در با صدای بلندی از جا کنده شد و پس از آن، وینکی با فرمتی انیمه ای وارد کادر شد.
-وینکی جن خانگی خوووب بود.
-این از کجا در اومد؟
-نکنه اینم ارباب شده برا خودش؟
-مگه نرفته بود خودکشی کنه؟
-جن خونگی؟
وندلین که رگ الادورایی اش بالا زده بود، تبرزینی را از درون منوی مدیریتش بیرون کشید و فریاد زنان به دنبال جن حانگی دوید.
-وینکی از این خفن شکایت داشت. این خفن حقوق جن خانگی قدرتمند را نقض کرد. وینکی به ارتش مسلسل ها دستور داد که این خفن را خفت کرد.
-نصفت میکنم. نصفت میکنم.
هکتور از جایش بلند شد و درحالیکه از منویش به عنوان تبرزین در بالای سرش استفاده میکرد، فریاد زنان وارد کادر شد.
-ویبره زدن در ملا عام؟ اونم جلوی من؟
معجون ویبره نزدن بدم؟ معجون بدم؟
وینکی با جهشی پارکور وارانه از روی مبل هیئت داوران پرید و از بالای سر آنها رد شد. روی زمین غلت زد و بالاخره به سکوی تست اربابان رسید. در حالیکه نفس نفس میزد گفت:
-هااااه! وینکی بالاخره رسید. حالا وینکی برای تست اربابیت آماده بود.
هیچکس به صلاحیت وینکی برای ارباب شدن شک نکرد. شک نکردن به صلاحیت وینکی، یکی اثرات معجون هکتور بود. هکتور معجون ساز بزرگی بود. او به همه چیز فکر میکرد. هکتور دانشمند بود.
سوروس درحالیکه مقداری روغن مو از جیب ردایش خارج میکرد گفت:
-خب جن! چه هنری داری؟
-وینکی جن خانگی هنرمند بود.
سوروس هم به این فکر نکرد که چرا یک جن باید هنرمند باشد. اما این یکی از اثرات معجون هکتور نبود. سوروس کلا خیلی با ابهت تر از این بود که به این چیزها فکر کند.
-مثلا وینکی توانست غذا پخت. وینکی توانست با دو مسلسل همزمان کار کرد. وینکی توانست به مسلسل ها دستور داد. وینکی به زبان اجنه صحبت کرد. وینکی پنج فرمانده ی ارتش داشت. وینکی سیزده وزیر جنگ داشت. و در آخر... وینکی جن خانگی خوووب... شپلنگ!
شپلنگ به زبان اجنه نیست. شپلنگ به زبان انسان ها هم نیست. شپلنگ یک اسم عجیب و غریب کارتونی هم نبوده است. اسم یک دانشگاه هم نبود. شپلنگ حتی یک ایده هم نیست که دست و پا در آورده باشد. شپلنگ یک دست و یک پاست که ایده در آورده باشد. و بله! شپلنگ صدای برخورد تبرزین با دیوار پشت سر وینکی بود.
وینکی با شیرجه ای از صحنه به پایین پرید. سریعا مسلسلش را قاپ زد و داد زد:
-وینکی باید ارباب شد. وینکی ارباب بود. وزیر اقتصاد وینکی باید به دشمن شلیک کرد.
داوران حتی به خودشان زحمت ندادند که پلاکارد های امتیازشان را بالا ببرند. چه کسی یک جن را ارباب میکرد؟ آن هم جنی که وندلین میخواست آن را بکشد. وینکی بدبخت بود. وینکی هیچ وقت به آرزویش نمی رسید.