گوجه پس از برخورد به هدف، پیروزمندانه دستهای نداشتهاش رو توی هوا تکون میده و منتظر میمونه تا مورد تشویق و قربون صدقه مروپ واقع بشه.
ولی زرشک!
بخاطر نیروی گرانشی بالاخره از هدف جدا، و پهن زمین میشه و اینجاست که برای اولین بار فرصت برانداز کردن فرد مورد نظر رو پیدا میکنه: یه موجود نسبتا بی آزار با کراوات آبی، که پشت وانتش نشسته و محل برخورد گوجه به سرش رو ماساژ میده.
- من که نشستم این گوشه دارم نون و ماستمو میخورم!
شیطونه میگه همین گوجه رو...
به سمت گوجه برمیگرده و با دیدن اون که در حال لرزیدن و عقب عقب رفتن بود، جملهاش رو قطع میکنه. یه لبخند شیطانی روی صورتش میشینه و برخلاف تمام تلاشهای گوجه بیچاره برای فرار، اون رو برمیداره و میپره پشت وانت.
- که اینطور... پس وقتشه منم یه خودی نشون بدم...
با یه حرکت چوبدستی، یه رگبار جنگی رو پشت وانتش ظاهر میکنه که کمی متفاوته. خشابش به جای گلوله، از گوجههایی قراره پر بشه که همونجا پشت وانت برای فروش قرار گرفته بودن.
دیزی گوجه مامان رو که تا الان تو مشتش بوده، توی مخزن گوجههای رگبار میذاره.
- وقتشه ماموریتت رو کامل کنی عیز دلم.
بعد از پر کردن مخزن، وانت که روی حالت راننده خودکار بوده، از گوشه کادر وارد میدون جنگ میشه و دیزی هم پشت رگبار، دِرررر دِرررر کنان با فریادهایی شیطانی ملت رو با رب و گوجه یکی میکنه!
- دیزی مامان داره از گوجههای مامان علیه مامان و غیر مامان استفاده میکنه؟
مروپ، با آبکشی به سر و ملاقهای در دست از پشت سنگر بیرون میاد.