هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۴۳ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۸

اما دابزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۱ چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۰۶:۴۶ شنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۲
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 172
آفلاین
تق تق تق!

سلام.
بازم مزاحم شدم؟ وقتتون رو گرفتم؟ ببخشید الان از خونه می رم بیرون، فقط قبلش می شه بی زحمت این پست رو نقد کنین؟ ممنون.


نرسیده عذرخواهی و خانه را ترک می کند!

نقد پست شما ارسال شد.

سلام.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۸/۱۱/۶ ۲۳:۱۰:۴۷

مزه خونه به همینه... همیشه می دونی درش به روت بازه... می تونی سر تو بندازی پایین و بیای تو و لازم نباشه توضیح بدی به کسی که چیکاره ای اونجا... چون جوابش معلومه... خونت اونجاست... حتی اگه فقط گهگداری بهش سر بزنی!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۹:۵۶ پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۸

وین هاپکینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۱:۴۵ سه شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
از تون خوشم نمیاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 236
آفلاین
خلام ارباب.
راه زیرزمینی رو خقد می کنین اخباب؟
خ.ن( ): چون رول خدی بود، خکلک نذاشتم.



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۱ یکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
ما هسته زرد آلو هستیم. ما مفید می باشیم.


بررسی پست شماره 234 فرهنگستان ریدل، مروپ گانت:


پست، فقط با توجه به ظاهرش، طولانیه. دلیل این که اینو همیشه تکرار می کنم اینه که نمی خوام کسی فکر کنه لازمه که طولانی بنویسه. اگه هدف خاصی ندارین یا طولانی نوشتنتون دلیل خاصی نداره، نصف این پست کافیه. بیخودی وقتتون گرفته نشه. یا می تونین به جای یه پست بلند، دو تا کوتاه بزنین که هم فعالیت خودتون بیشتر باشه هم سایت فعال تر بشه.
کمی هم به موقعیت پست ربط داره. مثلا اگه اولش خلاصه کرده باشین، کمی طولانی شدنش مانع خوندنش نمی شه.
باز تاکید می کنم که محتوای پست مهم تره. گاهی یا لازمه و یا بهتره که طولانی باشه. ترجیح دادن پست کوتاه مال وقتیه که بلند نوشتن هیچ فایده ای نداشته باشه.


نقل قول:
-ببین پیاز داغ مامان، کوتاه کردن موها هر چند وقت یک بار ضروریه. مخصوصا برای شما که موهای پرپشتی داری.
-

لرد دستی به سرش کشید.
فقط بیابان بود!
شروع، عالی بود.
وقتی داشتم پست های قبلی رو می خوندم، گفتم کاش دامبلدور رو برنگردونن و برن سراغ یه شخصیت دیگه. برای دامبلدور همینقدر کافی بود. شما هم رفتی.
طرز خطاب لرد توسط مروپ رو همه می تونن حدس بزننف ولی هر دفعه به شکلی خلاقانه خواننده رو غافلگیر می کنی. خلاقیت خیلی خوب بود. طنز خیلی خوب بود. استفاده از ویژگی شخصیت ها بدون آسیب زدن به چارچوب شخصیتشون عالی بود. دیالوگ جدی و در عین حال مسخره مروپ خیلی خوب بود...بیابان لرد هم عالی بود.


نقل قول:
در فکر فرو رفت. شاید مادرش اخیرا فرزند دیگری هم پیدا کرده بود که نامش "پیاز داغ" بود. از قضا آن فرزند موهای پرپشتی هم داشت. شاید او برادری دوقلو پیدا کرده بود! اگر چنین موضوعی صحت داشت باید در اولین فرصت این برادر حق خور را به سزای اعمال کثیفش می رساند. حتما بخاطر همین برادر ظالم بود که سر او اکنون عاری از یک تار مو مانده بود زیرا تمام مو های ژن خوب گانت و ژن بد ریدل های گور به گور شده را برادرش به ارث برده بود.
خیلی خیلی خوب بود.
افکار لرد خوب بود...ولی نظر مروپ که هر طور شده لابلای فکر لرد جاسازی شده بود عالی بود...بازم غافلگیر کننده و جالب.


نقل قول:
تا موهای مبارکتو کوتاه کنند و عین ماه شب چهارده بشی.



نقل قول:
ظاهرا این بار دیگر پای برادر گم گشته اش "پیاز داغ" وسط نبود.
این اصرار نویسنده برای درست و واقعی بودن افکار لرد خیلی خوبه. نویسنده هر وقت لازم باشه، از طرف مروپ اظهار نظر می کنه. هر وقت لازم باشه از طرف لرد نتیجه گیری می کنه و این کار رو اونقدر ظریف و ماهرانه انجام می ده که خواننده فرصت اعتراض پیدا نمی کنه!


نقل قول:
مورچه ای که دانه جو ای را کف زمین خانه ریدل حمل میکرد با شنیدن جمله مروپ ناگهان متوقف شد و از همان فاصله نگاهی به لرد انداخت.
-یه تار مو و یه دستگاه دماغ ناقابل!
خیلی خوب بود. اگه همه یه ذره به این جزئیات توجه کنن، دیگه کسی مشکل پیدا کردن سوژه و ایده نخواهد داشت. همین یه مورچه برای نوشتن کل پست کافیه! مثلا مروپ و لرد دو سه تا دیالوگ بگن و مورچه هی تعجب کنه و دخالت کنه، حتی اگه نشنون.


نقل قول:
مروپ از آن دست مادرها بود که هرگز عیوب فرزندش را نمی دید. هنوز سخنانش لرد را قانع نکرده بود که آخرین ترفند خام سازی را به کار گرفت.
-عزیز مامان، زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم/ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم!

در حالی که تن شاعر در گور میلرزید و بخاطر این حسن استفاده از شعرش به شاعر شدنش لعنت می فرستاد، لرد دوباره دستی به سرش کشید. به قدری شعر خام کننده بود که واقعا حس میکرد تار موهایی را در زیر انگشتانش حس می کند.
این قسمتش اصلا ضعیف یا بد نبود...ولی به خوبی قسمت های قبلی نبود. درست وقتی که می خواستم بگم بهتر بود این قسمت حذف بشه به دیالوگ لرد رسیدم:
نقل قول:
لرد دوباره دستی به سرش کشید. به قدری شعر خام کننده بود که واقعا حس میکرد تار موهایی را در زیر انگشتانش حس می کند.
-برویم مادر جان...می خواهیم زلف های بلند خود را کوتاه کنیم تا بر بادتان ندهیم.
همین دیالوگ لرد و خام شدن خیلی مسخره اش دلیل کافی برای حذف نشدن قسمت قبل بود.


انتخاب لرد، مخصوصا به همراه مادر متوهمش برای ادامه سوژه عالی بود.
طنز پست خیلی خوب بود.
شخصیت ها خیلی خوب بودن.
کل پست خیلی خوب بود.

اولش گفتم طولانیه...در حالت عادی و فقط با در نظر گرفتن اندازه پست طولانیه. گفتم اگه دلیل یا هدف خاصی ندارین کوتاه بنویسین. این جا این پست رو نمی شد کوتاه کرد. حیف بود. همینجوری باید نوشته می شد. این جا دلیل خاص داشتیم!


مادر جان دور شو ...خیلی دور و خیلی به سرعت. خودت هم دلیلش رو می دونی!
روز به روز داری بهتر می نویسی. روشنه؟ مفهومه؟ ملتفت شدین؟




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۱۱ شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۲:۰۲:۳۲
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
ناظر انجمن
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
گردانندگان سایت
پیام: 459
آفلاین
هسته زردآلو مامان، میشه لطف کنی و این پست مامانو نقد کنی؟




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۸

ریچارد اسکای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۰:۵۸ سه شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱
از اون بالا بالا ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 61
آفلاین
قیییچچچچ(افکت صدای باز شدن در) ، قییییچچچ دوم(افکت صدای بسته شدن در و رفتن یکی از مرگخواران به بیرون.
قییییچچچچ، قققییییچچچ دوم، و یکی دیگر .
قققییییچچ، ققییییچچچ دوم، و سپس.
ققققییییچ،ققققییییچچ دوم، و دوباره.
ققققققیچچچچ، قققیییچچچ دوم ، این داستان ادامه دارد...

_تااااممم ! پس کی می خوای این در بی صاحبو درست کنی؟

صدای موتور هواپیما به گوش میرسید ، ولی مثل همیشه لرد عکس العملی نشان نمیداد.
بعد از گذشت چند دقیقه...
ببببووووممم !
هواپیما مسافر بری جلوی صورت لرد ایستاد، درست جلوی صورتش! و لرد همچنان عکس العملی نشان نداد.
ددین دین، ددین دین، دریدین دد درین ... آهنگ قطع شد و در هواپیما در حالت نیمه باز ماند.
ریچ از پنجره به بیرون جهید و کیف حامل برگه را بر روی میز لرد گذاشت و درش را باز کرد جلوی لرد گرفت.
سپس ریچ به در کنده شده توسط هواپیما اشاره کرد.
_فکر کنم دیگه نیاز به تعمیر نباشه.

و سپس با خراب کردن بخش دیگری از خانه ریدل ها به بیرون رفت.


صورتحساب تخریب هاتون برای دامبلدور، و نقد برای شما ارسال شد!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۸/۱۰/۲۸ ۰:۵۹:۴۴



شناسه قبلی : آبرفورث دامبلدور



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۳۷ سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
ربکا!

می ری یه گوشه و بی سر و صدا درخواست...
اوه...نه...

نقد نخواستی...سوال پرسیدی. کاریست بسی خوب!


شخصیت های توی کتاب، معمولا با شخصیت هایی که اینجا ایفا می کنیم کمی فرق می کنه. چون دوست داریم خودمون چیزی بهشون اضافه کنیم. بهشون شکل بدیم.
توی ایفای نقش باید اساس کار ما، شخصیت های سایت باشن. مگه این که یکی یه شخصیتی رو واقعا اشتباه و متضاد با کتاب، ایفا کنه. مثلا یه دامبلدوری بیاد شخصیت دامبلدور رو خبیث و شیطانی جلوه بده...این نمی شه.
(که دامبلدور فعلی همچین مشکلی نداره. شخصیت دامبلدور فعلی سایت، نه لوسه، نه خشنه، نه بی مزه اس و نه دلقکه! نه اونقدر خوش باوره که ساده لوح جلوه کنه و نه اونقدر حسابگره که موذی به نظر برسه. توی هیچ کدوم از ویژگی های دامبلدور زیاده روی نکرده. هم کاملا دامبلدوره و هم کاملا منحصر به فرد. ایفای نقشش(چه توی پست هاش و چه چت باکس و جاهای دیگه) به نظر من خیلی درست و قشنگ و حساب شده اس.)

لرد توی کتاب ترسناک مطلق بود. شاید بجز دامبلدور هیچ شخصیتی وجود نداشت که واقعا از لرد نترسه. بعضیا بودن که اگه با لرد مواجه می شدن، اجبارا می جنگیدن...فرار نمی کردن. ولی کسی نسبت به حضورش بی اهمیت نبود.
لرد من، کمی با این لرد فرق می کنه. به اون اندازه ترسناک نیست و ابهت نداره. سعی کردم طنز ایفای نقش رو بهش اضافه کنم و حتی گاهی زیاده روی می کنم.
مرگخوارا احترام این لرد رو نگه می دارن...ولی اونقدرا هم ازش وحشت ندارن. حتی سفیدها هم همینطور. ایفای نقش به سبک "هی ولدی...دماغت کو؟" رو هیچوقت قبول نداشتم و ندارم...این ایفای نقش اشتباهه...ولی انتظار هم ندارم اعضای سایت مثل لرد کتاب با این لرد رفتار کنن. شما باید ظاهر قضیه رو حفظ کنین. یه مرگخوار می تونه غر بزنه...مخالفت کنه...ولی نباید مستقیم باشه. تو ذهنش می تونه این کارو بکنه. جایی که لرد نیست می تونه با احتیاط این کار رو انجام بده. تحت تاثیر چیزی مثل معجون یا طلسم راستگویی می تونه اینکارو بکنه.
در مورد سفیدا هم این حالت وجود داره. این که یه عضو عادی محفل(از نظر شخصیتی) زل بزنه به لرد و بگه "هی کچل...موهاتو کجا جا گذاشتی"، شجاعتشو نمی رسونه...نشون می ده ایفای نقش بلد نیست.
سفیدا و سیاها هر دو باید ظاهر قضیه رو حفظ کنن...ولی شکل برخورد و احساسشون باید متفاوت باشه.

در مورد شخصیت دامبلدور هم یه چیزایی هست که باید رعایت بشه. مثلا این که یه مرگخوار با دامبلدور بجنگه و بدون دلیل منطقی شکستش بده، قابل قبول نیست. طرز خطاب کردن و رفتارشون هم باید متناسب با اون شخصیت باشه. مرگخوارا به دامبلدور احترام نمی ذاشتن...همونطور که محفلیا به لرد احترام نمی ذاشتن، ولی برخوردها محتاطانه و حساب شده بود.

توی پست شما مرگخوارا به لرد اصرار می کنن. حرفاشونو تکرار می کنن. به لرد کتاب نمی شه اینجوری اصرار کرد. کسی جراتش رو نداشت؛ ولی به لرد سایت تا جایی که خیلی زیاده روی نکنیم، می شه. این جا(توی پست شما) لب مرزه...اگه بیشتر ادامه می دادن می تونست باعث اشتباه بشه. مرگخوارای شما(البته فقط کرابه) از حدشون فراتر نرفتن. مشخصه که می ترسن...احتیاط می کنن. همین باعث می شه همه چی سر جای خودش بمونه. شخصیت لرد به شکل طنز آمیزی حفظ شده. خودش هم با حرف ها و شکلک های جدی و جمع بستن فعل های مربوط به خودش به این موضوع کمک کرده.


دور شو ربکا...بی سرو صدا!





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴ یکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۸

ربکا لاک‌وود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۷ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۳:۳۱ شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲
از از تاریک‌ترین نقطه‌ی زیر سایه‌ی ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 326
آفلاین
سلام!
خوبین؟
یه پست زدم، ولی میخواستم یه سوالی هم دربارش بپرسم.
این پسته که من زدم، با شخصیتا مغایرت نداره؟ یعنی لرد ابهت خودشو داره یا نه؟

ماجراهای کاشت مو


Mon Grand Seigneur
fille française
♡ Only Raven ♡


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۴۲ پنجشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
نقل قول:
ریچارد با جت پک سقف را سوراخ کرد و محکم به زمین برخورد کرد.
شپلق!
_زندم هنوز.
خوب بود این! خود درخواست رو هم نقد می کنیم ما.


بررسی پست شماره 398 مرگخواران دریایی ریچارد اسکای:


نقل قول:
بلاتریکس کرال سینه زنان به سمت جمعیت مرگخوار که منتظر رسیدن بلاتریکس و رودلف بودند خیره در آب جلو ساحل وایساده بودند.
کرال سینه بلاتریکس خنده دار بود، چون با شخصیت جدی و سنگینش در تضاده...ولی کل جمله اشکال داره. کل جمله رو دوباره بخونین...ناقصه! وقتی جمله ها رو طولانی می کنیم گاهی این اتفاق میفته که فعل و فاعلشونو گم می کنیم:
بلاتریکس کرال سینه زنان به سمت جمعیت مرگخواری که خیره در آب، جلوی ساحل منتظر رسیدن او و رودولف ایستاده بودند، حرکت کرد.

این اشکال یک لحظه خواننده رو متوقف می کنه. کمی نسبت به نویسنده مرددش می کنه...ولی همون قسمت کرال سینه به کمک نویسنده میاد و احتمالا می تونه نجاتش بده.


نقل قول:
بلاتریکس به محض اینکه به ساحل رسید چهره غمگین به خود گرفت و دستانش را جلو چشمانش گذاشت.
_متاسفانه رودولفو کوسه کشید پایین ،نتونستم کاری براش بکنم.
این قسمتش خوبه. درست هم هست. می شد کمی شاخ و برگ بهش داد. یعنی اگه ایده خاصی برای ادامه دادن سوژه نداشتیم، می شد از همین صحنه برای کل پست استفاده کرد. برای این کار اول باید روی ظاهر و چهره بلاتریکس تمرکز می کردیم. که مثلا لبخندی موذیانه روی لباشه و با نزدیک شدن به ساحل کم کم پاکش می کنه...و بعد روی دیالوگ ها که بلاتریکس با اغراق توضیح می ده که کوسه رودولف رو گرفت...بلا کلی با کوسه جنگید(که اینم می شد توضیح داد)، ولی موفق به نجات رودولف نشد. آخرین حرف های رودولف رو هم می شد بهش اضافه کرد.


نقل قول:
قوری در فکر خود به عاقبت بدی که در انتظارش بود فکر میکرد
در فکر خود فکر می کرد.
این جمله قشنگ نیست. فکر اول، می تونه تبدیل به ذهن بشه. در ذهن خود فکر می کرد.


نقل قول:
میدانست اگر پایش به خانه ریدل ها برسد و خبر مفقود شدگی رودلف را دهد لرد را آن را به دو قسمت مساوی تقسیم میکند

نقل قول:
ناگهان نگاهش به آره ماهی افتاد
اشتباهای تایپی. مواظبشون باشین. داستانتون رو تحت تاثیر قرار ندن.


نقل قول:
مروپ کمی مشکوک شده بود و چهره ای متفکرانه به خودش گرفت.
_اونوقت تو چطور نجات پیدا کردی؟

در اعماق دریا

رودولف دست پا زنان سعی داشت بالا برود اما زورش به تخته سنگین نمیرسید؛ ناگهان نگاهش به آره ماهی افتاد و سعی داشت تا طناب رو ببرد که با دیدن کوسه که جلو اش وایساده بود و با لبخندی تا بناگوش او را نگاه میکرد از حرکت ایستاد.
پایان پست شما خیلی خوب بود.
دو تا سوژه داریم. غرق شدن رودولف و بلاتریکسی که باید مرگخوارا رو قانع کنه.
شما به هر دو پرداختین و آخر پست خیلی واضح نوشتین که هر سوژه به کجا رسیده. کار نفر بعدی راحت شده. کافیه یکی از اینا یا هر دوشون رو انتخاب کنه و ادامه بده.


دیالوگ ها و شکلک هاتون خوبن. ساده، معمولا کوتاه و واضح. طنزشون هم کافیه.


سوژه رو خیلی خوب پیش بردین. کمی جلو رفته و گره یا مشکل جدیدی توش ایجاد نشده.
شخصیت هاتون خوب و قوی هستن.


پست های قبلیتون گاهی نکته های ابهام آمیز داشتن که این جا دیده نمی شه. خیلی واضح نوشتین و این خیلی خوبه.
توصیف اضافی نکردین...دیالوگ اضافی ننوشتین. منظورم از همون دسته ایه که اسمشونو می ذاریم "ساده" و "عادی"...چیزایی که انرژی پست رو می گیرن. این جا هر چی لازم بوده رو نوشتین. همین باعث می شه پست خسته کننده نشه.

توی پست قبلی که نقد کرده بودم سوژه رو کمی سریع پیش برده بودین...که این جا این اتفاق نیفتاده و خوب پیش رفته.


یه نکته دیگه حضور شخصیت خودتون یا بقیه محفلی هاست. جایی که ممکن باشه، هیچ اشکالی نداره که ریچارد یا محفلیای دیگه هم وارد داستان بشن. به شرطی که اصل داستان خراب نشه. مثلا این جا مرگخوارا کنار دریا هستن. اشکالی نداره که وسط دریا یهو برسن که اعضای محفل که تصمیم گرفتن جلسه محرمانه شونو اونجا برگزار کنن. فقط باید به سوژه اصلی توجه کنیم. اگه سوژه اصلی کارش تمومه و دیگه جای ادامه دادن نداره، همین موضوع می تونه سوژه اصلی جدیدمون باشه. اگه سوژه اصلی هنوز جای کار داره، این مورد می تونه سوژه فرعی باشه. محفلیا ایجاد مزاحمت کنن. یا اعتراض کنن که ما اینجا جلسه داریم. برین اون طرف با کوسه بجنگین. یا حتی اون وسط سرگرم ماهیگیری باشن و رودولفی رو که داره غرق می شه با قلاب بگیرن و اصرار کنن که تو رو شکار کردیم و تو غذای ما هستی.
اینا توضیحات اضافی بود. پست شما از نظر سوژه چیزی کم نداشت. اینا رو فقط گفتم که بدونین خیلی لازم نیست در مورد شخصیت ها محدود باشین.

.................................

سلام خالی، ما خوبیم که!


نقل قول:
موقع ارسالش یه کم نگران بودم ادامه دهنده بره سراغ فریدون و جنگ ضحاک... ولی چون ایده ش بنظرم جالب بود نوشتمش. در کل خواستم ببينم سوژه رو خراب کرده یا نه.
نگرانی و هراس از چهره ات می بارد خالی.


بررسی پست شماره 170 گلخانه تاریک، رکسان خالی:


نقل قول:
- چیکار داری میکنی؟
- الان تمومه... یه لحظه دیگه صبر کن.
- هیچ ميدوني ما کی هستیم بچه؟!
- نه... ببینم، سیم ظرفشویی یا پشم گوسفند که نیستی... هستی؟!
پست قبلی با یه جمله کلی تموم شده. یه توضیحه. نه صحنه یا دیالوگ. برای همین، شروعت به نظر من کمی سریع و ناگهانی بود. قبلش احتیاج به توضیح داشت. توضیح صحنه یا شخصیت یا حالت. صحنه هم جالب بود. می شد توضیحش داد.


نقل قول:
مرد که روی صندلی طلسم شده بود و دختر از سرش آويزون بود، با کف دست به سر خودش کوبید.
این توضیح خیلی کم و ناقصه. اگه صحنه ها رو کمی مفصل تر و دقیق تر توصیف کنی، خواننده بهتر می تونه تصورشون کنه. خوب نیست که اینقدر سریع و سرسری ازشون رد بشه.


نقل قول:
- خیر، خیره سر! ما ضحاک ماردوش، شاه...
کلا بهتره اسمای خارج از دنیای جادویی رو نبریم. مگه این که واقعا هیچ تاثیری روی داستان نذاره. چون واقعا هم ممکنه یکی ببینه و ذوق کنه و بیاد با توجه به اسمایی که شاید حتی بعضیا نشناسن و ندونن بنویسه.


نقل قول:
- خیر... ما خیلی بیشتر از ایناییم.
- خیلی بیشتر؟ مثل... مثل... موشک کاغذی؟!
- خیر، خیره سر! ما ضحاک ماردوش، شاه...
- این الان بيشتره؟ ديگه هم نکوب توی سرت، مغزت جابجا ميشه. اینقدم تکون نخور.
داستان هنوزم خیلی مبهمه. و این مقدار از ابهام کمی زیاده. ممکنه خواننده همینجا خسته بشه و بی خیال ادامه پست بشه. خواننده رو باید حفظ کرد. باید نگهش داشت. حتی اگه بخواییم مبهم بنویسیم هم باید یه سرنخایی بهش بدیم که نگهش داره.


نقل قول:
رکسان از اینکه مغز مفتی و بدون هیچ تلاشی بدست آورده بود، به سمت سینی ها شیرجه زد و در چشم به هم زدنی، به خونه ریال ها آپارات کرد، بدون اینکه بدونه این مغز ها، با مغز گوسفند ترکیب شدن!
این جا داستان خوب شد.
توضیحا رو باید اول پست می دادی. این توضیح رو نه...توضیح درباره مکان و شخصیت ها رو. چون خوب بود.


نقل قول:
- ميخواست از گوشمون، مغزمونو در بياره. ميدونيم فرستاده فریدون بود. حساب فریدون رو میرسیم.
دیالوگ آخر اضافه بود. خود دیالوگ خوبه، ولی ارزش ریسک رو نداشت، چون همین دیالوگ دقیقا چیزیه که ازش ترسیدی. احتمالش کمه، ولی باز ممکنه یکی همینجوری ادامه بده. شاید مثلا یه تازه وارد. چون کسی که تجربه داره احتمالا می دونه سوژه اصلی کدومه و اینو نباید ادامه داد.
و توضیح قبل از این دیالوگ، چیزیه که خواننده و کسی که می خواد ادامه بده باید روش تمرکز کنه. برای این که تاثیرش باقی می موند، بهتر بود پست همون جا تموم می شد.


سوژه رو خوب پیش بردی. ایده خوبی بود. اینجور ایده ها رو می شه وارد داستان کرد به شرطی که خودمون جمع و جورش کنیم. به نظر من صرفنظر از دیالوگ آخر، خودت جمع و جورش کردی.
توضیحات کم و ناقص، یه ذره سوژه رو خورده! حیفش کرده. می تونست خیلی جالب تر باشه. ولی همینجوریش هم مشخصه چی شده و چطوری پیش رفته. مغزای عیب و ایراد دار هم به نفر بعدی سوژه می دن.
توضیحاتم رو خلاصه کنم...سوژه اصلا خراب نشده، ولی بدون دیالوگ آخر بهتر می شد.


دور شو خالی!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۳۰ چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۸

رکسان ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۴:۵۵ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰
از ش چندشم میشه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 219
آفلاین
سلام ارباب. خوبین که، ارباب.

اینو آوردم خدمتتون.

موقع ارسالش یه کم نگران بودم ادامه دهنده بره سراغ فریدون و جنگ ضحاک... ولی چون ایده ش بنظرم جالب بود نوشتمش. در کل خواستم ببينم سوژه رو خراب کرده یا نه.


رکسان خالی... خالی خالی! بدون ویزلی!

تصویر کوچک شده




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۵۸ چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۸

ریچارد اسکای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۰:۵۸ سه شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱
از اون بالا بالا ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 61
آفلاین
ریچارد با جت پک سقف را سوراخ کرد و محکم به زمین برخورد کرد.
شپلق!
_زندم هنوز.

نوشته را بر روی میز پرت کرد و بعد با سوراخ کردن جایی دیگر از سقف، خارج شد.




شناسه قبلی : آبرفورث دامبلدور








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.