هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: تاریخچه انتخابات وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۷:۱۶ دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۳
#71
تاریخچه ی هشتمین دوره ی انتخابات وزارت سحر و جادو (سال 1391)

بعد از دو سال وقفه در برگزاری انتخابات و بی وزیر ماندن مملکت که ظاهرا به خاطر مشکلات سایت بود، بالاخره در 6 مرداد 91 اطلاعیه استرجس پادمور جدول زمان بندی انتخابات هشتم را اعلام کرد.

و با این پست ایوان روزیه بود که سیل مشتاقان کلاه وزارت به سوی محل ثبت نام از کاندیداهای وزارت سرازیر شد.

در 13 مرداد 91 لیست نامزدهای تایید صلاحیت شده به شرح زیر اعلام شد:

نقل قول:

اطلاعیه

اسامی کاندیداهای تایید صلاحیت شده برای شرکت در دوره جدید انتخابات وزارت سحر و جادو:

* مری فریز باود

* سالازار اسلایتیرین

* فلور دلاکور

* لودو بگمن

* روفوس اسکریم جیور

* پرسی ویزلی

* مورفین گانت

ستاد انتخاباتی کاندیدا ها ساعت 12 امشب ایجاد خواهد شد.


و همانطور که ایوان روزیه در اطلاعیه اش قول داده بود ستادهای انتخاباتی در همان شب ایجاد شد:

ستاد مری فریز باود
ستاد سالازار اسلایترین
ستاد فلور دلاکور
ستاد لودو بگمن
ستاد روفوس اسکریم جیور
ستاد پرسی ویزلی
ستاد مورفین گانت

در ادامه نیم نگاهی به روند تبلیغات و فعالیت های هر یک از نامزدان دوره ی هشتم خواهیم داشت.

مری فریز باود : با اینکه وی سابقه چند دوره نامزدی وزارت در دوره های پیش را در کارنامه داشت اما ستادش را می توان بی رونق ترین ستاد دوره ی هشتم لقب داد. دو روز مانده به برگزاری انتخابات مری باود طی این پست موجودیت ائتلافی را اعلام کرد که به ادعای خودش قصد تعلیق انتخابات آزاد و تعیین وزیر را داشت که با وجود انصراف اسکریم جیور از ادامه ی رقابت به نفع این ائتلاف، با واکنش منفی مدیران مواجه شد.

سالازار اسلایترین : فعالیت ستادی این نامزد ترکیبی از پست های طنز و جدی بود. برنامه ی جدی سالازار برای وزارت طی اون پست و این پست در ستادش اعلام شد.

فلور دلاکور : فعالیت ستادی فلور بیش تر طنز محور بود و پاسخ به مراجعان ستاد. این پست نمونه ای از پاسخگویی ایشان به مراجعان می باشد.

لودو بگمن : فعالیت های ستادی لودو نیز غالبا رول و طنز محور بود. مراجعه به ستاد رقبا و ارسال رول هایی سوالی، انتقادی و حتی تخریبی-تروریستی از ابتکارات وی بود. این پست نمونه ای از حضور لودو در ستاد رقیب است.

روفوس اسکریم جیور : این نامزد با شعار "بنده تو گوش تمام رقبا خواهم زد ! " وارد عرصه ی رقابت شد. می شود گفت روفوس هیچ گونه فعالیت ستادی نداشته و به هیچ وجه پاسخگوی مراجعانش نبود جز این پست که در پاسخ مثبت به دعوت وزارت ائتلافی ارسال شده و انصراف اسکریم جیور را از ادامه ی رقابت اعلام کرد.

پرسی ویزلی : ستاد پرسی ویزلی پر رفت و آمدترین ستاد این دوره بود و خود پرسی ویزلی شاید بخت اول برای کسب کلاه وزارت.
ستاد وی نیز بیش تر طنزمحور بوده و حول پرسش و پاسخ مردم و نامزد می چرخید. این پست حاوی شعار و برنامه های طنز و جدی پرسی و پاسخگویی وی به مراجعان می باشد.
در 18 مرداد 91 پرسی ویزلی به نفع تمامی نامزدان انصراف داد و با این اقدامش معادلات انتخابات هشتم را پیچیده تر کرد.

مورفین گانت : مانند سال 88 فعال ترین عضو ستاد گانت خودش بود! وی در ستادش ضمن پاسخگویی به مراجعان اقدام به صدور 5 بیانیه با موضوعات مختلف نمود. تنها مناظره ی صورت گرفته در این دوره میان مورفین گانت و لودو بگمن انجام شد و رقابت و زیرآب زنی میان این دو خادم لرد سیاه نیز از همین دوره آغاز شده و تا مدت های مدید پس از انتخابات نیز ادامه پیدا کرد. مورفین نیز در 19 مرداد 91 طی بیانیه ی شماره 5 به جمع انصرافی ها پیوست.

در 21 مرداد 91 تاپیک رای گیری ایجاد گردید و تا 3 روز پذیرای آرای جادوگران و ساحرگان بود.

سرانجام در 24 مرداد 91 نتایج نهایی انتخابات بدین شرح اعلام گردید:

نقل قول:

اطلاعیه شماره پنج ستاد برگزاری انتخابات:

اعلام بررسی آرا:

تعداد کل آرا اخذ شده: 41 رای

تعداد کل آرا قابل قبول: 33 رای


رای های پذیرفته شده، به تفکیک کاندیداها:

* لودو بگمن: 13 رای

* فلور دلاکور: 9 رای

* سالازار اسلیترین: 8 رای

* مری فریز باود: 3 رای


برنده انتخابات وزارت سحر و جادو: لودو بگمن

بر طبق اطلاعیه شماره چهار، وزیر منتخب تا تاریخ یکم شهریور مهلت دارد برنامه ها و لیست معاونین خود را اعلام کند. در صورتیکه تا این تاریخ اقدام به این کار نکند، نفر دوم انتخابات به عنوان وزیر سحر و جادو شناخته خواهد شد.


این دوره از انتخابات با مدیریت استرجس پادمور و ایوان روزیه برگزار گردید.



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری
پیام زده شده در: ۱۴:۲۷ یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۳
#72
من که آفتاب لب بومم چاخانوف.
بذار یه ماه دیگه با رییس دولت دهم هماهنگ کن دادا.



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: آزکابان
پیام زده شده در: ۲۱:۲۵ شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۳
#73
همه با حالت : ای مرده شوربرده! به دلو نگاه کردند. دلو خیلی سریع یک چیز مشکوکی را از لای "گلاب به روتون" ها برداشت و توی جیبش گذاشت و برگشت به ملت دو نخطه دی زد: به خاطر اشکال پیش آمده از شما هم سلولی های محترم پوزش می طلبم.

***
وقتی دلگیــــــــــــــری و تنهو
غربت تموم دنیوووووووووووووو
از دریچه ی قشنگ
چشم روشنت می بارهههههه! ها کاکو!

- ناز نفست آقا همساده.
- خیلی صدای قشنگی داری!
- تو یک استعداد کشف نشده ای همساده!

همساده: هاااا! این چه کاری بید کاکو؟! این چه رفتار غیرانسانیه که شما با من دارین؟ مگه من چه هیزم تری به شما فروختم که اینطور از صدای بنده تعریف می کنید؟ اصلا الان حس می کنم یک نفرت عجیبی از شما در من ریشه دواند. هااااا!

ملت:

ناگهان صدای تام ریدل از بلندگوهای جادویی در بند پیچید: مورفین جان! دائاش من! آخه اینکه فقط متهم بود. فردا قرار بود دادگاهش برگزار شه. این حکم اعدام از کجا اومد؟!... باشه بابا، گوشی... دوتا دیوانه ساز آقای همساده رو بیارن اتاق بوسه!... آخه به چه علت؟!...

بیش از صد دیوانه ساز در آن واحد ریختند توی سلول و هر کدامشان یک گوشه ی آقای همساده را گرفت و کشید و همه شان هی می گفتند: ماااااچ! ماااااااچ!... آقای همساده مااااچ!...
و در اثر این کشاکش آقای همساده از هم گسیخت و در حالیکه هر دیوانه ساز بخشی از او را با خود می برد به اتاق بوسه آخرین فریادهایش اینگونه در سلول پیچید که: عااااااا! یعنی داغون شدماااااااا! لهِ له! هااااااااه!

***

مدتی پس از خروج آقای همساده، دیوانه سازها زندانی جدیدی را وارد بند کردند.

جیمز و تدی: دایی چارلی!
چارلی ویزلی: بوژبوژها!

همه ی حواس ملت به زندانی جدید بود و فقط یک نفر بود که به جای چارلی به آمبریجی که سعی می کرد با لبخندهای زشتش طبیعی جلوه کند، خیره شده بود.
دانگ حاضر بود سر ققنوس دامبلدور شرط ببندد که دلو چند دقیقه ی پیش یک منوی مدیریت از معده اش تخ کرده بود، که الان توی جیبش بود.



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: تاریخچه انتخابات وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۶:۳۴ شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۳
#74
تاریخچه ی هفتمین دوره ی انتخابات وزارت سحر و جادو (سال 1388)

در 21 خرداد 88 برنامه برگزاري انتخابات توسط استرجس پادمور اعلام شد و طبق زمان بندي اعلام شده افرادي ثبت نام کرده و در نهايت ايگور کارکاروف، مري فريز باود و عمه مارج تاييد صلاحيت شدند.

ستادهاي نامزدان ايجاد شده و به مدت بيش از يک هفته نيز فعال بود:

ستاد عمه مارج
ستاد ايگور کارکاروف
ستاد مري فريز باود

اما در نهايت به دليل اختلافاتي که ميان برخي نامزدان و مديران پيش آمد ايگور کارکاروف و مري باود از ادامه ي رقابت کناره گيري کرده و با باقي ماندن يک نامزد، عملا برگزاري انتخابات دیگر معنايي نداشت.

بنابراين در 21 تير 88 و با صدور اطلاعيه شماره يک توسط استرجس پادمور انتخابات هفتمين دوره مجددا از نقطه شروع برگزار شد و داوطلبان با حضور در تاپیک ثبت نام کاندیدای وزارت آمادگی خود را جهت بر عهده گرفتن وزارت اعلام نمودند.

با انتشار اطلاعیه ای توسط ایوان روزیه اسامی افراد تایید صلاحیت شده به شرح زیر اعلام شد:

عمه مارج
ادی ماکای
هوکی
مورفین گانت
پیوز
تره ور

دو روز بعد از اعلام این اسامی صلاحیت مینروا مک گونگال نیز مورد تایید قرار گرفت و ایشان نیز به جمع نامزدان دوره هفتم اضافه شده و از 30 تیر فعالیت ستادی اش را آغاز کرد.

لینک ستادهای نامزدان هفتمین انتخابات وزارت:

ستاد هوکي
ستاد پيوز
ستاد تره ور
ستاد ادي ماکاي
ستاد مورفين گانت
ستاد عمه مارج
ستاد مينروا مک گونگال

در این دوره بود که به ابتکار مری فریز باود و با ایده گرفتن از مناظرات پرحاشیه ی مشنگی، تاپیک خدمات رسانه ای! ( مناظرات انتخاباتی ) ایجاد شده و مناظراتی نیز به صورت دو به دو و جسته و گریخته در آن انجام گرفت.

مناظره اول : پست اول ادی ماکای - پست مورفین گانت - پست دوم ادی ماکای

مناظره دوم : پست مینروا مک گونگال - پست عمه مارج

مناظره سوم : پست پیوز - پست هوکی

مناظره چهارم : پست مورفین گانت - پست عمه مارج

پس از مناظرات، مهمان هایی به نمایندگی از گروه های سایت نیز در تاپیک حاضر شده و نظر و تحلیل خود را از انتخابات هفتم به شرح زیر ارائه دادند:

نظرات جیمز سیریوس پاتر (نماینده گریفندور)
نظرات آبرفورث دامبلدور (نماینده محفل)

در 30 تیر 88 تره ور به نفع مینروا مک گونگال از ادامه ی رقابت انصراف داد.
در 1 مرداد 88 نیز هوکی و پیوز در حمایت از عمه مارج از دور رقابت کناره گیری کردند تا انتخابات سوم مرداد میان 4 نامزد باقیمانده برگزار شود.

در نهایت و در روز 6 مرداد 88 نتیجه ی انتخابات و پیروزی مینروا مک گونگال به این شرح اعلام شد:

نقل قول:

اعلام نتایج نهایی رای گیری وزارت سحر و جادو:

بدین وسیله به اطلاع عموم جادوگران و ساحران جامعه جادویی میرساند که مینروا مک گونگال در جریان انتخابات 3 مرداد به عنوان وزیر سحر و جادو برگزیده شد.
نتایج نهایی آرا بعد از بررسی به این شرح است:

عمه مارچ: 17 رای

مورفین گانت: 3 رای

ادی ماکای: 6 رای

مینروا مک گونگال: 20رای


با آرزوی موفقیت برای وزیر جدید!
هفتم مرداد 1388!


این دوره از انتخابات با مدیریت استرجس پادمور و ایوان روزیه برگزار گردید.



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: رادیو وژارت!
پیام زده شده در: ۱:۰۰ شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۳
#75
- لطفا راجع به تفکرات عرفانی بیدل و نحوه ی نائل شدن این شاعر بزرگ به این مقامات برامون توضیح بدین استاد پی سوز!

- بله... به نکته ی بسیار خوبی اشاره فرمودین آقای مجری. بیدل دهنوی تفکرات و اشعار عرفانی بسیار نغز و ملیحی داره که امروز بیدل شناسان رو بسیار متعجب و کف بر دهان نموده و محتوای این اشعار غالبا در رسای کهکشان ها و سیارات و آزادی و پرواز در فضاست و اکثریت کارشناسان بیدل شناس معتقدند بیدل به این مقامات نرسید جز با تمسک به آن ماده ی حیاتی و کمال افزا یعنی چیز.

- عجب! واقعا بیدل با استعمال چیز به چنین مقاماتی رسیده؟... خیلی جالبه. پس با این حساب چیز باید جایگاه والایی در شعر بیدل و ادبیات باستانی ما داشته باشه. اینطور نیست استاد پی سوز؟

- بله. حتما همینطوره! اجازه بدین بنده برای نمونه به یکی از رباعیات بیدل اشاره کنم که... ئه!... داش مورف!... اینجا چیکار می کنی؟... چی شده آقای مجری؟!

- بکش کنار بهرام پی سوز!... اون میکروفونو بده من بچه ژیگول!

- اما... جناب وزیر... نمیشه... ما الان رو ایریم!

- رو ایری؟! من خودم یه عمره دارم با شاتل تو خط مریخ-مشتری آدم فضایی جابجا می کنم، بچه قرتی! باسه من قیف نیا! بده من اون میکروفونو تا نفرشتادمت رو ارت! رو ایریم! عمه ننه!... الو؟! بگمن! صدامو داری؟! دِ آخه بی سوات! من مرفینم؟! اسم باابهت وژیر رو تو روژنامه ندیدی تا حالا؟ من مورفینم، نه مرفین! مرا مادرم نام مورفین نهاد/زمانه مرا پتک ترگ تو کرد! زاغارت!

- احسنت داش مورف! بله آقای مجری. این مطلع همون رباعی بیدل بود که می خواستم به عنوان نمونه براتون بخونم و تفسیر کنم تا...

- خف بهرام!... به تو خوبی نیومده بگمن! حیف اون عفو عمومی که دادم آژادت کردن از آژکابان. اصن من اگه برم تو کار مطربی مگه پیانو می ژنم که نوشتی آهنگ پیانو اژ مرفین؟! تو هنوژ نفهمیدی ساز تخصصی من ویولنه؟! من ساز زهی می ژنم دادا. کیبورد مال بچه شوشولاش! تو موشیقی چه می دونی چیه دیکتاتور! لِه! زیرتانکی!... دوماد! اگه صدامو داری این مرفینِ نفله رو هم پیدا کن بنداژ آژکابان آبروی وژارتو برد...خب دیگه. من کارم تمومه... بیا اینم میکروفونت جوجو. برو رو ایر تا فاژت نپریده... می بینی چطور اعصاب وژیر مملکتو می ریژن به هم داش بهرام...

- خدایی کارت سخته داش مورف! ملتفتم عزیز! ملتفتم! بذا پاشم رد شی... غیــــــــژ (افکت کشیده شدن صندلی روی زمین)

- نه جون مورف!... بلند نشو، ردم... رد میشم، نیگا! رد شدم. تو راحت بشین به اراجیفت برس... خررررت خررررت خررت خررت (افکت دور شدن قدم های دمپایی پوش مورفین)... وارنر! بگو یکی بیاد آتیش منقل دفترو تاژه کنه، نیم شاعت دیگه جلشه دارم با بچه ها.

- اههههم... بله... می فرمودید استاد...
- بله... همونطور که عرض شد چیز در اشعار بیدل موج میزنه و به عنوان نمونه می فرماید که...



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: دفتر دیوانه سازها
پیام زده شده در: ۱۶:۳۳ چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۳
#76
اطلاعات غلط بهت دادن چاخانوف!
بنده وزیرم؛ رییس زندان نیستم.

رییس زندان یکی از افراد خوشنام و اصیل و ثروتمند و از یک خانواده ی اربابی و مشنگ و دوماد و بختک و اصن تو چی میخوای از زندگی ما دوماد؟! مروپ که مرد! من که دیگه با تو نسبتی ندارم! اصن کی تو رو رییش آژکابان گذاشته؟! وارنر! تو این وژارتخونه ی خراب شده چخبره؟!

اعمال چیزکارانه؟! از کی تا حالا بسط اندیشه های مترقی آزادی و پرواز در لوای دموکراسی شده ترویج فساد؟!
طوفان ها نتیجه ی خیانت هایی است که در روزگار زمستان بر دولت تابستان روا داشته شد! این عذاب کفاره ی روزهاییست که بر مسند قضاوت دولت کودتا تکیه زدی و تمامی حقوق و مزایا و پاداش و حق حسابی که به عنوان مشاور اعظم از دولت قانونی گرفته بودی، خوردی و یه آبم روش! باور نداری؟! از مرلینِ پیامبر دروغین بپرس!

اصن تو چرا آزادی؟!
دومادجان! تشویش اذهان عمومی بر ضد دولت قانونی! به روز کن!



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: آزکابان
پیام زده شده در: ۱۱:۲۶ چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۳
#77
شب بود و دیوانه سازها لابلای سلول ها می لولیدند و بعضا لول می دودند از صدقه سر وزارت مورفین!

دانگ و دلو نشسته بودند سر منقلی که بخش رفاه زندانیان به همراه سهمیه ی روزانه یک کیلو چیزِ وزارت نشان تحویل هر سلول داده بود تا گرمابخش محافل شبانه شان گردد و این یعنی اوج عطوفت گرم و صمیمی دولت آزادی و پرواز در شب های سرد و تاریک آزکابان.

هوکی هم که یک روبالشی بیشتر تنش نبود اولش از زور سرما آمد و پای منقل نشست ولی بعد به خاطر جو دیوانه سازی آزکابان یاد روزی افتاد که بی اجازه رفته بود سر صندوق اربابش و چیز برداشته و استعمال کرده بود و بعد صاحبش دعوایش کرده بود و هوکی مجبور شده بود خودش را بیندازد توی منقل و این شد که خودش را انداخت توی منقل و هی جیر جیر کرد که: هوکی بد... هوکی بد... هوکی باید جزغاله شد...

دانگ و دلو که دیدند طعم چیز عوض شده چشم باز کردند و هوکی را دیدند که لای زغال ها برایشان دست تکان می دهد و به زور از توی منقل گرفتند کشیدندش بیرون و انداختندش گوشه ی سلول و بعد از آن هم هر چه هوکی آمد خودش را گرم کند نگذاشتند.

هوکی هم رفت رختخواب های شپش زده ی دانگ و دلو را برداشت و پهن کرد کف سلول و گرفت تخت خوابید.

- ملت پاشین جمع کنین این بساط منقل و وافورو می خوام بخوابم.

تد با لگد کوبید زیر منقل و به جایش رختخوابش را انداخت کف سلول.

دانگ : هووووووووو! چته لامشب؟! تاژه داشتیم خاطرات بدمونو فراموش می کردیم ها.

آمبریج که فازش پریده بود دوباره مورد هجوم خاطرات بد قرار گرفت و همه را سانتور دید و جیغ زد و شروع کرد دور سلول دویدن و هوکی بدبخ را که جلو پا خوابیده بود، لگد کرد. هوکی هم که داشت کابوس بخارپز شدن توی زودپز اربابش را می دید با جیغ و داد از خواب پرید و عین دیوانه ها شروع کرد بشکن زدن و جرقه در کردن که طی تاثیرات متقابل امواج فکری-جادویی دلو و هوکی چند نفر از زندانیان ممدی که آن گوشه برای خودشان دوز بازی می کردند و هر از گاهی با یادآوری خاطرات بدشان جیغ می زدند؛ بر اثر برخورد جرقه های جادویی هوکی به سانتور تبدیل شدند و چارنعل افتادند دنبال دلو و سر راهشان تد و هوکی را هم لگدمال کردند.

دانگ هم مدام به میله ها می کوبید که : به دادمون برش جناب شروان! منقل ما چپه شد!

و اینجا بود که تام ریدل با لباس خوابی در تن و فانوسی در دست سراسیمه وارد بند عمومی شد و پشت سرش دو دیوانه ساز، مهمان جدید آزکابان را که ازشدت سرما و خاطرات بد روی پایش بند نمی شد وارد ماجرا کردند.



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: باجه تلفن وزارتخانه (ارتباط با مسئولان)
پیام زده شده در: ۱۷:۱۵ سه شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۳
#78
عجالتا وزیر منم!

انتخابات هم نداریم. چون کلاه وزارت بعد از کودتا گم شد و بنابراین تا وقتی که کلاهی نباشه انتخاباتی هم نیست.

و اما تهدید وزیر قانونی در ملاء عام؟!

دومادژون!
اگه اینجا رو می خونی لیست آزکابانو بروز کن. مهمون داریم.



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: اعلام جرم
پیام زده شده در: ۱۴:۰۸ سه شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۳
#79
رییس مشنگ! پاشو بیا ارباب رجوع رو جواب بده دیگه! منِ وژیر با این همه مشغله باید بیام با رعیت کل کل کنم دوماد؟!

باری... ادوارد رایان! چه اسم ادیبانه ای داری!
شما خبیث نیستی پسرم فقط جنس مصرفیت رو از جای مطمئن نمی خری. بیا چیزهای وزارت نشان بزن که بری فضا نه اینکه بری قاطی گودزیلا و باقالی و اسپیلبرگ!

قوانین اعلام جرم هم اینجا اعلام شده. فازت که پرید برو مطالعه کن. الانم آزادی! خزانه خالیه! نون مفت نداریم بدیم زندونیا بخورن. خدافز!



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: آزکابان
پیام زده شده در: ۲۲:۵۴ یکشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۳
#80
سوژه جدید

با شنیدن صدای چرخش کلید در قفل همه ی زندانیان به میله های سلول خود نزدیک شده و کله کشیدند تا مهمان های جدید را ببینند.

لحظاتی قبل - دادگاه صحرایی آزکابان

باد گرمی می وزید و خارهای خشک را از میان صندلی های وسط بیابان می غلتاند به مقصدی نامعلوم.

تام ریدل و مورفین گانت کنار هم نشسته و به 5 متهم روبرویشان چشم دوخته بودند.

مورفین ته سیگارش را تف کرد و زیر لب غرید: لاژم نبود دادگاه رو تو جِژِّ گرمای خرداد وشط بیابون برگژار کنی مرتیکه مشنگ!

تام: خودت گفتی دادگاه رو یجوری برگزار کنیم که زود سر و تهش هم بیاد و وکیل براشون نگیریم. خب... تنها راهش برگزاری دادگاه صحرایی بود دیگه.

و بعد چکشش را اینجوری: (و البته بدون آن خنده ی کذایی) روی میز کوبید و حکم دادگاه را به این شرح اعلام کرد: تد ریموس لوپین ، جیمز سیریوس پاتر ، دلوروس آمبریج ،ماندانگاس فلچر و هوکی؛ جن مونث به جرم کودتا و اغتشاشات سیاسی محکوم به گذراندن 1 سال حبس و بیگاری در آزکابان می باشند. پایان جلسه! (بدون خنده ی کذایی)

پایان فلش بک

جیمز و تد سرشان را لای میله ها گیر داده بودند و با نگاه های تهی به سلول روبرویشان خیره شده بودند و جیغ و دادهای بارتی کراوچ را که مامانش را می خواست تماشا می کردند.

ماندانگاس هم کمی آن طرف تر دو دستی میله ها را چسبیده بود و هارهار گریه می کرد: آخه من بدبخت چه گناهی کردم جناب سروان؟ بابا من که هلگا هافلپافو کشتم واسه خاطر وزیر گانت. مگه واسه سرش جایزه نذاشته بودین؟ اینه جایزه ی من بدبخ؟ بابا من بی گناهم!

هوکی هم گوشه ی سلول بغ کرده بود و یک گل گرفته بود دستش و یکی یکی گلبرگ هایش را می کند: من مَردم... من زنم... من مردم... من زنم... من مردم... من زنم!... اوه نه! من زنم! من زنم؟!... نـــــــــــــــه!

اما دلوروس به طرز مشکوکی خیلی ساکت گوشه ی سلول نشسته بود و چشم های وزغی اش را می چرخاند و هی انگشت های تپلش را می کرد توی حلقش که گلاب به روتون یک چیزی را بالا بیاورد ایکبیری!

آیا دلو چه قدرت جادویی خفنی در معده ی خود پنهان کرده؟
آیا بارتی کراوچ زندانی شده پسر است یا پدر است یا اصلا زن کراوچ پدر است که معجون مرکب خورده و یامودی چشم باباقوری است؟
آیا بیگاری در آزکابان چگونه خواهد بود؟
آیا دیوانه سازها چه خاطراتی را برای زندانیان این بند زنده خواهند کرد؟
آیا کسانی در فکر آزادی این گروه ناهمگون خواهند بود؟
آیا کودتایی دیگر در راه است؟

پاسخ را در پست های بعدی خواهید خواند و یا شاید خواهید نوشت.


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۱۱ ۲۳:۰۱:۳۱


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.