد:برو بهش بگو بیاد.
ناگهان در اتاق ولدی با صدای بلند باز می شه و مورگانا که از شدت عصبانیت به این شکل در آمده بود به طرف لرد میره و بعد از بوسیدن ک فپای لرد می گه:قربان شما به این بچه گفتید هرکی بهش بگه بالا چشمت داکسیه ریزریزش می کنید؟
لرد: ....خو آره.
مورگانا:آره و وارنا ... یعنی چیز... واقعا کار خوبی کردید.
بلا:مای لرد!این بچه می خواد اینجا جشن تولد بگیره؟
لرد:پس شما چه بوقی می خورید اینجا! باید یه جوری راضیش کنید. من تحمل جنگولک بازی ندارم.
در با ز می شه و رودولف و رابستن وارد می شن.
لرد:کروشیو!مگه گفتم بدون اجازه وارد نشین
رودولف که کم مونده بود گریش بگیره می گه:
شرمن....
شترق
در از جاش کنده می شه و رودولف و رابستنو به دیوار می چسبون
رودولف و رابستن:
جیمز بدو بدو به طرف لرد می ره و میگه:ولدک. بیا اینم 30 ا کارت دعوت واسه تولدم.
خوب بید؟؟؟
لرد:
جیمز:جیغ میکشما
لرد:نه جون تدی نکن.بلا موگان رودولف لسترنج بیاین این کارتا رو ببینین بعدشم واسه هر کودوم یه جغدی کروشیویی چیزی بفرستید.
ملت مرگخوار:

3 ساعت بعد
بلا اینجا چی نوشته؟این مورفینه یا گابریل
بلا:این تدی هست
مورگان:خو من باید به کی بگم سواد ندارم
رودولف در حالی که دستشو از دماغش در می آورد میگوید:
می گم اینا که همگی محفل و سوسولن لرد هم که نمی خواد اینا بیان اینجا باید چی کار کنیم؟
گابریل که مثل اجل معلق ظاهر شد می گه من 1 فکری دارم.
ملت:چی؟
گابر دستشو تو مو هاش می کنه و 1 دور دور اتاق تاب می خوره بالا و پایین می پره و ...
ما می تونیم تغییر قیافه بدیم خودمونو گریم کنیم و شبیه این بوقا در بیاریم.نظرتو چیه؟
=======================================
من از لرد کبیر خواهش میکنم اینو بنقده واسم




Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۳:۴۱ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۶ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۱۱ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 179
آفلاین
مورگان پیشنهاد دیگری داشت اما با فکر کردن متوجه شد که امکان مطرح کردنش وجود ندارد علی الخصوص هنگامی که بلا از شدت عصباین فریاد می کشید و رودلف از شدت درد ! باید بهتر تصمیم می گرفت . تمام توانش را جمع کرد و به اتاق جیمز رفت باید او را راضی می کرد !

اتاق جیمز واقعا زیبا تزئین شده بود . دیوارها به رنگ صورتی مایل به یاسی رنگ آمیزی شده بود . تخت و کمد طبق سلیقه ی جیمز انتخاب شده بود . چندین یویو که از سقف آویزان شده بود زیبایی اتاق را افزایش داده بود . مورگان نگاه چندش آوری به اتاق کرد و وارد شد که جیمز فریاد زد : هی ! مراقب باش سرت به یویوها نخوره !

- باشه جیمز ، بشین می خوام باهات در باب تولدت حرف بزنم ! سعی کن مودب باشی وگرنه میزنم تو دهنت !

- من به ولدک میگم ! خب زود حرفتو بزن و برو از اتاقم بیرون !

- خیلی بی ادبی جیمز ! تدی بهت چی یاد داده ؟ بازی کرن با یویو ؟ خاک تو سرش ... ببین من میخوام بهت پیشنهاد کنم که جای تولد گنده همگی ببریمت پارک ! اونجا برای تولدت برنامه داریم و بعد میریم شام می خوریم ! من و تو و ولدک و خاله بلا و عمو رودلف و رابستن و بقیه ! دوست داری فسقلی ؟

- نـــــــــــه ! خاله بلا اذیتم می کنه ! خب ببین مورگان دوستای خودم نیان پارک باهامون ؟

- نه عزیزم . با هم میریم . خواهش می کنم . کادو رو هر چی بخوای می خریم فقط ببین نذار مشکلی پیش بیاد !

- من دوست دارم دوستام بیان یا اینکه باشه دوستام نیان اما هممون گریم کنیم و بریم به آلبوس نشون بدیم که گریم کردیم . باشه ؟

- بله ؟ گریم کنیم بریم پیش اون پیر خرفت ؟ جیمز واقعا حقته که بلا بکشتت !

- که این طور . باشه من کارت ها رو می فرستم . فردا تولدمه . سعی کنید خوشگل بپوشید ... دوستام فردا میان چه بخواین چه نخواین حالا گم شو بیرون از اتاقم !

مورگان عصبانی شد و از اتاق بیرون رفت .


گیلبرتو تصویری عالی از رفتار ما می دهد . به گفته ی او ، آدم ها مثل هندی ها بر روی زمین راه می روند . با یک سبد در جلو ، و یک سبد در پشت . در Ø


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۶:۴۲ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸

تام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ یکشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۵۹ سه شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۰
از ادي كجايي؟!؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
جيمز و مرگخواران رو در روي هم قرار گرفتند،جيمز كمي ابروهايش را در هم كشيد و با پررويي هر چه تمام تر گفت:
- هي بلا...من مي خوام يه تولد بزرگ برام بگيرين،بايد از تمام در و ديوارا يويو آويزون بشه...

مرگخواران كه پيش بيني ميكردند بلا انفجاري مهيب ايجاد كند،به سرعت پشت هر وسيله اي كه اول ديدند پناه گرفتند و به حالات در اومدند:
بلا فريادي گوش خراش را شروع كرد،طوريكه زبان كوچك ته حلقش به راحتي توسط جيمز ديده مي شد:

- غير ممكنه،غلطاي اضافه...

هنوز حرفش تمام نشده بود كه از حنجره ي جيمز جيغي به هوا برخاست!
- نه...من به ولدك مي گم ريز ريزت كنه،اون دوست منه.اگه اذيتم كني بهش ميگم.همين كه گفتم

بلا دندان هايش را روي هم مي فشرد،آرزو مي كرد مي توانست جيمز را از وسط نصف كند.از آنجايي كه مي دانست زمان اين كار حالا نيست،چوبدستي را به طرف رودولف بيچاره گرفت و...كروشيو.جيمز بعد از پايان حرف هايش خرامان خرامان به طرف در اتاق رفت،سرش را به طرف بلا برگرداند و لحظه اي به چشمانش نگاه كرد: سپس بيرون رفت.اين بلا را عصبي تر كرد و محركي بود براي تكرار كروشيوي مهلك تر روي رودولف!

مورگان كنار بلا آمد و شروع كرد به خاراندن سرش

- حالا بايد چيكار كنيم بلا؟يه گند رو جمع ميكنيم،يكي ديگه در مياد

بلا ديوانه وار و گفت:
- آره...مي دونم چيكار كنم.ما بايد اونا رو به اينجا دعوت كنيم و بعد همشونو تبكه و پاره كنيم.اينطوري ديگه همه چيز خيلي راحت تموم ميشه،راحت و تميز

رودولف غر غر كنان با خود گفت:
- واي چقدر تميز!

- كروشيو رودولف

مورگانا پيشنهاد ديگري داشت اما...


ویرایش شده توسط تام ریدل در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۷ ۱۶:۴۵:۴۰
ویرایش شده توسط تام ریدل در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۷ ۲۳:۵۴:۵۶


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۰:۵۴ یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۸۸

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۶ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۱۱ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 179
آفلاین
لرد به زور و با تنفر دستانش را دور جیمز حلقه کرد و گفت : جیمز جان تو باید یاد بگیری که با من با احترام صحبت کنی در غیر این صورت کروشیو یعنی اینکه ناراحت میشم . منو لرد ولدمورت صدا کن .

جیمز گوشه چشمی نازک کرد و گفت : ما با هم دوستیم این حرفا نیس . مهم اینه که تو ولدک منی راستی ولدک جون من سه شنبه آینده جشن تولدمه ! دوست دارم تو برام تولد بگیری !

لرد اخمی کرد و گفت : این قرتی بازیا چیه ؟ تولد تولد !

جیمز خودش را لوس کرد و گفت : ولدک تو بهترین دوست منی دیگه . من دوست دارم برای دوستانم کارت دعوت بفرستم . مدعوین من عبارتند از اعضای محفل و بقیه رو تو خودت دعوت کن . همینجا تولد میگیری واسم ؟

لرد که به شدت عصبانی شده بود به جیمز گفت : روش فکر می کنم .

بلاتریکس که عصبانی بود به لرد نزدیک شد و لرد با لحنی خشن گفت : بلا روش فکر کن ! این آشی بود که شماها واسه من پختید ! اگه نتونید بهترین فکر رو ارائه بدید ، همتونو تیکه تیکه می کنم و هر تیکه رو می ندازم یک سمت !

جیمز با ناراحتی گفت : ولدک تو که با من این کارو نمی کنی .

لرد فریاد زد : بــــــــــــــــــــلا !

جیمز به آغوش لرد پرید و گفت : ولدک تو بهترین دوست منی ، اگه نمی خوای برام تولد بگیری و همه ی دوستامو دعوت کنی لااقل 30 نفر از صمیمی تریناشو دعوت کن ...

لرد : بـــــــــــلا ! مورگانا ! رابستن ! جیمز باشه فکری برات می کنم ! و از اتاق خارج شد .


گیلبرتو تصویری عالی از رفتار ما می دهد . به گفته ی او ، آدم ها مثل هندی ها بر روی زمین راه می روند . با یک سبد در جلو ، و یک سبد در پشت . در Ø


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۳:۰۲ شنبه ۳ مرداد ۱۳۸۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

در محفل ققنوس دیگر کسی نمیتواند جیغهای گوشخراش جیمز را تحمل کند.جیمز تصمیم میگیرد به خانه ریدل برود.جیمز به خانه ریدل رفته و با استقبال لرد سیاه مواجه میشود.ولی رفتارهای جیمز، جیغهای گاه و بیگاه و خواسته های عجیب و غریبش(مثل صورتی کردن دیوارهای اتاق خوابش،آویزان کردن یویو از در و دیوار،آلوچه و...) برای مرگخواران قابل تحمل نیست.
لرد برای کسب اطلاعات قصد دوست شدن با جیمز را دارد و متوجه میشود که برای دوست شدن با جیمز باید با او کوییدیچ بازی کند.مرگخواران و جیمز برای خرید لوازم کوییدیچ از خانه ریدل خارج میشوند ولی جیمز ناپدید میشود.مرگخواران برای پیدا کردن جیمز همه جا را جستجو میکنند.بلا و مورگانا در مغازه ای پسر بچه ای شبیه جیمز میبینند.
_____________________________
بلا و مورگانا وارد مغازه شدند.ساحره قد بلندی فورا جلوی آنها پرید.
-بفرمایید؟چی بدم خدمتتون؟جدیدترین و مدرنترین جاروهای کوییدیچ رو میتونین اینجا پیدا کنین.بی رحم ترین بلاجر ها و تنگترین و غیراستانداردترین حلقه های دروازه.

بلا با عصبانیت ساحره را کنار زد و بطرف پسر بچه رفت.
-جیمز؟تو کجا غیبت زده بود؟

جیمز بغض کرد.
-م....م...من فقط اونو میخواستم.

و به اسنیچ طلایی رنگ براقی که در قفس قرار داشت اشاره کرد.

بلا قیمت اسنیچ را از ساحره پرسید و بعد از حواله کردن یک سری کامل از طلسمهای ممنوعه بطرف مغازه دار، قفس اسنیچ را به دست جیمز داد.
-خب.اینو برات خریدم.ولی باید از کوییدیچ بازی کردن با لرد منصرف بشی.پول اینو لرد داده.پس اون الان بهترین دوست توئه.باشه؟

جیمز نگاهی به اسنیچ انداخت و سرش را تکان داد.
-باشه.ولدک دوست منه.

بلا با شنیدن کلمه ولدک کمی لرزید.ولی فورا خودش را کنترل کرد و به همراه جیمز و مورگانا به خانه ریدل برگشت.به محض ورود جیمز دوان دوان بطرف لرد رفت و خود را در آغوش او انداخت.
-ولدک...تو دوست منی.بهترین دوستم.البته بعد از تدی.ما خیلی کارا با هم داریم.بزن بریم.

لرد سیاه:




Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۹:۳۹ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
لرد جغدایل(موبایل جادوگری!) خودش رو روی میز میذاره و لحظه ای بعد کله دامبل به صورت نیمه سه بعدی بالای جغدایل پدیدار میشه!
لرد پوزخندی میزنه و میگه:چیکار داری پیرمرد؟
دامبل که سعی میکنه پرستیژش رو حفظ کنه سرفه ای میکنه و میگه:ببینم تام جیمز ما اونجا نیست؟

لرد چوب جادوییش رو بیرون میکشه و میگه:برو رد کارت!تو حتی عرضه نداری از یه بچه مواظبت کنی!حالا گم شده اومدی اینجا دنبالش بگردی؟سریع قطع کن این تماس رو گرنه آواداییت میکنم از همین پشت!
دامبل که فرصت را برای جنگ و دعوا مناسب نمیدید بدون هیچ حرفی قطع کرد و تصویر نیمه سه بعدیش اش مثل غول چراغ جادو به درون جغدایل برگشت!

لرد کروشیویی به همه حاضرین فرستاد و گفت:اونقدر دست دست کردین تا محفل هم شروع کنه دنبالش بگرده.حالا سریعا میرین اون بچه رو پیدا میکنین.وای به حالتون اگه یه محفلی اون رو زودتر از شما پیدا کنه!
اینیگو و مورفین و مورگان که این خراب کاری به واسطه انها به وجود آمده بود با ترس و لرز خود را غیب کردند تا به دنبال جیمز بگردند.
بلا هم در حالی که عکس را از لرد گرفته بود تعظیمی کرد و به همراه مورگانا ناپدید شد!

کمی بعد،کوچه دیاگون!
-اوهوی بوقی با توام.بیا اینجا ببینم.این بچه رو دیدی؟خب نگاه کن این بچه رو ندیدی؟نه؟بی مصرف!پس به چه دردی میخوری؟آواداکداورا!

مورگانا با دست به پیشانی اش کوبید و در حالی که بازوی بلاتریکس را میکشید گفت:داری چیکار میکنی بلا؟تا الان از ده دوازده نفر سوال کردیم.تو هم هر ده دوازده نفر رو کشتی!اینجوری دنبال یه گمشده نمیگردن که!

بلا با عصبانیت به اطراف نگاهی کرد و گفت:من دارم پاکسازی میکنم.فکر میکنی اگه بعدا چندتا محفلی بیان و از همینا بپرس جیمز رو دیدن یا نه اینا چی میگن؟میگن دو نفر قبل از شما این سوال رو از ما کردن!پس فقط دنبال جیمز بگرد!بقیه اش رو بسپر به من!

مورگانا به اسراف نگاه کرد.با وجود قتل عام بلا کوچه دیاگون هنوز شلوغ به نظر میرسید.برای اطمینان مورگانا مجبور بود بعد از هر سوال بلا جسد فرد پاسخ دهنده را غیب کند تا مشکلی پیش نیاید!
مورگانا داشت از جلوی ویترین مغازه لوازم کوییدیچ رد میشد که چیزی درون مغازه نظرش را جلب کرد.

پسری هم قد جیمز درون مغازه بالا و و پایین میپرید و با فروشنده بحث میکرد.
مورگانا سریعا خودش را به بلا رساند و گفت:هی بلا اون رو نگاه کن!
بلا نگاهی به دورن مغازه انداخت و گفت:بریم تو ببینیم خودشه یا نه.فقط حواست باشه اگه خودش نبود اون تو درباره جیمز از کسی سوال نکنی.چون مجبور میشم هر پونزده نفر توی مغازه رو بکشم!!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۸:۲۹ شنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۸

آمیکوس کرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۴۱ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۶
از اليا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 367
آفلاین
نجيني در حركتي جوانمردانه جان مورگان را خريد.
- شانس آوردي نجيني اينجا بود،وگرنه همينجا خاكت مي كردم.

مورگان بوسه اي به پاي لرد و سپس به دم نجيني زد.و با خنده اي از سر ترس به جاي اولش بازگشت.
- يعني شما سه نفر اينقدر...كه نتونستين مواظب يه بچه باشين؟

مورفين كه هنوز باورش نميشد ارباب لرد ولدمورت چنين حرف ركيكي زده باشد گفت:آخه ارباب اين چه حرفيه؟ما كه به باژار رشيديم اون پشره يهو به ويترين مغازه ها حمله ور شد،نفميديم اشن چي شد.تا شرمونو چرخونديم ناپديد شده بود.هر چي دنبالش گشتيم نبود كه نبود.
- من اين حرفا حاليم نيست...يا تا شب اون بچه رو پيدا مي كنيد،يا همتونو ميكشم يه كادر مرگخوار جديد ميارم سر كار

مرگخواران پس از شنيدن اين حرف در يك چشم بهم زدن ناپديد شدند.

چند ساعت بعد

مرگخواران عاجز و خسته از جستجو در كافه دهكده ي ريدل دور هم گرد آمدند تا بلكه چاره اي يافت شود.
اينيگو از سر كلافگي دستي به موهايش كشيد و گفت:
- اينطوري كه همه مرديم.كسي هيچ فكري به ذهنش نميرسه؟

بلا با خنده ي شيطاني اش بقيه را متوجه خود كرد
- فهميدم چيكار كنيم،بهترين راه اينه كه همه جا آگهي پخش كنيم.

مورگان كه انگار به ديوانه اي نگاه مي كرد گفت:
- خب اونوقت عكشو مي خواي از كجا گير بياري؟
- خب معلومه ديگه...جيمز روز اولي كه اومد خونه ريدل يه عكس از خودش به ارباب داد.اون الان تو آلبوم شخصيه لرده.بايد بريم و از ارباب بخوايم اون عكسو بهمون بده.تا شب نشده بايد اينكارو تموم كنيم

از آنجا كه كسي راه حل ديگري نداشت با فكر خز بلا موافقت شد.دقايقي بعد مرگخواران در خانه ريدل جلوي اربابشان كه روي مبل راحتي مورد علاقه اش نجيني را قلقلك ميداد،صف كشيدند
- خب چي شد؟پيداش كردين؟

بلا به سرعت خودش را به جلو پرتاب كرد و روي زمين زانو زد.
- ارباب ما راهي پيدا كرديم...خواهش مي كنم اون عكسيو كه اون پسره روز اول بهتون دادو بدين به ما
- خيلي خب،اما اين آخرين فرصت براي شماست،الان ميارمش

ساعتي بعد از پخش آگهي

موبايل لرد زنگ خورد(البته اين موبايل ها با موبايل هاي ماگلي تفاوت دارن )،لرد سياه پس از شنيدن "سلام تام"
صداي خرفت دامبلدور را شناخت!


تصویر کوچک شده

خاطرات جادوگران...روز هاي اشتياق،ترس،فداكاري ها و ...


Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۰:۴۲ جمعه ۲۶ تیر ۱۳۸۸

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
رودولف گفت : چرا جاروها اينطوري شدند ؟
مورفين گفت : طبق اطلاعاتي كه من دارم ، اين ميتونه يه طلسم منهدم كننده باشه . كدوم يكي از شما اين طلسم رو اجرا كرد ؟
همه ي مرگخواران ساكت بودند .
- خب ، پس فقط يه نفر ميتونه اين طلسم رو اجرا كرده باشه و اون اربابه .
ولدمورت به او چشم غره رفت ولي مورفين از رو نرفت . پس ولدمورت مجبور شد كه داد بزنه ...
- كروشيو مورفين ، اين عملي چقدر زبون درازي ميكنه ، اگه يك بار ديگه تكرار بشه ، دستور ميديم زبونت رو كوتاه كنن ، فهميدي ؟
- جیــــــغ !
- من ميخوام كوييديچ بازي كنم ، ولدك يه كاري بكن .
ولدمورت گفت : بي عرضه ها ، مگه نميبينيد بچه هوس كرده كه كوييديچ بازي كنه ؟ فوري پاشيد بريد چندتا توپ و جارو بخريد .
- جیــــــغ !
- باز چته ؟
- من هم ميخوام باشون برم .
- ولي ...
- جیــــــغ !
بالاخره ولدمورت قبول كرد كه جيمز هم با مرگخواران براي خريد بره .
اون از بين مرگخوارهاش مورگان و مورفين و اينيگو رو براي خريد انتخاب كرده بود و سپس رو كرد به اون سه نفر و گفت : با اين جيغ جيغو ميريد خريد ، واي به حالتون اگه يه تار مو از سرش كم بشه چون من به اطلاعاتي كه اون داره ، نياز دارم .

پس از دو ساعت ...

اينيگو و مورفين و مورگان توي اتاق اربابشون بودند و مورگان در حالي كه گريه ميكرد ، گفت : ارباب ... چيزه ...
- كروشيو مورگان ، من بيست هزار بار به شماها گفتم كه جلوي من چيزچيز نكنين ولي الان داري جلوي چشم من ميگي چيز .
- ارباب ، جيمز گم شد .
ولدمورت :
- من تورو ميكشم بي عرضه ي بوقي ...
و نعره زد و گفت : آودا ...
نجيني به حرف اومد و گفت : فسسفففسسشفق ( نه ، دست نگه دار )


ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۶ ۲۱:۰۵:۵۸

خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.