بررسی پست شماره
98 افسانه لرد ولدمورت، مرلین:
سوژه ای که داشتین دربارش حرف می زدین و من نذاشتم این بود؟ خب حالا کمی پشیمونم!
نقل قول:
آسمان ناگهان ابری شده بود و اوقات دلگیری را به ساکنین خانه ریدل ها نوید می داد. ساکنینی که همگی چند دقیقه پیش با دیدن خورشید در آسمان، تصمیم گرفته بودند تا برای عصرانه شان، در محوطه خانه اتراق کنند. لودو که اولین نفری بود که از ساختمان خارج می شد و با خود توده ای از زیر انداز و رو انداز و بغل انداز داشت، به محض دیدن هوای ابری، عقب گرد کرد و به داخل خانه بازگشت.
در همین پاراگراف اول به سرعت وارد موضوع شدین. به نظر من کار خوبی کردین. اون فضاسازی اگه بیشتر طول می کشید خسته کننده می شد. شروع خوبی هم داشتین. ساده و واضح.
شروعتون ساده بود...ولی سوژه تون اینطور نبود!
سوژه تون سه تا اشکال داره. اولیش اینه که خیلی کلیه...خیلی زیاده. بهتر بود کمی خلاصه تر می شد. کمی جمع و جور تر. مثلا لرد یه قدرت محدود تر و مشخص تر ولی غیر عادی تر پیدا می کرد. این برای یک سوژه زیاده:
نقل قول:
- ارباب، تمام عناصر کره زمین تحت اختیار شماست، همچنین میتونین به همه ی زبان های موجودات حرف بزنین.
دومیش اینه که هدف مشخص نیست...لرد با این قدرت جدید می خواد چی کار کنه؟ می تونه چیکار کنه؟ چرا از دست مرگخوارا عصبانیه؟
سومیش اینه که اتفاقی که افتاد خیلی خارق العاده نبود! حکمرانی به ابر و آب و باد برای جادوگری مثل لرد سیاه خیلی هم عجیب نیست. برای همین سوژه اون تاثیری رو که لازمه نمی ذاره.
نقل قول:
باید بهای سرپیچی شان را می دادند.
درباره این سرپیچی باید بیشتر توضیح می دادین. خیلی مبهم مونده. درسته که تاثیر زیادی روی سوژه نداره. ولی ذهن خواننده رو درگیر می کنه.
فلش بک رو چرا بصورت نقل قول نوشتین؟! زشت شده!
نقل قول:
- ممنونیم مرلین.
- وظیفه بود سرورم، و اینکه مرگخوارا میخوان برن بیرون پیک نیک! چطوره امتحان کنین ببینین ابر ها با چه سرعتی خودشونو میرسونن بالا سرشون؟!
- با اینکه خوشمون نمیاد کسی ایده ی ما رو به ما توضیح بده، ولی اینبار رو ازت می گذریم مرلین! خوشحالیم که پیامبر و همراهی مثل تو داریم!
لردتون زیادی مهربون و ملایم نشده؟ مخصوصا تشکر کردن کاریه که از لرد بعید به نظر می رسه.
این سوژه می تونست اصلاح بشه. به این صورت:
اولا توضیح می دادین لرد از چی ناراحته. اینجوری هدف مشخص می شد که می خواد چیکار کنه.
دوما توانایی جدید لرد یه چیز غیر عادی ولی محدود تر می شد. مثل حرف زدن با موجودات...و حتی اشیاء...مثلا فرض کنین لرد زبون میز و صندلی و تابلو ها رو بفهمه و بتونه باهاشون حرف بزنه. ازشون اطلاعات بگیره و بهشون دستور بده. فکر می کنم اینجوری بهتر می شد.
حالا بذارین کمی پیش بره. اگه لازم شد دخالت و اصلاحش می کنیم.
موفق باشید.
___________________
بررسی پست شماره
210 آموزشگاه مرگخواری، هلنا ریونکلاو:
پستتون چرا آبیه؟! زمینه سایت هم آبیه. چشم رو خسته می کنه. بهتره رنگ نوشته ها رو عوض نکنین.
نقل قول:
لاکرتیا برای پاسخ دادن به ان دانش اموز تمام حواس خود را جمع کرده بود و مغزش در حال سوزاندن فسفر بود.(در این حالت و پس از چند میلی ثانیه فکر کردن به این حالت تغییر وضعیت داد.)"خب می تو نم جوابشو ندم !اما چه جوری؟ این رو در دلش با خودش گفت که چشمش به تراورز افتاد"ایول سوژه جوره".
_پروفسور ترا من چند بار به شما گفتم که پنجره ها رو باز بزارید؟
پست قبل یه سوژه واضح به شما داد. کوییدیچ! نوشتن دربارش سخت هم نبود. برای همین نباید این سوژه عوض می شد.
من معمولا توصیه می کنم که سوژه ها رو بخونین و هر کدوم جذبتون کرد و ایده ای براش داشتین همونو ادامه بدین. خیلیا این کارو نمی کنن...می رن تو یه تاپیکی و قبل از خوندن سوژه تصمیم می گیرن ادامش بدن! این خیلی با جذب شدن فرق می کنه.
جذب سوژه شدن یعنی شما پست قبلی رو می خوندین و می گفتین کوییدیچ؟ چقدر جالب...می تونم در این مورد بنویسم.
در پست شما این اتفاق نیفتاده.
البته راه دیگه ای هم وجود داره...که موقتا اون سوژه رو کنار بذارین و در پایان پستتون برگردین سراغش. مثلا شما دیالوگ ها و اتفاق هایی رو که در رولتون افتاده بنویسین و در پایان پست دوباره بپرسین "تمرینات کوییدیچ کی شروع می شه" که سوژه از بین نره.
نقل قول:
تراورز بیچاره و از همه چی بی خبر در حال نگاه کردن لاکرتیا بود که لب گشود و گفت:
_اما حاج خانوم ما که قرار بود...
دیالوگ تراورز خوب بود. از ویژگی های شخصیت ها استفاده کنین. تراورزی که دائم تسبیح دستشه و "حاجی حاجی" می کنه، می تونه به جای نگاه کردن به لاکرتیا به زمین زل بزنه! بیشتر به شخصیتش میاد.
اصطلاح "خونه مرلین" جالب بود.
نقل قول:
پسره بیچاره که از رفتار این دو نفر تعجب افتاده بود به این شکل چشمای پسره بد بخت اندازه نلبکی شده بود و کلا دردی که داشت فراموش کرده بود.
شما متوجه منظور خودتون شدین؟ ...من نشدم!
جمله ها شدیدا اشتباه و مبهم هستن...و فکر می کنم یه شکلک اون وسط جا افتاده. البته بهتره کلا برای توصیف حالت ها از شکلک استفاده نکنین. شکلک در نود و پنج در صد موارد مال دیالوگه. کمتر پیش میاد که به درد توصیف ها بخوره. مثلا نگین تراورز با این حالت(
) به مرلین نگاه کرد. بگین تراورز با ترس یا تعجب به مرلین نگاه کرد.
نقل قول:
تراورز و لاکرتیا با تعجب به بلاتکریس ذل زده بودند که لاکرتیا از خنده منفجر شد و همه نگاه ها از روی بلاتکریس منتقل شد روی لاکرتیا که غش غش داشت به حال و روزشون می خندید.
لاکرتیا می خنده...خیلی هم می خنده...ولی به چی؟ موضوع خنده داری وجود نداشت اونجا! حتی اگه وجود داشته باشه هم شخصیت های شما نباید عکس العمل نشون بدن. این خواننده ای که باید بخنده. شما اصلا نباید اشاره کنین که می دونین این چیزی که نوشتین خنده داره. شخصیت هاتون باید خیلی خونسرد و عادی به زندگیشون ادامه بدن.
شما نباید سعی کنین صحنه خنده داری خلق کنین. صحنه خنده دار خودش میاد! موقعیت های طنز آمیز خودبخود طی داستان پیش میان و اونجاست که باید ازشون استفاده کنین. تا وقتی اونا نیومدن باید به شخصیت هاتون تکیه کنین.
نقل قول:
قطعا اگه اون اینطوری با حاج تراورز خودمون حرف نمی زد تراورز هم عصبی نمی شد و از تراورز تسبیحی به تراورز غضبناک تبدیل نمی شد!در این افکار بود که متوجه شد یقه اش در دستان بلاتکریس غضبناک تره
حاج تراورز خودمون؟ خودمون کیه؟...این لحن، نوشته تون رو تبدیل به یه خاطره می کنه. تاثیر خوبی روش نمی ذاره. ولی "تراورز تسبیحی" و "تراورز غضبناک" و "بلاتریکس غضبناک تر" جالب بود.
سوژه تون گذشته از این که سوژه قبلی رو نادیده گرفته بودین خوب بود. جرو بحث مرگخوارا خوب بود. فقط کمی بیشتر از شخصیت ها استفاده کنین.بلاتریکس کیه؟ چه ویژگی های ظاهری و اخلاقی داره؟ لاکرتیا کیه؟ از اینا استفاده کنین...از تراورز استفاده بیشتر و مفید تری کردین.
یه سوالی هم که پیش میاد اینه...چرا لاکرتیا؟ چرا هلنا نه؟
همه این بحثا می تونست برای هلنا پیش بیاد.
ما هنوز هیچی درباره هلنا نمی دونیم و شما باید از سوژه ها و موقعیت ها برای معرفیش استفاده کنین. البته نمی دونم تصمیمی دربارش گرفتین یا نه. ولی وقتی تصمیم گرفتین که هلنا چه شخصیتی داشته باشه حتما در رول هاتون معرفیش کنین.
درباره پاراگراف بندی و فاصله ها فعلا چیزی نمی گم...کمی زوده. اشتباهات املایی مثل "زل زدن" و "بذارین" داشتین. ولی خیلی تکرار نشدن و خواننده رو اذیت نمی کنن. با وجود این بهتره در نوشته های بعدی اصلاح بشن.
درباره پیشرفت و پسرفتتون پرسیدین. در مورد شما یه نکته وجود داره. بعضی از پست هاتون خوبن و بعضیاتون نسبت به اونا ضعیف تر هستن. و نمی دونم اتفاقیه یا به دلیل خاصی این کارو می کنین. پست هایی که براشون درخواست نقد می کنین همون پست های ضعیفتون هستن! و وقتی من ازشون ایراد می گیرم ممکنه فکر کنین که نوشته هاتون کلا ایراد دارن. اینطور نیست. مثلا این پست
گلخانه تاریکتون بهتر از این پستیه که الان نقد کردم.
البته این که برای پست ضعیف درخواست نقد می کنین خیلی بهتره. چون نقاط ضعفتون رو بهتر می شناسین. ولی نقاط قوتتون رو هم بگم که به همون شکل ادامه بدین. پست گلخانه تاریکتون توضیحات و جمله ها و دیالوگ ها و شکلک هاش خیلی بهتره. سعی کنین به اون سبک و به اون شکل بنویسین. بعضیا بر خلاف شما وقتی فکر می کنن پستشون خوبه میان براش درخواست نقد می دن!
در مورد سوژه ها خیلی دقت کنین. سوژه اصلا نباید عوض بشه. سوژه ها رو بخونین و اگه ازش خوشتون اومد ادامه بدین. به همون شکلی که در جریانه. حتی اگه سوژه ای که در ذهن شماست به نظرتون جالب تر باشه. چون از اون سوژه جالب تر بعدا هم می شه در جای دیگه ای استفاده کرد.
موفق باشید.