هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مسابقات لیگالیون کوییدیچ را قدم به قدم با تحلیل و گزارشگری حرفه‌ای دنبال کنید و جویای نتایج و عملکرد تیم‌ها در هر بازی شوید. فراموش نکنید که تمام اعضای جامعه جادویی می‌توانند برای هواداری و تشویق دو تیم مورد علاقه‌شان اقدام کنند. (آرشیو تحلیل کوییدیچ)


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۲:۱۰ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۷

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۴:۳۸:۳۰
از ما گفتن...
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 6961
آفلاین
نتیجه دوئل رودولف لسترنج و الستور مودی:


امتیازهای داور اول:
رودولف لسترنج: 27 امتیاز – الستور مودی: 26 امتیاز

امتیاز های داور دوم:
رودولف لسترنج: 27 امتیاز – الستور مودی: 26 امتیاز

امتیاز های داور سوم:
رودولف لسترنج: 26.5 امتیاز – الستور مودی: 26 امتیاز

امتیاز های نهایی:
رودولف لسترنج: 27 امتیاز – الستور مودی: 26 امتیاز


برنده دوئل: رودولف لسترنج!


...................


-حرف بزن...قراره از چه طلسمی در مقابل من استفاده کنه؟

زندانی سعی کرد تکان بخورد...ولی نتوانست. رودولف با چند طناب بسیار کلفت او را به صندلی بسته بود.

-نمی تونم...بس کن...گفتم که...من چیزی نمی دونم...

رودولف گرد قرمز رنگ را از داخل ظرف شیشه ای، کف دستش ریخت.
-مطمئنی؟...باشه...خودت خواستی اینجوری بشه...


فلش بک...اداره کاراگاه ها...دفتر مودی...


-هوا خوبه...برم یه گردشی این اطراف بکنم و یه چشم و گوشی آب بدم. البته گوش که نه. فقط چشم آب بدم. هرهرهرهرهر...چقدر بامزم من.

در باز بود. به آرامی از در خارج شد و شروع به گردش در فضای وزارتخانه کرد.
کمی به اتاق کارکنان سرک کشید...کمی از سوراخ درهای بسته به داخل اتاق ها نظر انداخت...و سرانجام از ساختمان خارج شد.
-آخیش...عجب هواییه. برم خودمو تو دریاچه بشورم...تمیز شم.

به سمت دریاچه و آب شفاف و زلالش رفت...

ولی ناگهان دنیا چهارخانه شد!

-هی...چی شد...چرا اینجوری می بینم؟ این مربع ها چین؟

صدای قهقهه رودولف به گوش رسید.
-توره عزیزم...توره...دو ساعت تمومه اینجا منتظرتم...


دفتر مودی


مودی پرونده را زیر و رو کرد.
-ریز نوشته...درست نمی بینم...کسی این چشم منو ندیده؟ باز گذاشت رفت هواخوری...


پایان فلش بک


رودولف کف دستش را که پودر قرمز رنگ در آن دیده می شد، به سمت چشمی که به صندلی بسته شده بود گرفت.
-این آخرین شانسته...فلفل قرمز خالصه ها...بگو مودی درباره من چی می دونه...

-نِ...می...دو...نم!


رودولف سری تکان داد...و با تمام قدرت فوت کرد!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۷

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۴:۳۸:۳۰
از ما گفتن...
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 6961
آفلاین
سوژه دوئل رودولف و مودی: حقوق جانوران!


توضیح:

یه نفر برای انجام کار یا ماموریتی به شکل جانور نمای خودش در اومده. شما بطور اتفاقی باهاش مواجه می شین. ازش خوشتون میاد و می برین که نگهش دارین...یا استفاده ای بکنین یا ازش کار بکشین یا بفروشین یا هر چی...
بنویسین کی بوده...چی شده...چیکارش می کنین!

مهم نیست تو کتاب جانورنمای طرف چی بوده. هر شخصیتی رو با هر جانوری می تونین انتخاب کنین.

لازم نیست سوژه حتما درباره خودتون نوشته بشه.


برای ارسال پست در باشگاه دوئل 48 ساعت(تا دوازده شب شنبه، 1 اردیبهشت) فرصت دارید.


جان سالم به در...نبردین هم نبردین. خیلی خودتونو خسته نکنین.





پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۴:۴۰ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۷

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
مـاگـل
پیام: 595
آفلاین
سوژه دوئل لایتینا و آملیا: حواس پرت!


توضیح:

بچه یه نفر رو سپردن به شما که ازش نگهداری کنین...فرقی نمیکنه بچه کی باشه و این شخصیت تو کتاب بچه ای داشته یا نه!
ولی نکته ماجرا اینجاست که شما همون موقع تو مسابقه اختراع برتر برای رفاه ساحره ها شرکت کردین و سرتون گرم اختراعتونه. برای همین هم، حواستون پرت میشه و اتفاقی برای این بچه میفته(یا گم و گور میشه).

چیزایی که باید دربارش بنویسین: 1-بچه و توضیحاتش که مال کیه و چه جور بچه ایه.
2-اختراعتون! لازم نیست درست شده باشه. میتونه در مرحله فکر کردن یا ساخته شدن یا حتی رفع ایراد باشه. میتونه ساده و مسخره باشه یا بزرگ و جدی.
3-آخر و عاقبت ماجرا(که بچه چی میشه و شما چیکار میکنین).

سوژه رو فقط درباره شخصیت خودتون بنویسین.

برای ارسال پست در باشگاه دوئل سه هفته...نه، نه...21 روز(تا دوازده شب پنجشنبه 20 اردیبهشت) فرصت دارید!


زیبا بمیرید!



ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۹:۵۸ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۷

الستور مودی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۸ پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۳:۱۵ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷
از دور مراقبتم!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 337
آفلاین
سلام.
درخواست دوئل چهل‌و‌هشت ساعته با رودولف رو دارم. البته درست‌ترش اینه که رودولف درخواست دوئل با من رو داره.
هماهنگ شده همه چی.
ممنون.


چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۲:۳۶ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۷

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۴:۳۸:۳۰
از ما گفتن...
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 6961
آفلاین
نتیجه دوئل هاگرید و رز زلر:


امتیازهای داور اول:
رز زلر: 26 امتیاز - روب هاگر: 28.5 امتیاز

امتیازهای داور دوم:
رز زلر: 26 امتیاز – روب هاگر: 28.5 امتیاز

امتیازهای داور سوم:
رز زلر: 26 امتیاز – روب هاگر:27 امتیاز

امتیازهای نهایی:
رز زلر: 26 امتیاز – روب هاگر: 28 امتیاز


برنده دوئل: روب هاگر!


................


-یک، دو، سه، یک...یک، دو، سه، دو...یک، دو، سه، سه!

هاگرید در مسیر خاکی وسط جنگل می دوید و دیوانه وار دستانش را به اطراف تکان می داد و نفس نفس می زد.
-خسته شودیم!

-نه نه...این حرفو نزن. تو اراده کردی. الان دو ساعت و بیست دقیقه اس که رژیم گرفتی. البته بدون در نظر گرفتن تسترالی که درسته قورت دادی...

هاگرید سرعتش را کم کرد.
-تسترال که حساب نمی شه. دیده نمی شد. اصلا نفهمیدم چیزی خوردم...خسته شودیم. کمی بشینیم.

-نه نه...صبر کن...اگه الان استراحت کنی همه زحماتت هدر می ره. متخصصا می گن حداقل سی دقیقه باید ورزش کنی که بدن شروع به چربی سوزی کنه. بدو...بدو...

هاگرید جوگیر شد و به دویدن ادامه داد.
با هر قدمی که بر می داشت جنگل به لرزه در می آمد و دسته ای پرنده از لابلای درختان پرواز می کردند.

اوج تلاش و همت هاگرید، پنج قدم دیگر بود.
-عمرا اگه بتونم دااچ! دیگه باید بشینم...

-صبر کن...به آینده فکر کن. تا کی با این وضع زندگی کنی؟ به بچه هات فکر کن. بچه هایی که در آینده خواهی داشت. با این وزن می تونی پدر خوبی براشون باشی؟ می تونی کوئیدیچ یادشون بدی؟ اصلا می تونی جارو سوار بشی؟

-غولا که جارو سوار نمی شن تسترال...آها...ببین...گفتم تسترال باز گوشنم شد! بشینم دیگه...

-نههههههههه...ای غول دو رگه کثیف پست فطرت!

هاگرید تعجب کرد. سابقه داشت صدای وجدانش خشمگین یا بی ملاحظه شود...ولی سابقه نداشت فحش بدهد!
برای همین شروع به گشتن دنبال وجدانش کرد.
-هی...کجایی؟ خودتو نیشون بده ببینم.

-نمی تونی ببینی. چون ما در جیبتیم!
-شوما چن نفرین؟
-ما یک نفریم...ولی به تنهایی هم بسیار انبوهیم.
-لوردی؟

لرد سیاه لو رفته بود...نوع حرف زدنش همیشه او را لو می داد.
-باید سعی کنیم به اقتضای موقعیت، گاهی کمتر خودمونو تحویل بگیریم. بله...ماییم. از سوژه قبلی تو جیبت موندیم.

هاگرید مشکلی با این قضیه نداشت.
-خب...بمون. با ورزش من چیکار داری؟

لرد سیاه خودش را از لبه های جیب بالا کشید.
-ما با ورزشت کاری نداریم. با نشستنت داریم! ما رو گذاشتی تو جیب پشتی خب. اگه بشینی...اتفاقای بدی میفته!

هاگرید کمی درباره این موضوع که پشت کجاست و جلو کجاست و چپ و راست کدام طرف هستند فکر کرد...
در اثر این فکر، بسیار خسته تر شد.
و طی حرکتی سریع و سنگین، روی تخته سنگی نشست...


فلش بک


-یک، دو، سه، یک! یک، سه، دو، چهار! سه، یک، دو، پنج!

رز زلر، ردای زرد ورزشی اش را پوشیده بود و با هیجان در مسیر خاکی وسط جنگل می دوید.
اصلا هم خسته نمی شد!
به کوری چشم هاگرید، او بسیار متناسب، و دارای قدرت بدنی کافی بود.
ولی مشکلات دیگری برایش پیش می آمد.
-اوخ...بند کفشم بازم باز شد.

خم شد که بند کفشش را ببندد. همیشه این کار را با وسواس زیادی انجام می داد. بستن بند کفش کمی طول کشید...و درست در لحظه ای که لرزشی را احساس کرد، به پایان رسید.
خواست سرش را بلند کند...
ولی دنیا در مقابل چشمانش تیره و تار شد.

پایان فلش بک


هاگرید روی تخته سنگ نشست.
-شرمنده دیگه لوردی...خسته بودم.

ولی تخته سنگ طاقت وزن هاگرید را نداشت و متلاشی شد.

هاگرید اهمیتی نمی داد. روی زمین پهن شد. تکه پارچه زرد رنگی را از زیرش بیرون کشید.
-این دیگه چیه...ردای ورزشی؟ زیر ما پرس شد؟ کی ردای ورزشی زرد می پوشه آخه! کمی استراحت کنم پاشم برم عصرونه بخورم...گوشنگی بد دردیه.





پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۲:۵۲ دوشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۴۷:۴۹ شنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 956
آفلاین
نتیجه دوئل ریتا اسکیتر و پیوز پیوز:

امتیازهای داور اول:
ریتا اسکیتر: 26.5 امتیاز – پیوز: 26 امتیاز

امتیازهای داور دوم:
ریتا اسکیتر:26 امتیاز – پیوز: 25 امتیاز

امتیازهای داور سوم:
ریتا اسکیتر: 26 امتیاز – پیوز: 25.5 امتیاز

امتیازهای نهایی:
ریتا اسکیتر:26 امتیاز – پیوز:25.5 امتیاز

برنده دوئل: ریتا اسکیتر!

---------

پیوز خوشحال و شاد و خندون داشت برای خودش به شکل شناور قدم میزد. می رفت و می رفت و می رفت و می...

پــــــوپ!

با شنیده شدن این صدا، پیوز به درون لوله ای که به شکل لوله ی جاروبرقی کنار خیابون تعبیه شده بود کشیده شد. بعد از هورت کشیدن پیوز توسط لوله، لوله هم بساطش رو جمع کرد و ناپدید شد.

پیوز درون لوله رفت و رفت و رفت تا ببینه بلاخره به کجا میرسه. بلکه از این شکل شلنگ به حالت مخروطی قبلیش برگرده. بلاخره بعد از ساعت ها رفتن و رفتن تونست یه روزنه ی سفید ببینه. نور سفیدی بود، هیچ لکه ای هم به رنگ دیگه دیده نمی شد. همه چی سفید بود. پیوز یادش میومد زمانی که داشت می مرد هم یه نور سفید دیده بود ولی خب یه روح که دوباره نمی مرد. کلا سر روح مگه چه بلای بدی میشد بیاد؟

بلاخره پیوز اول سرش رو از انتهای لوله بیرون آورد، همه جا به شکل عجیب و غریبی بود. انگار داشت از ته یه شیشه به جا نگاه می کرد. همه چی دراز و کشیده بود. درست وقتی که پیوز پاهاشم از لوله بیرون آورد همه چی سر و ته شد و پاهاش با فشار یه چوب پنبه به سمت پایین فشار داده شد.

- بلاخره گرفتیمش جناب دکتر، این همون موجود عجیبیه که بهتون گفتم.

پیوز نگاهی به سر تا پای اونی که توی شیشه زندانیش کرده بود، انداخت. مردی با روپوش سفید و دستکش های بزرگی تو دستش.

- غریب عجب خودتی!

حالا که پیوز توی شیشه جا به جا شده بود، تونست اطرافش ببینه، حالا فهمید که درست وسط یه آزمایشگاه فرود اومده.

- بذاریدش تو دستگاه!
- کیو بذارن تو ستمگاه؟ ما خودمون شکنجه گاه داریم.

مرد شیشه ی حاوی پیوز رو گذاشت تو یه دستگاه و درشو با چفت و بستی محکم بست. پیوز نتونسته بود نوشته ی روی دستگاه رو بخونه که با خطی درشت نوشته شده بود: مخزن هیدروژن مایع!

بلاخره بعد از چند ساعت دوباره مرد اومد و بطری رو از توی مخزن بیرون آورد و با یه گیره بین زمین و هوا معلقش کرد. بعد با یه چکش کوچیک شیشه رو خورد کرد. و پیوز که به شکل بستنی قیفی یخ زده در اومده بود نگاهی به اطرافش کرد.

- موفق شدیم دکتر ما ساختیمش! مخزن ضد هیدروژن مایع! نمونه ی آزمایشگاهی سالم مو...

هنوز حرف مرد تموم نشده بود که پیوز همچون برف روی درخت پدر شد و ریخت زمین. چشم های پیوز هم بعد از مقادیری معلق بودن رو هوا مثل دو تا تیله افتادن رو زمین و قل خوران رفتن زیر میز. گویا یه روح هم میتونست برای همیشه از بین بره.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶ دوشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۷

آملیا فیتلوورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۵ چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۹:۲۱ شنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۱
از پشت بوم محفل!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 503
آفلاین
سلام! دوباره منم!

آقا این لا رو میبینید؟ اومده میخواد ستاره های منو مفتی پخش کنه! نمیتونستم دست رو دست بذارم که! درخواست دوئل دادم ولی خیلی سرش شلوغ بود، بعد گفت سه هفته مهلت میخوام. سه هفته خیلی زیاد بود، باهاش چونه زدم تا بیست و یه روز تخفیف گرفتم! حالا شما همین بیست و یه روز در نظر بگیرین یه سوژه بدین بریم بنویسیم! مرسی.



پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۰:۲۴ چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۴۷:۴۹ شنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 956
آفلاین
سوژه دوئل پیوز و ریتا اسکیتر: راه فرار!

توضیح:

شما زندانی هستین! به هر جرم منطقی یا غیر منطقی که مایل باشین.
یه روز بطور اتفاقی یه سوراخ رو دیوار سلولتون پیدا می کنین.
نمی دونین سوراخ از کجا اومده و به کجا ختم می شه...ولی وسوسه فرار باعث می شه واردش بشین.
توضیح بدین که چی می شه و به کجا می رسین.
حتما اشاره کنین که به چه جرمی زندانی شدین.
فراموش نکنین که اینجا دنیای جادوییه...لازم نیست انتهای مسیرتون به خیابون بغلی ختم بشه!

برای ارسال پست در باشگاه دوئل ده روز(تا دوازده شب شنبه 25 فروردین) فرصت دارید.

خودتان پاتیل شوید.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۷:۲۶ دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۷

ریتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۴ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۸:۲۷ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹
از سوسک سیاه به عنکبوت!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 205
آفلاین
ضمن رد تمام اتهامات وارده از سوی این دزد عنوان 《باب بزرگ》 که ما پتنتش رو هفت سال پیش ثبت کرده بودیم، بقیه موارد مطرح شده (دوئل و ده روز و اینا ) توسط این جانب تایید میشه.

باشد که این روح همواره مزاحم به سزای عمل خویش رسیده و این صاحب بالحق قلم‌پر به حق مسلم خودش برسه.


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹ دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۷

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
مـاگـل
پیام: 1511
آفلاین
با سلام خدمت کچل سیاه ... چیز ببخشید ... لرد کچل !! ... نه ای وای اشتباه شد ... لرد سیاه!! ... پیر شدم پسرم زبونم میگیره ببخشید ... بنده تمایل دارم که دوئلی با مهلت ده روزه داشته باشیم با چیز ... عهه ... یادم رفت ... همین چیز ... چیز دیگه ... کی بود ؟!؟ ... حمییییییید ؟

- ریتا اسکیتر !

آهان آره آره ... ریتا اسکیتر ... ایشان با استفاده از ابزار تکفیری قلم‌پر جادویی باعث کدورت خاطر لُرد بزرگوار از این جانب شدن و اتهامشون نشر اکاذیب، تشویش اذهان عمومی و اقدام علیه امنیت مرگخواریه و من تصمیم دارم با سنت پسندیده Trail By Combat از سرزمین وستروس (!) حق رو به حق‌دار برسونم ...


خدافس !


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.