1. کِی؟ (در 5 سطر، دقایق ابتدایی آفرینش کره زمین را شرح دهید. سطر های کمتر و بیشتر کسر امتیاز خواهند داشت. رول یا غیر رول آزاد هستید.)... و در روز سوم، مرلین که بر تختش تکیه زده بود به زمین دستور داد "باش!"، پس توده ای عظیم از سنگ تشکیل شد و ابری بر فراز آن شروع به باریدن کرد. در این هنگام روونا زبان به اعتراض گشود و گفت:
-زمین را می آفرینی، در حالی که می دانی جادوگران در آن فساد به پا خواهند کرد و خون انسان های بی گناه زیادی در آن ریخته خواهد شد؟
به دنبال بانوی آبی پوش، دیگر یاران هاگوارتز نیز اعتراض نمودند. مرلین آن ها به آرامش دعوت کرد و گفت:
-من چیزی را می دانم که شما نمی دانید... و همه چیز در آخر مشخص خواهد شد!
**منتخبی از کتاب آیات مرلین، ج 3، ص 216پ.ن: با مرورگر خودم 5 خط دیده میشه، مرورگر شما رو نمیدونم!2. چرا؟ (دلیل آفرینش کره زمین را به صورت غیر رول بنویسید.)در بخش 2 از جلد پنجم همان کتاب، در تفسیر حرف های جناب کبیر آمده است که در آخر، پس از خون های زیادی که به ناحق ریخته می شود، کودکی نیمه اصیل متولد خواهد شد که جهان را از وجود ارباب پلیدی پاک خواهد نمود. مرلین، به جناب گودریک این بشارت را داده بود که آن کودک از پیروان او خواهد بود.
3. چطوری؟ (به صورت رول، خلقت اولین کلاغ را شرح دهید.)مرلین کبیر بر تخت کبارتش(بر وزن صدارت!) تکیه زده بود و منتظر ورود میهمانانش بود. او یاران هاگوارتز را فراخوانده بود تا قصدش از آفرینش زمین را با آن ها در میان بگذارد.
-پس از آن که باران فرونشست و خشکی ها سر برآوردند، موجودی را بر زمین مستقر خواهم ساخت که بر روی دو پا راه می رود و او را انسان نام است.
-آیا در انسان برای ما سهمی هست؟
-بله ای سالازار، عده ای از آن ها از پیروان شما خواهند بود. شما چهارتن نیز بر روی زمین مستقر خواهید شد و هاگوارتز موعود را خواهید ساخت.
روونا، قدمی به جلو برداشت و پرسید:
-چگونه آن ها را هدایت خواهی کرد و شیوه ی زندگی به آن ها خواهی آموخت؟
-به وسیله ی حیوانات این کار را انجام خواهم داد، بانوی همیشه نگران!
*********
انسان آفریده شد. او موجود ضعیفی بود و هیچ کاری بلد نبود، پس مرلین مار را آفرید تا به او بیاموزد چگونه خود را در غارها مخفی سازد.
-و این مار نماد توست، ای اسلیترین! نماد زیرکی تو و نمادی که پیروانت از آن استفاده خواهند کرد. تو به زبان این موجود تسلط خواهی داشت.
انسان در غارها زیست، اما هیچ برای خوردن نداشت. مرلین شیری را آفرید تا به او شکار کردن بیاموزد و آن شیر را نماد شجاعت گریفندور قرار داد.
حال نوبت آموزش افروختن آتش به انسان بود؛ پس مرلین جانور دیگری را آفرید. جانوری سیاه رنگ و عجیب که بدنش نه از مو و پشم، که از پر پوشیده شده بود.
مرلین این بار رو به روونا کرد و گفت:
-این بار نوبت توست. این حیوان ممکن است دندانی برای دریدن و سمی برای کشتن نداشته باشد، اما هوش و فراست او باعث موفقیتش در آخر خواهد شد. هوش و فراست دو بال پرواز توست، روونا.
روونا تعظیم کوتاهی کرد و گفت:
-متشکرم.
پس مرلین کلاغ را فرستاد تا رسالتش را انجام دهد. او سنگ آتش زنه ای را با چنگال هایش از زمین بلند کرد و بر سنگ دیگری که روی زمین قرار داشت، انداخت تا به انسان آتش افروختن را بیاموزد.
و در آخر، نوبت آموختن دفن کردن و کاشتن دانه ها به انسان بود، پس مرلین آخرین جانور را خلق کرد: گورکن.
-و این نماد پشتکار توست، هلگا. زیرکی، شجاعت، هوش و فراست، همه برای موفقیت لازم هستند.. اما بدون پشتکار فایده ای نخواهند داشت.
و گورکن را فرستاد تا انسان از آن درس گیرد. آیا انسان در موجوداتی که برای درس گرفتن او خلق شده بودند، اندیشه می کرد؟