رون ویزلی نیمتنه ی بالایی دو دوستش را زیر بغل زده بود و عرق ریزان و با عجله می دوید. پاهای هری و هرمیون نیز با مسیری زیگزاگ دوان دوان او را تعقیب می کردند.
لرد و مرگخواران به دنبال آنها؛ و آخر از همه اسلاگهورن بود که شکمش را بغل کرده بود و عرق ریزان فریاد می زد: نه!... هری! فرار کن. من با اونا مبارزه می کنم. هه!هه!پوف!... به خاطر لیلی هم که شده... فرار کن و جون خودتو...هه!پوف!... نجات بده.
هرمیون با علاقه به صورت رون نگاه کرد و گفت: اوه! رونی کوچولوی من! تو خیلی شجاعی!
رون: اوه! گوگوری مگوری من! تو هم خیلی سنگینی!
- منظورت چیه نکبت؟!
- منظورم اینه که بعد از این همه خرخونی، مرده شور اون آپارات کردنتو ببره!
هری که بهش برخورده بود گفت:هوی! کک مکی! حواست باشه چی داری میگی ها! فقط هرمیون نیست که! مثل اینکه منم خودمو نصف کردما.
رون: اِ؟ پس مرده شورِ مال تو رو هم ببره!
صدای نعره ی لرد از پشت سر شنیده شد: «آواداکداورا!»
و طلسمی پر قدرت از کنار گوش رون عبور کرد.
هری چوبدستیش را بیرون کشید و خم شد تا از بالای شانه ی رون ولدمورت را هدف بگیرد.
- میشه دقیقا توضیح بدی داری چیکار می کنی هری؟
- رون! من پسر برگزیده ام! من تنها کسی ام که میتونه اونو نابود کنه. اون والدین منو کشته! من باید بکشمش! یا حالا یا هیچ وقت!
«آواداکداورا!» طلسم پرقدرت دیگری اینبار از کنار گوش هری عبور کرد.
هری: خب، البته... خوب که فکر می کنم می بینم وقت برای کشتن ولدمورت زیاده. الان بهتره جون خودمونو نجات بدیم.
در این میان هرمیون با چوبدستیش سعی در برقراری ارتباط با محفل داشت:
- از هرمیون گرنجر به محفل! از هرمیون گرنجر به محفل! ما تو دردسر افتادیم! مفهومه؟
صدای آلبوس سوروس پاتر از پشت چوبدستی شنیده شد: مفهومه!
- می گم ما تو دردسر افتادیم. کمک می خوایم!
- متاسفانه در حال حاضر بچه ها رفتن نهار بخورن! نیروی کمکی نداریم.
- یعنی چـــــــی؟ ما کمک می خوایم. هری! ببین این بچه ات چی داره میگه؟
هری چوبدستی را از دست هرمیون قاپید:
هری پاتر با لحنی بسیار پدرانه: چیه بابایی؟ چرا کمک نمی فرستی؟
آلبوس سوروس با لحنی بسیار لوس: چونکه تو برام اون جاروهه رو نمی خری!
هری پاتر با لحنی بسیار عصبانی: اون جارو، 7000 گالیون قیمتشه بچه!
آلبوس سوروس با لحنی بسیار تهدیدآمیز: دیگه خودت می دونی دیگه!
«آواداکداورا» طلسم بسیار پرقدرت ولدمورت از کنار گوش هری و رون عبور کرد.
هری لحظاتی به لرد ولدمورت و نجات جامعه ی جادوگری و لحظاتی دیگر به جاروی 7000 گالیونی اندیشید و در انتها تصمیم خود را گرفت:
هری پاتر با لحنی بسیار درمانده: جهنم و ضرر! یکی رو بفرست بیاد نجاتمون بده.
آلبوس سوروس با لحنی بسیار پیروزمندانه: بابایی! صدات اینجا ضبط شده، پس نمی تونی بزنی زیرش! در ضمن تا چند لحظه ی دیگه یک فروند موتورسیکلت سیریوس برای نجات شما به منطقه اعزام میشه. موفق باشید.