هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۰۵ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
هافلپاف:7

گلرت گریندل والد:27

5+10+13

گریفندور:30

لی جردن:25
5+10+10

گودریک:33
5+10+13+5
( توی تمام کلاس ها عاشقی؟)

دابی:25
5+10+10

جرج ویزلی:34
5+10+15+4

اسلیترین: 9
آگوستوس پای :35
5+10+15+5

راونکلا:24
لونا لاوگود:30
5+10+15
(ایول ایول! میدونستم نجاتت میدم!)

لینی وارنر:35
5+10+15+5
( این لونا خیلی خله! نه؟)

آرنولد:29
5+10+14

پایان کلاس های مراقبت از موجودات جادویی



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۰:۲۹ دوشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۰

آرنولدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۱
از روي شونت! باورت نمي شه نگام كن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 353
آفلاین
1. به غیر اژدها های نام برده شده ، 5 اژدهای دیگر نام ببرید. ( 5 نمره )


شاخ دم مجارستانی

داندانه دار نروژی

زهرنیش پرویی

بلند شاخ رومانیایی

پوزه پهن سوئدی

شکم پولادی اوکراینی

زره پوش فرانسوی(این نژاد در هیچ کتابی ذکر نشده زیرا یک نژاد اصلاح شده و دورگه است)
2. در مورد اژدهای سیاه هیبرایدی هر چه میدانید بنویسید. ( 10 نمره )

یکی از اژدهایان بومی اسكاتلند (هیبراید) است که بسیار ستیزه جو بوده و حدود نه متر طول دارد و معمولا قلمرو آن به 160 کیلومتر مربع می رسد فلس های زبر و ناصاف و چشمانی برنگ ارغوانی دارد و برجستگی هایی بر پشت بدنش دارد بالهای این جانور بسیار شبیه خفاش است و در انتهای دمش یک زایده پیکانی مانند دارد تغذیه این جانور از گوزنهایی است که در منطقه هیبراید به وفور یافت می شود شواهدی از حمله این جانور به انسان وجود ندارد اما در مواردی مزرعه ها را خراب کرده و به دام های دام داران حمله کرده است.

3. رولی در مورد رویارویی خود با یک اژدها بنویسید. نوع و اندازه و جنس اژدها بر عهده ی شما. ( 15 نمره )

در حیاط هاگوارتز درست کنار دریاچه گروهی از نوادگان روونا ریونکلاو ایتاده بودند و با هم صحیت می کردند. آنتونین مي گفت:

- آخر هفته میریم هاگزمید اونوقت می تونیم یه چیز خوب براش بخریم لونا تو پیشنهادت چیه به نظرت چی می تونه خوشحالش کنه؟

- خب می دونی بیشتر از همه از این لباسا و مکاپ های مشنگی خوشش میاد یه چیز دیگه هم هست که ...

ارگ کثیف وسط حرفش پرید و گفت:

- بهتر نیست دخترا جدا و پسرا هم جدا براش کادو بگیرن.

آرنولد در حالی که از گردنبد زنوف آویزان بود داشت تاب می خورد گفت:

- آره فکر خوبیه ولی باید هماهنگ باشیم که دو تا چیز جدا بخریم. لونا داشتی می گفتی یه چیز دیگه چی بود؟

- جواهرات خانوادگی گم شده ی وارنر که متعلق به پدر پدر پدر پدر پدر پدربزرگ لینی بوده و اون قبل از شروع جنگ جهانی اول تو فرانسه قایم کرده می گن جادوگر خیلی با هوش زرنگی بوده.

آرنولد نیم نگاهی به پسرا کرد همه به جز آنتونین یک قدم عقب رفتند. آرنولد بی توجه به ترسی که در چهره پسرا موج می زد گفت:

- لونا تو با دخترا یه سری لباس و لوازم آرایش خوب بخرید من و پسرا هم می ریم دنبال جواهرات.

- اِه زرنگید بهترین هدیه تولد رو می خواین شما بهش بدین نه خیرم

- لونا یه ذره فک کن اون چیزی که مابهش می دیم در اصل مال خودشه ما فقط براش پیداش می کنیم تازه تو بهترین دوستشی و فقط تو می تونستی بهمون بگی که چه جوری اونو پیدا کنیم.

دخترها موافقت کردند. آخر هفته همه ریونیها قلعه را ترک کردند، دخترها به سمت مراکز خرید و پسرها به قلعه ای جادویی در شهر ایتویل فرانسه راهی شدند در میان راه زنوف با ناراحتی گفت:

- به نظرتون با چه چیزی روبرو می شیم؟

آنتونین در حالی که سعی می کرد خود را آرام نشان دهد گفت:

- این جوری که لونا می گفت اون جادوگر زرنگی بوده و چون جد لینیه حتما یه ریونی بوده من فک کنم یه ابوالهول رو نگهبان جواهرات کرده باشه نظرت چیه آرنولد؟

- ممکنه اگه ابولهول جلو روی ما باشه که به راحتی از پسش بر میایم فقط امیدوارم اژدها نباشه آخه من درس مراقبت رو كه در مرود ا‍دها بود غائب بودم.


ارگ در حالی که تکه بزرگی از نانی که با خود به عنوان غذا آورده بودند را می بلعید گفت:

- هومممممپ(افکت صحبت با دهان پر) این یارو هووووممممپ .... رُزه چهارتا اژدها هومممممممپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ از کم خطر تریناشونو البته هوممممممممممممممممپپپپپپپپپپپپآورده بود بهمون نشون داد همین ....!!!!

ناگهان به علت دیدن منظره روبرویش تکه نان از دستش روی زمین افتاد و دهان پر و کثیفش نیمه باز ماند؛ منظره روبرویشان باور کردنی نبود آنها در نوک قله ای بودند که مشرف به قله ای دیگر بود و جز پلی باریک راه دیگری برای رسیدن به آنطرف نبود؛ آنها باید از روی پل عبور می کردند زیرا درست نوک قله ی بعدی قلعه ای بزرگ که تمام دیوار هایش سیاه بود و متعلق به خاندان وارنر بود قرار داشت. کمی که نزدیک پل شدند صدای غرشی بلند را شنیدند که بی شک متعلق به اژدها یی مخوف بود، وقتی درس کنار پل رسیدند آبولهولی را دیدند که از پل نگهبانی می کرد ابولهول کلمات را به سرعت بیان می کرد طوری که همسفران به سختی می توانستند تشخیص دهند:

- می دونم که می خواید از پل عبور کنید برای عبور باید صوالات منو پاسخ بدید هر سوال واسه یک نفره اگه اشتباه جواب بدید جزا تون گردن زدن با تبره منم دوست ندارم اسیر باشم ولیتا وقتی دورغ و راست یکی نشن مجبورم در گرو این طلسم بمونم حالا بیا جلو ای تو اول مشن ببینم توانی رد شوی زپل و شوی کیسه پر ز سیم زر یا که شرنوشتت شود تبر

کمی منتظر ماند تا اینکه آنتونین جلو رفت سپس معمای اول را طرح کرد:

- در اول دوران چهارپا دارم در دوران وسط دو پا دارد و دوران سوم سه پا دارد و در زمان مرگش به سان تختش دراز است بگو آن چیست؟

آنتونین لبخندی زد و گفت:

- آدمیزاد نوزادش چهار دست و پا در جوانی روی دو پا راه می ره و در زمان پیری چون عصا داره به نظر میاد که سه پا داره وقت مرگم که تو تابوتدرازکشه.

- جوابت بود درست و هستی اول نفر رد شو از پل که شاید توانی بری سهمی از سیم و زر بیا جلو ای دوم دلیر شاید آمدی به جنگ شیر من ندانم اندرون آن قلعه چیست ولی هرکه رفته داخل هستش شده نیست معمای تو شود آغاز با درخشش و نور گنجی ناب یا که نقطه ای نور به خانه ها خوب بنگر جواب گو به من جایزه ات ببر

سپس شانزده مربع روی خاک کشید و در پانزده تای آن اشکال لوزی و ستاره جای داد و یکی از آنها را خالی گذاشت. ترتیب شکلها این گونه بود:لوزی ستاره لوزی لوزی در خط بعدی چهار ستاره بود و خط بعدی چهار لوزی و در خط آخریک ستاره دو لوزی و خانه خالی وجود داشت. ارگ طبق معمول افکارش را بیان می کرد تا معما را حل کند:

- اگه این جا هم به جای لوزی ستاره بود اونوقت خونه ی خالی ستاره بود اما صبر کن اگه از وسط چهار قسمتش کنم آره اینجوری اولی یه لوزی سه تا ستاره بعد هی از ستاره ها کم می شه آره این جوری لوزی شکل آخره اما اون گفت گنجی ناب یا که نقطه ای نور آهان فهمیدم چون لوزی شبیه الماسه جواب گنج ناب

- جوابت بود درست ای سفیر از پل رد شو و جایزه گیر بیا جلو هستی شماره سه عددی که داره واسه خودش کلی قصه اگر توانت هست گو بر من که هست در ممالک سرمایه داری ارزش افزوده چه؟

زنوف هر چه فکر کرد جواب را نمیدانست و گفت:

- میشه چیز دیگه ای بپرسی این خیلی سخته.

- هست پیکار ذهن و مغز بباید باشد انقدر سخت حال مرگت انتخاب کن گر دروغ گویی بر من حسابت هست با تبر من ور راست گویی می کشمت با چنگ ودهن.

آرنولد به جای زنوف جواب داد:

تو اونو با تبر می کشی.

ناگهان ابولهول جلوی چشم آنها ناپدید شد. زنوف با تعجب به آرنولد که در همان لحظه روی شانه اش نشسته بود نگاه می کرد آرنولد توضیح داد:

- خب وقتی که من بهش گفتم تو رو با تبر می کشه اگه این جمله دروغ محسوب می شد او ترا با تبر می کشت پس دروغ نبود راست بود ولی اگه با پنجه و دندوناش می کشتت خب اینجوری من باید راست گفته باشم در صورتی که ما گفتیم با تبر تو را می کشد به همین سادگی مرز بین حقیقت و دروغ محو شد و طلسمش باطل شد و آزاد شد.

آنها به سرعت به همسفرانشان درون قلعه ملحق شدند؛ درون قلعه یک تالار بسیار بزرگ آنجا بود استخوانهای زیادی آنجا انباشته شده بود استخوانهایی که متعلق به شوالیه های قرن 16 میلادی بود و حتی استخوانهای جنهای خانگی نیز دیده می شد حتی استخوانهای یکمانتیکور هم آنجا بود اما شگفت انگیز ترین استخوانها متعلق به دو اژدهای بزرگ بود، شاخدم و مجارستانی و شکم پولادی اوکراینی، از استخوانها معلوم بود که آنها با حیوان بزرگتری درگیر شده بودند و نشانهای شکستگی و گاز گرفتگی در چندین قسمت حتی سوختگی استخوانها دید می شد. ناگهان صدای غرشی شنیدند و صدای پرت شدن چیزی و برخورد سهمگین آن با ستون و خراب شدن ستون، همین که چرخی زدند متوجه اتفاقی که چند لحظه پیش افتاد شدند، ارگ سعی کرده بود به اژدهای بزرگی که در وسط تالار بود نزدیک شود اژدها پس از غرشی بلند با دم شاخدارش ضربه ای به ارگ زده و او را با ستون تالار در هم کوفته بود.

اژدها پوستی به رنگ مشکی و در بعضی قسمت ها مانند سر و دم گرز مانندش به رنگ قرمز بود داشت و انگا ر تمام بدنش پوشیده از زره بود فلس های شکمش پهن و بزرگ بود و زائده های تیزی روی سوراخ های بینی اش بود، چشمانش نارنجی درخشانی بود بالای بازوانش فلسهای پهنی به صورت زره بیرون زده بود و دو شاخ بلند دو کمی منحنی مانند روی سرش داشت، بالهایش بسیار قوی و محکم به نظر می رسید و با هر حرکتش زمین را به لرزه در می آورد.

آنتونین فریاد زد :

- من حواسشو پرت می کنم زنوف به ارگ برس این دیگه چه مدل اژ دهاییه.

و افسونی نسار اژدها کرد که با برخورد به پوست زره مانند اژدها کمانه کرد و به دیوار خورد. و سوارخ بزرگی در دیوار ایجاد کرد که لبه های آن مذاب میریخت. آرنولد به سرعت تغییر شکل داد و به شکل عقابی در آمد و مستقیم به چشمان جانور حمله برد پس از تلاش بسیار موفق شد چشمان هیولا را کور کند، اما هیولا بی وقفه شروع کرد به پرتاب آتش آتشی که حدود بیست متر جلوتر را به آتش می کشید. آنتونین با فریاد نفرین می کرد و گفت:

- این دیگه چه کوفتیه؟

زنوف جواب داد:

- این یه گونه نادر اژدهاست بهش می گن زره پوش فرانسوی وزارت خونه وجودشو انکار می کنه ولی می بینی که وجود داره وزنش حدود 8 تنه و از پیوند شاخدم و شکم پولادی بوجود میاد ماهانه یک تن گوشت می خوره حتی اگه لازم باشه از اژدهای دیگری تغذیه می کنه...

به سرعت جایش را خالی کرد اگر این کار را نمی کرد باید خاکسترش را جمع می کردند و به خانه باز می گرداندند. آرنولد فریاد زد:

- زنوف منو پرت کن درست روی سرش من برای مدتی حواسشو پرت می کنم تو ارگ رو بردار از اینجا برید آنتونین تو هم صندوق جواهرات رو که پشت اژدهاست بردار و برو منتظر من نباشید تو تالار می بینمتون.

آنتونین:

- چی کار می خوای بکنی؟

آرنولد توجهی نکرد و گفت:

- با شماره سه . یک دو سه...

زنوف آرنولد را درست روی سر اژدها پرت کرد آرنولد آنجا چوبدستی اش را در آورد و درست روی پیشانی قرمز جانور گذاشت نوک چوبدستی فضای بین شاخ های جانور را لمس کرد. آخرین امید هایش را جمع کرد و فقط به یک چیز فکر می کرد، افکار اژدها لبهایش را جمع کرد و افسونی را به زبان آورد:"کریزیوس دارگونیوس مایندیوس کیلریوستاسفا" نور آبی رنگی از نوک چوبدستی اش خارج شد دیگر چیزی از اطراف نمی فهمید تناه چیزی که احساس می کرد فضای تنگ و تاریک یک تخم اژدها بود، صدایی می شنید که می گفت:

- به زودی از تخم بیرون خواهی آمد تو شاهکار دنیای اژدهایانی تو فرانسه رو به سلطه در می آوری اسمت رو زره پوش می ذارم.

چیزهای مبهمی می دید یک شاخ دم مجارستانی که به او شیر میداد پس از چند لحظه لاشه یک گاو را می دید که یک جا بلعیده بود، اولین آتشی که از دهانش خارج شده بود خوراک عصرانه اش را که متشکل از 3گاو فربه بود سوزانده بود، رویش شاخهایش را به خاطر می آورد و زمانی که از فرط گرسنگی پدر و مادرش را کشته و خورده بود وجود ش پر از خشم می شد، نعره های یک شاخدم از درد استخوانهای شکسته و حمله های شکم پولادی نر که مدتها بود پدرش بود اما حالا به خاطر گرسنگی سیری ناپذیرش و حمایت بی جای پدر از مادش باید هر دو را شکست می داد و خود را سیر میکرد، اژدهایی جوان در مقابل پیری کار کشته، آتش بیست متری که از دهانش خارج می شد و بالهای پدر را می سوزاند؛ لحظاتی را بیاد می آورد که جن های خانگی با یک مانتیکور آمده بودند و تنها یادگاری اش را می خواستند جواهرات کسی که او را خلق کرده بود، به هیچ قیمت گنجش را از دست نمی داد، مانتیکور را کشته بود تعدادی از جنها را در سته بلعیده بود و باقی را با آتش بیست متری اش کباب کرده بود. لحظاتی را بیاد می آورد که توسط یک عقاب کور شده بود؛ ناگها در د شدیدی در قفسه سینه اش احساس کرد ذهنش از خشم می سوخت اما قلبش داشت قفسه سینه اش را سوراخ می کرد و بیرون می زد شاخهایش می سوخت و انگار داشت از داخل منفجر می شد. نعره ای از درد سر داد صدای شاخهایش را می شنید که روی زمین افتاد، نور آبی رنگی چشمش را کور می کرد هیچ چیزی نمی دید پاهایش سست شده بود محکم به زمین خورد، خون گرم خودش را روی زمین احساس می کرد، قلبش دیگر نمی زد به زور نفس می کشید، آخرین آتشی راکه می توانست بیرون داد آخرین تکان دمش ستون دیگری را نابود کرد تکه های ستون روی بالهایش افتاد دیگر نمی توانست تکان بخورد ناله ای سوزناک سر داد.

پس از این چند لحظه آرنولد به خود آمد ذهنش از افکار اژدها پر شده بود دلش می سوخت هنوز قلبش درد می کرد و چشمش می سوخت به سرعت به شکل عقاب در آمد مقداری از خونی که روی زمین ریخته بود را نوشید تازه آنموقع بود که دیدش بهتر شد و قالب اژدها را که بیرون زده بود دید، شاخهای اژدها را که در گوشه ای افتاده بود به یک پنجه گرفت و قلب را به پنجه دیگر به میدانست خونی که هنوز در این قلب هست می توانست ارگ را نجات دهد.قصر در پشت سرش فرو می ریخت و نابود می شد، به سرعت خود را به تالار ریون رساند تا ارگ را نجات دهد و به جشن تولد لینی برسند.

سنگین وزن ترین و سبک وزن ترین اژدها چه اژدهایی است؟ ( 5 نمره ی قانونی)

بی شک نژاد شکم پولادی اوکراینی با وزنی حدود 6سنگین وزن ترین نزاد از نزاد های به ثبت رسیده است اما نژاد زره پوش فرانسوی که حاصل جفت گیری شاخ دم مجارستانی با شکم پولادی اوکراینی است و در رول به شرح کامل این نژاد پرداختم با وزنی در حدود 8تن سنگین وزن ترین و خطرناکترین اژدهای موجود است.

و سبك وزن ترين اژدها نيز زهر نيش پرويي است.


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۰

جرج.ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۲۵ یکشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۱
از یه جایی که اصلا انتظارشو نداری!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 121
آفلاین
1. به غیر اژدها های نام برده شده ، 5 اژدهای دیگر نام ببرید. ( 5 نمره )

1.شاخ دم مجارستانی

2.سیبیل دراز ژاپنی

3.هیدرای یونانی

4.سیاه اوکراینی

5.سفید قطبی!

2. در مورد اژدهای سیاه هیبرایدی هر چه میدانید بنویسید. ( 10 نمره )


خوب والا،این اژدها در یونان باستان در دریاها زندگی میکرده و دارای سه سر بوده که می تونسته از آنها سم مهلکی به بیرون بریزه در ضمن می گن اگر با شمشیر سرش رو

قطع کنی نمیمیره بلکه به ازای هر یه سر قطع شده،دو سر به جاش رشد می کنه!

.3 رولی در مورد رویارویی خود با یک اژدها بنویسید. نوع و اندازه و جنس اژدها بر عهده ی شما. ( 15 نمره )

_ خوب خوب!باشه پس زیر شکمش...باشه دستت درد نکنه!

خوب من داشتم آخرین مراتب تشکرمو از برادرم چارلی می کردم که داشت بهم می گفت چجوری میشه از پس یه اژدها دندون شمشیری اسکاندیناوی بر اومد من همه چی

رو خوب یه حافظه ام سپردم و تو اون گرمای کشنده اواسط تابستون داشتم همینجور عرق می ریختم که یهو...

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ!!!!!!!!!!!!!!!

_

یا مرلین!این صداش بود،خوب قلوپ!(افکت قورت دادن آب دهان )بعد از چند دقیقه سکوت مرگبار دروازه مخصوص به ورود اژدها باز شد و بدترین چیزی که بعد از

قیافه عصبانی مامان بعد از اینکه منو فرد یه دسته گلی به آب میدادیم،از در بیرون اومدو پرید جلوی پای ما!

خوب...قدش که ماشالله سی...چهل برابر من بود،وزنش...که تا پاشو میزد زمین کل زمین گلادیاتورا رو می لرزوند،رنگشم...

وای وای وای!خنده دار ترین چیزی بود که تاحالا دیده بودم...بنفش بود!وای دلم!ها ها ها!...

خوب میدونین انگار از خنده من اصلا خوشش نیومد چون بلافاصله با دمش که به راحتی با دو ضربه اش هاگواتز رو نابود می کرد،کوبید وسط شکم ما!

_

یه چیزی حدود شصت،هفتاد متر پرت شدم و آخرم محکم خوردم به دیوار و گرنه فکر کنم هنوزم جای پرت شدن داشتم،به هر حال بلند شدمو به نقطه ضعفی که چارلی

گفته بود چشم دوختم...

_ تنها چیزی که این هیولا رو از پا میندازه یه ضربه کاری بخ زیر شکمشه...

می دونین چارلی گفت که بزنم زیر شکمش اما نگفت چجوری...

یک ساعت بعد:

_ اووووخخخخ!!!!

خوب می دونین...قلوپ(بالا توضیح دادم یعنی چی! )بعد از یه ساعت نبرد الان من دیگه کم کم دارم به فکر وصیتنامه ای چیزی می افتم اما اون...

_ خررررپپپپپفففففففف!!!

خوب یه بار دیگه!

_ آی نفس کش بگیر که اومدم!

اما بازم مثه هر دفعه وقتی به بیست قدمیش رسیدم با یه ضربه حساب شده دم ناک اوتم کرد!

دیگه از نفس افتادم داشتم به فکر یه مراسم آبرومندانه برای ختمم می افتادم که یهو دیدم فرد از توی جایگاه تماشاچیا مثه بعضی از تماشاگر نماها یه چیزی پرت کرد تو زمین!

فرد:_

خوب من به هر زحمتی که بود خودمو به اون کیسه ای که فرد پرت کرده بود رسوندم و درشو باز کردم...

_ عجب!حالا آقا دیوه می تونه بره برای همیشه بخوابه!!!

سه دقیقه بعد:

با افتخار عرض می کنم که الان دارن با جارو خاکنداز اژدها رو از رو زمین جمع میکنن اما چه جوری!

خوب میدونین استفاده از چوب دستی شخص در مبارزه جایز نبود اما کسی نگفت استفاده از چوبدستی برادر شرکت کننده جایز نیست!



4 . سنگین وزن ترین و سبک وزن ترین اژدها چه اژدهایی است؟ ( 5 نمره ی قانونی)


خوب،سنگین ترین اژدها همون شاخ دم مجارستانی معروفه

سبکترینم اژدهای سیبیل دراز ژاپنیه که بهش بادبادکم میگن


یه بزرگی(فرد یا جرج ویزلی) میگه:بخند تا دنیا بروت بخنده!([color=006600][font=Arial]صبر �


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۰:۴۱ دوشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۰

رومیلدا وین old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ دوشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۳
از بیکران دور در روزگار نور در شهر بی عبور زیر درخت مهر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 157
آفلاین
1 به غیر
اژدها های نام برده شده ، 5 اژدهای دیگر نام ببرید. ( 5 نمره

چشم عقیقی

اهل: نیوزلند(و استرالیا) - محل سکونت: دره ها - ظاهر: قوس قزحی(رنگین
کمانی) - اندازه: متوسط - چشمان: عقیق - چند رنگ- فاقد مردمک - شعله: قرمز
روشن - غذا: گوسفند - رنگ تخم ها: خاکستری روشن

گوی آتشین چینی(شیراژدها)

اهل: چین - محل سکونت: کوهستان ها - ظاهر: قرمز مایل به زرد با زایده های
میخ مانند طلایی پیرامون چهره - چشمان: بر آمده - شعله: قارچی- غذا: خوک
ها، انسان ها - تخم ها: زرشکی با خال های طلایی

سبز چمنی ولزی

اهل: ولز - محل سکونت: آشیانه در کوهستان های بلند و مرتفع - ظاهر: سبز -
شعله: اشعه های باریک - غذا: گوسفند - تخم ها: قهوه ای خاکی با خال های سبز
-

هايدرا:

اژدهايي است كه داراي چندين سروگردن است و ممكن است بال يا پا نداشته باشد.
در اساطير يونان هركول با هايدرايي بزرگ با هشت سر مبارزه كرد.(در روايات
مختلف بين شش تا نه سر براي اين هايدراي خاص تعريف شده.) هر بار كه يكي را
با شمشير قطع مي كرد دو سر ديگر به جاي آن در مي آمد. بالاخره آن را از
بيخ و بن با مشعلي سوزاند تا سر ديگري نتواند رشد كند. همچنين جيسون يك
هايدرا را براي به دست آوردن پشم زرين به قتل رساند



آمفيتر:

اين نوع اژدها تنها دو بال دارد كه مانند بال پرندگان پردار است. بدنش
مارگونه و كشيده است ودر انتهاي دم نيز چند پر دارد. معروف ترين نوع
آمفيتر كوئتزل كوتل خداي مارشكل پروبال دار در تاريخ مكزيك. دانشمندان تصور
مي كنند كه افسانه ي كوئتزل كوتل با پرنده اي به نام كوئتزل شروع شد.
پرنده اي درخشان و سبز رنگ كه دمي پردار با طولي بيش از دو پا داشت و وقتي
به پرواز در مي آمد شبيه به ماري بالدار و درحال پيچ و تاب به نظر مي رسيد.



2. در مورد اژدهای سیاه هیبرایدی هر چه میدانید بنویسید. ( 10 نمره )

سیاه هیبریدی

اهل: جزایر هیبرید(واقع در غرب اسکاتلند) - محل سکونت: نامعلوم است -
ظاهر: سیاه، فلس های زبر و ناصاف، برآمدگی سیاه طولی،دم اش تیز است - طول:
بیش از 30 پا - چشمان: ارغوانی درخشان - غذا: گوزن


3. رولی در مورد رویارویی خود با یک اژدها بنویسید. نوع و اندازه و جنس
اژدها بر عهده ی شما. ( 15 نمره )


شلینگگگ
این صدای لیوان های نوشیدنی بود که چند جن باهم به سلامتیه دوسته جدیدشان
وینکی جن ازاده مینوشیدنند این شادی و جشن به خاطره ازاد شدن وینکی به دسته
صاحب قبلیش بود
-مبارکت باشه وینکی جان این ازادی مبارک
این را دابی با خوش حالی تمام به وینکی گفت زیرا او مشوق دوستانش برای
ازادی است
-ممنونم دابی جان این شادی رامدیون تو هستم
هیپ هیــــــــپ
این صدای سکسه وینکی بود که ازبس نوشیدنی خورده بود سکسکه گرفته بود
-بسه دیگه وینکی نخور نمیتونی بری خونه ها با این وضعت
-نه میخوام بنوشم تا همه ی بدبختی هایی که کشیدم یادم بره
-باشه باشه بسه دیگه دابی بهش نده بخوره تو هم حاله خوبی نداری بسه دیگه
پاشین بریم
این را دوستانشان بهشون گفتند وهمون لحظه دسته دابی و وینکی رو گرفتند و
بلندشون کردند تا از اونجا برن
-بیا وینکی تو با کراپ برو اون خونش به خونه ی تو نزدیک تره
-کراپ مواظبش باش حالش خوب نیست
این را دابی با ول ول خوردن به این ور و اون ور گفت و خودش دسته دوستش را
کنارزد و گفت:
- خودم میتونم برم حالم خوبه ولم کن برو پیش وینکی
-باشه خیالم راحت باشه حالت خوبه؟
-اره اره بررو
دابی در همون حین خودش رو غیب کرد که زودتر به خونه برسه ولی اشتباهی به
جنگلی تاریک رفت و اونجا اظهار شد
-خوب اینم از شانسه ماست دیگه اصلا نمیتونم فکرمو متمرکز کنم و راه خونه
یادم بیاد
دابی شروع به راه رفتن کرد همین طور که تلو تلو میرفت به درخت های اطرافش
برخورد میکرد و پاهاش از بس به ریشه های درختان و شاخه های شکسته روی زمین
برخورد کرده بودنند بی حس شده بودنند
تلـــــــــــــــپ
دابی از بس بی جون شده بود روی زمین افتاد و خوابش برد
کم کم داشت صبح میشد و نور خورشید از لای شاخه برگ ها به صورتش میخورد دابی کم
کم بیدار میشد وقتی چشمانش را یکی پس ازدیگری باز کرد یکهو.....!
دوتا چشمای بزرگ رو روبه روی صورتش دید و حتی در اون لحظه تشخیص نداد که
اون چشمها متعلق به چه جور حیوانی است
وقتی اون موجود نفسه گرم خود را به صورت دابی کوبید تازه دابی به خودش
اومد و فهمید که ای دل غافل کجا اومدم این جا کجاست که اژدها داره .....
تنها کاری که کرد فقط تونست پاشه و چهار دستو پا به پشته درخت بره
دابی از ترس حتی نتونست که سرشو از کنار درخت بیاره بیرون و دوباره به اون
چشمها نگاه کنه

اژدها همونطور که خیره شده بود به درخت داشت به این موجود کوچولو فکر میکرد
که این کوتوله چه موجودیه ؟

اژدها انگشتش رو به پشته درخت کشید که موجود رو از اون پشت بیرون بیاره
دابی از بس ترسیده بود نتونست فرار کنه و خودش رو توی دستای اژدها دید
ازدها هی دابی رو پشت و رو کرد تا تشخیص بده چیه ! وبعد بویش کرد ! دابی از
ترس خودش را جمع کرده بود که اسیبی بهش نرسه
اون موجود یه اژدهای ابی رنگ بود با هیکلی نیروند و بزرگ چشمانی زرد و درشت پوزه ای کشیده و فلس هایی ابی که تا زیره شکمش کشیده میشدنند

-اخه تو چی هستی موجوده کوچولو؟
این صدای اژدها بود که با دابی حرف میزد
-چی ؟چی؟من؟! من دابی هستم جن خونگیم !تورو خدا منو نخور!
ازدها احساسه دابی رو فهمید که ترسیده برای همین اون رو متوجه کرد که کاریش
نداره و نمیخواد بهش اسیبی برسونه
و بلاخره باهم دوست شدن و دابی ازش پرسید؟
-تو چطور اژدهایی هستی ؟
-من ازدهای ابی هستم من نماد صلح در طبیعت هستم من کاری باهات ندارم
- میشه بذاری من برم خونه دوستام نگران میشن!
-اره برو راه خونتو بلدی دابی؟
-اره اره بلدم از دوستی باهات خوش حال شدم به امید دیدار اژدهای صلح...
-به امید دیدار دابی جن خانگی...
-شــــــــــــلــــــوپ
دابی به سرعت غیب شد و از اونجا رفت
-اوفه رسیدم خونه چه ماجرایی بود واقعا تا حالا توی زندگیم
اینجوری نترسیده بودم دیگه هیچ وقت نوشیدنی نمیخورم
معلوم نیست دفعه بعد از کجا سر در میارم ...


ویرایش شده توسط دابی در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۰ ۲۰:۱۸:۰۹

چشمانت را

به مناظره دعوت می کنم


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۸:۳۴ یکشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5466
آفلاین
1.

1- شاخدم مجارستانی Hungarian Horntail
2- اژدهای دندانه دار نروژِی Norvegian Ridgeback
3- پوزه پهن سوئدی Swedish Short-Snout
4- شکم پولادی اوکراینی Ukranian Ironbelly
5- زهر نیش پرویی PruvianVipertooth

الان خواستم بگم تقلب نکردم

2.

این اژدها، اژدهای بومی دیگه ای از انگلستانه و از هم نوع ولزی خودش بسیار ستیزه جوتره. قلمروی هر اژدهای سیاه باید محدوده ای به مساحت 160 کیلومتر مربع باشه. طول این اژدها به 9 متر میرسد و فلس های زبر و ناصاف به همراه چشم های ارغوانی درخشانی داره. برجستگی هایی که در امتداد پشت بدنشه خیلی تیز و برنده س. بال هاش شبیه بال خفاشه و در انتهای دمش هم یک زایده ی میخ مانند پیکانی دیده میشه. اژدهای هبرایدی اکثر مواقع از گوشت گوزن تغذیه میکنه اما در حال حمل سگ های بزرگ و حتی گوساله ها هم مشاهده شده. خاندان جادوگری مک فاستی که قرن هاست در هبراید زندگی میکنن از روزگاران کهن مسئولیت رسیدگی به اژدهای بومی خودشون رو به عهده دارن.

3.

- چی؟ میخوای بری اژدها ببینی؟ دیوانه شدی؟

- واقعا هیجانی نیست؟ مطمئنا لذت بخشه! کلی کیف میکنیم. این آرزوی دیرینه ی منه!

لینی با ناباوری به لونا که روی زمین زانو زده بود و در حال بیرون ریختن محتوای چمدانش بود زل زد و نمیدانست در مقابل این آرزوی عجیب چه بگوید. لینی اشاره ای به چمدان کرد و پرسید:

- حالا دنبال چی میگردی؟

لونا که سخت مشغول گشتن بود با حواس پرتی پاسخ داد: عکس کوه.

لینی که اصلا لونا را درک نکرده بود، بدون توجه به او به سمت تخت رفت و بر روی آن ولو شد. او امیدوار بود که تمام حرف های لونا یک شوخی مسخره بیشتر نباشد.

- هر وقت حالت جا اومد منو بیدار کن.

اما قبل از اینکه لینی حتی فرصت بستن چشمانش را نیز پیدا کند، لونا سریعا به سمت او آمد، عکسی را جلوی چشمانش تکان داد و گفت: باید زودتر بریم.

لینی که در اثر چرخش های فراوان عکس در دست لونا نمیتوانست محتوای درون عکس را تشخیص دهد، دست لونا را محکم گرفت و بی حرکت نگه داشت. بالاخره توانست قله ی کوهی عظیم را درون عکس مشاهده کند.

- خب که چی؟ آخر میخوای بری کوهنوردی یا اژدهاسواری؟

لونا دستانش را به هم گره زد و در حالیکه آن ها را بالا گرفته بود گفت: این یه کوهستان دور افتاده س. جایی که اون اژدهاهای عزیز و دوست داشتنی توش زندگی میکنن!

لینی با یک جهش سریع، از روی تخت بلند شد و گفت: تو دیوانه ای!

لونا کاملا جدی پاسخ داد: به هیچ وجه. بزن بریم!

سپس دست لینی را گرفت، تصویر درون عکس را در ذهنش تجسم کرد و با صدای پاقی ناپدید شدند.

- وااااااااای!

لونا محکم لینی را چسبید و او را به سمت خود کشید تا مبادا از آن طرف بیفتد. لینی که در لحظه ی غیب شدن چشمش را بسته بود، به آهستگی آن را باز کرد و به اطراف خیره شد.

-

- خفه!

لینی آب دهانش را قورت داد و به مناظر اطرافش نگاه کرد. آن ها بالای قله ی همان کوهی ایستاده بودند که لونا در عکس به او نشان داده بود. لونا که مخالفت لینی را میدانست او را به زور همراه خود غیب کرده و به آنجا آورده بود. لینی با ناباوری و ترس برگشت تا منظره ی پشت کوه را ببیند.

- این محشره! نگاه نگاه! چه خوشگله! آبی و نقره ایه! مثل رنگ گروهمون!

لینی ابتدا نگاهی به لونا که با هیجان بالا و پایین میپرید انداخت و سپس رد چشمانش را دنبال کرد و ...

- مرلین من!

لینی با حیرت به کوهستان مقابلشان خیره شد که اژدهاهای نقره ای و آبی آنجا چمباتمه زده بودند. لینی به سرعت آستین لونا را گرفت و گفت: بیا بریم، الان میان میخورنمون!

لونا دست لینی را از خود جدا کرد و با اشتیاق به پرواز چندین اژدها در آسمان خیره شد. از رنگشان مشخص بود که این ها اژدهای پوزه پهن سوئدی هستند.

لینی دوباره آستین لونا را گرفت و گفت: لونا من شنیدم اینا تو یه چشم به هم زدن استخون و چوبو تبدیل به خاکستر میکنن.

لونا بار دیگر لینی را پس زد و گفت: شگفت انگیزه!

- ببین الانه که بیان بخورنمونا!

لونا با اطمینان گفت: نمیبیننمون.

لینی که تا این لحظه نزدیک شدن هیچ اژدهایی به خودشان را ندیده بود، احساس کرد که شاید حق با لونا باشد و آن ها خودش و لونا را نبینند بنابراین سعی کرد از دیدن این منظره ی زیبا لذت ببرد! اما در همین زمان بود که چیزی توجهش را جلب کرد. در آسمان درست مقابل جایی که خورشید قرار داشت، چیز عجیبی تکان میخورد.

با توجه به نور شدید خورشید، لینی نتوانست مستقیم به آن خیره شود، جلوی چشمانش را گرفت و سعی کرد تشخیص بدهد که آن چه چیزیست.

لینی اینبار با دو دست آستین لونا را گرفت و فریاد زد: یکیشون داره میااااااد!

و قبل از اینکه لونا بتواند کاری کند، اژدها را در مقابل خود دیدند که دهانش را باز کرد تا شعله های آبی روشن را نثار وجودشان کند. لینی و لونا که حول شده بودند هر دو با ترس عقب رفتند و ... تنها چیزی که مشاهده شد پرت شدن دو دختر از قله ی کوه به پایین بود ... آن ها به رحمت ایزدی پیوستند!

- نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!

لینی با فریاد بلندی از خواب بیدار شد. تمام صورتش را عرق فرا گرفته بود. سرش را برگرداند و لونا را دید که خوابیده است و توده ای آب از کنار دهانش بیرون زده است. نفس عمیقی کشید، دوباره بر روی تخت دراز کشید و سعی کرد این خواب بد را فراموش کند.

4.

با توجه به اینکه زهر نیش پرویی کوچک ترین اژدهاس بنابراین کمترین وزن رو هم داره و سنگین وزن ترین اژدها، دندانه دار نروژی هست!




Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۹:۳۲ یکشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۰

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
با سلام


1. به غیر اژدها های نام برده شده ، 5 اژدهای دیگر نام ببرید. ( 5 نمره )


1- شکم پولادی اوکراینی
2- پوزه پهن سوئدی
3- بلند شاخ رومانیای
4- زهر نیش پرویی
5- اژدهای دندانه دار نروژی
6- شاخدم مجارستانی

شش تا گفتم تا محکم کاری بشه


2. در مورد اژدهای سیاه هیبرایدی هر چه میدانید بنویسید. ( 10 نمره )


اژدهای بومی دیگر انگلستان از هم نوع ولزی خود بسیار ستیزه جوتر است. قلمرو هر اژدهای سیاه باید محدوده ای به مساحت 160 کیلومتر مربع باشد. طول این اژدها به 9 متر می رسد فلس هایی زبر و ناصافو چشم های ارغوانی درخشان دارد. برجستگی هایی که در امتداد پشت بدنش قرار گرفته بسیار تیز و برنده است. بال هایش شبیه به بال خفاش است و در انتهای دمش یک زایده میخ مانند پیکانی شکل به چشم می خورد. اژدهای هیبرایدی اکثر مواقع از گوشت گوزن تغذیه می کند اما در حال حمل سگ های بزرگ و حتی گوساله نیز مشاهده شده است. خاندان جادوگری مک فاستی که قرن هاست در هیبراید به سر می برد از روزگاران کهن مسئول رسیدگی به اژدهای بومی خویش را بر عهده دارند.


3. رولی در مورد رویارویی خود با یک اژدها بنویسید. نوع و اندازه و جنس اژدها بر عهده ی شما. ( 15 نمره )


گودریک گریفندور در حالی که لباس ماگلی پوشیده بود ، همراه مشنگ ها در تور جهان گردی بود و حالا داشت همراه 20 زن مشنگ در جنگل های استوایی ، جهان گردی می کرد.

سرپرست تور هم یک زن جوانی بود که مجبور بود هر لحظه چشمک های گودریک را مشاهده کند که بی وقفه در حال زدن بود. ()

جنگل بسیار تو در تو بود و هیچ نوری به زمین نمی تابید و هر از گاهی بعضی از مشنگ ها بی هوش می شدند و توسط چوب گودریک که تبدیل به لیوان شده بود ، آب می خوردند و به هوش می آمدند البته این آب در مقابل زنان زیر 40 سال تبدیل به آب پرتقال می شد. ()

تور همینطور به راه خود ادامه می داد و هر از گاهی برای استراحت ، اتراق می کرد. در زمان اتراق همه مشغول بر پا کردن چادر می شدند اما همیشه ، همه داخل چادر گودریک می شدند چون بزرگ تر از خانه ی خودشان بود و همیشه گودریک مورد سوال قرار می گرفت که چرا این چادر این قدر بزرگ است؟ و گودریک هم جواب به آنها می گفت که این چادر خود به خود بزرگ است!

در آخرین اتراق آنها ، صدا های وحشتناکی می آمد و باعث شده بود 19 تا از زن ها بجز سرپرست گروه به بغل گودریک بپرند. اما بعد از اینکه صدا ها زیاد شد و گودریک هم دیگر توان نگه داشتن آن همه زن که همه شان یه 100 کیلویی بودند ، نداشت ، آنها را زمین گذاشت و از چادر بیرون رفت.

گودریک همینکه بیرون آمد ، یک اژدهای شاخدم مجارستانی مشاهده کرد و شوکه شد اما چون که هنوز چند قطره از شجاعت معروفش باقیمانده بود ، رو به اژدها گفت: « اینجا چی کار می کنی مرتیکه؟ مگه تو مجارستانی نیستی؟ »

اژدها: « من اومدم تور جهان گردی! »

گودریک: « مگه اژدها هم میاد تور؟ »

اژدها: « چرا که نه »

در همین حین تمام زنان داخل چادر نیز بیرون آمدند و با مشاهده ی اژدها قش کردند اما سرپرست تور که زن شجاعی بود ، به بغل گودریک پرید. ()

اژدها بعد از مشاهده ی آن صحنه ی عاشقانه کمی احساساتی شد و تصمیم گرفت کاری به کا آنها نداشته باشد اما گودریک که حالا شجاعتش دم کرده بود ، چوبش را در آورد و رو به اژدها گرفت و گفت: « آواداکادورا »



4 . سنگین وزن ترین و سبک وزن ترین اژدها چه اژدهایی است؟ ( 5 نمره ی قانونی)


چشم عقیقی استرالیا و زلاندنو سبک ترین
شکم پولادی اوکراینی سنگین ترین


تصویر کوچک شده


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۵:۱۲ شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
ویرایش نمرات!

راونکلاو : 28

لینی وارنر : 33
5+5 +18 + 5

لونا لاوگود : 27
5+5+ 17

ارگ کثیف:19
4+3+15
زنوفیلیوس لاوگود 20
4+3+15

اسلیترین :8

آگوستوس پای : 33
5+3+20+5

هافلپاف :17

سدریک دیگوری :21
3+3+15

کینگزلی شکلبوت : 26
3+3+20

گلرت گریندل والد:22
5+2+15

گریفندور: 20

جرج ویزلی : 20
18+2

گودریک گریفندور : 25
5+5+14+1

آقای الیواندر : 18
2+2+14

لی جردن : 17
2+5+10


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۸ ۱۸:۲۹:۳۲


ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۱:۵۱ شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۰

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲:۰۲:۳۱ سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
1. به غیر اژدها های نام برده شده ، 5 اژدهای دیگر نام ببرید. ( 5 نمره )

1- شاخ دراز رومانیایی

2- پوزه پهن سوئدی

3-شکم پولادی اوکراینی

4- زهر نیش پروبی

5- دندانه دار نروژی


2. در مورد اژدهای سیاه هیبرایدی هر چه میدانید بنویسید. ( 10 نمره )

طول این اژدها به نه متر می رسد. فلس های زبر و نا صاف و چشم های ارغوانی درخشان دارد. برجستگی هایی که در امتداد پشت بدنش قرار گرفته بسیار تیز و برنده است.بال هایش شبیه به بال خفاش است و در انتهای دمش یک زایده میخ مانند پیکانی شکل به چشم می خورد.

اژدهای هیبرایدی اکثر مواقع از گوشت گوزن تغذیه می کند اما در حال حمل سگ های بزرگ حتی گوساله نیز دیده شده است.

خاندان جادوگری مک فاستی که قرن ها در هیبراید به سر می برد از روزگاران کهن مسئول رسیدگی به اژدهای بومی خویش را بر عهده دارند.

قلمرویش باید محدوده ای به به مساحت 160 کیلومتر مربع باشد!

3. رولی در مورد رویارویی خود با یک اژدها بنویسید. نوع و اندازه و جنس اژدها بر عهده ی شما. ( 15 نمره )

لونا از خستگی زیاد روی زمین ولو شد و با خود غرغر کرد.

- این پروفسور رز واقعا چی فکر کرده؟ چرا به ما گفته باید یه همچین جایی روی کرم خاکیِ شاخ دار تحقیق کنیم؟

و سپس بطری آبی از کوله پشتیش درآورد و شروع به سرکشیدن آن کرد که همان موقع صدای مهیبی باعث شد بطری از دستش بیفتد.

صدا خیلی به او نزدیک بود و لونا در حالی که خونسردی خود را از دست داده بود با پاهای لرزان از جا برخاست و با ترس اطراف خود را نگاه کرد.

صدا همچنان به گوشش میرسید اما اثری از صاحب آن نبود.

- این نمیتونه صدای یه کرم خاکی شاخدار باشه!

و بلافاصله بعد از گفتن این حرف، حرفش اثبات شد و در اولین نگاه فقط یک جفت پای باریک و ناخن های دراز مربوط به انگشتان آن جانور دیده شد.

لونا آهسته سرش را بالا آورد و در مقابل خود هیکل هیولایی سبز رنگ که بال هایش را باز کرده بود و دهانش باز بود و از دندان هایش آب میچکید دید.

- این ... این ... این یه اژدهاست!

اژدها که به نظر در حال بررسی لونا بود بال هایش را بست ولی همچنان دهانش باز بود و حالا آب دهانش بیشتر روی زمین میریخت، ریختن هر قطره مساوی با غرق شدن یک انسان حتی به اندازه ی روبیوس هاگرید بود.

اژدها قدم زنان به سمت لونا می آمد اما در نظر او انگار داشت به سمت او می دوید.

لونا لحظه ای به خودش شجاعت داد و چوبدستیش را کشید و در حالی که چشمانش را محکم بسته بود طلسمی را به سمت اژدها فرستاد اما هنگامی که چشمانش را باز کرد انگار نه انگار که طلسمی به او خورده باشد و هیولا در حال نزدیک شدن به او بود.

پس لونا با بیشترین توان خود شروع به دویدن کرد و لحظه ای بعد صدای قرچی شنیده شد، اژدها بطری را از روی زمین محو کرده بود.

نیم ساعت گذشته بود و حالا اژدها پرواز کنان دنبال لونا بود، لونا که خسته شده بود فاتحه ی خود را خواند و بی مقدمه ایستاد و چشمانش را به هم فشرد و دعای مرگ را خواند و منتظر مرگ شد که در یک لحظه ی باور نکردنی همه جا را سکوت محض گرفت.

هنگامی که لونا برای اطلاع یافتن از زنده یا مردن خود اطراف را نگاه کرد توده ای درست مقابل او روی زمین افتاد.

- دختر جان! کی گفته تو باید برای کرم شاخدار اینجا بیای؟

لونا تا ابد زندگیش را مدیون پروفسور رز بود.


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۲:۲۳ جمعه ۱۷ تیر ۱۳۹۰

آگوستوس پایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۱ پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۰۴ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 374
آفلاین
تکلیف جلسه دوم

1. به غیر اژدها های نام برده شده ، 5 اژدهای دیگر نام ببرید. ( 5 نمره )
1- اژدهای دندانه دار نروژی؛ Norwegian Ridgeback
2- زهر نیش پرویی؛ Peruvian Vipertooth
3- شاخ بلند رومانیای؛Romanian longhorn
4- پوزه پهن سوئدی؛ Swedish short-snout
5- شکم فولادی اوکراینی؛Ukrainian Ironbelly

2. در مورد اژدهای سیاه هیبرایدی هر چه میدانید بنویسید. ( 10 نمره )
مشخصات و ویژگی های هیبراید سیاه:
1- همچون هم وطن خود اژدهای ولزی، در انگلستان زندگی میکند.
2- از اژدهای ولزی وحشی تر و ستیزه جوتر است.
3- طولی در حدود 9 متر دارد.
4- دارای برجستگی در امتداد پشت بدن دارد که به دمی میخ مانند( شبیه سر پیکان) ختم می شود. این برجسنگی کاملا تیز و برنده است.
5- سطح بدن این جانور پوشیده از فلس های زبر و ناصافی است که ان قابلیت نفوذناپذیری در برابر طلسم ها را می دهد.
6- بال های این جانور شبیه خفاش و بسیار قدرتمند است و او را قادر می سازد تا مسافتهای دور پرواز کند.
7- خذای این جانور عمدتا گوزن است ولی گزارش هایی مبنی بر اینکه این اژدها را در حال حمل سگ های بزرگ و گوساله دیده اند، بدست آمده!
8-خانواده مک فاستی که قرن هاست در منطقه هیبراید زندگی می کنند، بطور میراثی مسئول نگهداری از این جانور هستند.

3. رولی در مورد رویارویی خود با یک اژدها بنویسید. نوع و اندازه و جنس اژدها بر عهده ی شما. ( 15 نمره )

مدت ها بود که مرگخوارن هوای یک پیک نیک به سرشان زده بود تا اینکه در یک روز نیمه ابری لرد سیاه به تعدادی از مرگخوارانش مرخصی دو روزه ای داد تا کمی استراحت کنند!

لینی، آستوریا، رز به همراه دالاهوف، زابینی و آگوستوس با اجازه لرد سیاه شش تسترال قبراق را زین کردند و با تجهیزات کامل که قبلا توسط دالاهوف اماده شده بود به سمت منطقه هیبراید به پرواز در آمدند.

رز که تا بحال این همه از سواری کردن بر تسترال لذت نبرده بود، به سمت آگوستوس که بر روی تسترال چموشش خم شده بود، فریاد زد:

- خودمونیما واقعا از ایده آستوریا خوشم اومد که بجای پرواز و یا غیب و ظاهر شدن با تسترال بریم گردش.... یوهو برو تسترال خشکلم برو... نذار تسترال زابینی ما رو شکست بده... تندتر بال بزن!

آگوستوس که هنوز در حال کنترل کردن تسترال جفتک پرنش بود با ناراحتی رز را نگاه کرد و او دید که سعی می کرد با کنار زدن تسترال لینی خود را به بلیز برساند.

- لعنتیه مسخره! حیف اونهمه تیمارکردنات! نمی تونی مثل یه تسترال جنتلمن پرواز کنی! اوی چیکار می کنی!
.
.
.
سرانجام پس از چند ساعت پرواز، پنج مرگخوار قبراق و سرحال و یک مرگخوار در آستانه مرگ به منطقه هیبراید رسیدند. آگوستوس همین که پایش به زمین رسید درحالیکه رنگ و رخش کاملا سبز شده بود، با اوق زدن های اخطار آمیز تلو تلو خوران به سمت حاشیه جنگل رفت و از دید دیگران خارج شد.

لینی و آستوریا که نگران حال پای شده بودند برای کمک به سمتی که او رفته بود دویدند. اما رز بی توجه به حال و روز آگوستوس با خوشحالی تسترالش را نوازش کرد و سپس به سمت زابینی و دالاهوف رفت تا در برپا کردن چادر به آنها کمک کند.

دو ساعت بعد:

همه مرگخواران درون چادور بدور اتش نشسته بودند و به بحث کردن های آنتونین و بلیز در مورد اینکه چرا دم تسترال لینی دو درجه انحراف به سمت راست داشت گوش میدادند و می خندیدند.

لینی که حس شوخ طبعیش گل کرده بود رو به بقیه کرد و گفت چطوره برای بررسی استدلال های انتونین و بلیز یه سری به تسترال ها بزنیم تا بفهمیم دلیل کدوم یکی درست تره!

آگوستوس که بعد از بالا اوردن حالش کمی بهتر شده بود، با شنیدن این حرف بار دیگر سگرمه هایش در هم رفت و گفت مگه جونور قحطیه که بریم پیش اون تسترال های خاک برسر! پاشین بریم بجای این حرفا یه چیزی بخوریم...

اما بقیه با نظر اگوستوس مخالفت کردند و تصمیم گرفتند بعد از کمی تفریح با تسترال ها کمی در اطراف قدم بزنند و اگر شکاری در تیرسشان قرار گرفت قدرت هدفگیریشان را به رخ هم بکشند.

آگوستوس که هنوز نا و رمق همراهی کردن را نداشت تصمیم گرفت کنار چادر منتظر آنها بماند و وسایل خوراک را برای شب تهیه کند. پس با این نقشه ها دوستان از هم جدا شدند.

چند ساعت بعد:

هنوز خبری از باقی دوستان نبود. مدتی گذشت کم کم هوا ابری شد و نم نم باران شروع به خیس کردن اطراف کرد. ضربات ملایم و یکنواخت باران بر سقف چادر کم کم حالت خواب آلودگی به پای داد.

- این رفتن یه پیاده روی ساده کننا! پس کجا موندن؟ شاید شکاری چیزی پیدا کردن؟
حوصله آگوستوس سر رفته بود. اکنون که از ضعف صبح هیچ اثری در او نمانده بود تصمیصم گرفت در مسیری که دیگران رفته بودند کمی پیاده روی کند. با این فکر از چادر خارج شد. اما هنوز چند قدمی از اقامتگاهشان دور نشده بود که ناله و سرو صدای عجیبی از سمت تسترال ها بلند شد. مرگخوارن تسترال ها را برای محفوظ نگه داشتن از نور خورشید در حاشیه جنگل در مکان تاریکی بسته بودند. بنابراین آگوستوس نمی توانست علت سرو صدای تسترال ها را بفهمد.

- یعنی اینا چشون شده؟ بهتره برم یه سری به اونا بزنم!

و با این فکر به سمت انها به راه افتاد. کم کم شدت بارش باران بیشتر و بیشتر می شد، بطوریکه آگوستوس برای دید بهتر مجبور به اجرای طلسم محافظتی شد. سرانجام مرگخوار افتان و خیزان خودش را به جایی که گمان می کرد تسترال ها در آنجا بسته باشند رساند. اما با کمال تعجب مشاهده کرد اثری از آثار تسترال ها نیست که نیست!

- هی ریش دراز( اسم تسترال رز)!.... مرکاپت( اسم تسترال چموش خودش) .... دنتاکورنتوپسوتاکورنانتو ... ام.. حالا هرچی!( اسم کذایی تسترال انتونین)...کجایین؟

آگوستوس تمامی اسم ها را صدا زد ولی هیچ پاسخی نشنید. تا به حال نشده بود که تسترال ها اینطور ناگهانی غیبشان بزند. آگوستوس خم شد و شاخه درختی که تسمه ی پاره شده ای به آن آویزان بود را برداشت. کم کم داشت وحشت تمام بدنش را فرا می گرفت. حالا چوبش را بیرون کشیده بود و با اندک نوری که از آن ساطع میشد با اضطراب گوشه و کنار را بررسی می کرد.

- آخه چی باعث شده این تسترال ها رم کنند؟! باید یه اتفاقی افتاده باشه!
هنوز در فکر علت رم کردن تسترال بود که حس کرد صدای خش خش وحشتناکی بگوشش رسید. لحظه ای طول نکشید تا متوجه شود که سایه سیاهی روی او افتاده و ریزش باران در ان نقطه متوقف شد. اکنون بند بند وجودش به لرزه افتاده بود. آهسته و آرام به سمت بالا نگاه کرد.

- اووووه خ...خ... خدای من!!!

موجودی سیاه رنگ به طول نه متر با چشمانی زرد به او خیره شده بود. همان یک نگاه برای آگوستوس کافی بود تا بداند در چه هچلی قرار گرفته است. حالا آگوستوس میدانست چرا تسترال ها غیبشان زده بود. در واقع آن مکان امنی که آنها برای تسترال ها پیدا کرده بودن در اصل اشیانه یک اژدهای هیبراید بود!

آگوستوس در شرایط ناجوری قرار گرفته بود. کوچکترین حرکت و اقدام به فرار می توانست به قیمت از دست دادن جانش تمام شود. غیب و ظاهر شدن هم نیاز به حرکت داشت که این خودش نوعی اعلام خودکشی بود. تنها چاره ای که داشت لمس کردن نشان سیاه و در خواست کمک کردن از دوستان مرگخوارش بود.

در حالیکه چشم در چشم اژدها نگاه میکرد، آهسته و آرام دست راستش را به سمت بازوی دست مخالفش برد. هنوز اژدها اقدامی برای حمله از خود بروز نداده بود شاید از اینکه موجود دوپایی را میدید که با پای خودش وارد حریمش شده بود در تعجب بود!

- اروم باش، اورم باش... الان تموم میشه...
اعصاب پای بشدت تحریک شده بود!
- یکمی دیگه مونده ... آره آره...

سرانجام توانست بازوی دیگرش را لمس کند.اکنون تنها یک کار باقی مانده بود. پس با تمام وجود در دهنش فریاد زد:
-کـــــــــــــــــــمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــک!!!
.
.
.
- پاق..پاپاپاق... پاق!

پنج مرگخوار بدون فوت وقت کمی دورتر از مکان اگوستوس و اژدها درست در کنار چادر ظاهر شدند و کورکورانه به سمت های مختلف نشانه می رفتند.
- چی شده!؟ آگوستوس کجایی؟
- آگوستوس؟

انتونین با عجله به سمت ردپایی که روی زمین گل الود برجای مانده بود رفت.
- این رده پا درست به سمت اصطبل موقت میره... زودباشین بریم! و با این جمله هر پنج مرگخوار به سمت اصطبل در اصل اشیانه دویدند.
.
.
.
آگوستوس سر و صدای گامها و خش خش رداها را شنید. اکنون از اینکه درخواست کمک ناگهانی کرده بود به خود لعن و نفرین می کرد با همان حرکت ناچیز دست، اژدها را برای حمله ترغیب کرده بود سر و صدا ها نزدیک تر شده بود. آگوستوس دیگر فرصتی برای فریاد زدن نداشت به سرعت عصایش را بیرون آورد و در شرایطی نامتعادل آماده شد تا طلسم ملتحمه چشم را روانه هیبراید کند. اما عکس العمل اژدها از او بیشتر بود و طلسم به فاصله کمی از جانور وحشی گذشت. اکنون اژدها خشمگین تر از قبل شده بود. اینبار این اژدها بود که حمله اش را آغاز می کرد.
به سرعت بال هایش را باز کرد بر روی پاهایش نشست و سرش را پایین آورد تا مرگخوار را به اتیش بکشد.

حال فقط یک کار از دست آگوستوس برمی امد و آن پریدن به گوشه ای برای در اماندن از دندانها و آتش اژدها بود. اما بر اثر حرکت ناگهانی و غافلگیر کننده هیبراید و سرعت غلت زدن های آگوستوس بر زمین گل الود، عصایش از دستش در آمد و گوشه ای افتاد.آگوستوس نفس نفس زنان، بی سلاح خود را بر پشت درختی انداخت و آماده حمله بعدی جانور شد!

اینبار اژدها دم پرقدرت خودش را بلند کرد تا درخت و صد البته مزاحم پشت آن را یکجا از بین ببرد که با صدای گروهی از جانداران دوپا به سمت دیگر چرخید.

پنج مرگخوار که از صدای غرش اژدها و فریاد رفیقشان پی به وخامت وضع برده بودند به سرعت خود را به محل رساندند.

در یک لحظه پنج چوب در جهت چشمان اژدها بالا رفت و یک صدا طلسم ملتحمه را بر زبان آوردند. غرش درد آلودی در جنگل طنین انداز شد. آگوستوس برای درک وضعیت آهسته سرک کشید و با مشاهده اتفاق درحال رخ دادن از وحشت بر خود لرزید!

اژدها که دیگر جایی را نمی دید وحشیانه با دمش به هرجایی ضربه می زد. دیگر مرگخوارن برای حفظ جانشان خود را در گوشه و کنار مخفی کرده بودند.

بار دیگر دم پرقدرت و پیکانی اژدها بلند شد و میرفت تا جانپناه گوستوس را نابود کند.
آگوستوس ناامید، خود را برای در آغوش کشیدن مرگ آماده می کرد که ناگهان حضور جانوری را در کنارش حس کرد. صدای شیهه ناله وار جانوار بارقه امید را دوباره در دل مرگخوار روشن کرد. بله، مرکاپت، تسترال بدقلق و چموش بود که برای نجات صاحبش بازگشته بود!

- شتــــــــــــــرق! ( صدای برخورد دم اژدها با درخت و خرد شدن آن)

آستوریا وحشت زده چشمانش را بست تا بقیه ماجرا را نبیند. اما رز،آنتونین و بلیز به همراه لینی بار دیگر تمام نیرویشان را جمع کردند و یک صدا طلسم بی هوش کننده را بر زبان آوردند. برای یک لحظه مرگخواران فکر کردند که شکست خوردند اما با تلو تلو خوردن های جانور و صدای بامپ بلند متوجه شدند که توانسته اند اژدها را بیهوش کنند.

اما چه بر سر آگوستوس آمده بود؟

بلیز و آنتونین در سومین اقدام هماهنگ در طول تاریخ زندگانیشان! به سمت جایی که احتمالا جسم اگوستوس آنجا افتاده بود رفتند. آستوریا که به لینی چسبیده بود با ناامیدی پرسید:

- چیزی ازش مونده!

بجای آنتونی و زایبنی رز جواب داد:
- نگران نباش ظاهرا بیشتر از یه تکه ازش مونده! اونجا رو نگاه کنید!

جمع مرگخوارن به جاییکه رز اشاره کرده بود چرخیدند. همه آگوستوس را دیدند که بدون توجه به دیگران تسترالی را با تمام وجود نوازش می کرد.

--------------------------
* پدرم در اومد تا این رولو نوشتم. پس با اجازتون اونو توی یکی از تاپیک هم می زنم.

4 . سنگین وزن ترین و سبک وزن ترین اژدها چه اژدهایی است؟ ( 5 نمره ی قانونی)

شکم فولادی اوکراینی؛Ukrainian Ironbelly با وزنی در حدود 6.5 تن جز سنگین اژدها و زهر نیش پرویی؛ Peruvian Vipertooth جز کوچکترین و سبک وزن ترین نوع اژدها محسوب می شوند.( برگرفته از سایت http://www.hp-lexicon.com )


ویرایش شده توسط آگوستوس پای در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۷ ۲۲:۴۶:۵۸
ویرایش شده توسط آگوستوس پای در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۸ ۷:۳۹:۴۷

When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۶:۳۸ جمعه ۱۷ تیر ۱۳۹۰

لی جردن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۳ پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۰۸ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۶
از سوسک سیاه به خاله خرسه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
تکالیف:


1. به غیر اژدها های نام برده شده ، 5 اژدهای دیگر نام ببرید. ( 5 نمره )
شکم پولادی اوکراینی
پوزه پهن سوئدی
شاخ دراز رومانیایی
دندانه دار نروژی
زهر نیش پرویی

2. در مورد اژدهای سیاه هیبرایدی هر چه میدانید بنویسید. ( 10 نمره )
قلمرو نوع سیاهش به 160km می رسد
فلس زبر و نا صاف
چشم ارغوانی درخشان
بال های شبیه خفاش
بیش ترگوزن ولی سگ بزرگ(به پا سیریوس) و گوساله هم می خورد
3. رولی در مورد رویارویی خود با یک اژدها بنویسید. نوع و اندازه و جنس اژدها بر عهده ی شما. ( 15 نمره )

خوب همه فهمیدید؟ لی مواظب تیغ های رو دمش باش!

-گلرت چرا من باید تخم ها رو کش برم؟

-چند بار بهت بگم اگه ما رو دستگیر کنن بلاک میشیم. ولی اگه تو رو دستگیر کنن هیچ اتفاق خاصی نمی افته!!

-باشه

نیمه شب به سمت کوهستان راه افتادند.حدود 16 متری شاخدوم ایستادند تا از اتش وی در امان باشند.
نقشه این بود. سدریک و هوگو باید حواس شاخدوم را با بز پرت می کردند پرسیوال و گلرت هم او را طلسم می کردند. من بد بخت هم مجبور شدم که تخم ها را بردارم بزنم به چاک و ان ها را بفروشم.

حدود ساعت3 نقشه مان را شروع کردیم.سدریگ و هوگو بز ها را برداشتند و به سمت اژدها حرکردند.ولی از شانس بدشان یکی از بز ها زود تر از موعد به هوش امد و بهبعی سر داد.

اژداهی عصبانی بیدار شد و با عصبانیت ان دو را قرت داد.و چوبدستی هایشان را تف کرد

دو نفر دیگر ب محض بیرون امدن از مخفیگاه جزغاله شدند.

اژدها رو به من کرد گفت:اگر بچه ام را ندزدی جزغاله ات نمی کنم.

گفتم:باشه حالا ... کی می خواد دعوا کنه!!

اژدها سری تکن داد و خوابید. مانده بودم چه طور حرفم را فهمیده.

ولی به هر حال روح رفتگان شاد.


Modir look at that ticket
I work out
Modir look at that ticket
I work out
When I go to "contact us", this is what I see
Modirs are in bed and they wont answer me
I got passion in my head and I ain’t afraid to show it

I’m ANGRY and I know it


تصویر کوچک شده








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.