پست های قبلی اندکه ولی خوب ... نانو خلاصه برای افراد سختکوش: محفلی ها تصمیم میگیرن لرد رو نابود کنن، خیلی هردمبیل (!) پامیشن میان خونه ریدل و مرگخوارا هم میگیرنشون! حالا میخوان کت بسته ببرنشون پیش لرد و هری هم قصد داره به محض دیدن لرد بکشتش!
___________________
جماعت کثیر مرگخواران محفلی های بخت برگشته که تعدادشان به انگشت های دست هم نمیرسید را دوره کرده و به سمت اتاق اربابشان میراندند. هر محفلی حداقل مگسک سه چوبدستی را وسط سینه اش احساس میکرد.
هری رو به رون و هرمیون که با تنه زدن او را می انداختند جلو کرد و گفت:
- نامردا آرمان هامون چی شد؟ دوستی و مرام و از خودگشذشتگی چی شد؟
- فدای منافع مهمتر دامبلدور شد! تو پسر برگزیده ای هری دامبلدور همیشه میخواسته تو با اسمشونبر رو به رو بشی
هری ضمن ممانعت در برابر هل دادن های رون دستش را کشید روی پیشانیش و ناگهان با حالت ارشمیدسانه ای گفت:
- هی! اینجارو! زخم پیشونی من سر جاش نیست!
- مزخرف نگو هری زخمت سر جاشه
- نیستا! دامبلدور گفته بود به من اعتماد داشته باشید دیگه باب
خوب باشه هست ولی میکنمش خوب میشه ... به ارواح خاک ننه آقام این یه زخم عادیه
جای چنگ دادلیه فقط چسب زخم نزدم روش و هی کندمش تا جاش بمونه و خاص و خفنز بشم
دامبلدور یه دروغگو بود، مگه کتابای ریتا رو نخوندین؟ میخواست منو بندازه جلوی ولدمورت خودش بشینه با سال اولی ها کلاس خصوصی برداره
- زر نزن هری تو برگزیده ای! دیدی همین الان اسم اسمشو نبر رو بردی؟
فقط تو جرئت اینکارو داری!
هری قصد داشت توضیح دهد که او چون در خانواده ای مشنگ بزرگ شده تصوری از ابهت لرد ولدمورت ندارد که اسم او را به زبان میاورد و این چیز ها ربطی به شجاعت ندارد و ضمنا به این هم فکر میکرد که افشا کند او اصلا گریفیندوری و شجاع نیست و کلاه میخواسته او را به اسلیترین قدرت طلب بفرستد اما شانسش زده و بعد از این که کلاه به مورفین واگزار شده گروهبندی شده و کلاه هم با او راه آمده! اما دیگر فایده ای نداشت چون آن ها رسیده بودند جلوی اتاق لرد و او نیز پیشتاز بود!
محفلی ها تحت تاثیر توقف حلقه محاصره مرگخواران متوقف شدند. ایوان همانطور که چوبدستیش را به سمت صورت هری گرفته بود چند قدم جلو رفت و در زد.
- هر کس به خودش اجازه داده خلوت قدرتمندانه ما رو بشکنه خودش رو به اتاق تسترال ها معرفی کنه و اگر کسی همراهشه بگه علت این جسارت چیه
ایوان پیش از عزیمت به اتاق تسترال ها لختی اندیشید که خلوت قدرتمندانه دقیقا چه خلوتی است اما به این نتیجه رسید که او فقط استخوان است و قطعا گنجایش مغز اربابش بیشتر از این هاست و او بیشتر میفهمد و حتما این صفت به آن موصوف میخورد که لرد گفته است دیگر! پس معطل نکرد و راهی شد.
پس از رفتن ایوان مورفین جلو آمد و کل انرژی اش را یکجا جمع کرد و گفت:
-
دایی ژون ... کله ژخمی با شیش تا اژ دوشتاش دشتژمعی به قشد کشتن شما اومدن ما دشگیرشون کردیم ... رخشت بدین مش شوشیش به شیخ میکشیمشون بعد ...صدای مورفین رفته رفته کم شد و به خاموشی گرایید و قوتش به پایان رسید و به استندبای فرو رفت تا خودسازی بعدی و شارژ مجدد!
- این صدای دایی ما بود؟ الان ترجمه میکنیم چی گفت
دایی زون ... کله زخمی با سیس تا از دوستاس دستزمعی به قسد کستن سما اومدن ما دسگیرسون کردیم ... رخست بدین مس سوسیس به سیخ میکسیمسون بعد ... بازم نفهمیدیم چی گفت
بالاخره یک فرد سالم یعنی لودو جلو آمد و با صدایی رسا گفت:
- ارباب هری پاتر و دوستانشو براتون آوردیم! اجازه ورود میدین؟
مرگخواران
وار با نفس های حبس شده در سینه در انتظار صدور اجازه بودند و قلبشان تند میزد، آن قدر به قدرت اربابشان اطمینان داشتند که نکردند چوبدستی محفلی ها را بگیرند اقلا! هری دست در جیب ردا چوبدستیش را میفشرد و آماده میشد تا طلسمی کاری شلکی کند ...
- هرمیون بهترین جادوگریه که دیدم ... ازش چی یاد گرفتم؟ ریپارو
نه ترمیم ولدمورت فایده ای نداره! دامبلدور! اون از همه قدرتمند تره
نیروی عشق! خوب اینم که اصلا نمیدونم چی هست و چجوری باید ازش استفاده کرد
همممم ... باید یکیو بندازم جلوی خودم به جام بمیره! فکر کنم این نیروی عشق باشه
خوب اینا که دارن منو هل میدن جلو الان من دارم بهشون نیروی عشق میدم
هممممم ... بهتره دیگه چشمامو رو به حقیقت نبندم! اسنیپ جادوگر خیلی بزرگیه و ما خانوادگی چشم دیدنشو نداریم! باید ببینم از اون چی یاد گرفتم!
هری در ذهنش با خودش کلنجار میرفت تا اجازه صادر شود اما خبری از صدور نبود! در باز شد و لرد ولدمورت هیجان زده پرید بیرون و مقابل هری قرار گرفت ...
- فکر کردی مثل فیلم چهار انقدر قصه تعریف میکنم که درری؟ من از گذشته درس گرفتم هری! آواداکداورا
اما همین دو سه جمله هم کافی بود تا لرد اصل غافلگیری را از دست بدهد و هری فرصت کند چوبدستی بکشید ...
- اکسپلیارموس!