صبح روز بعد لرد ولدمورت پاترونوسی به مقصد خانه گریمالد فرستاد و دامبلدور را به اتفاق ققنوسش به خانه ریدل دعوت کرد.
5 ثانیه بعد - خانه ریدلزیــــــــــــــننننننگگگگگگ!
لینی وارنر با بی حوصلگی به سمت در رفت: کیه؟
- منم! آلبوس پرسیوال آلفریک گری بیگ گریب هوک... اَه... کاملش چی بود فوکس؟!... یعنی چی یادت رفته؟... مرده شور اسم گذاشتنتو ببره آقاجون! باز کن تام! من و فوکسیم دیگه. اومدیم مهمونی!
لینی در را باز کرد و با بی علاقگی به چهره ی مشتاق دامبلدور خیره شد: چی میخوای؟
دامبلدور در حالیکه فوکس را زیر بغلش زده بود گفت: اومدیم مهمونی، بابا!
- برو پی کارت پیری! مگه خونه ی خاله مک گونته که اومدی مهمونی؟ بدو برو تا آوادات نکردم!
دامبلدور سراسیمه فوکس را دودستی جلوی لینی گرفت و چشمهایش را بست: نــــــــــــــه! آوادا نه! فوکس! از من محافظت کن بابا!
ناگهان صدایی سرد و بیروح از راهروی منتهی به در به گوش رسید: بذار بیاد لینی. خودم دعوتش کردم.
لینی با بی میلی از دامبلدور پرسید: اسم رمز؟
دامبلدور: تخم مرغ باسیلیکس؟!
حوصله ی لرد سر رفت: اَه! سر به سرش نذار لینی. بیا تو دامبلدور!
دامبلدور فریاد جونمی جوووووووووووون! سر داده فوکس را زد زیر بغلش و عین بازیکنان راگبی کله اش را انداخت پایین و با سرعت و قدرت وارد خانه شد و لینی و لرد را در سر راهش به اتاق مهمانخانه، به آسمان ها پرتاب کرد.
***
لرد در حالیکه چسب زخم ضربدری شکلی بر جای دماغ نداشته اش چسبانده بود از پشت میز مجللش به دامبلدور خیره شده بود:
دامبلدور در حالیکه مظلومانه بر روی یک چهارپایه ی چوبی در وسط اتاق نشسته و فوکس را بغل گرفته بود به مبل های راحتی دورتادور مهمانخانه نگاه می کرد: تام؟
- چیه؟!
- میشه برم رو اون مبلا بشینم؟ اینجا خیلی سفته.
- نه نمیشه!
- خو چرا؟
- نجینی عزیزم به ریشات حساسیت داره.
- چه ربطی داره؟
- اینجا اتاق مورد علاقه ی نجینیه. سری پیش که نشستی کلی از ریشات چسبید به پرزای مبل. تا یک هفته کل اتاق قرنطینه بود که مرگخوارا ریشاتو پاکسازی کنن. نجینی همش بهانه گیری می کرد و 23423تا مرگخوارو تو همون یه هفته بلعید. نوش جونش! ولی می دونی چقدر انرژی برای تایید هر کدومشون صرف کرده بودم؟!
- برو بابا.
... خب تام! اعتراف کن!
- هه؟!
- مگه منو دعوت نکردی که رهنمونت بشم به سوی اکسپلیارموس؟
لرد نیشخندی زد و دست هایش را بر هم زد. بلافاصله توده ای مرگخوار در حالیکه حباب حاوی ممد و
کره خر... کره گی مداوم را بر سر نگه داشته بودند وارد شدند و حباب را بین میز لرد و چهارپایه ی دامبلدور روی زمین گذاشتند.
لرد بادی به غبغب انداخت و رو به دامبلدور گفت: خب دامبلدور! دیگه به جوجه خروست نناز. حالا من یه موجود جادویی دارم که نه تنها اشکش زخما رو خوب می کنه بلکه مرده ها رو هم زنده می کنه!
دامبلدور: ای چاخان!
لرد بی هیچ حرفی شونصد تا آوادا به سمت توده ی مرگخواران و مرگخوار ممد داخل حباب فرستاد و همه شان مردند. بعد کره گی مداوم شروع کرد به عر زدن و عین انیمه های ژاپنی اشک هایش مانند رودخانه بیرون ریختند و مهمانخانه را پر کردند و یکهو همه ی مرگخواران خوب شدند و بلند شدند و دست به سینه ایستادند.
دامبلدور: اَی که خانه ت خراب تام!