هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: دیروز ۱۰:۵۶:۰۲

اسلیترین

یوریکا هاندا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۱:۴۱ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۲۹:۳۴
از وسط طرح های نیمه کاره
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
پیام: 13
آفلاین
یوریکا درحالی که نوک انگشتی که با سوزن سوراخ کرده بود رو می‌مکید در شیشه‌ای آواتار ویزارد رو هل داد و وارد مغازه شد. چشم‌چرخوند اطراف مغازه و با ذوق گفت:
-واهای، اینجا چقدر خوشگله!

-قابل شمارو نداره!
اسکورپیوس مالفوی از پشت میز کارش گفت. یوریکا خنده‌ی آرومی کرد و جلوتر اومد. گفت:
-آوازه‌ی آواتارهای اینجا تا توکیو هم رسیده، منم اومدم یه سفارش ریزی بدم ببینم همونقدر که همه میگن محشر هستن یا نه؟

اسکورپیوس با حالتی نمایشی موهای بورش رو عقب زد و جواب داد:
-شما بفرما هایلایت رضایت مشتری پیج مغازه رو چک کن ایمان میاری خودت!
بعد، بین کاغذهای روی میزش گشت و فرم مربوطه رو بیرون کشید.
-اینو پر کن خانم هاندا، در اولین فرصت آماده‌ش می‌کنم.

یوریکا قلم پری که همیشه بین موهاش بود رو بیرون کشید و شروع به نوشتن کرد.
-خب، سبکش که چون ما از دیار توکیو هستیم انیمه‌ای باشه طبیعتا، موهای کوتاه سیاه با چتری، یه مدادی خودکاری قلم پری چیزی هم مثل همیشه بین موهاش باشه عالی میشه.

با به یاد آوردن چیزی دستشو توی یقه‌ی لباسش برد و گردنبندش رو در آورد:
-یه گردنبند اینجوری هم داشته باشه اگه ممکنه. نقره‌ای با آویزی که شکل کاتاناست!
مکثی کرد و بقیه‌ی سوال رو خوند.
-یونیفرم اسلیترین پوشیده باشه عالی میشه، وسط کتابخونه باشه و یه کتابم دستش باشه عالی میشه.


Seventeen is right here


پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۳:۰۰:۳۶ پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

اسکورپیوس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
امروز ۱:۵۴:۲۱
از دست حسودا و بدخواها!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ایفای نقش
ناظر انجمن
مترجم
پیام: 240
آفلاین
- حراج زدم به مالم. نخری از دستت رفته. مطمئن باش دیگه جنسی با این کیفیت گیرت نمیاد.

اسکورپیوس با داد و فریاد به جمعیت روبه رویش، آنها را تشویق به خرید اجناس مغازه آواتار ویزارد خود میکرد تا بتواند پولی به جیب بزند و گالیونی به جیب بزند. جامعه جادوگران به دلیل مشکلات اقتصادی قدرت اقتصادی خود را از دست داده بودند و بازار اقتصاد هم کساد شده و درآمد اسکورپیوس هم کاهش پیدا کرده بود. اسکورپیوس استاد مسائل اقتصادی بود و سعی کرده بود با روش اقتصادی تسترال بیار گالیون درو کن به سوددهی برسد.

- آقای مالفوی میتونید واسه ما یه آواتار درست کنید؟

اسکورپیوس در تفکر بود که با صدای دخترانی به خود آمد. یکی از دختران گریفیندوری مرگخوار که او می‌شناخت و دیگری یک هافلپافی. اسکورپیوس با نگاه وضع و تیپ آنها فهمید که وقت تیغ زدن مشتری هایش است و مرلین را شکر امروز دیگری روز کسادی برایش نیست.

- بیاین این دوتا فرم رو پر کنید. نگاهی هم به هزینه داشته باشین ما اینجا اهل تخفیف نیستیم و هزینه رو نقد میگیریم. اعتراضی هم در کار نیست و طبق مصوبه وزرات بهداشت جادوگران آواتار رو پس نمی‌ گریم.


دختران برگه را از اسکورپیوس گرفتند و مشغول پر کردن آن شدند و و پس از چندین برگه ها رو به او پس دادند و با خوشحالی و پرداخت هزینه گزاف از مغازه خارج شدند تا در وقت معین به دنبال سفارشاتشان بیاید.




***


آواتار هانا: اولی - دومی

آواتار تلما: اولی - دومی

نکته: اگه در حجم هر کدوم از عکس ها برای آپلود کردن در پروفایل تون مشکل داشتید یه جغد به من بفرستید.


ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۷ ۱۴:۳۱:۲۱

دلت آواتار میخواد؟ یه سر به این پست بزن و آواتار خودت رو سفارش بده.


پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۲۱:۰۶:۳۹ چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

گریفیندور، مرگخواران

تلما هلمز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۰:۱۹:۴۹
از من دور شو! تو خیلی مشکوکی!
گروه:
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 160
آفلاین
ردای سیاه رنگش را بیشتر دور خودش پیجید و قدم هایش را تندتر کرد. باران با شدت بیشتری بارید و دختر، سریع‌تر گام برداشت.
وارد مغازه کتاب‌فروشی شد و کتاب هایی برای مطالعه برداشت و برای تصویه به طرف فروشنده رفت.

_اوه، سلام تلما!

تلما، چشمان قهوه ای اش را چرخاند و با اخمی محسوس، به زن فروشنده چشم غره رفت و با لحنی عصبی گفت:
_هلمز. دوشیزه هلمز.

فروشنده که انتظار چنین برخوردی از مشتری همیشگی اش نداشت، سعی کرد صمیمیتش را حفظ کند.
_اه. باشه دوشیزه هلمز. چرا انقدر سخت میگیری؟

پوزخند دختر، کاملا مشخص بود.
_من با افرادی که ازشون خوشم نمیاد، گرم نمیگیرم.

چند گالیون روی میز گذاشت و کتاب هایش را برداشت و از کغازه خارج شد.
وقتی که پایش را از در مغازه بیرون گذاشت، بدنش از سرمای هوا لرزید. در دلش بر خودش بخاطر پوشیدن لباسی با این آستین کوتاه لعنت فرستاد.
فقط میخواست، پز مرگخوار شدنش را به اسکورپیوس بدهد. با دیدن علامت مرگخواری اش، لبخند گشادی بر لبش نقش بست.
بعد از کمی قدم زدن، به مغازه بزرگی رسید که روی تابلوی آن، اسم مغازه نوشته شده بود.
مطمئن شد که علامت روی دستش مشخص باشد و بعد، وارد شد.
_سلام اسکور! چه خبرا؟

اسکورپیوس که سرگرم خوردن نوشیدنی بود، بلند شد و گفت:
_سلام تل. خوش اومدی. بیا نوشیدنی بخوریم.

تلما به عمد دستش را بالا گرفت. اسکورپیوس هم متوجه نماد روی دستش شد.
_اوه تلما! تو حالا یه مرگخواری!

تلما لبخندی زد.
_اره. ارباب بالاخره فهمید من خیلی بدرد بخورم!

البته در ذهن تلما چیز دیگری بود. از نظر خودش او مناسب مرگخوار بودن نبود، یعنی برای ارتش تاریکی کافی نبود!

_حالا واسه صرف نوشیدنی اومدی؟
_نه اومدم آواتار بگیرم.
_میشه توضیح بدی؟
- موهای تا روی شونه صاف قهوه ای سوخته، چشم های آبی تیره، مدل کارتونی یا انیمه، لباس مجلسی قرمز و مشکی، پشت سرش یه عمارت با شکوه، فنجون قهوه زیبا توی دستش، یه روباه نارنجی بامزه هم توی آواتار جا کن.

تلما با لبخند خداحافظی کرد.


از من و روباهم دور شو! من بهت شک دارم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۲۲:۰۵:۳۶ دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

هافلپاف

هانا آبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۳:۰۱ یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۱۲:۵۱:۱۴
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
پیام: 11
آفلاین
هانا در کوچه دیاگون مشغول قدم زدن بود. خیلی دوست داشت مثل بقیه دوستاش اواتاری داشته باشد. داشت با ادرسی که هم گروهی اش بهش داده بود پیش میرفت.
- باید اینجا ها باشه.
به دورو اطرافش نگاه کرد . کمی دورتر تابلویی را دید که روی آن نوشته بود مغازه ی "آواتار ویزارد"
- خودشه
به داخل مغازه رفت . مغازه ی بزرگی بود. هانا مشغول دیدن دور و اطرافش شد.
-چه کاری میتونم براتون انجام بدم؟
- ا.. سلام من آواتار میخواستم ... یه آواتار با...
هانا حرفش را قطع کرد. اسکورپیوس یک فرم به او داد و مشغول انجام کارش شد.
- اینو پر کن.

1. سبک آواتارتون کدوم باشه؟ انیمه کارتونی

1) واقعی (مثال) 2) انیمه کارتونی ) انمیشینی (مثال)


2. آواتار رنگی/سیاه و سفید باشد.(اگر میخواهید سیاه و سفید باشد سوال بعدی را جواب ندهید.) رنگی

3. مشخصات آواتار:
رنگ چشم: سبز روشن
مو: بلند ، طلایی ، بافته شده باشه
رنگ پوست: سفید با کک و مک
رنگ لباس: مشکی
مکان آواتار.(میخواهید در مکانی سر سبز یا جهنم باشد؟) به انتخاب خودتان. در سالن اجتماعات هافلپاف
۵. وسیله در دست! (مثل آواتار من که کیسه سکه داخل دسته.) یه گربه روی شونه ام

۶. نوع لباس یا رنگ لباس دلخواه شما!
یه تیشرت سفید ساده

هانا فرم را به اسکورپیوس داد و از او تشکر کرد و از مغازه بیرون آمد.



پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۲۲:۴۵:۰۲ پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳

اسلیترین، مرگخواران

اسکورپیوس مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
امروز ۱:۵۴:۲۱
از دست حسودا و بدخواها!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ایفای نقش
ناظر انجمن
مترجم
پیام: 240
آفلاین
- جدی می فرمایید؟

اسکورپیوس به حجم سفارشات مشتری های آواتار ویزارد نگاه کرد. از پنج مشتری آخری که از او آواتار در خواست کرده بودند یکی مرحوم و چهار نفر دیگر باقی مانده بودند. اسکورپیوس به مشتری های عصبانی ای نگاه کرد که حلقه دایره شکل صبر شأن در حال تمام شدن بود و خلاصه اسکورپیوس باید دست می‌جنبید که کارشان را تمام کرد.

-
-
-
-
- ها؟ چی شد؟ کجا رفتن؟

اسکورپیوس دیر جنبیده بود و تمام مشتری هایش غیب شده بودند. اسکورپیوس نمی‌دانست آنها هنوز به سفارش هایشان نیاز داشتند یا نه اما بهر حال وظیفه شغلی او ایجاب می کرد سفارش ها را تمام کند و آنها آماده تکه دارد تا مشتری هایش دوباره برگردند و آواتار های خود را تحویل بگیرند. دلیل دیگر هم آن بود که نامه براق و چشمک زن آلستور بلافاصله روی میزش ظاهر شده بود و تاکید بر آماده سازی آواتار ها داشت.

- خب شروع کنیم.

اسکورپیوس اینبار واقعا جنبید که دیگر مشتری های فرضی اش را از دست ندهد. اگر اینطوری ادامه پیدا میکرد اسکورپیوس مجبور میشد به جانادا فرار کند تا از برشکستگی فرار کند.

***


آواتار ویولت.
آواتار روندا.
آواتار پاتریشیا
آواتار رزالین



دلت آواتار میخواد؟ یه سر به این پست بزن و آواتار خودت رو سفارش بده.


پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۳:۰۰:۰۷ دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

گریفیندور

ویولت آندرسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۷:۲۱ چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۱۵:۴۷:۰۶ چهارشنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۳
از یه کلبه توی جنگل ممنوعه
گروه:
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
پیام: 22
آفلاین
*ویولت در حالی که از مغازه شوخی های ویزلی بیرون آمده بود و مقداری هله و هوله تو دستش گرفته بود از مغازه آواتار ویزارد که داشت رد میشد مغازه نظر ویولت را جلب کرد و به سمت مغازه آمد او با یکی از دستای آزادش در را به آرام باز کرد و وارد شد. با کنجکاوی غرق نگاه آواتار ها شده بود که کسی جلوش صداش زد:
سلام؟شما کی هستید؟
ویولت سرش را تکان داد و گفت:
اوه، سلام!من ویولت..ویولت آندرسن هستم از آشناییتون خوشبختم...راستش من یکی از اون آواتار ها میخواستم.
اسکورپیوس یک فرمی را به ویولت داد و گفت:
این فرمو پر کن؛
1. سبک آواتارتون کدوم باشه؟
1) واقعی (مثال) 2) انیمه کارتونی ) انمیشینی (مثال)
صرفا انیمه ای باشه

2. آواتار رنگی/سیاه و سفید باشد.(اگر میخواهید سیاه و سفید باشد سوال بعدی را جواب ندهید.)
رنگی

3. مشخصات آواتار:
رنگ چشم: قهوه ای روشن
مو:بلندبلند و پرپشت.، رنگش قهوه ای کمرنگ و با هایلایت های قهوه ای پرنگ باشه و موهای مجعد و چتری داشته باشه.
رنگ پوست: کرمی و با گونه های سرخ
رنگ لباس: مشکی

۴. مکان آواتار.(میخواهید در مکانی سر سبز یا جهنم باشد؟) به انتخاب خودتان
قلعه ی هاگوارتز، توی کلاس معجون سازی
۵. وسیله در دست! (مثل آواتار من که کیسه سکه داخل دسته.)
معجون
روی شانه هام هم قورباغه سبزی باشه
۶. نوع لباس یا رنگ لباس دلخواه شما!
ردای گریفیندور



ویرایش شده توسط ویولت آندرسن در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۳ ۹:۵۷:۵۲

سقوطی مبهم در میان اقیانوس طوفانی مغز؛️




پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۲۳:۴۲:۵۹ چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳

هافلپاف، محفل ققنوس

روندا فلدبری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۵ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۷:۲۸:۳۰
از دنیا وارونه
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 184
آفلاین
زنگوله ی بالای در با صدای جیلینگ جیلینگ سکوت درون مغازه را شکست. دخترک در را آرام بست و به سمت اسکورپیوس چرخید.

- سلام اسکور! حالت چطوره؟!

اسکورپیوس با تکان دادن سرش به روندا سلام کرد.

- چی شده از این ورا؟!
- دوباره اومدم آواتار سفارش بدم. می دونی چیه دفعه ی قبل اطلاعات زیادی بهت ندادم و آواتارم اونی که می خواستم نشد.

اسکور کاغذی در مقابل روندا قرار داد و دوباره مشغول جا به جا کردن جعبه های آواتار های قبلی شد.
***
سبک کار: انیمه ای

مشخصات:دختر بچه تقریبا سیزده ساله. چشمان انیمه ای بنفش با مو های جلویش چتری عروسکی. مو های پشت دم اسبی. رنگ مو ها نارنجی کم رنگ. هندزفری در گوش هایش. لباس گروه هافلپاف هاگوارتز. پشت صحنه قلعه ی بزرگ هاگوارتز.




پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۲۱:۵۹:۱۳ چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳

هافلپاف، محفل ققنوس

پاتریشیا وینتربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۱:۰۸ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۳۲:۳۸
از خلافکارا متنفرم!
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 210
آفلاین
پاتریشیا درحالی که خریدهایش از مغازه های دیگر دستش بود، از جلوی آواتار ویزارد گذشت؛ اما بعد عقب عقب برگشت. دلش یک آواتار دیگر هم می خواست!

وارد مغازه شد. اسکورپیوس مشغول ساختن آواتار بود. با ورود پاتریشیا سرش را بالا آورد و به او نگاه کرد.

- باز چی شده؟

- یه آواتار دیگه هم می خواستم.

اسکورپیوس برگه ی فرم را به او داد و گفت:
-می دونی که باید چی کار کنی.


۱- سبک آواتارتون چی باشه؟ (واقعی، انیمه ی کارتونی، انیمیشنی)
انیمیشنی لطفا!
۲- آواتار رنگی / سیاه و سفید باشد. (اگر سیاه و سفید می خواهید سوال بعد را جواب ندهید.)
رنگی لطفا!
۳- مشخصات آواتار:
رنگ چشم: آبی اقیانوسی
رنگ مو: بلند و پرپشت و سیاه. حواست باشه بلند باشه.
رنگ پوست: سفید
رنگ لباس: ارغوانی
۴- مکان آواتار. می خواهید در مکان سرسبز یا جهنم باشد؟
در یک جنگل سرسبز.
۵- وسیله در دست!
يه گربه ی سیاه با چشم های سبز.
۶- نوع لباس یا رنگ لباس دلخواه شما.
یه ردای شب ارغوانی.


به پاتریشیا وينتربورن رای بدهید!
با پاتریشیا باشی، نظیر نداری!


پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۰:۴۲:۰۴ چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳

هافلپاف، محفل ققنوس

رزالین دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۶:۴۲ دوشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۱۶:۲۸:۰۸
از دی که گذشت، هیچ از او یاد مکن
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 30
آفلاین
رزالین با دیدن تابلوی بزرگی که سر در مغازه نصب شده بود، از حرکت ایستاد. روی تابلو، با حروف درشت و سبز رنگ نوشته شده بود:
"آواتار ویزارد"
و زیر آن، با خط کوچکتری نوشته بودند:
"ساخت آواتار با ویژگی های دلخواه شما"
بلاخره مغازه ای که دنبالش می گشت را یافته بود. با ملایمت در زد. صدای پسرانه ای از آن طرف در جواب داد:
- بفرمایین تو.
رزالین در را به آرامی باز کرد وارد مغازه شد. مغازه از تمیزی برق می زد. رزالین لبخندی زد و با مهربانی گفت:
- سلام. عصرتون به خیر. ببخشید، یه آواتار می خواستم.
اسکورپیوس، از درون کشوی میز، کاغذ پوستی ای بیرون آورد و گفت:
- سلام، خانم دیگوری. لطفا این فرمو پر کنین. در ضمن، در رو هم بی زحمت ببندین.
رزالین که از باز گذاشتن در شرمسار بود، کاغذ را از اسکورپیوس گرفت و با شرمندگی در را بست. همیشه درها را پشت سرش باز می گذاشت. پس از بستن در، روی صندلی نشست و مشغول پر کردن فرم شد.

سبک آواتار(واقعی، کارتونی، انیمه ای):واقعی
مشخصات:
سن:حدود سی و هفت سال.
مو: قهوه ای و مواج. بلند.
رنگ چشم:خاکستری.
لباس: یونیفرم شفادهنده های سنت مانگو.
تو دستش چندتا کتاب باشه.
مکان آواتار:
کتابخونه.


اگر تمام جهان نیز تو را گناهکار بدانند، تا زمانی که وجدان خودت تأییدت کند، تو بدون دوست نمی مانی.
جین ایر


پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۲۳:۳۷:۰۹ دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲

گریفیندور، مرگخواران

تلما هلمز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۰:۱۹:۴۹
از من دور شو! تو خیلی مشکوکی!
گروه:
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 160
آفلاین
ردای سیاه رنگش را بیشتر دور خودش پیجید و قدم هایش را تندتر کرد. باران با شدت بیشتری بارید و دختر، سریع‌تر گام برداشت.
وارد مغازه کتاب‌فروشی شد و کتاب هایی برای مطالعه برداشت و برای تصویه به طرف فروشنده رفت.

_اوه، سلام تلما!

تلما، چشمان قهوه ای اش را چرخاند و با اخمی محسوس، به زن فروشنده چشم غره رفت و با لحنی عصبی گفت:
_هلمز. دوشیزه هلمز.

فروشنده که انتظار چنین برخوردی از مشتری همیشگی اش نداشت، سعی کرد صمیمیتش را حفظ کند.
_اه. باشه دوشیزه هلمز. چرا انقدر سخت میگیری؟

پوزخند دختر، کاملا مشخص بود.
_من با افرادی که ازشون خوشم نمیاد، گرم نمیگیرم.

چند گالیون روی میز گذاشت و کتاب هایش را برداشت و از کغازه خارج شد.
وقتی که پایش را از در مغازه بیرون گذاشت، بدنش از سرمای هوا لرزید. در دلش بر خودش بخاطر پوشیدن لباسی با این آستین کوتاه لعنت فرستاد.
فقط میخواست، پز مرگخوار شدنش را به اسکورپیوس بدهد. با دیدن علامت مرگخواری اش، لبخند گشادی بر لبش نقش بست.
بعد از کمی قدم زدن، به مغازه بزرگی رسید که روی تابلوی آن، اسم مغازه نوشته شده بود.
مطمئن شد که علامت روی دستش مشخص باشد و بعد، وارد شد.
_سلام اسکور! چه خبرا؟

اسکورپیوس که سرگرم خوردن نوشیدنی بود، بلند شد و گفت:
_سلام تل. خوش اومدی. بیا نوشیدنی بخوریم.

تلما به عمد دستش را بالا گرفت. اسکورپیوس هم متوجه نماد روی دستش شد.
_اوه تلما! تو حالا یه مرگخواری!

تلما لبخندی زد.
_اره. ارباب بالاخره فهمید من خیلی بدرد بخورم!

البته در ذهن تلما چیز دیگری بود. از نظر خودش او مناسب مرگخوار بودن نبود، یعنی برای ارتش تاریکی کافی نبود!

_حالا واسه صرف نوشیدنی اومدی؟
_نه اومدم آواتار بگیرم.
_میشه توضیح بدی؟
_خب راستش، این دفعه یکم پیچیده است. میخوام گوش هاش تیز باشه. مثل گوش های الف. بعدش یه تاپ و شلوار سیاه با موهای قهوه ای که جمع شدن و چشم های آبی که یه عینک گرد بامزه دارن. پشتش هم کتابخونه باشه و دستم خالی بمونه.

اسکورپیوس با تعجب به تلما نگاه کرد.


از من و روباهم دور شو! من بهت شک دارم!

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.