لطفا برای پست هایی با امتیاز 26 و بالاتر درخواست نقد نکنین.
داور های اول و دوم و سوم ترتیب خاصی ندارن. یعنی یکی ممکنه یه بار داور اول باشه و دفعه بعد داور سوم.
...................................................
نتیجه دوئل سر کادوگان و آموس دیگوری:امتیازهای داور اول:
سرکادوگان: 27 امتیاز - آموس دیگوری: 26 امتیاز
امتیازهای داور دوم:
سرکادوگان: 28.5 امتیاز - آموس دیگوری: 25.5 امتیاز
امتیازهای داور سوم:
سرکادوگان: 28.5 امتیاز - آموس دیگوری: 26 امتیاز
امتیازهای نهایی:
سرکادوگان: 28 امتیاز - آموس دیگوری: 25.83 امتیاز
برنده دوئل:
سرکادوگان!(معمولا اینجا و اینجوری و بدون این که طرف بخواد در مورد پست های دوئل نظر نمی دم. ولی چون پست سر کادوگان در مورد لرد بود نمی تونم جلوی خودمو بگیرم و نگم که پست خیلی خنده داری بود. بسیار خندیدیم. )
..........................................
روز بسیار پرکاری برای دکتر ریدل بود.
پرستاری که خستگی از چهره اش می بارید، سومین پرونده را روی میز دکتر گذاشت.
-آقای دکتر... اینم آخریشونه. آقای دیگوری. فعلا بردیمش بخش B... شما چه دستوری می دین؟
دکتر پرونده را باز کرد و نگاهی سرسری به آن انداخت.
-هنوز مثل قبله؟
پرستار که به سختی جلوی خنده اش را گرفته بود جواب داد:
-بله... جاروهای پرنده و اسمشو نبر و جام آتش و این حرفا. به اضافه این که امروز اصرار داشت زودتر مرخصش کنیم. چون با یه تابلوی شوالیه، دوئل داره.
توجه دکتر جلب شده بود.
-دوئل؟... یعنی قصد کشتن کسی رو داره؟ این بیمار داره رفتارهای خطرناک از خودش نشون می ده. آرامبخش بیشتری بهش تزریق کنین.
پرستار دیگری بدون در زدن، سراسیمه وارد اتاق شد.
دکتر با حالتی عصبانی رو به او کرد.
-امیدوارم توضیح مناسبی برای این ورود نامناسبتون داشته باشین.
پرستار که شدیدا دچار لکنت زبان شده بود، سعی کرد قضیه را به کوتاه ترین شکل ممکن توضیح بدهد.
-آقای دکتر... یه تابلو... اومده دنبال بیمار دیگوری...
جلوی در بیمارستان!-زیاده آقا... زیاده! نمی فهمم مگه از هاگوارتز تا اینجا چقدر راهه که از من درخواست سیصد گالیون می کنین؟
سرکادوگان شمشیرش را بیرون کشیده بود و مردی را که داشت او را از پشت کامیونی پرنده پایین می آورد، تهدید می کرد و در حال تلاش برای فرو کردن شمشیر در چش و چال او بود.
مرد، تابلوی سر کادوگان را با خشونتی عمدی روی زمین گذاشت و به دیوار تکیه داد.
-برای این که به جای تاکسی با شرکت حمل و نقل جادویی تماس گرفتین. هزینه یک ساعت کار ما همینقدره. پول منو بدین برم.
کادوگان نگاهی به سردر بیمارستان روانی انداخت.
-هوووم... همینجاست. صبر کن. باید من و اونو به باشگاه دوئل ببری.
راننده کامیون که امیدوار بود خیلی زود از شر کادوگان خلاص بشود، متوجه شد که این خلاص شدن، کمی بیشتر طول خواهد کشید.
اتاق دکتر-باور کنین راست می گم... تابلو رفته بود جلوی پذیرش و جیغ و داد می کرد که وقت دوئلش داره می رسه و یک شوالیه هرگز نباید منتظر بمونه. چیکار می کنین... این چیه به من تزریق می کنین؟
کسی حرف پرستار وحشتزده را باور نکرد.
در این فاصله، کادوگان، راننده کامیون را وادار کرد که او را به اتاق آموس دیگوری ببرد.
لحظاتی بعد، نگهبانان، مردی را می دیدند که تابلویی را روی هوا بلند کرده... و تابلویی را می دیدند که مرد نحیف و کوچک اندامی را به همراه تختش در دست گرفته.
اجبارا!
چون آموس به دلیل شدت هذیان هایش به تخت بسته شده بود.
کسی از شدت بهت و حیرت نتوانست جلوی این گروه عجیب را بگیرد.
آموس و سر کادوگان به کامیون رسیدند.
راننده کامیون هر دو را به دقت بسته بندی کرد و پشت کامیون گذاشت.
آموس ترجیح می داد بسته بندی نشود... ولی راننده به او یادآوری کرد که او راننده تاکسی نیست و از شرکت حمل و نقل آمده و هر چیزی را که به عنوان بار به او تحویل داده شود، بسته بندی می کند.
لحظاتی بعد، هر سه به مقصد باشگاه دوئل پرواز کردند.
........................................
* منتظر بودین دکتر ریدل، لرد سیاه باشه؟!
نخیر! ما فقط می خواستیم بگیم تو فک و فامیلمون دکتر هم داریم!