هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۳۲ چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۹۵

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۳۲ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵

آملیا سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲:۴۹ جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۸
از زیر گنبد رنگی عه آسمون!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 151
آفلاین
های ارباب!
هو ایز اوریتینگ اِراند ارباب؟!
ای ام کامینگ بک و اینا!

ارباب میخواستم اینو...اینو...اینو دیگه واقعا نقدش کنید.

هشدار: این یک پست طنز میباشد!

شاید دو سوال مهم به وجود بیاد که:
1-بعد از عمری گمشدی اومدی سایت بعد خدای جذابیت درخواست نقدم میدی بعد از یک رول؟
که به شخصه جوابی براش ندارم. کسی جوابی داشت خوشحال میشم منو هم در جریانش بذاره.
2- این رول طنزه؟ پس شکلکش کو؟
خب لرد من داشتم فکر مینمودم که برای تنوع و ایناش بیام یکبار بدون شکلک های دهن باز و پوکر و تعجب و اینا رول طنز بنویسم ببینم چ قدر الان این طنزیش میرسه برای مخاطب و میخواستم همینو بپرسم در اصل:
چه قدر این طنزیش میرسه الان؟!

و سوال سوم که حتی ممکنه برای بعضی دوستان مطرح بشه اینکه:
3-خب چرا الان تو نخواستی توی این درخواستت شکلک نزنی که ببینی چه قدر بار مسخره بازیش منتقل میشه؟
که به جواب سوال یک ارجاعتون میدم!

ارباب میبینید؟ من میرم و میام و همچنان وراجم!


من وراج نیستم!
من فقط با وسواس شرح میدم!

اسبم خودتونید!
اسیر شدیم به مرلین!



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۴۵ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
کنت الاف


نقل قول:
آیا امیدی به من هست؟
وجود شما به خودی خود، امیدوار کننده است!


بررسی پست شماره 49 گلخانه ریدل، کنت الاف:


معمولا نوشته های هر شخصی روی یه محوری می چرخه. محور شما دیالوگ هاتون هستن. برای همین باید روی این دیالوگ ها دقت و حساسیت بیشتری به خرج بدین. مهم نیست که کم و زیاد باشن. در بعضی پست ها مثل همین یکی توضیح بیش از حد لازم نیست. همون دیالوگ ها می تونن داستان رو جلو ببرن و منظور شما رو برسونن. و چون این وظیفه به عهده دیالوگ هاست، این دیالوگ ها باید هدف داشته باشن...یا بخندونن...یا چیزی به سوژه اضافه کنن. یا کمکی به پیش برد داستان داشته باشن و یا صرفا جالب باشن. دیالوگ های بی هدف، ریتم داستان شما رو کند می کنن و کیفیت نوشته رو میارن پایین. کسی که روی محور دیالوگ می نویسه مهم ترین کاری که باید انجام بده تشخیص دیالوگ خوب از دیالوگ بی هدف، و حذف مورد دومه.


فاصله بذارین. یک نفس و پشت سر هم ننویسین. وقتی دیالوگ یکی تموم شد و قصد دارین درباره شخص دیگه ای بنویسین بهتره یه خط فاصله گذاشته بشه.


نقل قول:
- خررر... عووخففف.
این اصولا باید صدای خفه شدن باشه...ولی بیشتر شبیه خرو پف بود! برای همین حسی رو که شما لازم دارین، به خواننده منتقل نمی کنه. و به جای اون گیجش می کنه که هکتور تو این وضعیت چرا خوابیده؟! ولی بقیه دیالوگ های قسمت اول، که در اوج خونسردی گفته می شن خوب هستن:نقل قول:
- چی میگه این دوستمون؟
لینی که سر کوچکش را میخاراند و به قیافه ی حالا کبود شده هکتور نگاه میکرد گفت:
- والا منم نمیدونم. به نظرت ممکنه زیادی غافلگیر شده باشه و تشنج کرده باشه؟
لینی جمله آخر را روبه رودولف گفت که حالا داشت با یک ابروی بالا رفته به چشمان از حدقه در رفته ی هکتور نگاه میکرد.
- هووووم! منم نمیدونم. بنظر مسئله ی جدی باشه.



نقل قول:
- لعنتیا...چتونه؟
صدای هکتور مانند یکی از همان قوری هایی شده بود که درونش مجعون درست میکرد. بله! اون توی قوری هم معجون درست میکنه. هکتور همیشه چیزی برای سورپرایز شما دارد.
شکلک همر زیاد بی جا نبود. هر چند به نظر من اگه حذف می شد جالب تر می شد. بعضی جمله ها اگه با جدیت نوشته بشن خنده دار تر از آب در میان. این شکلک اون جدیت رو از بین می بره.
دیالوگ اول هم به نظر من شکلک لازم داشت! به این شکل، اون حالت از مرگ برگشتگی و خشم رو نشون نمی ده.


نقل قول:
- چون ما توی گلخونه یه گیاه داریم که داره میمیره. به عنوان کود هم باید بهش اشک قوی ترین جادوگر محله رو بدیم. اگه اون گیاه تلف بشه ارباب هممونو به سیخ میکشه و کباب میکنه.
- "به سیخ می کشند و کباب میکنند"، بیتربیت!
این قسمت خیلی خوب بود. تاکید لینی روی همچین مورد به ظاهر بی اهمیتی، کافیه که پست شما صاحب طنز قشنگی بشه.


نقل قول:
- مگه اون دوتا ابولفضل پور نیا و فریبزر عرب پور نبودن؟
- نخیر. اسمشون فریبزر عرب نیا و ابولفضل پور عرب بود.
- شت!
این قسمت به نظر من اضافه بود. و از اون اضافه هایی بود که کیفیت نوشته رو پایین میاره. اگه قراره قسمتی در پست شما حذف بشه، همین قسمته.


نقل قول:
رودولف که هنگ کرده بود روبه هیچکس فریاد زد:
- محض رضای مرلین! بس کنید.
و سپس روبه هکتور کرد و نفس زنان گفت:
این قسمت رو متوجه نشدم...برای چی کشش دادین؟ چرا رودولف اول باید رو به "هیچکس فریاد می زد؟ نمی شد مستقیم حرفش رو بزنه؟


نقل قول:
- بزار به انگیزه بیشتر نسبت به اون قسم جفراتت بدم. اگه اون گیاه بمیره و لرد ما رو مواخذه کنه من تو رو هم میکشم پایین!
بذار درسته آقا! بذار درسته!
من ترجیح می دادم هکتور این کار رو انجام نده...ولی ترجیح من کوچکترین اهمیتی نداره. چیزی که مهمه اینه که ادامه دهنده ها فراموش نکنن که سوژه باید کمی پیچ و خم داشته باشه. گریه کردن لرد هزار راه مختلف داره که بینشون می شه راه های جالبی پیدا کرد. وظیفه نویسنده ها همینه که اون راه های جالب تر رو از بین این هزار راه بکشن بیرون و ازش استفاده کنن.


در بعضی قسمت ها احساس کردم علاقه ای به توضیح درباره شخصیت ها و حالت و فضای اطرافشون نداشتین. ولی توضیح دادین که پستتونو از حالت دیالوگ خالی بودن در بیارین. توضیح اجباری ندین. نذارین پست هاتون به حالت "یک خط توضیح و یک دیالوگ" در بیان. بیشتر کسایی که سعی می کنن حتما توضیحی بدن دچار این اشتباه می شن. توضیح های کوتاه و تکراری و اجباری درباره شخصیت ها.
شما می تونین درباره یه شخصیت هیچ توضیحی ندین و مستقیما دیالوگش رو بنویسین...و در عوض درباره شخصیتی که موقعیت جالب تری داره توضیح مفصل تر و جالب تری بدین. لازم نیست توضیحات رو بین شخصیت ها پخش و تقسیم کنین.


پست شما قابلیت کوتاه تر شدن داشت...این جوری کیفیتش هم بالا می رفت.
کل پستتون درباره دیالوگ های رد و بدل شده بین هکتور و مرگخوارا بود. این خیلی خوبه که شما برای نوشتن یک پست نسبتا طولانی احتیاجی به جلو بردن داستان ندارین. این مهارتیه که همه بهتره کسب کنن. برای نوشتن احتیاجی به داستان نداریم...حتی یک شخصیت هم باید برای ما کافی باشه. مثلا بگن هیچ سوژه ای در کار نیست...یک شخصیت در یک اتاق خالی حضور داره...باید بتونیم درباره این شخصیت در اتاق خالی بنویسیم. وقتی به این شکل به سوژه ها و نکات ریزشون دقت کنیم، وابستگیمون به سوژه ها قطع می شه. که خیلی مهم و مفیده!


امید های زیادی به شما هست. شما قبلا خوب بودی...الان هم خوب هستی. ولی می دونم که بهتر هم می شی. انرژیتونو برای ایفای نقش بذارین. فعالیت کنین. هم برای شما خوبه هم برای سایت.


........................

بررسی پست شماره 225، آموزشگاه مرگخواری، نیوت اسکمندر:


اندازه پستتاتون به نظر من خیلی مناسبه. خیلی خوبه که می تونین این جوری بنویسین. چون وقتی عادت کنین به طولانی نویسی، تغییرش کمی سخته. هر چی سعی کنین کوتاه بنویسین و تو همون نوشته کوتاه منظورتونو برسونین نمی شه. برای کوتاه نوشتن باید راحت بود. باید آزادانه نوشت.


نقل قول:
جمعیت مرگخوار پوکر فیس وار به هکتور نگاه کردند.لرد اندکی فکر کرد و کروشیوی به هکتور زد.هکتور به رعشه افتاد سسپس بلند شد و به لرد گفت:
-لرد من یک معجون"چگونه پس از اینکه سیاهی مان رفت،سیاهی مان برگردد"دارم.
شما ارتباطتون رو با پست قبل به خوبی حفظ می کنین. نمی ذارین رشته داستان پاره بشه. و این خیلی خوبه.
معمولا توصیه می کنم در موقعیت های ساده ازکروشیو استفاده نشه. چون این طلسم قدرتمندیه. حتی لرد هم برای یه حرف نامربوط یا یه بی احترامی کوچیک ازش استفاده نمی کنه. کار خوبی که انجام دادین این بود که طلسم رو سرگردون رها نکردین! وقتی از طلسمی به این مهمی استفاده می شه باید نتیجه هم نوشته بشه(که شما هم نوشتین).


نقل قول:
جمعیت دوباره پوکر فیس وار به او نگا کردند.لرد که خسته شده بود با عصبانیت گفت:
-از الان شما به دست خود من آموزش می بینین.هرکی که مثل قبل نشه،از اینجا بیرون می ندازمش.
لردتون کمی از قالبش خارج شده. بعضی از شخصیت ها محدودیت دارن. موقع نوشتن باید چارچوب شخصیتشون حفظ بشه. لرد یکی از اون شخصیت هاست. لرد شما کمی شبیه یه معلم جدی و بداخلاق به نظر می رسه. در مورد اصل سوژه چیزی نمی گم. چون نمی شد لرد آموزش رو به شخص دیگه ای واگذار کنه. ولی حتی اگه مجبور باشه وارد داستان بشه هم سعی کنین قالبش رو حفظ کنین. لرد به سادگی عصبانی نمی شه. این جوری حرف نمی زنه. کنترلش رو از دست نمی ده.


نقل قول:
مورفین که طبق معمول داشت چیز میزد،بلند شد و گفت:
اصل کلی اینه که شکلک مال دیالوگه...وسط توضیحاتتون شکلک نزنین. البته استثنا هم وجود داره. مثلا وقتی قصد دارین حالت شخصی رو توصیف کنین و کلمات برای این توصیف کافی یا جالب نیستن می شه استثنائااز شکلک استفاده کرد.


نقل قول:
لرد به میان مرگخواران آمد با قاطعیت گفت:
-فردا همه باید راس ساعت 5 داخل قصر مالفوی باشید.
چرا قصر مالفوی ها؟
اسم تاپیک آموزشگاه مرگخواریه...همیشه سعی کنین سوژه رو داخل تاپیک(اسم تاپیک) نگه دارین. این جا هم مرگخوارا می تونستن داخل آموزشگاه بمونن. برای کاری که قصد انجامش رو دارن هم مناسب تره. لزومی نداشت جاشونو عوض کنن.


نقل قول:
هم همه ای شد و جمعیت رفتند تا بخوابند.ردولف که طبق معمول به فکر ساحره ها بود،به هکتور که هنوز در حال ویبره بود گفت:
-هکتور،هنوز میتونی اون معجونو درست کنی؟

هکتور لرزان اطرافش را نگاه کرد وگفت:
-آره،ساعت 2بیا در کلوپ جادوگران.... سپس با همان حالت ویبره آپارات کرد.
کدوم معجون رو؟
هکتور طی پست شما و پست قبل پیشنهاد بیش از یک معجون داده بود. بهتر بود مشخص می کردین منظورتون کدوم یکیه.
شما تمرکز زیادی روی سوژه دارین. لازم نیست کاری داخل سوژه انجام بدین. لازم نیست تغییری ایجاد کنین. همون دیالوگ های رد و بدل شده بین لرد و مرگخوارا کافی بود. می تونستین همون قسمت رو کمی بیشتر طول بدین و این قسمت سوژه دار رو حذف کنین.


نقل قول:
ردولف که طبق معمول به فکر ساحره ها بود

نقل قول:
مورفین که طبق معمول داشت چیز میزد

نقل قول:
هکتور لرزان اطرافش را نگاه کرد
لازم نیست در هر اشاره، درباره ویژگی های خاص اون شخصیت بنویسین. این کار رو به طور مستقیم انجام ندین. درسته که شخصیت ها اخلاق و رفتار خاصی دارن و شما باید طبق همین اخلاق و شخصیت بنویسین. ولی از این ویژگی ها با توجه به موقعیت استفاده کنین. اگه موقعیت مناسب نبود اصلا لازم نیست اشاره ای بشه. مثلا این که رودولف داشت به ساحره ها فکر می کرد ربطی به این سوژه نداشت. فایده ای هم نداشت. برای همین به نظر من لازم نبود این جا تکرار بشه.
از این ویژگی ها لابلای توضیحات و دیالوگ هاتون استفاده کنین. تغییرشون بدین. راه های جدیدی براشون پیدا کنین. مثلا یکی از ویژگی های هکتور اینه که همیشه در حال لرزیدنه. لرد به هکتور کروشیو زد و هکتور به رعشه افتاد...این رعشه تا آخر پست می تونست ادامه پیدا کنه و لرد به هکتور اعتراض کنه که شکنجه تموم شد...تو چرا هنوز داری می لرزی؟ و هر چی هکتور توضیح بده که این لرزش خودشه، قبول نکنه.


چند تا از اشکالات پست های قبلی شما اصلاح شده(که قبلا بهتون گفته بودم)...الان به نظر من مهم ترین اشکال شما اینه که احساس می کنین لازمه سوژه رو پیش ببرین...تغییر بدین.
این طور نیست!
شما می تونین فقط درباره سلام و احوالپرسی دو تا از شخصیت ها بنویسین. مخصوصا چون پست های شما کوتاه هستن، معمولا ظرفیت تغییر سوژه رو ندارن. مگه این که سوژه در پست قبل به مرحله ای رسیده باشه که باید عوض بشه.
الان این سوژه ای که به داستان اضافه کردین بد نیست...ولی می تونه حواس خواننده ها و نویسنده های بعدی رو از سوژه اصلی که آموزش مرگخوارا هست، پرت کنه. به خوندن و نوشتن ادامه بدین. خیلی زود با سوژه های مختلف و مسیر هاشون آشنا می شین. خیلی راحت تشخیص می دین که کدوم مسیر احتمالا چطوری پیش می ره و به کجا می رسه.
این پست شما بهتر از قبلیا بود. و این چیزیه که مهمه.


موفق باشید.





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۲۵ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۵

نیوت اسکمندر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۰ سه شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۳۰ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۲
از دپارتمان جانور شناسی یو سی برکلی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 144
آفلاین
یا مرلین ورفقا
اینم پست ما لطفا نقدش کنید.



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۴۳ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۵

کنت الاف old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۶ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۰۰:۴۹ جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲
از یتیم خانه های شهر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 206
آفلاین
سلام بر لرد کبیر.
آیا امیدی به من هست؟
با تشکرات



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۲۹ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 48 گلخانه تاریک، لوئیس ویزلی:


نقل قول:
تراورز با قیافه ای متکبر و با حالت " " گفت:
شروع خوبی بود. پست قبلی با یه سوال تموم شده بود و بهترین حالت همین بود که پست بعد با جواب یا تلاش برای پیدا کردن جواب شروع بشه.
تا جایی که ممکنه سعی کنین احساسات رو با کلمات بیان کنین. شکلک ها معمولا برای دیالوگ استفاده می شن. مثلا این شکلکی که استفاده کردین می تونه با کلمات "متفکر" و "غرق در تفکر" جایگزین بشه. شکلک ها یکپارچگی جمله تونو از بین می برن. تا وقتی مجبور نشدین, یا این بهترین راه ابراز احساسات نبود، بهتره این کار رو انجام ندین.


نقل قول:
- شاید بتونیم فیلم غم انگیز به ارباب نشون بدیم تا یکمهم که شده گریه اش بگیره...

- اگه هم گریه کنه چطوری می خوایم اشک رو ازش بگیریم.یه جورایی غیرممکنـ...
سوژه ها رو رد نکنین...امتحان کنین! مگه این که واقعا ارزش امتحان کردن نداشته باشن. این سوژه "نشون دادن فیلم" به نظر من به اندازه کافی جالب بود که ارزش امتحان کردن رو داشته باشه.
غیر ممکن نیست. همین به ظاهر غیر ممکن ها هستن که داستان رو جالب می کنن.


نقل قول:
در این لحظه بود که رودولف با یک قمه طلایی که از کوچه دیاگون خریده بود و به تازگی خریده بود بین تراورز و لینی پرید و گفت:

- می خواید کاری کنید که ارباب گریه کنه...شرم نمی کنید؟خجالت نمی کشید؟نَنگ بر شما! نَنگ!

بین دو یا چند دیالوگ، و بین شخص و دیالوگش فاصله نذارین. یعنی وقتی قراره درباره رودولف توضیح بدین و بعد دیالوگش و بنویسین یک خط فاصله نذارین. این جوری نوشته تون مرتب تر به نظر می رسه.


نقل قول:
تراورز در حینبازی کردن با تسبیحش گفت:

- خب اگه اینکارو نکنیم این گیاه نابود میشه و احتمالاً مارو هم به جرم این که در حین این اتفاق اینجا بودیم شکنجه میکنه!
این دیالوگ مفیدی بود. برای این که بقیه مرگخوارا هم باید یه جوری درگیر قضیه می شدن. این که فقط لینی در خطر باشه اصلا جالب نیست.


نقل قول:
مغز رودولف وارد حالت ایست مغزی شد.بدبخت شده بود!
این لحن جدی خیلی بامزه بود. این تیتر هم همینطور:
نقل قول:
اتاق مخصوص معجون سازیِ خانه ریـ...همان اتاق خواب هکتور!



نقل قول:
لینی و دو یارش با یک حرکت چوبدستی وار در اتاق خواب هکتور را باز کردند
حرکت چوب دستی وار؟! حرکت شبیه چوب دستی؟


نقل قول:
اما تا خواست حرفش را ادامه دهد، تراورز تسبیحش را سفت کرد تا تار های صوتی هکتور خفت شوند.لینی خودش را جلو آورد و گفت:

- باید یه کاری واسمون کنی هکتور!
ایده شما برای ادامه داستان خوب بود. ولی یه چیزی هست که باید بهش توجه کنین. سوژه رو در مسیر منطقی قرار ندین. مسیرای مسخره و بی منطق جالب ترن. مثلا این که اینا برن سعی کنن مخفیانه و مثلا با تماشای فیلم اشک لرد رو در بیارن خیلی مسخره تر از اینه که هکتور بره برای لرد توضیح بده که اشکش رو برای معجون سازی لازم داره. روش دوم منطقی تره. احتمال این که مشکلی پیش بیاد کم تره. احتمال این که موقعیت خنده داری ایجاد بشه کم تره. در سوژه های طنز سعی کنین زیاد وارد مسیر های منطقی نشین. از عجیب و غریب شدن ماجرا نترسین...از مسخره بازی نترسین. البته اونم یه مرزی داره. ولی در سوژه های طنز دستتون خیلی بازه. کافیه حواستون به بعضی از شخصیت ها که زیاد کشش طنز ندارن باش.


شخصیت های پست شما ویژگی های خاص خودشونو داشتن. البته توجه داشته باشین که لازم نیست همیشه و همه جا به این ویژگی ها اشاره بشه. لازم نیست هر جا اسم رودولف رو میارین کلمه قمه هم همراهش باشه. کافیه رفتار شخصیت هاتون مطابق شخصیت هایی باشه که معرفی کردن. البته اینجا هم تکرار کلمات بیش از حد نبود. فقط خواستم بگم که لازم نیست هر جا اسمشونو میارین معرفیشون هم بکنین. گاهی دیالوگ ها و رفتارشون هم می تونه معرفیشون کنه.
طنزتون ملایم و خوبه. کم کم بهتر هم می شه. چون شخصیت ها رو می شناسین. می تونین کم کم روش های جدیدی برای استفاده از ویژگی هاشون پیدا کنین. که مثلا تو این موقعیت کدوم شخصیت می تونه جالب تر باشه؟ از ویژگی یا اخلاق خاص اون شخصیت چه استفاده ای در این موقعیت می شه کرد.


نقل قول:
- باید یه کاری واسمون کنی هکتور!
کار خوبی کردین که چیزی درباره عکس العمل هکتور ننوشتین. پستتونو جای خوبی رها کردین! همیشه باید یه چیزی برای نفر بعد باقی گذاشت. همین "یه چیزی" نفر بعد رو می کشه دنبال خودش و ترغیبش می کنه که داستان رو ادامه بده.


پستتون خوب بود. مسیری که ادامه دادین هم خوب بود.


موفق باشید!







پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۱۳ یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۵۷ پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
تراورز

الان این شکلکه شما زدی؟ الان این به قد و قواره و ریش و سیبیل شما میاد؟


بررسی پست شماره 351 گورستان ریدل ها، تراورز:


قبل از هر چیز خیلی تشکر می کنم که سوژه رو خلاصه کردین. شما تراورز بسیار کمک کننده ای هستین!


نقل قول:
هری هم تصمیم می‌گیره ولدمورت رو زنده کنه.
...................

- فرزندم، تو توی کل کتاب فقط یه اکسپلیارموس بلد بودی حالا می‌خوای واسِ من جسد زنده کنی؟
یه نکته ای هست که زیاد تکرار می کنم. ولی بیشتر تو انجمن مرگخوارا تکرار کردم. برای همین اینجا دوباره می گم.
یکی از نکات مهم خلاصه آخرشه. همیشه به آخر خلاصه هاتون توجه کنین. خواننده نباید مجبور باشه بره سراغ پست های قبلی.
گاهی پست ها رو بطور کلی خلاصه می کنیم و اضافه می کنیم که برای فهمیدن ماجرا باید خود پست ها هم خونده بشه. این کار برای بعضی از سوژه ها لازمه. ولی برای بعضیاشون هم نیست. وقتی لازم نیست، کامل خلاصه کنین که خلاصه تون مفید باشه. و پایان خلاصه تون حتما با شروع پست خودتون مرتبط باشه(که این جا هم هست).


نقل قول:
- فرزندم، تو توی کل کتاب فقط یه اکسپلیارموس بلد بودی حالا می‌خوای واسِ من جسد زنده کنی؟

هری رفت تو فکر، آیا واقعا تو کل داستان فقط یه ورد خشک و خالی بلد بود؟ خب شاید هم همین‌طور بود چون بالاخره تو هر مبارزش با ولدمورت فقط از اکسپلیارموس استفاده می‌کرد. به این نتیجه رسید که پسر برگزیده نیست، کل زندگیش چیزی جز دروغ نبوده و نیست. بنابراین، جامه درید و سر به بیابان گذاشت.
این قسمت خیلی خوب بود...سیاه بود!
گاهی به اعضا می گم سیاه بنویسین. فکر می کنن منظورم تلخ و سنگینه. ولی منظور همینه. منظور طنزیه که به شکل تمسخر مستقیم نباشه...ولی نقاط ضعف سفیدا رو پر رنگ تر جلوه بده.
سفیدا هم باید همین کار رو برای شخصیت های سیاه انجام بدن. شناختن مرز بین تمسخر و طنز مهمه. این نوع طنز، چیزیه که کسایی که می خوان عضو محفل یا گروه مرگخوارا بشن باید روش کار کنن.


نقل قول:
محفلیون که نمی‌تونستن همین‌طور بر و بر به جسد ولدمورت خیره بشن و هیچ کاری نکنن، تصمیم گرفتن به خشتک مرلین متوصل بشن تا ولدمورت رو زنده کنه.
این ایده خوبی بود. ایده ساده ولی متفاوتی بود! ایده های مضحک و مسخره معمولا جای کار زیادی دارن.


دیالوگ هاتون خوب بودن. طنز هایی که با بازی با کلمات به دست میان طنز های سختی هستن. مواظبشون باشین. خیلی کم پیش میاد که خوب از آب در بیان. مثل حیات و حیاط. که اینجا خوب بود. شاید به این دلیل که سریع ازش رد شدین و زیاد تاکید نکردین.


نقل قول:
مرلین از اون‌جا که به شدت بی‌حوصله بود و می‌خواست به خواب ملکوتیش ادامه بده و نقد کردن رول های هاگرید هم از زنده کردن ولدمورت سخت تر بود، خواسته ی دوم رو بی‌خیال شد و برای زنده کردن ولدمورت نگاهی به کتاب " چگونه جسد ولدمورت را زنده کنیم؟" انداخت و گفت:
- ممکنه تو این راه حافظش رو از دست بده، مشکلی نیست؟
اینم ایده خوبیه. ولدمورتی که حافظه اش رو از دست داده می تونه سوژه خوبی برای ادامه داستان باشه. تشخیص ایده های خوب و استفاده از اونا برای حفظ سوژه ها لازمه.


نقل قول:
خانه ی ریدل:

ملت مرگخوار بعد از پیدا نکردن جسد ولدمورت، دور هم جمع شده بودن و فکراشون رو روی هم گذاشته بودن که حالا که اربابشون نبود باید چی‌کار کنن.
- ارباب هیچ‌وقت نمی‌ذاشت روستایی گاوش ره تو خانه ریدل بیاره.
- نمی‌ذاشت قاتل با نجینی بازی کنی.
- نمی‌ذاشت من بساط ترویج آسلام و فروش جزوه رو راه بندازم.
- نمی‌ذاشت دست به تولید گسترده ی معجونام بزنم.
- نمی‌ذاشت هَمِر بزنیم، فک کنم می‌ترسید این خونه ی فسیل بریزه پایین.

و بعد از کلی نمی‌ذاشت دیگه، تصمیم گرفتن هر کاری دلشون خواست انجام بدن.
دیالوگ های قسمت پایانی پستتون خیلی خوب بودن. شکلک تکراریشون هم خیلی خوب بود. و توضیح آخر، این خوب بودن رو کامل کرده بود.

می شه گفت طی چند پست سوژه کاملا عوض شده. سوژه این بود که مرگخوارا سعی کنن جسد ولدمورت رو از بین ببرن. ولی اشکالی نداره. مسیر سوژه رو نویسنده ها تعیین می کنن، نه سوژه دهنده. اینم نکته ایه که همه بهتره بهش توجه کنن.


پست شما تراورز نداره(بجز یه دیالوگ کوتاه)... و با این حال چیزی کم نداره. می بینین که برای نوشتن به تراورز یا شخصیت خاصش احتیاج ندارین. تراورز اگه در حد همین دیالوگ ها هم حضور داشته باشه برای شما کافیه. چون طنز شما وابسته به یک شخصیت یا حتی بقیه شخصیت ها نیست. شما علاوه بر شخصیت ها، می تونین موقعیت های طنز آمیز خوبی خلق کنین. می تونین ایده بدین. مسیر تعیین کنین.


نقل قول:
- راستی، شوما نقد هم می‌کنی؟
از سوژه های سایت خوب استفاده کردین. چه در این قسمت که هم از "نقد کردن " و هم لهجه هاگرید استفاده شده و چه در قسمتی که یکی از مرگخوارا می گه لرد دوست نداشت همر بزنن. سوژه های سایتی شما به جا، به آرامی و به صورت مناسب وارد سوژه می شن. همین باعث می شه پذیرششون برای خواننده خیلی راحت باشه.


طنز پستتون خوب بود. گرچه تو قسمت "دستمال مرلین" کمی داشت ضعیف می شد. ولی قبل از ضعیف شدن، مرلین متوجه شد که بیخودی داره کشش میده و اون قسمت تموم شد.( اینجا تموم شده! ولی این حالت رو تو پست های دیگه تون هم دیدم. مواظبش باشین. اگه کمی بیشتر بره جلو بی مزه می شه.)


شخصیت هاتون خوب بودن. ریزه کاری های قشنگی در دیالوگ هاتون وجود داشت. مثلا:نقل قول:
- نمی‌ذاشت هَمِر بزنیم، فک کنم می‌ترسید این خونه ی فسیل بریزه پایین.



سوژه رو هم خوب پیش بردین. ایده های جذاب و جالبی بهش اضافه کردین و خلاصه هم که داره...و همه اینا یعنی پست بسیار مفیدی زدین!


شما بسیار مفید ظاهر شدین! موفق باشید!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۳۵ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵

تراورز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۶ دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۱۹ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱
از تبار مشتای آهنیم، زنده تو شهر دزدای پاپتیم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 520
آفلاین
ارباب، دیدم خیلی وقته نیومدم سراغتونم گفتم خیلی یهویی بگم این رو هم نقد کنید بی‌زحمت.


every fairytale needs a good old-fashioned villain

حاجیت بازی رو بلده

حاجی بودیم وقتی حج مد نبود...


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۱۱ دوشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
هاگرید


هیشوخت؟
هیشوخت؟! ما احساس دردی تیر کشنده در مغزمون می نماییم! این چگونه قتل عامی برای زبان فارسی است؟!


بررسی پست شماره 436 کافه تفریحات سیاه، روب هاگ:


نقل قول:
- این چیه دستت؟
- تُتُتُخ دیده قابلاماس دیه! قابلاما نیمیدونید چیه؟ یک ظرف فلزی که خوراکی و کیک می ریزن توش. گوفتم شاید نتونستم غذاتونو تا ته بخورم، ظرف اوردم که بیاریم خونه ، مالی گرمش کنه دور هم بشینیم من بخورمش.
دیالوگ های شما مثل همیشه قوی و خنده دارن. دیالوگ وقتی قوی می شه که با فکر نوشته شده باشه. با هدف... لهجه خاص هاگرید که خیلی هم بهش میاد لهجه خاصی نیست! لحن خود هاگریده. و این خیلی خوبه. "خوراکی و کیک می ریزن توش" علاقه قدیمی و تکراری هاگرید به کیک رو ابراز کرده...ولی به شکلی متفاوت. تو پست قبلی که نقد کرده بودم هم نوشته بودین " فلان کار توش کیک هست"...همین متفاوت کردن ها و خلاقیت ها باعث شدن کیک هاگرید تازه بمونه...و هنوزم خنده دار باشه.
کاری که هاگرید انجام داده و جمله آخرش هم کاملا با شخصیتش مطابقت داره. هاگرید شما بدجنس نیست...خودخواه نیست...کمی دست و پا چلفتی وبی فکره! از اون شخصیت هایی که ناخواسته ممکنه به آدم آسیب وارد کنن...دوستی خاله خرسه! و من فکر می کنم این تعریف درستی از شخصیت هاگرید کتابه.
شما در یک دیالوگ این همه کار رو انجام دادین! و وقتی این دیالوگ در ابتدای پست نوشته بشه خواننده رو با شما همراه می کنه.


نقل قول:
در حالی که در گوشه های کادر ، چند ممدپاتر و هاگرید بر سر بردن یا نبردن قابلمه و زشت بودن یا نبودن این کار جر و بحث می کردند، سران محفل با مشکل چگونگی رفتن به کافه روبرو بودند و داشتند حلش می کردند.
تعداد زیادی از نویسنده ها وقتی به این قسمت می رسیدن با یه آپارات سرو ته قضیه رو هم میاوردن. نکته مهم همین جاست که بدونیم قرار نیست سرو ته کار هم آورده بشه. قراره سوژه پیدا کنیم...سوژه بسازیم. از سوژه ها استفاده کنیم. و شما همین "رفتن به کافه" رو هم تبدیل به سوژه کردین. این سوژه سازی سوژه اصلی رو زنده نگه می داره. جالبش می کنه.


نقل قول:
سمت سرانینا
برای یکی دو ثانیه داشتم فکر می کردم سرانینا دیگه کیه؟! همچین اسمی داشتیم؟
ولی بعد از این که فهمیدم این "سران اینا" هست هم نتونستم بگم کاش اینو جدا می نوشتین! حتی با وجود این که تیتره...چون تیتر مسخره اس. هاگرید واره! و تیتر هاگرید وار بهتره همین جوری نوشته بشه.


نقل قول:
-بچه ها خسته ن. سال هاست چیزی نخوردن. به شخصه هف ساله مرغ نخوردم.
-خوب تو میگی چیکار کنیم؟ در حال حاضر راحت ترین کار آپاراته.
-من میگم جون نداریم. تو میگی آپارات ماپارات؟ این ویزلیا رو ببین! اینا خانوادتن توی هنر آپارات ید طولایی دارن. کل بدنشون پاره پاره س. حالا که انرژی ندارن یهو دیدی فضا زمان قاطی کردن رفتن یه جایی دایناسوری چیزی خوردشونا! از ما گفتن.
کار خوبی می کنین که جایی که لازم نیست بیخودی توضیح نمی دین. برای این قسمت دیالوگ کافی بود. شما هم به دیالوگ اکتفا کردین.
به نظر من این دیالوگا جای اغراق بیشتری داشتن. مثلا به جای "هفت سال مرغ نخوردن" از یه مثال مسخره تر و غیر ممکن تر استفاده می شد.


نقل قول:
ناگهان به هاگرید بر خورد. یعنی به شکم هاگرید بر خورد. کسی حق نداشت شکم هاگرید را به چیزی تشبیه کند. این شکم مبارک بود و هاگرید از همان موقعی که یک عده داشتند اتوبان می ساختند و اشتباهاً چند کیلومتر از اتوبانشان افتاد روی شکمش، بسیار روی این اندام خود حساس شده بود و مدام رویش سس و گوشت و این جور چیز ها می مالید و همشان می زد تا شکمش ته نگیرد.
یک پاراگراف هاگرید وار دیگه...خیلی خوب بود.


جمله های شما با ریز بینی خاصی نوشته شدن...با دقت و حوصله. با علاقه. و همین باعث شده خوب از آب در بیان:نقل قول:
عه... این محتویاتِ جیب چیه افتاد جلو پامون؟



شما محفلی ها رو بردین که سوار مینی بوس بشن. براش توجیه خیلی خوبی هم آوردین! گرسنگی و ضعف ویزلی ها. هم سوژه خیلی خوب بود و هم توضیحش. اگه برای مینی بوس سواری اینا دلیلی قانع کننده و منطقی میاوردین اونقدرا جالب نمی شد. ولی شما از سوژه ایفای نقش استفاده کردین.


این پست قابل سانسور نبود...اینو برای این گفتم که همیشه تاکید می کنم تا جایی که ممکنه کوتاه بنویسین. ولی این پست نباید کوتاه می شد. اگه خلاصه و کوتاهش کنین خراب می شه. برای همین باید به همین شکل باقی بمونه. اونقدر هم سرگرم کننده و جالب هست که خواننده خیلی سریع و راحت می تونه همشو بخونه.

رول های شما شخصیت دارن...این خیلی مهمه. خیلی خاصه. به نظر من، حق تغییر شخصیت باید از شما گرفته بشه.


همین!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.