لرد میاد حرف بزنه که دوباره کله بلیز از درون شکاف پدیدار میشه ...
بلیز: میگم .. اصلا میتونیم یه کار دیگه کنیم ... بریم دوباره از نو وارد اینجا بشیم ... شاید سالی برامون یه مگس دیگه فرستاد!
لرد: تو نمیفهمی من بازی رو تا اینجا سیو کردم دیگه حوصله ندارم از اول شروع کنم؟
کروشیــــــــــــــو!اما کله بلیز به محض احساس خطر از لای شکاف ناپدید شده بود ...
اونور شکاف ...
هری: چرا اینجوری نگاه میکنید؟ هان؟ خب یه جای دیگه رو نگاه کنید ... نه نه دوستان ... باید بگم کاملا در اشتباهید .. لرد گفت فقط جاهای خطرناک ... ولی قرار شد همه با هم بریم...
پونزده ثانیه بعد ....
- جیـــــــــــــــــــــــــــــغ! ممم ممم ... کمـــــــــــــــــک!
آنی مونی هری رو از پشت گرفته و بلیزم به زور سعی داره که یک ردیاب رو دور گردن هری ببنده ...
هری: نامردا ... نشنیدین لرد چی گفت؟ گفت شماهام باید باهام بیاین ...
آنی مونی: خب تموم شد .. حالا راه بیفت!
هری: عمرا اگر یک قدم حرکت کنم ...
بلیز چوبدستیشو به سمت هری نشونه میره:
- وینگاردیوم له ویوسا Cos 45 درجه!
ناگهان هری از جا کنده میشه و به سمت اعماق شکاف روانه میشه و بلافاصله بلیز و آنی مونیم نوک چوبدستیاشونو روشن میکنن تا شاهد ماجرا باشن ... و همون لحظه صحنه اسلوموشن میشه .. موجودی از اعماق تاریکی در جهت عمود بر تونل به بیرون میجهه و سعی میکنه آرواره هاشو به روی هری ببنده و هری درست به موقع از جلوش عبور میکنه و فقط لباساش از پشت کنده میشه ...
بلیز و آنی مونی: اوه اوه .. چقدر زننده!
همون لحظه طلسم های آواداکدورایی از این سوی غار به اون سوی غار پرتاب میشن و هری به طرزی معجزه آسا از اونورم جون سالم به در میبره .. سپس چندتا از هم خانواده های استلاگمیت ها از بالای غار سقوط میکنن اما هری با خوش شانسی از اونور سالم در میاد و ناگهان همه شکاف در آتش فرو میره و دوباره آتش ناپدید میشه و هری جزغاله در حالی که ازش دود بلند میشه از اونور تالاپی می افته روی یک برامدگی ...
بلیز و آنی مونی
بلیز: هریییییی ... حالت خوبه؟
هری: آره ... اینجا کجاست ... هوم؟ .. وووواااااااوووووو! من دقیقا رو قبر سالی نشستم .. یووووهووووو یووووهوووووو .. موفق شدیم ... موفق شدیم!
بلافاصله آنی مونی و بلیز از خوشحالی میپرن همدیگر و بغل میکنن و شعر (رسیدمو رسیدیم کاشکی نمیرسیدیم ..) سر میدن و اینا که ....
هری: ااااا ... بچه ها ... یک صندوق .. بذارین بازش کنم ... اوه گنج .. من گنج پیدا کردم! اوه ... پولدار شدم .. پولدار شدم! حالا من یک آدم ثروتمندم ... حالا منم میتونم برم پولمو بذارم تو بانک تا تو قرعه کشی شرکت کنم و یک پیکان چیزی برنده بشم و باهاش برم سر میدون آزادی مسافر کشی کنم و پول دربیارم و برم با جینی ازدواج کنم و اسم بچمونو بذاریم آسپ! هووووووووررررراااااا!
بلیز و آنی مونی که فکر اینجاشو نکرده بودن=>!!!!!!!!!!!!!!!
آنی مونی: خب هری .. پیشنهاد میکنم دست به عمل عجولانه ای نزنی! اون گنج مال ماست!
بلیز: ما باید گنجمونو به ارباب تحویل بدیم ... ردش کن بیاد!
هری:هه هه اگر میتونین بیاین اینطرف بگیرین ازم!
بلیزو آنی مونی میان برن پیش هری که ناگهان چشمشون به آرواره های تیزی می افته که کمی جلوتر در کمینشون نشسته و منتظر عبورشونه و ناگهان وقایعی که برای هری اتفاق افتاده رو به یاد میارن ...
هری که متوجه این نکته شده بود: هوووووهاهاها
بلیز: خب ... ما بهت فرصت میدیم خودت گنجو بیاری اینطرف تا همه چیز به خوبی و خوشی تموم شه ...
آنی مونی: وگرنه ولت میکنیم میریما!
هری: نوووومــــــــــــوخــــــــــوام!!! ضمنا اینور غار راه فرار داره ...
هری اینو میگه و گنجو میندازه رو کولش و از اونور میره بیرون ...
بلیز: ااا ...ااا ...ااا .. راستی راستی رفت!
بلیز و آنی مونی در اثر شک وارده
اون سمت شکاف ...
لرد: بارتیییییییییی! چرا داری کف شکافو خط کشی میکنی؟
بارتی در حالی که با یک قوطی رنگو یک عدد قلمو چهار زانو رو زمین نشسته:
- ارباب مگه تونل رسالت رو ندیدی؟ خط کشی داره .. تازه الان مورفینم رفته چندتا ممد از سر غار پیدا کنه بیاردشون جاده رو آسفالت کنن ...
مورگان: منم تو این مدت دستگاه های تهویه تونلو نصبش میکنم ... ارباب به شمام پیشنهاد میکنم از کلاه ایمنی استفاده کنید چون حادثه هیچ وقت خبر نمیده بخصوص اینکه بلا هنوز نقشه کشی تونلو کامل نکرده
لرد: بابا اون تونل رسالت تنها یک آرایه ادبی بود برای اینکه توانایی مرگخوارانو به رخ ملت بکشیم .. اه!
لرد از فرط خشم چندبار پاشو میکشه رو زمین که ناگهان زمین زیرش گود میشه و یک چشمه سر در میاره و آب گوارایی با فشار میپاشه تو صورت لرد ...!
همه!!!!!!!!!
لرد: آخه چرا فقط من؟! آخه مگه ما الان وسط بیابونیم؟ مگه الان ما داریم از تشنگی تلف میشیم؟ آخه چرا من انقدر بدشانسم! اییییی خدااااااااااااا (فریاد از ته گلو)
- جیــــــــــــــــــــــــغ ویــــــــــــــــــــــــغ!
ناگهان بلیز و آنی مونی از شکاف میپرن بیرون ...
بلیز: ارباب .. ارباب .. یه اتفاق بد افتاده ...
لرد: باز چی شده؟
ادامه دارد ...
-------------
نکته: ردیاب دور گردن هری فراموش نشه.