هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۲۴ چهارشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 98 افسانه لرد ولدمورت، مرلین:


سوژه ای که داشتین دربارش حرف می زدین و من نذاشتم این بود؟ خب حالا کمی پشیمونم!


نقل قول:
آسمان ناگهان ابری شده بود و اوقات دلگیری را به ساکنین خانه ریدل ها نوید می داد. ساکنینی که همگی چند دقیقه پیش با دیدن خورشید در آسمان، تصمیم گرفته بودند تا برای عصرانه شان، در محوطه خانه اتراق کنند. لودو که اولین نفری بود که از ساختمان خارج می شد و با خود توده ای از زیر انداز و رو انداز و بغل انداز داشت، به محض دیدن هوای ابری، عقب گرد کرد و به داخل خانه بازگشت.
در همین پاراگراف اول به سرعت وارد موضوع شدین. به نظر من کار خوبی کردین. اون فضاسازی اگه بیشتر طول می کشید خسته کننده می شد. شروع خوبی هم داشتین. ساده و واضح.

شروعتون ساده بود...ولی سوژه تون اینطور نبود!
سوژه تون سه تا اشکال داره. اولیش اینه که خیلی کلیه...خیلی زیاده. بهتر بود کمی خلاصه تر می شد. کمی جمع و جور تر. مثلا لرد یه قدرت محدود تر و مشخص تر ولی غیر عادی تر پیدا می کرد. این برای یک سوژه زیاده:
نقل قول:
- ارباب، تمام عناصر کره زمین تحت اختیار شماست، همچنین میتونین به همه ی زبان های موجودات حرف بزنین.


دومیش اینه که هدف مشخص نیست...لرد با این قدرت جدید می خواد چی کار کنه؟ می تونه چیکار کنه؟ چرا از دست مرگخوارا عصبانیه؟
سومیش اینه که اتفاقی که افتاد خیلی خارق العاده نبود! حکمرانی به ابر و آب و باد برای جادوگری مثل لرد سیاه خیلی هم عجیب نیست. برای همین سوژه اون تاثیری رو که لازمه نمی ذاره.


نقل قول:
باید بهای سرپیچی شان را می دادند.
درباره این سرپیچی باید بیشتر توضیح می دادین. خیلی مبهم مونده. درسته که تاثیر زیادی روی سوژه نداره. ولی ذهن خواننده رو درگیر می کنه.


فلش بک رو چرا بصورت نقل قول نوشتین؟! زشت شده!


نقل قول:
- ممنونیم مرلین.
- وظیفه بود سرورم، و اینکه مرگخوارا میخوان برن بیرون پیک نیک! چطوره امتحان کنین ببینین ابر ها با چه سرعتی خودشونو میرسونن بالا سرشون؟!
- با اینکه خوشمون نمیاد کسی ایده ی ما رو به ما توضیح بده، ولی اینبار رو ازت می گذریم مرلین! خوشحالیم که پیامبر و همراهی مثل تو داریم!
لردتون زیادی مهربون و ملایم نشده؟ مخصوصا تشکر کردن کاریه که از لرد بعید به نظر می رسه.


این سوژه می تونست اصلاح بشه. به این صورت:
اولا توضیح می دادین لرد از چی ناراحته. اینجوری هدف مشخص می شد که می خواد چیکار کنه.
دوما توانایی جدید لرد یه چیز غیر عادی ولی محدود تر می شد. مثل حرف زدن با موجودات...و حتی اشیاء...مثلا فرض کنین لرد زبون میز و صندلی و تابلو ها رو بفهمه و بتونه باهاشون حرف بزنه. ازشون اطلاعات بگیره و بهشون دستور بده. فکر می کنم اینجوری بهتر می شد.

حالا بذارین کمی پیش بره. اگه لازم شد دخالت و اصلاحش می کنیم.


موفق باشید.
___________________

بررسی پست شماره 210 آموزشگاه مرگخواری، هلنا ریونکلاو:


پستتون چرا آبیه؟! زمینه سایت هم آبیه. چشم رو خسته می کنه. بهتره رنگ نوشته ها رو عوض نکنین.


نقل قول:
لاکرتیا برای پاسخ دادن به ان دانش اموز تمام حواس خود را جمع کرده بود و مغزش در حال سوزاندن فسفر بود.(در این حالت و پس از چند میلی ثانیه فکر کردن به این حالت تغییر وضعیت داد.)"خب می تو نم جوابشو ندم !اما چه جوری؟ این رو در دلش با خودش گفت که چشمش به تراورز افتاد"ایول سوژه جوره".
_پروفسور ترا من چند بار به شما گفتم که پنجره ها رو باز بزارید؟
پست قبل یه سوژه واضح به شما داد. کوییدیچ! نوشتن دربارش سخت هم نبود. برای همین نباید این سوژه عوض می شد.
من معمولا توصیه می کنم که سوژه ها رو بخونین و هر کدوم جذبتون کرد و ایده ای براش داشتین همونو ادامه بدین. خیلیا این کارو نمی کنن...می رن تو یه تاپیکی و قبل از خوندن سوژه تصمیم می گیرن ادامش بدن! این خیلی با جذب شدن فرق می کنه.
جذب سوژه شدن یعنی شما پست قبلی رو می خوندین و می گفتین کوییدیچ؟ چقدر جالب...می تونم در این مورد بنویسم.
در پست شما این اتفاق نیفتاده.
البته راه دیگه ای هم وجود داره...که موقتا اون سوژه رو کنار بذارین و در پایان پستتون برگردین سراغش. مثلا شما دیالوگ ها و اتفاق هایی رو که در رولتون افتاده بنویسین و در پایان پست دوباره بپرسین "تمرینات کوییدیچ کی شروع می شه" که سوژه از بین نره.


نقل قول:
تراورز بیچاره و از همه چی بی خبر در حال نگاه کردن لاکرتیا بود که لب گشود و گفت:
_اما حاج خانوم ما که قرار بود...

دیالوگ تراورز خوب بود. از ویژگی های شخصیت ها استفاده کنین. تراورزی که دائم تسبیح دستشه و "حاجی حاجی" می کنه، می تونه به جای نگاه کردن به لاکرتیا به زمین زل بزنه! بیشتر به شخصیتش میاد.

اصطلاح "خونه مرلین" جالب بود.


نقل قول:
پسره بیچاره که از رفتار این دو نفر تعجب افتاده بود به این شکل چشمای پسره بد بخت اندازه نلبکی شده بود و کلا دردی که داشت فراموش کرده بود.

شما متوجه منظور خودتون شدین؟ ...من نشدم!
جمله ها شدیدا اشتباه و مبهم هستن...و فکر می کنم یه شکلک اون وسط جا افتاده. البته بهتره کلا برای توصیف حالت ها از شکلک استفاده نکنین. شکلک در نود و پنج در صد موارد مال دیالوگه. کمتر پیش میاد که به درد توصیف ها بخوره. مثلا نگین تراورز با این حالت( ) به مرلین نگاه کرد. بگین تراورز با ترس یا تعجب به مرلین نگاه کرد.


نقل قول:
تراورز و لاکرتیا با تعجب به بلاتکریس ذل زده بودند که لاکرتیا از خنده منفجر شد و همه نگاه ها از روی بلاتکریس منتقل شد روی لاکرتیا که غش غش داشت به حال و روزشون می خندید.

لاکرتیا می خنده...خیلی هم می خنده...ولی به چی؟ موضوع خنده داری وجود نداشت اونجا! حتی اگه وجود داشته باشه هم شخصیت های شما نباید عکس العمل نشون بدن. این خواننده ای که باید بخنده. شما اصلا نباید اشاره کنین که می دونین این چیزی که نوشتین خنده داره. شخصیت هاتون باید خیلی خونسرد و عادی به زندگیشون ادامه بدن.
شما نباید سعی کنین صحنه خنده داری خلق کنین. صحنه خنده دار خودش میاد! موقعیت های طنز آمیز خودبخود طی داستان پیش میان و اونجاست که باید ازشون استفاده کنین. تا وقتی اونا نیومدن باید به شخصیت هاتون تکیه کنین.


نقل قول:
قطعا اگه اون اینطوری با حاج تراورز خودمون حرف نمی زد تراورز هم عصبی نمی شد و از تراورز تسبیحی به تراورز غضبناک تبدیل نمی شد!در این افکار بود که متوجه شد یقه اش در دستان بلاتکریس غضبناک تره

حاج تراورز خودمون؟ خودمون کیه؟...این لحن، نوشته تون رو تبدیل به یه خاطره می کنه. تاثیر خوبی روش نمی ذاره. ولی "تراورز تسبیحی" و "تراورز غضبناک" و "بلاتریکس غضبناک تر" جالب بود.
سوژه تون گذشته از این که سوژه قبلی رو نادیده گرفته بودین خوب بود. جرو بحث مرگخوارا خوب بود. فقط کمی بیشتر از شخصیت ها استفاده کنین.بلاتریکس کیه؟ چه ویژگی های ظاهری و اخلاقی داره؟ لاکرتیا کیه؟ از اینا استفاده کنین...از تراورز استفاده بیشتر و مفید تری کردین.

یه سوالی هم که پیش میاد اینه...چرا لاکرتیا؟ چرا هلنا نه؟
همه این بحثا می تونست برای هلنا پیش بیاد.
ما هنوز هیچی درباره هلنا نمی دونیم و شما باید از سوژه ها و موقعیت ها برای معرفیش استفاده کنین. البته نمی دونم تصمیمی دربارش گرفتین یا نه. ولی وقتی تصمیم گرفتین که هلنا چه شخصیتی داشته باشه حتما در رول هاتون معرفیش کنین.

درباره پاراگراف بندی و فاصله ها فعلا چیزی نمی گم...کمی زوده. اشتباهات املایی مثل "زل زدن" و "بذارین" داشتین. ولی خیلی تکرار نشدن و خواننده رو اذیت نمی کنن. با وجود این بهتره در نوشته های بعدی اصلاح بشن.


درباره پیشرفت و پسرفتتون پرسیدین. در مورد شما یه نکته وجود داره. بعضی از پست هاتون خوبن و بعضیاتون نسبت به اونا ضعیف تر هستن. و نمی دونم اتفاقیه یا به دلیل خاصی این کارو می کنین. پست هایی که براشون درخواست نقد می کنین همون پست های ضعیفتون هستن! و وقتی من ازشون ایراد می گیرم ممکنه فکر کنین که نوشته هاتون کلا ایراد دارن. اینطور نیست. مثلا این پست گلخانه تاریکتون بهتر از این پستیه که الان نقد کردم.
البته این که برای پست ضعیف درخواست نقد می کنین خیلی بهتره. چون نقاط ضعفتون رو بهتر می شناسین. ولی نقاط قوتتون رو هم بگم که به همون شکل ادامه بدین. پست گلخانه تاریکتون توضیحات و جمله ها و دیالوگ ها و شکلک هاش خیلی بهتره. سعی کنین به اون سبک و به اون شکل بنویسین. بعضیا بر خلاف شما وقتی فکر می کنن پستشون خوبه میان براش درخواست نقد می دن!

در مورد سوژه ها خیلی دقت کنین. سوژه اصلا نباید عوض بشه. سوژه ها رو بخونین و اگه ازش خوشتون اومد ادامه بدین. به همون شکلی که در جریانه. حتی اگه سوژه ای که در ذهن شماست به نظرتون جالب تر باشه. چون از اون سوژه جالب تر بعدا هم می شه در جای دیگه ای استفاده کرد.


موفق باشید.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۱۰ ۲۱:۳۶:۱۳



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۰۷ چهارشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
لینی؟ چه بلایی سرت اومده؟ انگارمردی...دفنت کردن... یه هفته بعد به این نتیجه رسیدن که زنده ای ودوباره آوردنت بیرون. الانم با این قیافه شک دارن که زنده ای یا مرده!
(آشنا بود...نه؟!کمی ارتقاش دادیم!)


بررسی پست شماره 99 افسانه لرد ولدمورت، لینی وارنر:


بلندی و کوتاهی یک پست به اندازه ربطی نداره. به چیزی که نوشتین مربوطه. اگه لازم یا مفید بوده، می تونین طولانی بنویسین. اون پست طولانی محسوب نمی شه. ولی اگه بی دلیل کشش داده باشین ممکنه پست ده خطی هم طولانی باشه.

شما که کتابی می نویسی... چرا گفتی فکر می کنم بهتره دوباره کتابی بنویسم؟
کتابی نوشتن نویسنده رو محدود می کنه. منم کتابی می نویسم. ولی به کسایی که طنزی بیشتر یا متفاوت از طنز عادی و ساده دارن توصیه می کنم محاوره ای بنویسن که دستشون باز تر باشه. اصولا خودتون باید تشخیص بدین که چطوری راحت ترین.


نقل قول:
سطل آب با صدای بلندی بر روی زمین قرار می‌گیرد. به هر حال عدم استفاده از جادو در حین تمیز کردن این دردسرها را نیز داشت. ایرما که با آن جثه‌ی رشیدش(!) حمل‌کننده‌ی سطل آب بود، با بلند شدن صدا به سمت لرد برمی‌گردد.
- شرمنده ارباب! برای تمیز کردن اتاقتون اومدیم. اجازه می‌دین؟

از شخصیت ایرما برای شروع استفاده کردین. ایرما دو ویژگی بارز داره. 1- کتابداره. 2- پول پرسته! وقتی اسم یه شخصیت رو می بریم بهتره از ویژگیاش استفاده کنیم. لازم نیست خیلی تاکید آمیز و پررنگ باشه. ولی برای جذب خواننده خوبه. دیالوگ هایی که فرقی نمی کنه گوینده شون ایرما باشه یا لینی یا لونا کمی خطرناکن.


نقل قول:
لرد زیرچشمی نگاهی به آب درون سطل می‌کند. هنوز در مورد اینکه چه دستوری می‌تواند به آن دهد ایده‌ای به ذهنش نرسیده بود. بنابراین تصمیم می‌گیرد کمی اسباب شادی خویش را فراهم نماید!
- عــه!

بلافاصله لرد به صدای مورگانا واکنش نشان می‌دهد.
- ساکت باشین ابلها! نمی‌بینین داریم مطالعه می‌کنیم؟

وقتی دیالوگ مربوط به آخرین شخصیتی که دربارش حرف زدیم(آخرین فاعلمون) نیست باید فاصله بذاریم.
الان هر کسی که پست شما رو بخونه مطمئنا فکر می کنه اون "عه" دیالوگ لرده. اگه قراره دیالوگ مورگانا باشه باید فاصله بذارین.


نقل قول:
بنابراین تصمیم می‌گیرد کمی اسباب شادی خویش را فراهم نماید!

نقل قول:
اما این‌ها برای لینی و ایرما جواب نبود.

جمله های کوتاه جالبی دارین...خارق العاده و عجیب و غیر عادی نیستن...ولی نوشته تونو خیلی قشنگ تر و دلنشین تر می کنن.


نقل قول:
به دلایل خاص که فقط نویسنده می‌داند و بزودی خوانندگان نیز به آن پی می‌برند

این قسمت هم یکی از همون دخالت های نویسنده اس که به موقع و به جا و به شکل مناسب انجام گرفته. توجه خواننده رو به سطل جامونده جلب کردین.


نقل قول:
- هی مواظب باش! این طرز رفتار درست با یه کتاب نیست!

هوم! همین بود ها! اون اول هم به همچین چیزی احتیاج داشتیم.


نقل قول:
وقوع چنین حادثه‌ای برای هرگونه کتابی را مشاهده کند، به سختی آب دهانش را قورت می‌دهد.
- نه!

لینی که برای خیس کردن مجدد پارچه‌اش به سمت سطل خیز برداشته بود، با دیدن سطل خالی این را بر زبان راند.

اینجا هم همون اتفاق بالا افتاده! "نه"ی شما برگشته به ایرما. باید فاصله می ذاشتین.


نقل قول:
- خیلی پر سر و صدایین... در ضمن! ایرما فک نکن نفهمیدیم اون موقع به ما زل زده بودی!

دیالوگ خوبه...ولی این شکلک رو برای لرد حتی در حالت طنز هم نمی شه قبول کرد. مگه در مورد طنزایی که کلا شخصیت ها رو عوض می کنن.


پستتون کمی(نه زیاد) طولانیه...می تونست خلاصه تر بشه. البته جزئیات رو خوب توضیح می دین...احساسات و حرکات و عکس العمل ها خیلی دقیق توصیف می شن. برای همین نمی تونم بگم اینا رو کم کنین...می تونین اتفاقا رو کمی کمتر کنین. یکی از کار های خوبی که انجام دادین این بوده که برای روشن کردن ذهن خواننده ای که ممکنه گیج شده باشه در پایان پست شفاف سازی انجام دادین:
نقل قول:
لرد به اختیار خود مدام آب‌ را تبخیر و میعان کرده و مرگخوارانش را به بازی می‌گرفت!



شما همیشه خوب بودین. سخت ترین قسمت رولتون رو با مهارت نوشتین. یعنی اتفاق های عجیب و غریب و گیج شدن مرگخوار ها رو.

دوباره شروع کردن کار سختیه. خیلیا رو دیدم که موفق نشدن. ولی شما قبلا هم این کار رو انجام دادین و خیلی زود از مرحله خوب به خیلی خوب رسیدین.

______________

بررسی پست شماره 384 زندگی به سبک سیاه، آرسینوس جیگر:


دلیلی وجود نداره که شما ضعیف بشین. یه پستتون می تونه ضعیف تر از اون یکی باشه ولی این به معنای ضعف شما نیست. شاید سوژه خوب نیست. شاید داستان خوب پیش نمی ره. شاید مجبورین کار خاصی در پستتون انجام بدین.


تعداد شکلکاتون زیاده. ولی تعداد دیالوگ هاتون هم زیاده. این دیالوگ ها معمولا به احساس احتیاج دارن! فقط مواظب باشین شکلک هایی که حرکت زیادی دارن (مثل اونی که ابر بالا سرش هست) رو خیلی و در فاصله های کم استفاده نکنین.


شما سوژه ایرما رو ادامه دادین و جالب اینجاست که تمومش نکردین! من هم تازه متوجه شدم که یک پست برای یک شخصیت کافی نیست. همچین سوژه ای کمتر ممکنه گیرمون بیاد. سوژه ای که بتونیم به زندگی شخصیت ها و راز هاشون بپردازیم. حالا که پیداش کردیم بهتره ازش بطور کامل استفاده کنیم. برای همین اشکالی نداره اگه بازجویی از شخصیت های پرسوژه چند پست طول بکشه.


نقل قول:
پس به نفس عمیقی کشید و چوبدستی اش را از داخل آستینش خارج ساخت.

جمله اول چیه؟! بخونین جمله هاتونو! قبل از فرستادن بخونین!
ولی نگه داشتن چوب دستی داخل آستین فکر خوبی بود.


بیشتر نویسنده ها با فاصله ها مشکل دارن. فاصله هایی که بعد و قبل از دیالوگ ها گذاشته می شه. بیشترشون حتی بعد از توضیح هم اشتباه انجام می دن. خیلی خوشحالم که بالاخره یکی رو دیدم که فاصله هاش رو درست گذاشته.


نقل قول:
- ملت شاهد باشید این داره از رئیس "سی بی سی" سوال میپرسه!

دیالوگ فلورانسو خیلی خوب بود...ولی کم تکرار شده! به نظر من بهتر بود از اول پست چندین بار تکراش می کردین. حتی طوری که خواننده متوجه نشه گوینده کیه. در این موقعیت ها من فونت نوشته رو عوض می کنم و خواننده می فهمه که این جمله عادی و از طرف شخصیت های داخل اتاق نیست.
بعد از چند تکرار، آرسینوس به طرف در می رفت و می گفت دور شین!
به هر حال فکر خیلی خوبی بود. جواب بعدی فلورانسو هم خوب بود.


نقل قول:
- پاشید برید دم در خونه ی خودتون بازی کنید از اتاق بازجویی دور بشید! دور بشید! دور بشید!

اون قسمت خط خورده بهتر بود کلا نوشته نمی شد. فراموش نکنین که این یک صحنه اس. صحنه ای که خواننده تصورش می کنه. و ناخودآگاه فکر می کنه که آرسینوس این جمله رو گفته؟ نگفته؟ می خواسته بگه؟ گفته بعد پشیمون شده؟ فقط بهش فکر کرده؟
راه حلی وجود داره که بتونیم جلوی فکر کردن خواننده رو بگیریم و اون اینه که طنزش رو خیلی قوی کنیم. طوری که خواننده بخنده و دیگه فکر نکنه! اینجا جمله اول ساده بود. این تاثیر رو نمی ذاشت.


ایرما به هیچ سوالی جواب نداده...سوژه رو پیش نبردین...و پیش بردن سوژه معمولا چیزی نیست که دنبالش باشیم. پست شما جالب و سرگرم کننده بود. پایانش هم با یه سوال واضح تموم شده که خیلی راحت خواننده ها رو ترغیب به ادامه دادن می کنه.


خوب بود.

_____________________

هلنا و مرلین...به زودی!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۱۰ ۲:۱۵:۰۴



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۵۴ سه شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴

هلنا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۰۲ جمعه ۲۹ خرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۴
از زیر سایـہ اربـــــــــاب....
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 82
آفلاین
سلام اربابا...
می شه اینو نقد کنید؟
اربابا می شه در اخر خواهش کنم میزان پس رفت و پیشرفت را هم بیان بنمایید؟


ویرایش شده توسط هلنا ریونکلاو در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۹ ۲۰:۵۹:۵۵


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۵۲ سه شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴

گریفیندور، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
امروز ۱۳:۲۸:۴۸
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
ناظر انجمن
پیام: 728
آفلاین


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۵۳ دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
سلام ارباب.

ارباب... یه زحمتی براتون دارم.

شرمنده بابتش ارباب... ولی حس میکنم کمی در نوشتن ضعیف شدم.



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۴۵ دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
کنت الاف


نقل قول:
پ.ن:الان اینی که من نوشتم طنز هست جدی هست طنزوجد مییباشد؟

من هیچوقت اصطلاح طنزو جد رو بکار نبردم و راستش اصلا نمی دونم چیه. چون چیزی که بهش می گن طنز و جد، به نظر من همون طنزه. ولی ظاهرا طنز و جد توضیحاتش جدیه. یعنی با جدیت یه صحنه طنز رو توضیح می ده. مثل همینی که شما نوشتین. ولی طنز خالی توضیحاتش هم می تونه طنز آمیز باشه...گرچه هنوز فکر می کنم طنز و جد همون طنزه و لازم نیست جدا بشه.



بررسی پست شماره 382 زندگی به سبک سیاه کنت الاف:


شما شخصیت خاصی دارین. به خودتون هم گفتم...دیگران نمی تونن خیلی راحت درباره شخصیت شما بنویسن. حداقل به طور مفصل نمی تونن. دو تا دلیل داره. اولیش اینه که شخصیت شما از یه کتاب دیگه هست و ممکنه خیلیا نشناسنش. استفاده از شخصیتی که نمی شناسیم کمی شجاعت می خواد. چون نویسنده فکر می کنه شاید این شخصیت جنبه و ویژگی خاصی داشته باشه که من ندونم یا اشتباه منعکس کنم.
دلیل دوم اینه که کنت الاف شخصیت پیچیده ای داره. چه بشناسیمش و چه نشناسیم نوشتن دربارش کمی سخته. البته در قالب سوژه های کوچیک راحت می شه ازش استفاده کرد...ولی پست مفصلی مثل این یکی کار سختیه. خود شما بهتر از هر کسی می تونین این کار رو انجام بدین.


نقل قول:
درون سالن غلغله ای بود. صدای انواع جانوران شبح مانندی که از پاترونوس افراد مختلف شکل گرفته بودند با صدای ساحره هایی که مدام درباره ی فرد داخل اتاق غیبت می کردند مخلوط شده بود. و تقریبا صدایی مانند برفک تلویزیون های قدیمی که درون یک پیکان مدل 48 بودند ایجاد کرده بود.

این از صفر شروع کردنه...یعنی صحنه تون رو از بخش مهمونی شروع کنین. و در این سوژه این بهترین کاره. خواننده خیلی راحت تر و بدون گیج شدن سوژه رو دنبال می کنه.
گذشته از این انتخاب خوب، شما این کار رو به شکل ساده و در واقع سرسری انجام ندادین. جمله های انتخاب شده شما حساب شده و جالبن...در مورد پاتروناس ها و غیبت درمورد فرد داخل اتاق! گرچه به نظر من بهتر بود در همین قسمت تموم می شد و درباره صدا توضیحی نمی دادین. چون اینجا توجه خواننده رو به اتاق بازجویی جلب کردین و فرصت خوبیه که یک راست برین سراغ اتاق!


نقل قول:
اما درون اتاق قضیه کاملا فرق داشت. نه از فضای پر جنب جوش خبری بود و نه از فردی خوشحال که خرامان مسیرش را طی کند.

صحنه ها رو خیلی قشنگ به هم ربط دادین. درست مثل صحنه های یک فیلم.


نقل قول:
مهمتر از همه لرد که به زودی باز میگشت تا پیشرفت کار را بررسی کند.

این نکته کوچیکیه که نویسنده ها می تونن بعدا ازش استفاده کنن.


نقل قول:
-اوه! کنت عزیز! خوشحالم که تو نفر بعدی من بودی! بدبخت شدم!
این قسمت جالب بود...و دلیل جالب شدنش شکل نوشتنتون به همراه شکلک بود.


نقل قول:
کنت الاف صندلی مخصوص متهم را عقب کشید و فاصله نسبتا زیادی از میز روی آن نشست. به جلو خم شد و چراغ بالای میز را تکان داد و سپس در گام بعدی پاهایش رو روی میز گذاشت تا دلیل فاصله دادنش از میز مشخص شود. هر چه باشد پاهای درازی دارد!

شخصیت الاف رو خیلی خوب توصیف می کنین.تسلط خوبی روش دارین و این خیلی مهمه. ولی همچنان بزرگترین نقطه قوت شما جمله بندی و ترتیب توصیفاتتونه. شما خیلی خوب می دونین یه صحنه رو چطوری می شه توصیف کرد که جذاب تر بشه.


نقل قول:
همزمان که الاف پاهایش را برداشت آرسینوس نیز روی صندلی خود نشست و پرونده ی قطور همیشگی اش را باز کرد.

- میدونی الاف؟ تو پرونده ی عجیبی داری. بر خلاف خیلیا که فامیلی ندارن تو اسم نداری. کنت لقبت هست و فامیلیت الافه.

اهمیتی زیادی نداره...ولی بهتره بین توضیح و دیالوگ فاصله نذارین. اینجوری نوشته تون مرتب تر می شه. مگه این که دیالوگ مربوط به شخصی غیر از شخصیت توصیف شده باشه.


محور پست شما الاف بود...و شخصیت عجیب و غریب و مرموزش. الاف رو نمی شه شناخت...نمی شه پیش بینی کرد. و همین باعث می شه همه با احتیاط بهش نزدیک بشن. احتیاط و ترس آرسینوس هم کاملا مشخص بود. بر خلاف شخصیت های قبلی آرسینوس خسته نشد...فقط می خواست هر چه سریع تر الاف رو از اتاق بفرسته بیرون. خونسردی عجیب و غریب الاف به این مورد کمک کرده بود.

طنزش خوب بود...پستتون جای کار داشت ولی نه در مورد طنز. در مورد داستان. می تونستین بازجویی رو کمی طولانی تر کنین. الاف هم سوژه هایی برای استفاده داشت. ولی این انتخاب به عهده نویسنده اس که چقدر از سوژه ها استفاده کنه. مخصوصا وقتی سوژه متعلق به خودش باشه. تمرکز شما روی اتاق بازجویی و آرسینوس و الاف بود. می تونستین کمی بیشتر سوال و جواب کنین و خواننده رو وارد زندگی الاف کنین. هر چند کسی هم از الاف انتظار جوابای درست و حسابی نداشت.

پست خوب و سرگرم کننده ای بود.

_________________

بررسی پست شماره 383 زندگی به سبک سیاه، ایرما پینس:


نقل قول:
با شنیدن صدای بعدی،از میان عده ای ساحره که دور هم نشسته بودند و سبزی پاک میکردند و در باره انتخابات و CBCو غذای هندی و شوهر سوم الیزابت خانوم خیاط صحبت میکردند،ساحره کهنسالی جوانی از جال برخواست.
نگاهی به چپ و راست انداخت

شروع شما هم شبیه شروع پست قبلی بود...ولی کمی از کنترل خارج شده. اشاره مستقیم به موضوعات غیبت حداقل برای شروع زیاد جذب کننده نبود. اون قسمت جوان/کهنسالش هم می تونست نباشه. شاید بهتر بود در همین شروع پست اینجوری از ایرما حمایت نمی کردین!


اشتباهای تایپی زیادن! بیشتر از چیزی که بشه گفت مهم نیست. این اشتباهات مثل فیلمیه که هی صداش قطع بشه یا تصویرش بره! بعد از مدتی می ره رو اعصاب خواننده.


نقل قول:
آرسنوس مانند آن چه که در فیلم های ماگلی دیده بود،با دست محکم به چراغ ضربه زد،انتظار داشت که چراغ به این سو و آن سو تاب بخورد و فضایی مخوف ایجاد شود!
اما به محض برخورد دستش با چراغ،لامپ ترکید و اتاق در تاریکی مطلق فرو رفت!

این قسمت خنده دار بود.


نقل قول:
- بله وکیل،گویا دچار کند ذهنی هم هستید؟بذار ببینم.
و با بیرون کشیدن کتاب "روانشناسی کودکان تیزهوشان کند ذهن و مبتلا به اوتیسم"مشغول مطالعه شد

اشکال پست شما اینه که هیچ اتفاقی در اون نیفتاده. البته معنی "اتفاق" فقط پیش بردن سوژه نیست. ولی پست شما از هر نظر فقط کمی جلو رفته. به هیچ موردی بطور کامل نپرداخته. به محض این که خواستین شروع کنین پست تموم شده. برای تموم کردن خیلی زود بود. شما در واقع فقط یک مقدمه نوشتین برای ورود نفر بعد. کل سوژه ایرما موند برای نفر بعدی. در حالی که خودتون بهتر می تونستین بنویسین. شما بهتر از هر کسی می دونین که ایرما چه ویژگی هایی داره، چه نقاط ضعف و قوتی داره و می تونستین از این قسمت برای معرفی بیشترش استفاده کنین. با وجود این، این ایراد قابل گذشته....دلیلش هم شخصیت خوب و سوژه دار ایرماست. احتمالا نوشتن درباره ایرما برای نفر بعدی سخت نمی شه. اگه شخصیتتون جالب نبود ممکن بود سوژه همین جا گیر کنه. کلا در چنین سوژه هایی بهتره انتخاب شخصیت رو بذاریم به عهده نفر بعدی.


از خود ایرما در همین مقدار سوژه هم استفاده نشده. از ظاهرش...از حرفاش...از کتاباش...شما بیشتر به آرسینوس پرداختین. به نظر من لازم نبود. آرسینوس تو کل سوژه حضور داره. اینجا چیزی که برای خواننده جالبه احتمالا ایرما بود. مثلا این قسمت با وجود کوتاه بودن خوب بود:
نقل قول:

-:اسم،پیشه،وضعیت تاهل،سن؟

-

- یه بار دیکه حرفمو تکرار میکنم،اسم،پیشه وضعیت تاهل،سن؟

-


خوب بود...ولی می تونست کامل تر(نه بهتر!) باشه. یعنی مشکل کیفیت نیست.


موفق باشید.

_____________

پیکس

نقد شما به زودی!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۳۸ دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
ارباب با کلی عرض پوزش و شرمندگی که رولم به طرز عجیبی طولانی شد برای درخواست نقد اومدم. حساب طول از دستم در رفته. :|

99 افسانه شما




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۴۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴

ایرما پینس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۹ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۸ چهارشنبه ۹ تیر ۱۴۰۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 184
آفلاین
اربابا!
ایشون رو بگیرید زیر شکنجه و نقد نقد!


Underfed Vulture


قبل از صحبت کردن فکر کنید.
قبل از فکر کردن مطالعه کنید.





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۳۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴

کنت الاف old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۶ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۰۰:۴۹ جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲
از یتیم خانه های شهر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 206
آفلاین
یا لردا!

کنت الافی دیگر و نقدی دیگر!

پ.ن:الان اینی که من نوشتم طنز هست جدی هست طنزوجد مییباشد؟
پ.ن2:سعی کردم با وارد کردن الاف به بار طنز پست بیافزایم نسبت به قبل از ورودش. ایا موفق بودم؟
پ.ن3:بازم جای کار داشت؟

با تشکرات


ویرایش شده توسط کنت الاف در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۷ ۱۱:۲۳:۱۲


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۳۳ سه شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
تاپیک نقد چند روز(حداکثر یک هفته) تعطیل می باشد!

______________________

بررسی پست شماره 364 زندگی به سبک سیاه، سلینا ساپورثی:


نقل قول:
آرسینوس با خستگی که تماما از سر و کولش میبارید به کف چوبی اتاق بازجویی خیره شده بود.صد البته که خسته بود.علاوه بر کل کل کردن با افرادی که حتی از مجرم بودنشون هم مطمئن نبود، استرس همچین وضعیت خطیری بیشتر بهش فشار میاورد.

این چند خط اول تسلط شما به سوژه رو نشون می ده و همین موضوع ظاهرا ساده باعث می شه نه شما موقع نوشتن گیج بشین و نه خواننده رو گیج کنین.
لحنتون ساده و صمیمی و گفتاریه. اشکالی نداره. البته در نوشته های جدی کمی خطرناکه! باید مواظب باشین از حد و مرزش جلوتر نره...ولی الان مشکلی وجود نداره. جمله هاتون واضح و رسا هستن.


نقل قول:
- رودولــــــــــــف.....
-هوووی رودولــــــــف....کجایی؟

یک دیالوگ رو در دو خط ننویسین. اینطور به نظر می رسه که خط دوم جواب خط اوله یا از طرف شخص دیگه ای گفته شده.


نقل قول:
ارسینوس اخم کرد.مگه الان وقت این مسخره بازیاس.هر وقت میخوایس نیست هر وقت نمیخوایس هست.البته اینکه همیشه هست حتی وقتی نیست.ای خدا!ما واقعا داریم به کدام سو میریم....

این "میخوایس" و "نمیخوایس" که احتمالا اشتباه تایپی هستن...ولی افکار آرسینوس جالب بودن. سردرگمی شو به خوبی به خواننده منتقل کردین. استفاده از دیالوگ های شخصیت های سایت کار خوبی بود.


نقل قول:
در رو باز کرد و بلافاصله....
با دستاش جلوی چشماش رو گرفت.لعنتی،اصن یادم نبود که مثلا این بیرون مهمونیه!خوب حالا...

این قسمت کمی مبهم بود. چرا جلوی چشماشو گرفت؟...مگه مهمونی چیز بدیه؟!


نقل قول:
ارسینوس چشمانش رو به دنبال ردی از رودولف چرخواند.... و در کسری از ثانیه پیداش کرد.بوقی با اون هیکل گندش..

بعضی از قسمت های نوشته تون با هم هماهنگ نیستن. سعی کنین کل پست یکدست باشه. "چرخاند" و "چشمانش" نوشتاری هستن و "پیداش کرد" گفتاری. یا دو تای اولی هم باید "چرخوند" و "چشماش" بشن و یا فعل دوم "پیدایش کرد" بشه. این اشکال در پست قبلیتون هم وجود داشت.
در بعضی قسمت ها نظر آرسینوس زیادی وارد نوشته تون شده. منظورم جمله آخر در همین پاراگرافه. ولی بعضی قسمت ها هم خیلی خوب بود. مثلا:
نقل قول:
من این دوشیزه ساپورثی رو تا حالا ندیدم.بایدم بهش شک میکردم.حتی همراهی هم نداشت.برای چی اینجاست؟از کجا اومده؟اسمش چرا انقد اشناس!ساپورثی...سا پورتی...اِ..نه بابا..اسمش از یه لحاظ دیگه اشناس..نمیدونم حالا...

طنزش هم خوب بود. خوشحالم که طنز رو هم به نوشته هاتون اضافه کردین.


نقل قول:
بانوی جوان لبخندی زد و رودولف به سمت ارسینوس رفت.
- آرسینوس....ایشون دوشیزه ساپورتـ ...اِهِم... دوشیزه ساپورثی هستن.یه دوشیزه با کمالات!

سوژه ساپورتی شما جالبه. خوب ازش استفاده می کنین.
در قسمت اول پستتون(تا همینجاش) به نظر من کمی زیادی وقت تلف کردین. چون اتفاق خاصی هم نیفتاده. آرسینوس دنبال رودولف می گرده و خواننده منتظر نفر بعده. این انتظار کمی زیاد طول می کشه و ممکنه و خواننده قبل از رسیدن به این نقطه فرار کرده باشه! بهتر بود در یکی دو سطر اول به سلینا می رسیدین.


نقل قول:
-جیگر هستم...البته مکسور!...آرسینوس جیگر...

تاکید بسیار خوب و بجایی بود.


نقل قول:
- نام، پیشینه،قصدتون از دخول؟
-سلینا ساپورثی،نویسنده کتاب، پیشگو و اصیل زاده، به دعوتِ کسی.

در یکی از نقد ها گفته بودم چنین سوالی باید بدون هیچ توضیح اضافه ای جواب داده بشه. جوابی به شکل و در اندازه همون سوال! اگه اونجا رو خوندین و این کارو انجام دادین که خیلی خوبه. یعنی خیلی سریع یاد می گیرین. اگه نخوندین هم که بازم خوبه! چون خودتون می دونستین باید این کارو انجام بدین.


در بخش دوم پست شما تعداد زیادی دیالوگ بدون توضیح و پشت سر هم وجود داره. دو نکته باعث شده که این کارتون علاوه بر این که ایراد محسوب نشه نکته مثبت تلقی بشه. اول این که اینجا فقط دو شخصیت وجود دارن. سلینا و آرسینوس. همین باعث می شه خواننده گیج نشه که گوینده کیه و مخاطب کی! و دوم این که بازجویی ریتم تندی داره. سوال و جوابا پشت سر هم انجام می گیرن و همین بدون مکث بودنشون می تونه دلیل خوبی باشه که هیچ توضیحی بینشون نداده باشین.


سوژه رو خوب پیش بردین. سرنخ کوچیکی به آرسینوس دادین. ولی نه در حدی که مشکل رو حل کنه...کار خوبی کردین. چون این مشکل فعلا نباید حل بشه.


به نظر من این سوژه فرصت خیلی خوبی برای معرفی سلینا بود. به اندازه ای که می تونستین از این فرصت استفاده نکردین. می تونستین قسمت اول رو کمی کوتاه تر کنین و به جاش بیشتر درباره سلینا، ظاهرش، اخلاقش توضیح بدین.
سوژه ای که از اسم سلینا گرفتین خوبه...ولی فعلا خوبه! این سوژه ای نیست که در مدت زمان طولانی بتونین ازش استفاده کنین. برای همین باید ویژگی یا ویژگی های دیگه ای هم برای سلینا پیدا کنین. برای معرفیش...جا افتادنش. مثلا همین
جمله "من یک بانوی با کمالاتم! علاقه ندارم به صورت هر مردی نگاه کنم" ایده خوبیه. سلینا می تونه همیشه همین رفتار رو داشته باشه. می تونه حتی نقطه مقابل رودولف باشه.برخلاف تصوری که اسمش ایجاد می کنه از جادوگرا(مردا) فراری باشه!
یا هر سوژه منحصر به فرد دیگه ای که خودتون براش در نظر بگیرین.


از توضیحات زیاد و خسته کننده در این پستتون خبری نیست. اینجا نوشته شما با اضاقه شدن کمی طنز، کمتر شدن توضیحات، و تاکید روی شخصیت ها و ویژگی هاشون سرگرم کننده تر شده. به نظر من همین قدر پیشرفت خیلی خوبه.


____________________

بررسی پست شماره 202 آموزشگاه مرگخواری، زنوفیلیوس لاوگود:


هنوز شروع به خوندن پستتون نکردم. با نگاه اول مشخصه که دیالوگاش زیادن. ولی بینشون توضیحاتی هم می بینم و این خیلی خوبه. این که ظاهرا دیالوگ ها زیادن معنیش این نیست که بی دلیل یا اضافه هستن. اینو بعد از خوندن می تونم بگم. الان فقط خواستم بگم پستتون تغییر واضحی داشت.


نقل قول:
_ماها گشنمونه...
بلاتکريس که تازه توانسته بود خود را جمع و جور کند با حالت خشمگي گفت:
_مي گي چيکار کنم؟
_ما ها غذا مي خوايم!
_شما بايد خودتون براي خودتون غذا مي اوردين.ارباب يعني نه پروفسور که نمي تونه هزينه خوردو خوراک شما ها رو هم بر عهده بگيره.

شروعتون خوب بود. این بچه ها باید برای مرگخوارا دردسر درست کنن. مرگخوارا هم متقابلا باید باهاشون بدرفتاری کنن! این اصل سوژه اس و شما هم طبق این اصل پیش رفتین.
انتخاب شخصیت ها برای کاری که می خواییم انجام بدیم یا حرفی که می خواییم بزنیم خیلی مهمه. همیشه دقت کنین که این کار یا این حرف با کدوم شخصیت سازگاره. اینجا بلاتریکس رو انتخاب کردین. به نظر من انتخاب خوبی بود. ولی حالا که بلاتریکس رو انتخاب کردین می تونین لحنشو کمی تند تر و بداخلاق تر و خشن تر کنین.کمی پایین تر، جایی که مرگخوارا به بچه ها شکلات می دن زنوفیلیوس رو انتخاب کردین. اینم انتخاب خوبی بود. چون زنوفیلیوس مرگخوار خشنی نیست. همیشه انتخاب هاتونو به همین شکل نشون بدین و موقع نوشتن دیالوگ ها اخلاق و رفتار شخصیت رو هم در نظر بگیرین.
دیالوگ آخر هم خوب بود. فقط به یکی دو علامت احتیاج داشت. این علامتا هستن که لحن نوشته شما رو می رسونن. بدون اونا نوشته بی روح به نظر می رسه:
_شما بايد خودتون براي خودتون غذا مي اوردين.ارباب،(یا ...) يعني نه، پروفسور که نمي تونه هزينه خوردو خوراک شما ها رو هم بر عهده بگيره.



نقل قول:
يکي از بچه ها که به نظر با هوش مي رسيد و اگر ان طفل به هاگوارتز مي رسيد قطعا گروهش ريونکلاو بود.

این قسمت خیلی خوب بود.


الان که پستتونو تا آخر خوندم می تونم نظرمو درباره دیالوگا و توضیحا بدم.
هیچکدوم از دیالوگاتون اضافه نبود. توضیحاتتون همه خوب و به موقع و به اندازه کافی بود.
دیدین می تونین؟
کوتاه و بلند بودن رول اهمیتی نداره. ولی باید خواننده بفهمه منظور شما چیه. نباید خسته بشه. باید تشویق بشه به خوندن. رفتار بچه ها و حالت بیچارگی مرگخوارا خواننده رو تشویق به خوندن می کنه.


نقل قول:
_کي شکلات مي خواد؟
_من!
_مـــــن!
_مــــــــن!
_من دستشويي دارم.

اینجا هم دیالوگ هاتون پشت سر هم هستن. ولی اینجا، این ایراد محسوب نمی شه. چون اینجا مهم نیست که گوینده کیه! بچه ها و زنوفیلیوس دارن با هم حرف می زنن. باید به همین شکلی که نوشتین پشت سر هم نوشته می شد.

از شکلک استفاده نکردین...با توجه به تعداد زیاد دیالوگ هاتون، چند تا شکلک می تونست کمک کننده باشه.


نقل قول:
زنوفيليوس متوجه شد که ان بچه بغض کرده است.

"آن" اینجا اضافیه. "بچه بغض کرده است" کافی بود. چون در این صحنه فقط یه بچه داریم.این لحن ها کم کم جا میفتن و درست می شن. همه اوایل ورودشون با لحن نوشته مشکل دارن.


ایده هزار تو برای رسیدن به دستشویی جالب بود. می تونستین کمی بیشتر درباره اون قسمت توضیح بدین. مثلا اینا هی می رفتن...بچه هی می پرسید که نرسیدیم؟ چقدر مونده برسیم؟ و وقتی می رسیدن می گفت که دیگه دیر شده!

طنزتون خیلی بهتر شده. چون به زور سعی نکردین طنز رو وارد نوشته کنین.
سوژه رو سریع پیش نبردین و چیزی رو سانسور نکردین! این خیلی خوبه.


نقل قول:
_مرلين وکيلي اوضاع ما رو ببينا!تا بيست دقيقه پيش اينا از ما مي ترسيدن ولي حالا ما از اونا مي ترسيم...

اینجا سوژه عوض نشده...حالتش عوض شده! و به نظر من انتخاب خیلی خوبی کردین. تا اینجای کار این مرگخوارا بودن که از بچه ها می ترسیدن...ولی از اینجا به بعد ظاهرا بچه ها قراره دردسر ساز بشن. مرگخوارا بچه ها رو دست کم گرفته بودن.
فقط موقع عوض کردن سوژه ها(یا حالتشون) حتما توجه کنین که از سوژه قبلی به اندازه کافی استفاده شده باشه و سوژه جدید جالب تر باشه.
اگه این کار در چند پست قبل از شما انجام می گرفت احتمالا ایراد می گرفتم که از سوژه استفاده نشده. جای کار داره...ولی اینجا جای مناسبی بود.


پیشرفتتون خیلی خوب بود. همینطور ادامه بدین.


موفق باشید.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۲۶ ۲۳:۰۷:۵۴








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.