هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۲۳:۵۷ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۶

آماندا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۰ یکشنبه ۵ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۵:۵۵ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰
از همه جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 225
آفلاین
از همین نقطه رول من رو ادامه بدید و سعی کنید این ماجرا رو درست کنید... با نجات دادن سه برادر... یا اینکه خودتون رو بذارید جاشون تا مرگ بیاد سراغتون. در مورد پایانش و اینکه چه اتفاقی میفته و حتی مراحل درست شدن این ماجرا خودتون رو محدود به مثال های من نکنید. خلاقیت به خرج بدید و راحت بنویسید! (30 نمره)
_______________________________________________________________________
دانش آموز ها شاهد این بودند که آب، سه برادر را با خود میبرد.
سه برادر میتوانستند مرگ را با چشمان خود ببینند و این شد که این ضرب المثل ساخته شد! سه برادر دست و پا میزدند و فریاد میزدند:
- کمک... کمک.
- من شنا بلد نیستم.
- دارم خفه میشم.
- دیدید آخرش همتون تو چنگ من افتادید؟

سه برادر به گوینده ی دیالوگ آخر نگاه کردند که خود مرگ بود. مرگ تا میخواست قربانی هایش را بگیرد ناگهان یک طناب به داخل آب افتاد. سه برادر و مرگ به کسی که طناب را انداخته بود نگاه کردند و متوجه شدند دانش آموزان هستند که میخواهند قبل از اینکه بیشتر از این به داستان گند بزنند، سه برادر را نجات بدهند.
برادر اول طناب را گرفت، برادر دوم دست برادر اول را گرفت و برادر سوم هم پای برادر دوم را گرفت. دانش آموزان سعی کردند سه برادر را از آب بیرون بکشند اما در کنار سنگین وزن بودن سه برادر و جریان قوی آب، مرگ آن ها را گرفته بود و به داخل آب میکشید.

- بابا ول کن بالاخره آخرش هرسه تاشون میگیره.
- که بعدش یکی از هدیه های با ارزشم نابود بشه یکی گم بشه و یکی بیوفته دست یه پسر کله زخمی؟
- آقا ما قول میدیم نذاریم این اتفاق نیوفته تو فقط این سه تا بنده مرلین ول کن.

مرگ بالاخره سه برادر را ول کرد و دانش آموزان با هر بدبختی بود آن ها را از آب بیرون کشیدند. وقتی که بالاخره نویسنده میخواست بگه "قصه ی ما به سر رسید جغده به خونش نرسید" برادر اول به مرگ گفت:
- هی یه چیزی یادت نرفته؟

مرگ آهی کشید و هدیه های سه برادر را داد و به خونش برگشت. بالاخره یک صدا از ناکجا آباد آمد که میگفت:
- پایان... قصه ی ما به سر رسید جغده به خونش نرسید!


ویرایش شده توسط آماندا در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱۲ ۴:۱۳:۵۹
ویرایش شده توسط آماندا در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱۲ ۴:۱۶:۴۷


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۲۳:۰۲ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
تدریس جلسه اول تاریخ جادوگری


صدای خر و پف کلاس را برداشته بود... دانش آموزان نیمی خواب بودند و نیمی بیدار. نیمی با ردای مدرسه و نیمی با لباس خواب.
هیچکس نمیتوانست درك كند كه چرا استاد تاریخ جادوگری خواسته کلاسش نیمه شب برگزار شود.
و البته غير قابل درك تر اين بود كه چرا مدیریت مدرسه با برگزاری کلاس در نیمه شب موافقت کرده!

بهر صورت دانش آموزان خسته بودند. حتی چند مورد فحش غیر آسلامی هم در میانشان شنیده شد؛ اما زمانی که در کلاس به آرامی چرخید و باز شد، همه سکوت کردند.
دانش آموزان با دیدن استادشان خندیدند. و البته منظور از دانش آموزان، تمام دانش آموزان است، حتی آنهایی که تقریبا خوابشان برده بود. دلیل این خنده، ظاهر استاد تاریخ بود.

او آرسینوس بود. در حالی که کلاه خواب سیاهی با طرح ستاره های قرمز روی سر گذاشته بود، نقاب بر صورت داشت و ردای رسمی همراه با کراوات پوشیده بود. وی بدون هیچ مقدمه ای گفت:
- بلند شید وسایلتونو جمع کنید. امشب کلاس عملی داریم!

دانش آموزان با توجه به تجربه کلاس معجون سازی زیر نظر هکتور، اصلا علاقه ای به کلاس عملی نداشتند. اما به هر حال از جا بلند شدند و کتاب هایشان را هم برداشتند.

آرسینوس آنها را دور وسیله ای شبیه یک زمان برگردان، اما بزرگتر جمع کرد. آن وسیله را در هنگام ورود با خودش آورده بود.
آرسینوس بدون توجه به نگاه های متعجب و حتی نگران دانش آموزان، اعدادی را به سرعت به وسیله چوبدستی نوشت. و ثانیه ای بعد دستگاه شروع کرد به چرخیدن و همه چیز شروع کرد به محو شدن از اطراف دانش آموزان و آرسینوس.

ثانیه ای بعد، اعضای کلاس در حالی که گاها احساس حالت تهوع و دلپیچه داشتند، در میان جنگلی تیره و تار فرود آمدند. بعضی روی دو پا، بعضی هم با صورت.

- خب بچه ها... ما امشب اومدیم که تاریخ رو از خود تاریخ یاد بگیریم. اومدیم اینجا که یکی از بزرگترین اتفاقات و افسانه های تاریخ جادوگری رو شاهد باشیم. میدونید چه اتفاقی؟ داستان سه برادر!

دانش آموزان مبهوت بودند. خیلی هایشان این داستان را در حین خواب از مادر پدرشان شنیده بودند و البته زمانی که بازهم مقابل خوابیدن مقاومت کرده بودند، تهدید شده بودند که به جن های بدجنس و پلید فروخته خواهند شد و نتیجتا به سرعت خوابیده بودند و زیاد داستان را هضم نکرده بودند. و اکنون میتوانستند داستانی را که از سال های کودکی سر دلشان مانده بود را به صورت زنده مشاهده کنند!

اعضای کلاس همگی در میان تاریکی درختان پنهان شدند و منتظر ماندند تا اینکه هوا تقریبا گرگ و میش شد... و آنگاه آنان مشاهده کردند. سه مرد بلند قد و تنومند بودند که داشتند از افق می آمدند. خیلی زود به پهنه دید آرسینوس و دانش آموزان وارد شدند.

سه برادر به یکدیگر نگاهی کردند، شانه ای بالا انداختند و سپس چوبدستی هایشان را همزمان بیرون آوردند و پلی را از هیچ، روی رودخانه ساختند.
و در همان جا بود که دانش آموزان کنترل هیجانشان را از دست دادند و به سوی پل و سه برادر هجوم بردند.

برادران از دیدن این حجم از جادوگران خردسال خوف کردند و فرصت نکردند بروند روی پل. و به جایش از کنار پل دویدند. بهرحال آدرنالین است دیگر، سه برادر هم که باشید ممکن است به کشتن بدهد شمارا! و به کشتن داد. رودخانه که انگار به شدت گرسنه بود، سه برادر را که فریاد میزدند همراه خود برد...

تکالیف:

1. از همین نقطه رول من رو ادامه بدید و سعی کنید این ماجرا رو درست کنید... با نجات دادن سه برادر... یا اینکه خودتون رو بذارید جاشون تا مرگ بیاد سراغتون. در مورد پایانش و اینکه چه اتفاقی میفته و حتی مراحل درست شدن این ماجرا خودتون رو محدود به مثال های من نکنید. خلاقیت به خرج بدید و راحت بنویسید! (30 نمره)



پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۲:۵۱ جمعه ۹ تیر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
کلاس تاریخ جادوگری با تدریس پروفسور آرسینوس جیگر در ترم 21 هاگوارتز برگزار می‌گردد.


برنامه‌ی کلاس
جلسه اول » دوشنبه، 12 تیر
جلسه دوم » دوشنبه، 26 تیر
جلسه سوم » دوشنبه، 9 مرداد
جلسه چهارم(آخر) » دوشنبه، 23 مرداد




پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۹:۲۷ جمعه ۸ مرداد ۱۳۹۵

گریفیندور، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
امروز ۱۳:۲۸:۴۸
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
ناظر انجمن
پیام: 728
آفلاین
امتیازات جلسه دوم تاریخ جادوگری


گریفیندور:32 امتیاز

آرسینوس جیگر:
35 امتیاز

لوئیس ویزلی:
30 امتیاز
پنج سطرت خیلیه پسرم!

آلیشیا اسپینت:
30 امتیاز


اسلیترین: 10 امتیاز

پانسی پارکینسون:
30 امتیاز


ریونکلاو:19 امتیاز

سپتیما وکتور:
25 امتیاز

ریتا اسکیتر:
31 امتیاز




پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۹:۱۶ جمعه ۸ مرداد ۱۳۹۵

گریفیندور، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
امروز ۱۳:۲۸:۴۸
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
ناظر انجمن
پیام: 728
آفلاین
جلسه سوم تاریخ جادوگری


* برای اطلاعات بیشتر میتوانید به پست تدریس جلسه سوم ذهن خوانی و چفت شدگی نیز مراجعه نمایید.

آرسینوس و مرلین کنار یکدیگر ایستاده بودند و به دانش آموزان خود نگاه می کردند. مرلین یک روز دیرتر کلاسش را برگزار کرده بود تا بتوانند با همدیگر این جلسه را برگزار بکنند. دانش آموزان بیچاره ولی هیچ کدام نمی دانستند قضیه از چه قرار است. تنها چیزی که می دانستند این بود که دیروز با درب بسته کلاس تاریخ جادوگری مواجه شده بودند و امروز، با درب بسته کلاس ذهن خوانی همراه با یک یادداشت بر روی درب کلاس:

نقل قول:
جلسه سوم کلاس های تاریخ جادوگری و ذهن خوانی با همراهی هر دو استاد و در زمان مقرر، در فضای حیاط پشتی قلعه برگزار می شود.

با احترام
مرلین کبیر
آرسینوس جیگر


دانش آموزان بعد از دیدن اطلاعیه، همگی به سرعت خود را به مکان تعیین شده رسانده بودند. صحنه ای که آن ها با آن مواجه شده بودند، دو استاد ایستاده در کنار هم و منتظر دانش آموزان، بود. هیچ صندلی یا تخته یا امکانات کلاسی دیگری وجود نداشت و دانش آموزان هاج و واج منتظر ایستاده بودند. آرسینوس با دیدن تعجب دانش آموزان، دستش را به سمت آنها دراز کرد و گفت:
- بیایین و هر کجایی که دوست دارید، بنشینید تا کلاس شروع بشه.

دانش آموزان با تردید بر روی چمن ها نشستند و منتظر شدند تا استادشان تدریس خود را شروع کند. بعد از استقرار دانش آموزان، مرلین جلو آمد و تدریس خود را شروع کرد:
[برای فهم بهتر این پست، به صورت یک در میان دیالوگ های آرسینوس و سپس مرلین را پشت سر هم بگذارید. اما برای انجام تکالیف هر کدام از کلاس ها، خواندن پست تدریس همان کلاس کافیست.]

- و اما در طول تاریخ همواره در کنار جادوگران، ساحرگانی نیز بودند و در اصطلاح، پشت هر جادوگر موفقی، ساحره ای بوده که نتونسته جلوی موفقیت اون رو بگیره. اما از حق نگذریم، بعضی از این ساحرگان واقعا عجب تیکه هایی بودند و نمیشد ازشون گذشت اهم... بعضی از این ساحرگان بسیار با کمالات بوده و در تاریخ ماندگار شدند.

مرلین لبخندی زد. انگار هنوز در پیش یکی دو تا از آن ساحرگان با کمالات سیر میکرد. با سقلمه ی آرسینوس به خودش آمد و گفت:
- در صدر این لیست، بانوی دو عالم، هلگا قرار داره که البته هیچ نسبتی با ما نداره و ما قویا تکذیب می کنیم. اما ایشون از الگو های جوانان در اروپا بوده و هنوزم هستند و ما نیز با این حرکت موافقیم. در رتبه های بعدی نیز چون ما بیشتر در عالم بالا اقامت داریم، می توانیم از حوری یک، حوری دو، حوری سه، حوری دنده به دنده ... اهم... حوری های خودمان نام ببریم.

مرلین ادامه داد:
- و اما تکالیف شما، ما نیز مثل آرسینوس به خودمون زحمت میدیم و کاری میکنیم روی دفتر هاتون نوشته بشه. باشد که ایمان بیاورید.

مرلین تکانی به چوبدستی خود داد و همزمان با آن، تکالیف بر روی اوراق دانش آموزان نوشته شد. بعد از اتمام نوشتن تکالیف، مرلین و آرسینوس به سمت مقصدی نا معلوم آپارات کردند.

تکالیف:
1. رولی بنویسید و در آن برخوردتان با ساحره مورد علاقه خویش را به صورت طنز و خرابکاری های احتمالی رو شرح دهید. ( ساحرگان عزیز میتوانند جادوگر مورد علاقه خودشون رو بنویسند.) 15 نمره
2. منظور مرلین از هلگا کیست؟ 5 نمره
3. چهار مورد از ساحرگان بسیار با کمالات از نظر خودتون رو همراه با ذکر دلیل با کمالات بودنش بگید. ( ساحرگان عزیز میتوانند جادوگر مورد علاقه خودشون رو بنویسند.) ( دلایل بهتر، نمرات بیشتر) 10 نمره
4. آرسینوس جیگر چرا امروز جدی بود؟ ( برای دانش آموزان رسمی) 5 نمره




پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ سه شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۵

ریتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۴ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۸:۲۷ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹
از سوسک سیاه به عنکبوت!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 205
آفلاین
1. کِی؟ (در 5 سطر، دقایق ابتدایی آفرینش کره زمین را شرح دهید. سطر های کمتر و بیشتر کسر امتیاز خواهند داشت. رول یا غیر رول آزاد هستید.)
... و در روز سوم، مرلین که بر تختش تکیه زده بود به زمین دستور داد "باش!"، پس توده ای عظیم از سنگ تشکیل شد و ابری بر فراز آن شروع به باریدن کرد. در این هنگام روونا زبان به اعتراض گشود و گفت:
-زمین را می آفرینی، در حالی که می دانی جادوگران در آن فساد به پا خواهند کرد و خون انسان های بی گناه زیادی در آن ریخته خواهد شد؟

به دنبال بانوی آبی پوش، دیگر یاران هاگوارتز نیز اعتراض نمودند. مرلین آن ها به آرامش دعوت کرد و گفت:
-من چیزی را می دانم که شما نمی دانید... و همه چیز در آخر مشخص خواهد شد!*

*منتخبی از کتاب آیات مرلین، ج 3، ص 216

پ.ن: با مرورگر خودم 5 خط دیده میشه، مرورگر شما رو نمیدونم!


2. چرا؟ (دلیل آفرینش کره زمین را به صورت غیر رول بنویسید.)
در بخش 2 از جلد پنجم همان کتاب، در تفسیر حرف های جناب کبیر آمده است که در آخر، پس از خون های زیادی که به ناحق ریخته می شود، کودکی نیمه اصیل متولد خواهد شد که جهان را از وجود ارباب پلیدی پاک خواهد نمود. مرلین، به جناب گودریک این بشارت را داده بود که آن کودک از پیروان او خواهد بود.


3. چطوری؟ (به صورت رول، خلقت اولین کلاغ را شرح دهید.)
مرلین کبیر بر تخت کبارتش(بر وزن صدارت!) تکیه زده بود و منتظر ورود میهمانانش بود. او یاران هاگوارتز را فراخوانده بود تا قصدش از آفرینش زمین را با آن ها در میان بگذارد.

-پس از آن که باران فرونشست و خشکی ها سر برآوردند، موجودی را بر زمین مستقر خواهم ساخت که بر روی دو پا راه می رود و او را انسان نام است.
-آیا در انسان برای ما سهمی هست؟
-بله ای سالازار، عده ای از آن ها از پیروان شما خواهند بود. شما چهارتن نیز بر روی زمین مستقر خواهید شد و هاگوارتز موعود را خواهید ساخت.

روونا، قدمی به جلو برداشت و پرسید:
-چگونه آن ها را هدایت خواهی کرد و شیوه ی زندگی به آن ها خواهی آموخت؟
-به وسیله ی حیوانات این کار را انجام خواهم داد، بانوی همیشه نگران!
*********


انسان آفریده شد. او موجود ضعیفی بود و هیچ کاری بلد نبود، پس مرلین مار را آفرید تا به او بیاموزد چگونه خود را در غارها مخفی سازد.

-و این مار نماد توست، ای اسلیترین! نماد زیرکی تو و نمادی که پیروانت از آن استفاده خواهند کرد. تو به زبان این موجود تسلط خواهی داشت.

انسان در غارها زیست، اما هیچ برای خوردن نداشت. مرلین شیری را آفرید تا به او شکار کردن بیاموزد و آن شیر را نماد شجاعت گریفندور قرار داد.

حال نوبت آموزش افروختن آتش به انسان بود؛ پس مرلین جانور دیگری را آفرید. جانوری سیاه رنگ و عجیب که بدنش نه از مو و پشم، که از پر پوشیده شده بود.

مرلین این بار رو به روونا کرد و گفت:
-این بار نوبت توست. این حیوان ممکن است دندانی برای دریدن و سمی برای کشتن نداشته باشد، اما هوش و فراست او باعث موفقیتش در آخر خواهد شد. هوش و فراست دو بال پرواز توست، روونا.

روونا تعظیم کوتاهی کرد و گفت:
-متشکرم.

پس مرلین کلاغ را فرستاد تا رسالتش را انجام دهد. او سنگ آتش زنه ای را با چنگال هایش از زمین بلند کرد و بر سنگ دیگری که روی زمین قرار داشت، انداخت تا به انسان آتش افروختن را بیاموزد.

و در آخر، نوبت آموختن دفن کردن و کاشتن دانه ها به انسان بود، پس مرلین آخرین جانور را خلق کرد: گورکن.

-و این نماد پشتکار توست، هلگا. زیرکی، شجاعت، هوش و فراست، همه برای موفقیت لازم هستند.. اما بدون پشتکار فایده ای نخواهند داشت.

و گورکن را فرستاد تا انسان از آن درس گیرد. آیا انسان در موجوداتی که برای درس گرفتن او خلق شده بودند، اندیشه می کرد؟


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۹:۵۶ پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۵

سپتیما وکتورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۸ چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۸:۴۰ جمعه ۱۳ اسفند ۱۳۹۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 52
آفلاین

1. کِی؟ ( در 5 سطر، دقایق ابتدایی آفرینش کره زمین را شرح دهید. سطر های کمتر و بیشتر کسر امتیاز خواهند داشت. رول یا غیر رول آزاد هستید.) (10 امتیاز)
در دقایق اولیه تنها چند چیز‌ وجود داشت ۱-اتم۲-اتمو۳-اتم.پس از مدتی گرم شدن فضا(بدلیل الودگی های موجودات فضایی)اتم ها منبسط شده و ترکیدند، سپس موادی مذاب از انها بیرون ریخت و در سطح فضا پراکنده شد و در قسمتی سرد منقبض شده و زمین شد.


2. چرا؟ ( دلیل آفرینش کره زمین را به صورت غیر رول بنویسید.) ( 10 امتیاز)
بدلایلی که‌جادوگران اولیه در سیارات دیگر از جمله مشتری،اورانوسو...متولد شدند.مرلین کبیر سرپرست انها بود ولی انها از ماندن در این سیارات خسته شدند .چون محدودیت های جادویی و دیگر محدودیت هایی وجود نداشت ،تصمیم گرفتند سیاره مورد علاقه ی خود را خلق کنند.مرلین دستورات لازم را به جامعه جادوگران داد و انها دست بکار شدند .پس از سال ها کار و اتمام سیاره مورد علاقه ی خود نام ان را زمین(به زبان جادوگری یعنی مجاد)گذاشتند و روی ان زندگی کردند .انها حیوانات و گیاهانی برای خود بوجود اوردند تا روی انها در دروس جادویی تحقیق انجام گیرد.سپس یدلیل کار زیاد و‌کم بودن جمعیت جادوگران برده هایی به اسم انسان بوجود اوردند تا در کار های کم ارزش از جمله شهر سازی و ،...
به انها کمک کنند .انها طوری برنامه ریزی شده بودند که قادر به انجام جادو نباشند تا نسل جادوگران را از بین نبرند.پس از چندین ثرن انسان بخ این فکر افتاد که انها بدلیل توانایی جسمی و عقلی(برابر با جادوگران)از انها قوی ترند پس دست بکار شدند و در مکان هایی کخفی به ساختن وسایلی روی اوردند که بر انها غلبه کنند.
و موفق شدند.پس از ان جادوگران برای خود قلعه ای بنام هاگوارتز ساختند و مخفیانه در ان زندگی کردند و انسان ها هم در عرصه علم پیشرفت بسیار کردند.


چطوری؟ ( به صورت رول، خلقت اولین کلاغ را شرح دهید.) ( 10 امتیاز)

-ای بابا پس این انگشتر من کو ؟
این صدای مرلین بود که برای رفتن به عروسی داشت لباس می پوشید و انگشترش رو گم کرده بود.
-سالازار انگشترم پیش توئه؟
-نه مرلین.انگشتر بدل تو به چه دردم می خوره؟
-بی شعور چه شکلی به من تهمت می زنی؟
-مرلین کبیر چرا وسیله ای اختراع نمی کنید که وسایل زینتی و براق را پیدا کند؟
-افرین روونا از اولشم می دونستم‌ باهوشی .افرین به این ذکاوت .خوب حالا چجوری؟
-خیلی اسون مثل بقیه حیوونا!
-ممنون رووی .

مرلین در حال خلق این موجود پس از ۲ساعت:

-هی گودریک بنظرت این چطوره ؟
-عالیه قربان !
-خوب حالا اسمش چی باشه؟؟
-هلگا اقا خیلی قشنگه.
-هلگل واقعا خیلی کم داریا!
-اسمش باشه مریک .خوبه؟
-خودم بهتر از شماها بلدم .صبر کن ببینم اها فهمیدم.خودشه کلاغ!
-/چه ذکاوتی
-چه خلاقیتی
-چه باهوش
-چه جسور
پاچه خواری بسه دیگه!



پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۳:۰۹ سه شنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۵

آلیشیا اسپینت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۰ جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۰:۲۲ شنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۱
از روی جارو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 140
آفلاین
1. کِی؟ ( در 5 سطر، دقایق ابتدایی آفرینش کره زمین را شرح دهید. سطر های کمتر و بیشتر کسر امتیاز خواهند داشت. رول یا غیر رول آزاد هستید.) (10 امتیاز)

در زمان های گذشته مناطق سفید وسیاهی وجود داشت. در مناطق سفید شیاطین ودر مناطق سیاه جادوگران خوب زندگی میکردند. که مرلین بر انها حکومت میکرد. این مناطق مثل صفحه شطرنج بودن. مرلین قانونی گذاشته بود که هیچ یه از این دو گروه حق ورود به منطقه ی دیگری رو ندارند.اماشیاطین جنگی به پا کردند و بعد بینگ بنگ رخ داد و زمین به وجود امد.



2. چرا؟ ( دلیل آفرینش کره زمین را به صورت غیر رول بنویسید.) ( 10 امتیاز)

خوب همون طور که در قسمت بالا گفته شده علتش جنگ بوده با اینکه مرلین میتوانسته جلوی جنگو بگیره ولی اون دلش از تنهایی گرفته بوده ودلش انسان های مهربانی رو میخواسته که باهوش باشن وهمدردش.به همین علت مرلین نه تنها در جنگ اونها دخالت نکرد بلکه از نابود شدن انها وبه جود امدن زمین بسیار خوشحال شد.ولی چون جادوگران رو دوست داشت کاری کرد که در هر سال تعدای جادوگر میان انسان ها به وجود بیان.
درکل به وجود امدن زمین 2 دلیل داشت:1-جنگ میان سیاه وسفید وبینگ بنگ
2-تنهایی مرلین

3-چطوری؟ ( به صورت رول، خلقت اولین کلاغ را شرح دهید.) ( 10 امتیاز)
انسان های اولیه بامرلین خیلی دوست بودن ودرخواست های خود را به او میگفتند.
انسان های اولیه مشکلاتی داشتن که سعی میکردند به کمک حیوانات ان ها رو حل کنن.اما انسان های اولیه خیلی باهوش نبودند .

وچون اصولا همشون شبیه هم بودند قیافه های یکدیگر یادشون نمیموند.وهمیشه اگر چیزی از هم میگرفتن قیافه های یکدیگر را فراموش میکردند وباعث دعوا میشد.
از این رو انها به مرلین مراجعه کردند.
-ای مرلین بزرگ ما قیافه های یکدیگر را فراموش میکنیم این توانایی رو به ما بده که بتونیم هم دیگر رو بشناسیم.

مرلین کمی فکر کرد سخت بود دادن توانایی به همه انها.
-من موجودی رو برای شما به وجود خواهم اورد که این توانایی رو به شما بدهد.
سپس دستش رو تکان داد وموجودی سیاه با نوکی دراز به وجود امد مرلین فرمود:این موجود اسمش کلاغ است وقابلیت های زیادی را داراست اینکه همه چی میخورن میتونه چهره ها رو به خاطر نگه داد واز همه مهم تر خبر ها رو بین قبایل پخش کند.

همهمه ی تایید از میان جمعیت بلند شد سپس مرلین به هرکدام یه کلاغ داد وانها را شوت کرد سر کارهایشان.


مگه نه؟ ( اگر کره زمین خلق نمیشد، انسان ها در کجا زندگی میکردند؟) ( 5 امتیاز)

خوب اگه زمینی نبود انسانی هم وجود نداشت.
ولی خوب اگر مرلین تصمیم میگرفت قبل از به وجود امدن زمین انسان ها رو خلق کند.انها رو هر یک از ستاره ها جا میداد.وانسان ها در ستاره ها زندگی میکردند.



تا عشق و امید است چه باک از بوسه ی دیوانه ساز


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۸:۴۴ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۵

پانسی پارکینسونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۲ پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۳ چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۵
از تو ای شعر واقعن ممنون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 18
آفلاین
1. کِی؟ ( در 5 سطر، دقایق ابتدایی آفرینش کره زمین را شرح دهید. سطر های کمتر و بیشتر کسر امتیاز خواهند داشت. رول یا غیر رول آزاد هستید.) (10 امتیاز)

هیاهوی سیاره ها استراحت مرلین را بهم زده بود.خورشید خانوم بالاخره سرفه ای کرد و دود و غباری را به سوی مدار سوم فرستاد.همگی تولد اخرین فرزند خورشید 'زمین' را بهم تبریک گفتند.در لحظه ی اول زمین سیاه و غبار الود بود اما زمین پس از چند ثانیه شروع به نق زدن کرد و به شکل یک توپ اتشین درامد.چند ثانیه بعد نق زدن را کنار گذاشت و اتش هایش سرد شد و سپس گریه هایش شروع شد.مرلین هم برایش تعدادی سرزمین و موجودی بنام دایی ناصر بوجود اورد و گریه اش را خفه کرد سپس به استراحت خود ادامه داد.

2. چرا؟ ( دلیل آفرینش کره زمین را به صورت غیر رول بنویسید.) ( 10 امتیاز)

مرلین از اینکه مجبور بود همیشه روی جاروی فضاپیمایش بنشیند و یک کپسول اکسیژن با خودش حمل کند خسته بود.به علاوه از تنها بودنش هم راضی نبود.بخاطر همین از خورشید خواست تا از خودش انفجار در وه کند و سیاره ای بنام زمین بوجود بیاورد.

چطوری؟ ( به صورت رول، خلقت اولین کلاغ را شرح دهید.) ( 10 امتیاز)

پس از این که دایناسورها بنا به دلایلی منقرض شدند سایر گونه های جانوری بر روی زمین بوجود امدند.

کم کم حیوانات جدا از انسان ها برای خود حکومتی تشکیل دادند و هر کدام وظایفی را عهده دار شدند.مثلن شیرها پادشاه شدند , لاکپشت ها معلم , خرگوش ها دونده ی المپیک ,عقاب ها افسران حکومتی و ....

در این میان که تمام حیواناتی که بوجود امده بودند شغل و مقامی برای خود تصاحب کرده بودند کمبود یکسری فعالیت و شغل مانند نگهبانی , کفاشی و از همه مهم تر خبرنگاری بسیار چشم گیر بود.ابتدا تصمیم بر این شد که بعضی از حیوانات در کنار شغل خود به فعالیت در یکی از این شغل ها بپردازند اما چون با مخالفت بزرگان حکومتی مواجه شدند به این نتیجه رسیدند که بهتر است نزد مرلین بروند و چاره ی کاڕ را از او بخواهند.

هنگامی که مرلین از ماجرا خبردار شد تصمیم گرفت که ابتدا به مسئله ی مهم تر یعنی خبرنگاری رسیدگی کند.مرلین میخواست که برای این کار حیوان جدیدی بوجود اورد.پس سریع دست به کار شد و پس از چند روز پرنده ای به رنگ سیاهی شب که بسیار باهوش بود بوجود امد.مرلین نامش را کلاغ گذاشت و انرا نزد شیرشاه برد تا به حکومت خدمت کند و حیوانات را از بی خبری نجات دهد.


مگه نه؟ ( اگر کره زمین خلق نمیشد، انسان ها در کجا زندگی میکردند؟) ( 5 امتیاز)

این سوال سه جواب دارد:

1-کره ی جدیدی بجز زمین پدیدار میشد و انسان ها روی ان تمدن تشکیل میدادند.

2-انسان ها مانند مرلین کبیر در فضا پخش و پلا میشدند.

3-مرلین اعلم...ممکن بود اصلن انسانی بوجود نیاید.



پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۲:۱۵ شنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۵

لوئیس ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۴ سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۲:۰۰ چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۵
از سرعت خوشم میاد!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 244
آفلاین
1- کِی؟ (10 امتیاز)

خورشید در جایش لم داده بود و گرمایی از خود ساطع میکرد که نگو و نپرس! درحالی که داشت عینک آفتابی اش را تنظیم میکرد شهاب سنگی در دوردست ها دید. اما این شهاب سنگ خیلی هم دوردست نبود... خیلی هم نزدیک بود شهاب سنگ که مجهز به آپشن های آتشین بود شروع به گریخیدن کرد. شهاب سنگ با سرعت به سومین سیاره برخورد کرد و انفجاری ده هزار برابر قوی تر از بمب هیروشیما را به وجود آورد. خورشید عینک آفتابی اش را برداشت و و در میان دود دنبال سیاره منفجر شده گشت. پس از پانزده دقیقه فوت کردن دود ها توسط خورشید، سیاره پدیدار شد. سیاره ای جدید که تازه شکل گرفته بود و از سه قسمت آبی، سفید و سبز تشکیل شده و یک انسان اولیه بر روی آن زندگی اش را آغاز کرده است! خورشید هم که انگار نه انگار عینکش را گذاشت و در جای معلقش لم داد!

2- چرا؟ (10 امتیاز)

مسلماً قبل از آفرینش زمین هفت سیاره وجود داشت. چون که هنوز زمینی آفریده نشده بود مرلین هم پشت یک میز معلق کنار خورشید زندگی میکرد و به منظومه شمسی نظارت میکرد. اما در میان این همه زیبایی چیزی مرلین را آزار میداد. فاصله بین سیاره دوم که زهره بود و سیاره سوم که مریخ بود بسیار زیاد بود. مرلین هم از آنکه پشت یک میز بشیند خسته شده بود زیرا باید مرتباً برای به دست آوردن آب و غذا به سیاره های دیگر میرفت. در این لحظه ایده ای در مغز مرلین آمد. این ایده هم چیزی نبود جزء آفرین سیاره ای که هم مشکل فاصله و تناسب بین سیاره هارا حل کند هم مرلین بتواند در آن زندگی کند. بنابراین مرلین زمین را آفرید و سپس موجودات و آپشن های دیگرش را!

3- چطوری؟ ( 10 امتیاز)

- زمینی آفریدم شاه نداره! از خوشگلی تا نداره! صدتا آپشن آفریدم واسش، صدتا آپشن آفریدم واســـــــش!

صدای آهنگ خواندن مرلین در غارش تنین می انداخت.مرلین که از غارش خسته شده بود بیرون رفت تا هوایی به کله اش بخورد. آسمان آبی بود. آبیِ آبی. آنقدر آبی بود که چشم آدم را میزد. مرلین باید آپشنی برای آسمان هم در نظر میگرفت اما ایده ای نداشت. او قبلاً ابر هارا آفریده بود اما ابر ها از بخار شدن آب دریا ها به دست می آیند و در شعاع صدهزار کیلومتری غاز مرلین هم دریایی وجود نداشت. مرلین که به فکر فرو رفته بود مشاوری هم سن و سال خودش آفرید به اسم مشاوراُلمرلین و شروع به صحبت با او کرد:

- سلام بر تو مشاورالمرلین! به نظرت چه آپشنی رو برای آسمان در نظر بگیرم؟

قاسمِ مشاور که ریش های سفیدش حتی از مرلین هم بیشتر بود و ردای سفید بهتن داشت جواب داد:

- یه آپشن خفن براش در نظر بگیر که موقع نگاه کردن به آسمون بهمون حال بده!
- آپشن خفن... نظرت چیه که چند وقت یکبار از آسمون گلوله های آتشین بباره؟!
- اینطوری که هرچی خلق کردی منقرض میشه. یه چیز کم خطر تر باشه.

مرلین کمی به حرف مشاورش فکر کرد و در فولدر آپشن های استفاده نشده در حافظه اش سرچی کرد تا ببیند چیزی میابد یا نه. پس از چند لحظه مرلین بشکنی زد و گفت:

- رنگ آسمون رو قرمز کنم چطوره؟ اینطوری تو چشم هم هست همیشه.
- یکم ترسناک میشه ها. از بالا هم نگاه کنی انگار به جای آب خون توی سیارمون داریم! برای صنعت توریستی فضاییمون هم خوب نیست ضرر میکنیم.
- راست میگی... یه آپشنی لازم داریم که کوچیک باشه ولی در تعداد زیاد.

در این لحظه موجودی که به گفته خود مرلین به صورت اشتباهی و در خواب آفریده بود عملیاتی روی کله مرلین انجام داد و بمب افکنی بر فرق سر مرلین انداخت. این موجود چیزی نبود جزء کفتر. مرلین نعره زد:

- جای تو توی عالم پایینِ بی شخصیت! آسمان به آپشن با شخصیت تر و گنده تر نیاز داره که اسمش هم بهتر باشه مثلاً... کلاغ!

مشاورالمرلین پس از چند لحظه گفت:

- چه اسم خوبی! کلاغ! آپشن صداش رو هم بزار قار قار تا از نظر آپشن صدا هم در طبیعت مجهز باشیم.

و اینگونه بود که ایده کلاغ به مغز مرلین خطور کرد و به آن شاخ و برگ داد. در نتیجه پرنده ای با شخصیت تر به اسم کلاغ خلق شد تا جای کفتر ها را بگیرد. به همین دلیل هم است که کلاغ ها اشیاء براق را دوست دارند و مثل کفتر ها دنبال آشغال نمیروند. کلاغ ها با شخصیت تر هستند و به گفته مرلین جایشان در عالم بالاست!

4- مگه نه؟ ( 5 امتیاز)

چه سوال خفنی! احتمالاً در همین سیاره های دور و اطراف شکل میگرفت. احتمالاً در مریخ یا زهره. شاید هم جایی بیرون از این منظومه و حتی کهکشان شکل بگیرد.شاید هم اصلاً شکل نگیرد! تا این اتفاق نیفتد نمیتوانیم بگوییم درواقع. اما بر اساس شواهد و مدارکی که ما درحال حاضر از زمین داریم، وقتی شهاب سنگ به زمین میخورد زمین به جای اینکه جایی مناسب برای حیات بشه تبدیل به یه سیاره بی خاصیت میشد! پس یا حیات روی مریخ شکل میگرفت یا زهره. شاید هم نصفشان روی مریخ نصفشان روی زهره!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.