هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۳:۴۵ چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
...اي بابا صد بار گفتم اين همه وول نخور.يهو ديدي به جاي دوتا ديگه بدنت تو رو به كنده درخت پيوند زدم!
بليز كه از دست سوسول بازي هاي هري عصباني بود اين حرف را زد.بليز در حالي كه سوزني به اندازه شاخ گاو در دست داشت مشعول پيوند زدن دو تيكه بدن هري بود.
هري هم هر چند لحظه يه بار ميگفت:آييي...وايي،خيلي ناجوره.اين چه وضعيه؟من پسر برگزيدم.من آخر همه سفيدهاي دنيام.چرا من بايد نصف بشم؟نخير اين انصاف نيست.
بليز سوزن را به صورت تهديد آميز جلوي هري گرفت و گفت:اينقدر داد و بيداد نكن.يهو ديدي عصباني شدم دهنت رو دوختم بهم!
هري كه ميدانست در اين وضعيت نميتواند شاخ بازي در بياورد ساكت شد و مشغول تماشاي عمل جراحي جانگدازش شد!

لرد ولدمورت به گام هايي آرام به سمت سارا رفت.سارا همان طور كه تمشك ها را ميچيد با ترس به اطراف نگاه ميكرد تا كسي به طور ناگهاني از پشت به وي حمله نكند.
لرد پشت سر سارا ايستاد و گفت:معلومه كه اون پيرمرد نه درست ترسيدن رو يادتون داده و نه درست مواظب بودن رو!
سارا با شنيدن صداي لرد از جا پريد و تمام تمشك ها را روي زمين ريخت و شام آن شب را نبديل به زباله كرد!
سارا:اين چه كاري بود.هرچي زحمت كشيده بودم از بين رفت.
لرد تكان خفيفي به چوب دستي اش داد و تمشك ها از زمين بلند شدند و به وضع اول در امدند.
لرد نگاه تحقير آميزي به چوب دستي سارا كرد و گفت:معلوم داملا همين چيزهاي ساده رو هم يادتون نداده.بايد به اموزش پرورش گزارش داد در مدرسه اش رو گل بگيرن.تازه بر خلاف قانون به اسم كمك هاي مردمي شهريه هم كه ميگيره!

سارا كه نميخواست با حرف لرد موافقت كند گفت:تخيرم خيلي هم خوب درس ميده.فقط چون بيشتر وقتش رو به تدريس خصوصي با هري ميگذرونه بعضي مواقع يادش ميره به ما هم درس بده.
لرد نقشه توي جيبش را لمس كرد و گفت:ببينم نصفه ديگه ايم نقشه دست شما چيكار ميكرد؟
سارا تمشك ها را جلوي آني موني گذاشت و گفت:دست دامبلدور بود.هري سر يكي از كلاس هاي خصوصي پيداش كرد.قرار شد اگه گنج بود پولش رو براي خودمون برداريم.آخه شهريه اين ترم هاگوارتز خيلي زياد بود.

اني موني كه از دست و پا چلفتي بازي رون و هرميون در درست كردن اتش خسته شده بود آن دو را كنار زد و بعد از درست كردن اتش بزرگي،ديگي را كه از غيب خاضر كرده بود روي آن قرار داد و با بعد از ريخت ن تمشك ها در ان و اضافه كردن چند چيز ديگر در كمتر از چند ثانيه غذا را حاضر كرد!
رون نگاهي به هرميون انداخت و با دهن باز پرسيد:اين چطئري اين كارو كرد؟
اني موني در حالي كه براي لرد غذا ميكشيد فرياد زد:همتون بياين.شام آمادست.آش تمشك داريم!
با شنيدن اسم شام همه از جمله بليز به سمت ديگ حمله كردند و هري كه هنوز نصف بدنش از يك طرف آويزان بود را به حال خود گذاشتند!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۳:۵۰ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۷

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
سارا و سه محفلي خوشحال از موفقيتي كه بدست آورده بودند نقشه را به ولدمورت دادند.

----
روشنش کن دیگه.آه.خوبه گفتم یک آتش درست کنا!من نمیدونم این دامبول به شما چی یاد میده تو اون محفل.
-تو آشپزی اون وقت من آتیش روشن کنم؟دارم سعی خودمو میکنم دیگه.تازه دامبول با من کاری نداره.اون همش با هری میره تو اتاق.اگر هم چیزی یاد بده به هری یاد میده.
- زود باش این آتیشو روشن کن تا لوزالمعده لرد آسیب ندیده.باید غذا بخوره سر وقت.


لرد روی بر روی چمنهای سبز،زیر درختی بس زیبا نشسته و با چشمان بسیار لردولدمورتی خود به نقشه خیره شده بود:
خدا کنه وقتی میرسیم به قبر و بازش میکنیم،سالازار کبیرلباس تنش باشه.مامان خدا بیامرزم میگفت اصلا تنش دیدنی نبود.البته حتما تا الان پیچاره اسکلت شده.ولی بازم خدا کنه لباس داشته باشه.انی مونی منو میبینه سکته میکنه،چه برسه به یک اسکلت.نمیخوام یک جسد دیگه به گورستون اضافه بشه.تازه یک آشپز درست حسابی گیر آوردم.این بمیره مجبورم دوباره بلیز رو بیارم آشپزی کنه .خدا سر هیچ کس نیاره این بلا رو.


کمی اون طورف تر ،در کنار چیزی شبیه به چادر-که البته از ردای بلیز و رون درست شده بود-سارا و بلیز مشغول چیدن تمشهای وحشی بودن تا بلکه شب یک چیزی برای خوردن داشته باشن.بلیز که از هر 8 تا تمشک،شیش تا شو میخورد و دوتای دیگه رو هم میگذاشت توی جیبش تا بعدا بخوره،با صدای آهسته و قد قد مانند گفت:
من نمیدونم این لرد چرا شمارو تا الان نکشته.اگر میکشت هم من مجبور نبودم الان کار کنم،هم گوشت شب داشتیم.
- آخه لرد قول ولدمورتی داد.
- به منم از این قولها داد که اگه تو گزینش ورودی مرگخواری تایید شدم برام دوچرخه بخره ولی نخرید.
در همین هنگام تیغی به بزرگی کله آنی مونی توی انگشت بلیز میره:
آییی...مامان شهید شدم...کمککک...خون داره از تو انگشتم مثل فواره بیرون میزنه.ای خون بدنم کم شد...آی سرم در داره میگیره.همجا داره میچرخه دور سرم. آییی

صدایی به سردی یک چای،که بمدت درازی در یخچال مونده باشه از پشت سر بلیز شنیده شد:
یک جوری میگه انگار که آواداکدابرای مخصوص لردی رو خورده باشه.یک تیغ کوچولوه دیگه. اصلا تو نمیخواد برای من تمشک بپینی.چقدر هم چیدی ارواح عمت.برو به هری کمک کن. بیچاره شیش ساعته داره تن خودشو چسب کاری میکنه تا بلکه بهم بچسبن.بعدش هم به آنی مونی کمک کن آتیش درست بشه.شب رو این جا میخوابیم و فردا دوباره راه میفتیم.البته،اگر اتفاق بدی نیفته...


ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۷ ۱۴:۳۱:۲۱

تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲:۰۱ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه

لرد سياه قصد دارد قبر جدش سالازار را پيدا كند.فقط اسلاگهورن از محل قبر اطلاع دارد.اسلاگهورن سالهاست كه در جزيره دور افتاده اي زندگي ميكنه.مرگخواران و لرد براي پيدا كردن او به جزيره ميروند.لرد به همراه بليز و بلاتريكس و آني موني براي پيدا كردن محل زندگي اسلاگهورن وارد جنگل ميشود.بعد از مدتي راهپيمايي به قصري بزرگ ميرسند و وارد ميشوند و اسلاگهورن را در آنجا پيدا ميكنند.اسلاگهورن به لرد ميگويد كه آرامگاه سالازار اسليترين در جزيره اسليترين قرار دارد.لرد و مرگخواران تصميم ميگيرند بطرف جزيره اسليترين حركت كنند.
پس از رسيدن به جزيره هري رون و هرميون براي جلوگيري از اقدامات پليدانه لرد سياه به جزيره مي آيند و با لرد سياه درگير ميشوند.در اين درگيري هري پاتر از وسط نصف ميشود ولي همچنان به مقاومت خود ادامه ميدهد.در حاليكه لرد و مرگخواران در تعقيب اين سه نفر هستند هري از محفل درخواست كمك ميكند.طولي نميكشد كه سارا خفنز به همراه موتور سيريوس سر ميرسد.ولي سارا توانايي بردن يك نفر را دارد.محفلي ها بايد انتخاب كنند.
----------------------------------------

رون از جيبش نات كهنه اي در آورد.
-شير يا خط؟

هري در حاليكه با عصبانيت به دنبال نيمه ديگرش ميدويد:
چي چيو شير يا خط؟شماها انگار هنوز متوجه نشدين؟من فرد برگزيده هستم...پسري كه زنده ماند.من قراره جامعه جادوگري رو از سياهي پاك كنم.

رون با بي تفاوتي سكه اش را برق انداخت.
-گور پدرجامعه جادوگري.من فكر ميكنم قبلا ثابت كردم در اينجور مواقع چه دوست خوب و وفاداري هستم...جام آتش يادته؟يا وقتي كه دنبال هوركراكسا بودي.
-من بايد برم.من پدر و مادر ندارم.من بدبختم.دادلي منو مسخره ميكرد.من پدرخونده مو از دست دادم...اسنيپ اذيتم ميكرد.تازه با دامبل كلي كلاس خصوصي داشتم
-خب منم بدبختم.حتي بدبختترم.ما فقيريم...موقرمزيم...بابام يه تختش كمه.داداشم گرگينه شده.خواهرم عاشق تو شده.

-سارا سعي كرد وارد بحث شود.
-چيزه...ببخشيد...ميگما...هي...

ولي كسي به او توجه نميكرد.

-اهم اهم...

بالاخره توجه رون و هري جلب شد چون اينبار صداي سارا نبود.
با ديدن چهره وحشتناك لرد سياه كه در چند قدمي انها ايستاده بود سكه از دست رون روي زمين افتاد.
-اس...اس...اسمشو نبر...

مرگخواران دور چهار محفلي حلقه زدند.

-ايول ارباب...بكششون.
-ببخشيد ارباب.ميشه هر چهار تاشونو بايه طلسم بكشين؟من تو اين روش كمي اشكال دارم.
-ارباب ميشه جسد سارا رو به ما تحويل بدين؟ميخواييم روش آزمايشاتي انجام بديم.

ولدمورت لبخندي زد.چوب دستيش را بالا برد.
-آوادا....

ناگهان چشم هرميون به نقشه اي كه در دست آني موني قرار داشت افتاد.
-هي..اون بقيه نقشه ماست.

دست ولدمورت در هوا متوقف شد.
-بقيه؟

آني موني نقشه را به ولدمورت داد.
-ارباب ...راستش منم داشتم به اين نتيجه ميرسيدم كه اين نقشه نصفس.ما به بقيه اش احتياج داريم.

چشمان سارا برقي زد.
-پس شماهم دنبال گنجين؟ميتونيم با هم معامله كنيم.شما بايد قول ولدمورتي بدين كه به ما آسيبي نميرسونين.من نصف ديگه نقشه رو به شما ميدم و هر چي كه پيدا كرديم نصف نصف.

لبخند شيطاني ولدمورت شيطاني تر شد.ظاهرا محفلي ها نميدانستند كه اين فقط نقشه قبر سالازار اسليترين است.

-قبوله....

سارا و سه محفلي خوشحال از موفقيتي كه بدست آورده بودند نقشه را به ولدمورت دادند.




Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۹:۴۵ سه شنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۷



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۷ جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۴۳ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 47
آفلاین
موتور سیکلت با صدای غرش سهمگینی به زمین نزدیک میشه و کمی بالتر از سر رون روی هوا توقف میکنه.مرگخوارها و اربابشون فعلاً دست از طلسم فرستادن برداشتن تا ببینن قراره چه اتفاقی بیوفته.

کسی که روی موتور نشسته بود دختری بود با کت چرم و شلوار لی که زنجیر های فروانی به خود بسته بود و سر بند قرمزی هم به سر داشت!

موتور سوار:سلام من سارا خفنزم.میشناسینم دیگه نه؟!
رون به دو دستش به صورت هری!! چنگ انداخت و گفت:ای بابا سارا معلومه که میشناسمت.برای کمک به ما اومدی دیگه.زود باش برو جلوی اون مرگخوارها رو بگیر!

سارا سربند قرمزش را جا به جا کرد و گفت:فکر کنم سوتفاهم پیش اومده.ببینم هری اینجاست؟
هری که نیم تنه پایینش دو متر آن طرف تر در حال بالا و پایین پریدن بود با زحمت خودش را از پای روی بالا کشید و گفت:آره من اینجام.

سارا دستش را در جیب کت چرمی اش کرد و پوشه ای را از لای کت و زنجیر های آویخته به آن بیرون اورد!

سارا:بیا هری.این فرم ها رو آلبوس سوروس فرستاده.گفت برای اینکه مطمئن بشه جارو رو میخری باید این فرم های قانونی رو امضا کنی وگرنه ممکنه بزنی زیرش!

هری با عصبانیت لبه موتور سارا را گرفت و گفت:ای پسره کم عقل!ما اینجا داریم تیکه تیکه میشیم اون به فکر جاروشه؟
با این حرف هری سارا یاد چیز دیگری افتاد و گفت:خوب شد یادم انداختی.آلبوس سوروس گفت ممکنه از اینجا زنده بیرون نیای و برای اینکه میدونست هنوز وصیت نامه ای تنظیم نکردی خودش این کار رو برات کرده.طبق اون وصیت نامه همه چیزت به پسرت میرسه.به جینی هم ماهی5 گالیون مستمری میده!اونم امضا کن که من زودتر برگردم!

هرمیون هم خودش را از تنه رون بالا کشید و به سارا گفت:کجا برگردی؟پس ما چی؟قرار بود به ما کمک کنی!

سارا با موتورش کمی گاز داد و بعد گفت:فعلاً وقت ندارم.هنوز نصف پیتزای مخلوطم مونده.باید برم سر ناهار.حالا اگه خیلی اوضاع خرابه میتونه یه نفرتون باهام بیاد.

هری همون جا روی هوا تمام کاغذها رو امضا کرد و گفت:حالا منو ببر.بیا همه چی رو امضا کردم!
هرمیون و رون:کجا با این عجله؟فکر کردی خونت از ما رنگین تره؟
هری:آخه من نصف شدم نامردا!
هرمیون با عصبانیت گفت:اگه اینجوریه منم نصف شدم!
سارا با عصبانیت گفت:زود باشین تصمیم بگیرین کدومتون با من میاد.به دو دلیل.اول اینکه پیتزام داره از دهن میوفته.دوم اینکه مرگخوارها دوباره طلسم فرستادن رو شروع کردن.دلم نمیخواد موقعی که طلسم میزنن اینجا باشم!
هری و رون و هرمیون:



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۷:۳۶ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۷

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
هری : ژوهاهاهاهاها... کارتون تمومه... موتورسیکلت سیریوس اعزام کردن
هرمیون در حالی به شدت نصف شده از پشت سر: حالا این چی هست؟!
هری:نمی دونم ولی آسپ حتما یه چیز خفنی می فرسته دیگه! ( این شکلک نشان دهنده توانایی فوق العاده ی هری در ابراز چند احساس در یک زمان است)

رون در حالی که به صورت بندری وار از طلسم ها جاخالی میده:هری من نیروهام... کم شده... فکر کنم به نیروی عشق نیاز داشته باشم!
- اوه! رون تو چه احساساتی هستی! :bigkiss:
- بهع!


....................................................................................................


درآن سوی میدان لرد و مرگخوارانش همچنان در حال ارسال طلسم های مختلف هستند. نجینی هم به طرز فجیعی به درخت گره خورده!

لرد: من نمی دونم ، این ها که دوتاشون نصف شدن!یکیشون هم که خز شده! پس چرا ما نمی تونیم بزنیمشون!

بلیز طلسم سبز رنگی می فرسته و میگه: خوب ارباب... شاید بهتر باشه بریم جلوتر... الان خیلی دوریم!

- درسته... به پیش!

لرد و مرگخواران به طرز حماسی و ژانگولرانه ای به سمت گروه نجات می دوند.( لازم به ذکر است آنی مونی ، همچنان ضربات شکمی را از جانب اسلاگهورن دریافت می کند)
آنی مونی در حالی کبود شده:نامرد... جوانمردانه بجنگ...آخ... بذار بلند شم...ماآآآآآآآآآآآآآآآآآ...
-هههههه ...ژوهاهاهاها.

...................................................................................................
در همین حین است که ناگهان از میان ابرها ، موتوری به شدت ژانگولری پدیدار می شود.زنی به شدت خفنز، راننده است.سارا خفنز، لبخندی میزنه !


ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۲۵ ۱۸:۱۰:۰۴
ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۲۵ ۱۸:۱۴:۰۵

تصویر کوچک شده


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۷:۱۲ پنجشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
رون ویزلی نیمتنه ی بالایی دو دوستش را زیر بغل زده بود و عرق ریزان و با عجله می دوید. پاهای هری و هرمیون نیز با مسیری زیگزاگ دوان دوان او را تعقیب می کردند.
لرد و مرگخواران به دنبال آنها؛ و آخر از همه اسلاگهورن بود که شکمش را بغل کرده بود و عرق ریزان فریاد می زد: نه!... هری! فرار کن. من با اونا مبارزه می کنم. هه!هه!پوف!... به خاطر لیلی هم که شده... فرار کن و جون خودتو...هه!پوف!... نجات بده.

هرمیون با علاقه به صورت رون نگاه کرد و گفت: اوه! رونی کوچولوی من! تو خیلی شجاعی!
رون: اوه! گوگوری مگوری من! تو هم خیلی سنگینی!
- منظورت چیه نکبت؟!
- منظورم اینه که بعد از این همه خرخونی، مرده شور اون آپارات کردنتو ببره!
هری که بهش برخورده بود گفت:هوی! کک مکی! حواست باشه چی داری میگی ها! فقط هرمیون نیست که! مثل اینکه منم خودمو نصف کردما.
رون: اِ؟ پس مرده شورِ مال تو رو هم ببره!

صدای نعره ی لرد از پشت سر شنیده شد: «آواداکداورا!»
و طلسمی پر قدرت از کنار گوش رون عبور کرد.

هری چوبدستیش را بیرون کشید و خم شد تا از بالای شانه ی رون ولدمورت را هدف بگیرد.

- میشه دقیقا توضیح بدی داری چیکار می کنی هری؟
- رون! من پسر برگزیده ام! من تنها کسی ام که میتونه اونو نابود کنه. اون والدین منو کشته! من باید بکشمش! یا حالا یا هیچ وقت!

«آواداکداورا!»
طلسم پرقدرت دیگری اینبار از کنار گوش هری عبور کرد.
هری: خب، البته... خوب که فکر می کنم می بینم وقت برای کشتن ولدمورت زیاده. الان بهتره جون خودمونو نجات بدیم.

در این میان هرمیون با چوبدستیش سعی در برقراری ارتباط با محفل داشت:

- از هرمیون گرنجر به محفل! از هرمیون گرنجر به محفل! ما تو دردسر افتادیم! مفهومه؟
صدای آلبوس سوروس پاتر از پشت چوبدستی شنیده شد: مفهومه!
- می گم ما تو دردسر افتادیم. کمک می خوایم!
- متاسفانه در حال حاضر بچه ها رفتن نهار بخورن! نیروی کمکی نداریم.
- یعنی چـــــــی؟ ما کمک می خوایم. هری! ببین این بچه ات چی داره میگه؟

هری چوبدستی را از دست هرمیون قاپید:

هری پاتر با لحنی بسیار پدرانه: چیه بابایی؟ چرا کمک نمی فرستی؟
آلبوس سوروس با لحنی بسیار لوس: چونکه تو برام اون جاروهه رو نمی خری!
هری پاتر با لحنی بسیار عصبانی: اون جارو، 7000 گالیون قیمتشه بچه!
آلبوس سوروس با لحنی بسیار تهدیدآمیز: دیگه خودت می دونی دیگه!

«آواداکداورا»
طلسم بسیار پرقدرت ولدمورت از کنار گوش هری و رون عبور کرد.
هری لحظاتی به لرد ولدمورت و نجات جامعه ی جادوگری و لحظاتی دیگر به جاروی 7000 گالیونی اندیشید و در انتها تصمیم خود را گرفت:

هری پاتر با لحنی بسیار درمانده: جهنم و ضرر! یکی رو بفرست بیاد نجاتمون بده.
آلبوس سوروس با لحنی بسیار پیروزمندانه: بابایی! صدات اینجا ضبط شده، پس نمی تونی بزنی زیرش! در ضمن تا چند لحظه ی دیگه یک فروند موتورسیکلت سیریوس برای نجات شما به منطقه اعزام میشه. موفق باشید.


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۲۳ ۷:۲۲:۴۱
ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۲۳ ۷:۴۰:۳۲


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۹:۱۲ دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۷

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
در اون میان که مرگخواران و لرد به فضای بازتر رسیده اند سرگرم بررسی اوضاع میشن تا موقعیت خودشونو شناسایی کنند که ناگهان صداهایی از فضای نه چندان دور توجهشونو جلب میکنه.

- پاق پاق پاق!!
- رون ... چرا اینجوری آپارات میکنی ... افتادی رو من!
- چی میگی هرمیون ... خودت زیر من ظاهر شدی! کی گفت کج پا رو بیاری؟ دمش رفت تو دماغم (عطسه)
- هوم ... چطور جرآت میکنی موهای منو با پشم کج پا اشتباه بگیری؟ از همون اولشم منو دوست نداشتی .. تو به من خیانت کردی! اهو اهو اهو (گریه)
- !!!!!!!!
- بسه دیگه ... هری فرد برگزیده صحبت میکنه. ما سه تا مثلا از طرف محفل اومدیم جلوی کارهای لرد رو بگیریم ... ما باید کاملا حساب شده و با سیاست کار کنیم ... تنها با اتحاده که ما موفق میشیم ... اتحاد و نیـــــــــــروی عشـــــــــــــــق!!
- اوه رون! :bigkiss:
- اوه هرمیون!:bigkiss:
- هن هن ... نه الان نه! یه چیزی گفتم .. بسه! الان وقت اینکارا نیست ... هن هن!

مرگخواران در حال استراق سمع
لرد: هر چی زودتر این سه تا دلقک رو دستگیر کنید!
اسلاگهورن: نـــــــــــــــــــه! من نمیذارم! هررررری فرار کن!
- جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!

در اون میان آنی مونی سریعا راهشو در بین جمع باز میکنه تا با چند ضربه شیکم حق اسلاگهورن رو کف دستش بذاره اما چند ضربه شیکم از اسلاگهورن دریافت کرده و اینگونه حق خودش کف دستش گذاشته میشه!
- جیـــــــــــــــــــــــــغ! هری لو رفتیم فرار کن ...
- هرمیون من هل شدم! یادم رفته چجوری آپارات بکنم! فکر کنم نصف بدنم جا موند!!!
- هری خوشبختم .. هه هه منم بدنمو نصف کردم!
- هرهرهرکرکرکر!

لرد: پس منتظر چی هستین! بگیریدشون!
بلافاصله مرگخواران سراسیمه بسمت هری و رون و هرمیون میدوند و لردم دوان دوان پشت سرشون میدوه و در اون میان بلیزم نجینی رو تنها گیر میاره و به خورده حساب های قدیمی خود رسیدگی کرده و نجینی رو دور یکی از درختها شدیدا گره ملوانی میزنه تا این مار بی ادب گستاخ زین پس آداب معاشرت با معاون دست راست لرد رو یاد بگیره و الخ ....


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۲۰ ۹:۲۲:۱۹
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۲۰ ۹:۲۹:۰۵
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۲۰ ۹:۳۱:۲۷



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۷

آمیکوس کرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۴۱ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۶
از اليا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 367
آفلاین
سرانجام لرد سياه دست از ستايش جد بزرگوارش سالازار كه نور به قبرش ببارد برداشت و ارتش سياه به دنبال
اسلاگ به راه افتاد.آنها وارد راه باريكي كه توسط درخت هاي بلند و درهم رفته احاطه شده بود گشتند ، درخت هاي دو طرف آنقدر به هم نزديك بودند كه راه تاريك و مخوف به نظر مي رسيد.بليز با چهره اي پرسشگرانه رو به لرد كرد گفت:
- ارباب شما نمي دونيد اين صداي هس هس كه از هر طرف مياد چيه؟
لرد پس از كمي كلنجار با خود به اين نتيجه مي رسد:
- خب معلومه بليز اين صدا صداي مارهاييه كه جد بزرگوارم سالازار كبير از چهار نقطه ي جهان به اينجا آورده
، واي اون چقدر خوش ذوق بوده!
ناگهان بوووووم... يك مار آناكنداي دوازده سيزده متري روي سر بليز فرود مي آيد . بليز كه به خاطر فشار مار چشم هايش داشت از حدقه بيرون مي زد ، دست و پا مي زند و از لرد طلب كمك مي نمايد.در همين هنگام لرد بدون توجه به بليز بد بخت در اين فكر بود كه :
- بايد اين مارو به نجيني معرفي كنم.
او با يك اشاره ي چوبدستي بليز را خلاص كرد. بليز لگدي به مار زد و بدو بي راه گفت. اين حركت او با كروشيوي از جانب لرد رو به رو شد.
-ديگه نبينم با نامزد نجيني اين جوري برخورد كنيا...
-چ ...چش...چشم ارباب.
بعد از آن لرد كبير به صحبت با مار پرداخت. هس هس هاي لرد با هس هس هاي مار جواب داه مي شد. سرانجام ارتش سياه با گرفتن آدرس خانه ي مار توسط لرد بار ديگر ادامه ي راه را در پيش گرفتند تا با گام هاي خود هر چه سريع تر به هدف والايشان برسند.مه غليظي آنها را در كام خود فرو برد. آنها مجبور بودند در يك خط و كنار هم حركت كنند تا همديگر را گم نكنند.اين مه باعث سوزش چشم هايشان شده بود. بليز مطمئن بود اين يك مه دود فوتو شيميايي است كه به دليل نزديكي جزيره به ايالات متحده ايجاد شده بود.(آلودگي هوا و اين حرفا) هوا به حدي تاريك شده بود كه آنها را مجبور كرد از ورد لوموس براي روشنايي آن راه مخوف استفاده كنند.
پس از يك ساعت پياده روي در آن جنگل تاريك ، مرطوب و البته مخوف آنها به روشنايي و محيطي باز نزديك مي شدند...


ویرایش شده توسط آمیکوس کرو در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۹ ۲۲:۲۶:۰۱

تصویر کوچک شده

خاطرات جادوگران...روز هاي اشتياق،ترس،فداكاري ها و ...


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۷:۲۸ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۷

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
لرد،مرگخواران،اسلاگهورن و لرد بسوی جزیره اسلایترین راه افتادن.اسلاگهورین همان طور که نقشه را در دست داشت لرد کبیر و مرگخوارانش را به سوی جزیره راهنمایی میکرد. بعد از اندک ساعاتی(حدودا هفتا)لرد کبیر و ارتش دو سه نفره سیاهی به جای اولیه خود برگشتند. لرد نگاه بس استکبارانه ای به اسلاگ کرده و بسویش رفت.
- الان هفت ساعته داریم دور و بر خودمون میچرخیم و یک قدم هم نزدیک به جزیره اسلایترین نشدیم.بده به من ببینم اون نقشه رو.

لرد نقشه رو از دستان اسلاگ گرفت.اول به نقشه وبعد با این حالت به اسلاگهورن خیره شد:
تو دهات شما همیشه نقشه رو پشت و رو میگیرن؟؟
اسلاگهورن لبخندی بس احمقانه تحویل لرد داده و بعد نقشه رو دوباره از لرد گرفت.

ارتش سیاهی دوباره بدنبال اسلاگ براه افتاده و آماده رفتن به جزیره اسلایترین شدند.
و سر انجام بعد از زحمات و توسری هایی که لرد به اسلاگ زده بود،ارتش سیاهی وارباب محترم و بسیار سیاه تر از ارتش سیاهی،به جزیره رسیدند.

لرد نگاهی به جزیره اسلایترین نموده و بعد دستان خود را به هم مالید:
من همیشه میدونستم جدم برام یک چیزی بدردبخوری گذاشته. چه ساختمون ها و ویلاهای که من میتونم این تو بسازم. اولین چیز خانه ریدل شعبه دوم میشه

لرد همان طور که به جزیره جدش خیره شده بود و برای آینده جزیره برنامه ریزی مینمود چشمش به تابلویی از جنس چوب خورد.روی تابلو با خطی بسیار زیبا جمله ای بس خطرناک حکاکی شده بود.
اسلایترین روزهای خوشی را برای شما آرزو مند است.

لرد نگاهی به تابلو انداخت و با خوشحالی گفت:
از همون اول هم میدونستم این شکلک رو سالازار درست کرده بود. حتی هزاران سال پیش هم ازش استفاده میکرد.


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۹ ۱۸:۰۶:۵۲



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
بلیز هنوز هم با چهره ای بدون حالت به لرد و بلا خیره شده بود .
چهره ی لرد در هم رفت و سپس گفت :
- برگرد عقب !
بلیز دو قدم عقبتر رفت و در کنار لرد ایستاد.
لرد نگاهی به دو مرگخوارش کرد و سپس به آرامی زیرلب گفت :
- هیچکس از جاش تکون نخوره.... چون... اول من !
قبل از آنکه بلیز و بلا متوجه ی قسمت آخر جمله ی لرد شوند ، او دوان دوان خود را به در طلایی رنگ رسانده و سعی در باز کردنش داشت.
بلیز و بلا با عجله خود را به او رساندند.
پس از دقایقی ؛ در ، باز شد .
- اوه ! دامبلدور ، دوست قدیمی ! تویی؟
- آوادا...
بلیز فریاد زد :
- ارباب نه !.. لازمش داریــ..
- ... کداورا !
پیکر بی جان اسلاگهورن بر روی زمین افتاد .

ادامه دارد...

ویرایش ناظر ( لرد )
کروشیو پاترچه ! کروشیو ! آواداکداورا ! اکسپلیارمو... یعنی چیزه .. کروشیو !
ارزشی ! این دیگه چه وضعه نوشتنه ؟ یعنی چی مُرد ؟! من اونقدر بی عقل نیستم که کسی رو که بهش احتیاج دارم بکشم . پستت ویرایش شد !
بازم کروشیو !


اسلاگهورن دوباره از جایش برخاست زیرا لرد چوبدستی اش را برعکس گرفته و طلسم به بلا برخورد کرد.
بلا:
لرد بی توجه به مرگخوارش ، چوبدستی اش را به سوی اسلاگهورن گرفت و با عصبانیت گفت:
- گور بابای من کجاست؟
اسلاگهورن لبش را به دندان گرفت.
لرد با دستپاچگی تصحیح کرد :
- منظورم اینه که آرامگاه جد بزرگوار من کجاس؟
اسلاگهورن با لکنت گفت:
- توی ج..جز..جزیره ی .. اسل..اسلایترین...
لرد گوشش را خاراند سپس دوباره به آرامی پرسید :
- کجا؟
اسلاگهورن اینبار محکم تر گفت :
- ج.. جزیره ی اسلایترین ! چی فک کردی ! فک کردی فقط گودریک دره داره؟ نخیرم ! اسلیترین یه جزیره داره ! ریونکلاو توی کوهستان غار داره و هافلپاف یه ساحل پر از گورکن !

لرد فریادید : پیش به سوی جزیره ی اسلیترین ! راه بیفت اسلاگهورن !








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.