مورگانا موهایش را تکانی داد . برق قرمز-طلایی موهای بلند او برای لحظه ای نور را در راهروی تاریک طبقه هفتم ساختمان وزارتخانه جابجا کرد. آن راهرو به قدری تاریک بود که تنها با اتکا به چشم های زرد ساتین میشد متوجه حضور این موجود شده و زیر پا لهش نکرد! مورگانا اخم ظریفی کرد.
- چقدر اینجا تاریکه ! چه میکردن مسئولین قبلی؟؟؟
و با حرکت ظریف چوبدستی در را باز کرد!
با تکانی دیگر خاک ها را زدود و وقتی اتاق کمی حالت قابل قبول به خود گرفت، بشکنی زد!
تابلوی اعلاناتی از رز سیاه سبز شد ومورگانا، شترق، اطلاعیه ای را به آن کوفانید!!!
نقل قول:
ما اینجا هستیم تا امنیت جامعه جادوگری را تضمین کنیم. از حالا به بعد سر آسوده بر بالین بگذارید چون کاراگان ما بیدارند!
کوچکترین جرمی قابل پیگیری است و به شکایات رسیدگی میشود!
هرکس که فکر میکند جرات پاگذاشتن به اعماق دریایی از خطرات را دارد میتواند به عضویت این سازمان دربیاید و مایه افتخار دنیای جادویی باشد.
با کوچکترین ناامنی با ما تماس بگیرید! وظیفه ما تامین امنیت شماست!
کاراگاهان در آشکار و نهان همراه شما هستند
کودکان و ساحرگان در اولویتند
دفتر کاراگاهان از علاقه مندان به عضویت ثبت نام میکند
مورگانا با توجه به تجربیاتش چند جمله اخر را اضافه کرده بود!
بعد دستش را تکان داد. سه پایه ای از بوته های رز سیاه ایجاد شد که فرم های عضویت روی آن قرار گرفته بود.
مورگانا ساتین را د ر آغوش کشید و از پنجره به بیرون نگاه کرد! تحولات بسیاری در راه بود.