نه هک...معجون پز افتضاحی هستی!
بررسی
پست شماره 218 خانه گانت ها، هک دگورث:
نقل قول:
- سییییییییس شییییییییی شووووووووو سوووووووو سااااااا!
لنگ آرسینوس همین جا بود که در هوا ماند. اما به سرعت آن را پایین آورد و به تنظیمات اصلی خودش برگشت.
- اگه قرار بود همه با سین شین کردن مار زبان بشن که پاتیل سوراخ هکتور الان باید سالازار اسلیترین می بود.
پست قبل جایی تموم شده که بد نیست...ولی مسئولیتی به عهده نفر بعد می ذاره. نوشته شده بلاتریکس حرفی زده که آرسینوس خشکش می زنه. و وظیفه نفر بعد اینه که اون حرف رو پیدا کنه!
این مسئولیت تقریبا سنگینیه که اصولا بهتره به عهده نفر بعد نذاریم. چیزی که تحویل نفر بعدی می دیم بهتره آسون و جذاب و واضح باشه.
شروع شما عالی بود. حرف بلاتریکس رو پیدا کردی. حرفی که برای اون صحنه کافی باشه. صحنه آرسینوس خیلی خوب بود. می تونستی ساده بنویسی که پاشو آورد پایین. یا اصلا اهمیتی ندی. ولی این یه فرصت بود و تو از این فرصت به خوبی استفاده کردی. تنها موردی که این جا توجهمو جلب کرد دیالوگ آرسینوس بود که خیلی خوب شروع شده...ولی تو قسمت دوم کمی گیر کرده!
پاتیل سوراخ رو به هیچ شکلی نمی شه به سالازار اسلیترین تشبیه کرد. موقع تشبیه حتما باید دو چیزی که تشبیه می شن با هم تطبیق داشته باشن. بشه یکی رو به یکی دیگه تبدیل کرد، حتی اگه این تبدیل خیلی سخت و غیر ممکن به نظر برسه. مثلا پاتیل رو می تونی حتی به کشتی پرنده تشبیه کنی، یا به سفینه فضایی. اون شباهت ابتدایی و اساسی رو داره. ولی به سالازار نمی شه.
نقل قول:
لینی بعد از مقادیری تعریف از خود و فدای دست و پای آبی رنگ خودش رفتن، به دنبال یافتن نجینی رفت.
این جاش قشنگ بود. البته با ارفاق در مورد حواس پرتیت و این که فدا می شن! فدا نمی رن...ولی به هر حال شما جمله ها رو ساده نمی نویسی. صرفا برای جلو بردن داستان، نمی نویسی. به جمله های ساده هم تا جایی که ممکنه شخصیت می بخشی. خاصشون می کنی. و اینم همون چیزیه که کیفیت پستت رو بالا می بره. به جزئیات هم به اندازه نکته های اصلی توجه می کنی.
نقل قول:
فلش بک- دقایقی قبل- وسط دعوای مرگخواران
لزومی نداشت این صحنه به صورت فلش بک نوشته بشه. فلش بک یعنی جدا شدن از داستان، به مدت کوتاه! رفتن به گذشته. این جدا شدن، یه ریسک کوچیکه. وقتی ریسک کنین که واقعا لازم باشه. این قسمت می تونست در ادامه قسمت مربوط به بلاتریکس نوشته بشه. البته چون خیلی کوتاه بود و اصلا هم پیچیده نبود، تاثیر بدی روی نوشته نذاشته. فقط خواستم اصل کلی رو بگم.
نقل قول:
نجینی زبان دو شاخه اش را بیرون داد و با لحنی غیر قابل اعتماد به لینی فیس فیس کرد.
لحن غیر قابل اعتماد یعنی لحنی که نشه بهش اعتماد کرد، نه لحنی که عدم اعتماد به طرف مقابل رو نشون می ده. فکر می کنم این جا اولا به جای "لحن" باید از کلمه "حالت" استفاده می شد و دوما به جای "غیر قابل اعتماد" از جمله استفاده می شد. مثلا:
نجینی زبان دو شاخه اش را بیرون داد و با حالتی که عدم اعتمادش(یا شک و تردیدش) به لینی را نشان می داد، فیس فیس کرد!نقل قول:
- عه درس شروع شد. وایسا یادداشت کنم.
این دیالوگ خیلی خوب بود. خیلی ساده و کوتاه بود. ولی با توجه به داستان و صحنه و شخصیت مورد استفاده، جالب و بامزه شده.
به شکلک ها دقت کنین. اینو خطاب به شما نمی گم. چون این کار خیلی انجام می گیره. ربط دادن مطلق یک شکلک به یک شخصیت، کار جالبی نیست. این که هر جا(بدون استثنا) اسم هکتور میاد شکلک ویبره رو بزنیم. هر جا اسم لینی میاد شکلک زنبور رو بزنیم. گهگاهی می شه این کار رو کرد.
گاهی شکلک ها جزو شخصیت ها می شن. ولی بهتره همیشه و بدون استثنا این کارو انجام ندیم. این کار شخصیت رو سرد و بی حالت جلوه می ده. مثل روبات می شه!
نقل قول:
از آن جایی که لینی اصلا به زبان مارها مسلط نبود، بهتر بود که کلمه ای هم به این زبان نگوید. اما لینی حشره ی کارهای بهتر نبود. به نظر میرسید کلمه ای که لینی بر زبان آورده نوعی توهین باشد چون بلافاصله نجینی با حالتی عصبانی دمش را در هوا چرخاند.
قسمت اول با توجه به جمله "بهتر بود کلمه ای به این زبان نگوید" اظهار نظر نویسنده اس. چیزی که معمولا می گن انجام ندین...ولی چیزی که این اشکال رو برطرف می کنه، ادامه صحنه اس. جایی که نجینی از این حرف عصبانی می شه. صحنه خیلی قشنگ بود. عبارت "لینی حشره کارهای بهتر نبود" خیلی بامزه بود. شاید چیزی که بامزه ترش می کنه اینه که نویسنده هکتوره. کسی که می دونیم همیشه با لینی در جنگ و جداله! این جاس که شخصیت هاتون بدون دخالت مستقیم، روی نوشته تاثیر می ذارن.
نقل قول:
انگار با زبان بی زبانی به لینی میگفت:
- همین دممو میزنم تو سرت که تبدیل به یه نقطه آبی روی دیوار بشیا. حشره ی مزاحم.
این جا نجینی حرف نزده. این حدس نویسنده اس...ولی کلا نجینی بهتره به این شکل مستقیم توضیح داده نشه. بهتر بود حالت نجینی ترجمه نمی شد. همونطوری بدون نظر دادن توضیحش می دادی که با عصبانیت و یه حالت تهدید آمیز دمشو به طرف لینی گرفته بود یا تکون می داد.
این سوژه همینه...یعنی باید همین باشه که مرگخوارا برن سعی کنن زبون مار یاد بگیرن. حالا به هر روشی. یکی از مار درس بگیره. یکی طلسمی اجرا کنه. یکی معجونی بخوره و هر کار دیگه. شما یکی از این راه ها رو انتخاب کردی. انتخاب خیلی خوبی بود. خوب هم نوشته شده.
پستت هکتور نداشت. آیا جاش خالی بود؟...اصلا!
این اتفاق خوبیه. که برای نوشتن به هکتور وابسته نیستی. می تونی ویژگی های شخصیت های دیگه رو هم ببینی و ازشون استفاده کنی. می تونی طنزت رو روی اونا هم پیاده کنی. فقط در مورد لینی هم نیست. تو قسمت اول پستت می بینیم که برای شخصیت های دیگه هم می تونی این کار رو انجام بدی. این وابسته نبودن خیلی خوبه.
طنزت مثل همیشه خوبه.
نقل قول:
به نظر نمیرسید شروع لینی برای یادگیری زبان مارها چندان چنگی به دل بزند. در واقع او بیشتر داشت زبان مخصوص خودش را اختراع می کرد تا یادگرفتن زبان مارها.
سوژه لینی رو نه تموم کردی نه ناقص گذاشتی. طوری نوشتی که نفر بعد اگه بخواد ادامه بده و اگه نخواد بره سراغ یکی دیگه. که اینم حرکت مفیدی برای ادامه سوژه اس. سوژه لینی هم به اندازه کافی خوب و جالب هست که ادامه داده بشه.
سوژه خوب، طنز خوب، و نکته سنجی و استفاده از فرصت ها خوب. روی شخصیت ها هم تسلط خوبی داری...خوبی هک...برو معجونتو درست کن!
..................
سلام وخت نشناسی که موهات بر جاذبه زمین غلبه کرده! از دیدگان ما پنهان شده بودی!
خانه ریدل! این پست مال خانه ریدله؟ می خوام بپرسم حواست کجاست، ولی از اولم حواس درست و حسابی نداشتی!
بررسی
پست شماره 48 سالن امتحانات سمج، آریانا دامبلدور:
نقل قول:
آره واقعا. تام هم يكي بود مثل بقيه. و گيريم كمي خوش تيپ، ولي رودولف هم چيزي كم نداشت. تازه رودولف هيكل ورزشي هم داشت و از يه خانواده ي اصيل بود.
این قسمت، در ادامه اظهار نظر پایانی پست قبل، و خیلی خوب بود.
این جور توضیحا که بیشتر شبیه این هستن که نویسنده داره با خودش فکر می کنه و فکرش رو می نویسه، با اظهار نظر فرق می کنه. نوشتن این افکار اشکالی ندارن و معمولا می خوان به نتیجه خاصی برسن. برای همین، توضیحات باید در راستای همون نتیجه تقویت بشه.
الان این جا...یا قصد داریم تام ریدل رو تحقیر کنیم...یا رودولف رو تحقیر کنیم. و یا اینا رو با هم مساوی جلوه بدیم. که راهش اینه که کمی رودولف رو ببریم بالا و کمی تام ریدل رو بکشیم پایین تا مساوی بشن.
با توجه به جمله بعدی شما "رودولف خوبي هاي خودش رو تو ذهنش مرور مي كنه" هدف، گزینه آخره...که رودولف اعتماد به نفسش رو به دست بیاره. برای همین به نظر من می شد کمی مقتدرانه تر نوشت! روی معمولی بودن تام بیشتر تاکید کرد و خوبی های رودولف رو بیشتر توضیح داد. حتی اغراق کرد! شورش رو در آورد! خوبی هایی که وجود ندارن رو هم می شد گفت. اینجور وقتا کمی جلوتر برین.
نقل قول:
- تو نمي توني به من زور بگي. يا هر دومون تميز مي كنيم يا من دست به اين برگه ها نمي...
تام دوباره چوبدستيش رو درمياره.
- مي زنم.
تام سرش رو به علامت رضايت تكون ميده.
- همه رو خودم تميز مي كنم. تو هم كمي لم بده... ارباب.
حالت عصبی رودولف خوبه. این که عصبانیه و می خواد اعتراض کنه. ولی واقعا جرات کافی برای مقابله با تام رو نداره. از شکلک ها خوب استفاده کردی.
نقل قول:
كثيف كثيف بدون اينكه چيزي رو از روي زمين برداره، يه نيم ساعتي جارو مي زنه. اما از طول اتاق كم نشد!
چه بلایی سر این جمله اومده؟! نه ظاهرش درسته و نه مفهومش مشخص!
نقل قول:
تام بدون معطلي چوبدستي مي كشه و يه وردي زمزمه مي كنه به سمت رودولف.
اما هيچي نشد!
این جا هم ناهماهنگی وجود داره...چرا؟!
تام بدون معطلي چوبدستي مي كشه و يه وردي زمزمه مي كنه به سمت رودولف.
اما هيچي نمی شه!یا
تام بدون معطلي چوبدستي کشید و يه وردي زمزمه کرد به سمت رودولف.
اما هيچي نشد!جمله ها رو، مخصوصا در قیمت توضیحات سعی کنین به درست ترین شکل بنویسن. محاوره ای بودنشون مهم نیست. ولی بهتره فعل و فاعل و اجزای جمله پس و پیش نشن. خوندنش سخت می شه. مثلا:
نقل قول:
تام بدون معطلي چوبدستي مي كشه و يه وردي زمزمه مي كنه به سمت رودولف.
تام بدون معطلي چوبدستي مي كشه و يه وردي به سمت رودولف زمزمه مي كنه.نقل قول:
- فكر كنم تو اين اتاق چوبدستي كار نمي كنه.
ایده خوبی بود. شرایط رو نسبتا برابر کرد و این می تونه سوژه های خوبی ایجاد کنه. ضمن این که الان اگه اتفاقی برای اینا بیفته، دیگه نمی تونن از چوب دستی استفاده کنن. این کارشونو سخت تر می کنه و طبیعتا سوژه های قابل استفاده رو بیشتر. این خیلی مهمه که تصمیم های درستی برای سوژه ها بگیریم. تصمیم هایی که موانع کوچیک و جذاب ایجاد کنه.
پست شما کوتاه بود. اتفاق خاصی در طولش نیفتاده. هدف پست همین بوده که تام رو اونقدر عصبانی کنیم که سعی کنه طلسمی اجرا کنه...و متوجه بشیم که چوب دستی ها تو این اتاق کار نمی کنن.
هدف خوب و کافی و مفید بود. ولی در طول پست چیز دیگه ای وجود نداره که خواننده رو جذب کنه. این "چیز" می تونست یه صحنه خنده دار باشه. یه نکته طنز کوچیک. مثلا تو همون قسمتی که رودولف اتاق رو جارو می زنه. حالت جارو زدنش...یا مثلا همه چی رو به طرف تام جارو بزنه و گرد و خاک به پا کنه...یا مثلا جارو یهو داد بزنه بگه مگه من برای جارو زدنم؟ با من پرواز می کنن! و با عصبانیت از اتاق خارج بشه یا حتی اینا رو تو اتاق دنبال کنه.
در طول پست به یه نکته کوچولوی جذب کننده احتیاج داشتیم. شما هم که طنز قوی و خوبی داری. می تونی پیداش کنی و بنویسی.
پست کوتاه و مفیدی بود. برو موهاتو مرتب بنما!